مصاحبه با علی خاوری، صدر کمیته مرکزی حزب توده ایران
من قبلا هم اشاره کردهام که تاریخ حزب توده ایران از هر نظر و زوایهای که بخواهید به آن نگاه کنید تاریخ منحصر به فرد و یگانهای در کشور ماست... در مورد رفیق هوشنگ تیزابی، خاطره جالبی دارم که تاکنون جز در محافل محدود گفته نشده است ... [آیتالله منتظری] پس از آزادی از زندان قصر، در دیداری که از زندان داشت قرآنی را که پشت نویسی کرده بود برای من هدیه آورد... ایرج اسکندری نظرات متفاوت خود با اکثریت رهبری حزب را تا پایان حفظ کرد
این مصاحبه پیش از این در [نامهٔ مردم] منتشر شده است
نامه مردم - رفیق گرامی خاوری با تشکر از اینکه فرصتی دست داد تا دوباره با شما به گفت و گو بنشینیم و با توجه به اینکه ما در روزهای اخیر هفتاد و چهارمین سالروز تأسیس حزبمان را جشن گرفتیم،اجازه دهید تا اولین سئوال مان را درباره چگونگی پیدایش حزب و پیوستن شما به حزب تودهٔ ایران آغاز کنیم.
علی خاوری - با تشکر متقابل از اینکه دوباره فرصتی دست داده است تا بار دیگر مستقیماً با خوانندگان ” نامه مردم“ به گفت و گو بنشینم. من امسال بیش از هفتاد و چهار سال است که عضو حزب توده ایران هستم و این را از افتخارات بزرگ زندگی ام می دانم که به سهم خود در صفوف حزب مان در این سالهای طولانی در راه تحقق آرمان های والا و انسانی حزب کارگران و زحمتکشان میهن تلاش کرده ام.
تاسیس و پیدایی حزب توده ایران پاسخ روشن و پر طنینی بود به نیاز مبرم حل مسایل مهم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و البته سیاسی جامعه ایرانیان. استقبال بی نظیر سراسری و گسترده وسیع ترین قشرها و طبقات از کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان و نیز روشنفکران، زنان و جوانان میهن آینه تمام نمای این نیاز و آن پاسخ بود. من قبلا هم اشاره کرده ام که تاریخ حزب توده ایران از هر نظر و زوایه ای که بخواهید به آن نگاه کنید تاریخ منحصر به فرد و یگانه ای در کشورماست. در تاریخ معاصر ایران هیچ حزب سیاسی ای را پیدا نخواهید کرد که تاسیس آن به دست زندانیان سیاسی بنام و عناصر پیشرو و مترقی طرفدار منافع و حقوق کارگران و زحمتکشان صورت گرفته باشد و این حزب توانسته باشد با وجود دهه ها سرکوب خشن و خونین همچنان بدون هیچ تزلزلی در راه رهایی کشورش از بندهای استعمار، استثمار و استبداد به مبارزه ادامه دهد. برای اینکه تأثیر حزب ما در جامعه روشن تر شود کافی است اشاره کنم که ایران در آن دوران کشوری بود که به شدت از واپس ماندگی اجتماعی-اقتصادی رنج می برد اسیر خرافه های مذهبی بود، زنان از هیچ حقی، حتی حق رای دادن بهرهمند نبودند کلمه ” کارگر“ در جامعه ما ناشناخته بود، دهقانان را با زمین خرید و فروش می کردند، آموزش و آموزش عالی تنها برای خانواده های مرفه و ثروتمند امکان داشت و درصد عمده ساکنان کشور بیسواد بودند.
تحزب و فعالیت سیاسی را حزب ما در جامعه جا انداخت چیزی که در فضای سیاسی آنروز کشور سابقه نداشت. اروپا و آسیا در آتش جنگ جهانی می سوختند، فاشیسم و اندیشه های فاشیستی رشد کرده و اثرات مخرب آن به کشور ما هم سرایت کرده بود، و ایران عرصه تاخت و تاز نیروهای استعمارگر برای کنترل آن به عنوان پایگاه استراتژیک در منطقه و تصاحب منابع غنی طبیعی آن مثل نفت و گاز بود.
با تأسیس حزب توده ایران فضای سیاسی ایران به کلی دگرگون شد. برای نخستین بار مبارزه ضد فاشیستی سازمان یافته آغاز شد و حزب ما روزنامه ” مردم ضد فاشیسم“ را منتشر کرد و موضوع دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان، رهایی زنان از زنجیرهای رسمی و غیر رسمی واپس ماندگی و به رسمیت شناختن حقوق جوانان به حد یک مبارزه اجتماعی سازمان یافته اعتلا یافت. نکته دیگر که اشاره به آن بجاست این که حزب ما افزون بر جذب ده ها هزار کارگر و زحمتکش به صفوف خود توانست اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و شاعران میهن مان را یا به صفوف خود و یا به هواداری از مبارزه اش جلب کند. چهره های به نامی همچون زندهیادان نوشین، صادق هدایت، مرتضی کیوان، و نیمایوشیج تنها معدودی از نام هایی است که می توان به آنها اشاره کرد. به نظر من دلیل این موفقیت را باید در نو آوری و ترقیخواهی حزب ما در عرصه های گوناگون و آرمان های عمیقا انسانی و انقلابی اش جستجو کرد.
* رفیق خاوری متاسفانه دوران فعالیت علنی حزب ما چندان طولانی نبود و ارتجاع و امپریالیسم پس از حملات مداوم تبلیغاتی سرانجام کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ را سازمان دهی کردند و با سرنگون کردن دولت ملی مصدق سرکوب همه جانبه، خشن و خونین حزب ما را آغاز کردند. نظر شما درباره کودتا، سیاست های حزب ما و حملات تبلیغاتی که همچنان در این زمینه بر ضد حزب جریان دارد چیست؟
- امروز بعد از گذشت ۶۲ سال از این واقعه و با انتشار انبوهی از اسناد که در مراکز و آرشیو های دولتی کودتاچیان، یعنی دولت های آمریکا و انگلیس موجود است چگونگی سازمان دهی کودتا، نیروهای شرکت کننده در آن و همچنین نیروهای داخلی همکار کودتا کاملا روشن شده است و مطالب گوناگونی هم در این زمینه انتشار یافته است. بررسی همین اسناد هم نشان می دهد که یکی از عمده ترین هدف های کودتاچیان سرکوب و نابودی حزب توده ایران به عنوان خطر اصلی برای منافع ارتجاع و امپریالیسم در ایران و منطقه بوده است. حزب ما در این هفتاد و چهار سال اسناد و مطالب افشاگری هم منتشر کرده است که زوایای مختلف این کودتا را روشن می کند. درباره سیاست حزب ما در آن دوران هم اگر به اسناد رسمی نشست های کمیته مرکزی رجوع کنید خواهید دید که حزب ما با جسارت به شماری از کاستی های سیاست های خود در آن دوران اشاره کرده است. بنابراین نیازی به تکرار آنها در اینجا نیست من فقط می خواهم به یک نکته در اینجا اشاره کنم. در تمامی این سالها بخش هایی از نیروهای ملی و طرفداران دکتر مصدق، از جمله در جبهه ملی و نهضت آزادی و همچنین بخش هایی از نیروهای مذهبی تهمت های ناروایی را به حزب ما نسبت داده اند که جای تأسف بسیار دارد. بخشی از این تهمتها بر این محور استوار است که حزب با توجه به سازمان نظامی نیرومندش به دفاع از دولت مصدق برنخاست. البته سازمان نظامی نیرومندی که این دوستان ما به آن اشاره می کنند تنها چند صد افسر و درجهدار بودند که به خاطر خطر پیگرد نیروهای امنیتی (رکن دو ارتش) به طور مخفی سازمان دهی شده بودند. حزب ما در سال ۳۱ و ۳۲ بارها درباره کودتا و خطر شماری از دولتمردان و سران ارتش که همکاران آمریکا و انگلیس بودند به مصدق هشدار داد و تلاش های اولیه را برای کودتا خنثی کرد. متاسفانه دکتر مصدق در آخرین روزهای پیش از کودتا نتوانست عکس العمل مثبت و لازم را به فراخوان های حزب برای مبارزه با توطئه های آمریکا و انگلیس نشان دهد. باید به این موضوع هم توجه کرد که بخش اساسی نیروهای طرفدار جبهه ملی و همچنین نیروهای مذهبی به رهبری آیت اله کاشانی نه تنها به دفاع از دولت مصدق بلند نشدند بلکه به عنوان نمونه در مورد کاشانی و هواداران او عملا به دفاع از کودتاچیان و رژیم شاه برخاستند.
* دوران پس از کودتا، دورانی طولانی، دشوار و پر از فراز و نشیبی برای مبارزه حزب ما بود. اگر ممکن است درباره دشواری های این دوران مبارزه، اعزام شما به ایران توسط حزب و دوران زندان هم کمی توضیح بدهید.
- دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد و شکست جنبش مردمی به راستی دوران بسیار دشواری برای ادامه حیات حزب ما بود. وجود اختلاف نظرها درباره علل شکست جنبش، در باره وظیفه حزب در آن دوران و چگونگی بازسازی سازمان های حزبی سرکوب شده در درون ایران و همچنین فعالیت های شدید ساواک رژیم برای بدنام کردن حزب ما از طریق انتشار ” توبه نامه“ های قربانیان شکنجه و غیره در مجموع شرایط بسیار دشواری را برای احیای فعالیت های حزب ایجاد کرده بود. همان طوری که می دانید در آن دوران ما با رشد مائویسم و شکاف بزرگ در جنبش جهانی کمونیستی و کارگری نیز رو به رو بودیم و این اختلاف ها تأثیرهای سنگینی بر روی حزب ما داشت و به گسست ها و انشعابات مختلفی منجر شد. تأثیر این شکاف آنچنان بود که من بعدها در زندان شاه هم شاهد بودم که عده ای از رفقای زندانی ما هم تحت تأثیر این نظرات قرار گرفته بودند.
* از اعزام رفیق قهرمان حکمتجو و خودتان به ایران برای بازسازی تشکیلات حزب کوتاه هم شده است بگویید؟
- این تصمیم تنها شامل رفیق حکمتجو و من نبود. رفقا سرگرد رزمی و مهندس معصومزاده نیز در این جمع بودند. و آنچنان که جریان حوادث بعد از اعزام نشان داد تصمیم بسیار خام و بدون تدارکات لازم به اجرا گذاشته شده بود.
رفقا رزمی، معصومزاده، حکمت جو و من در خانه ای اجاره ای چند اتاقه با حضور فردی که بعدها معلوم شد عامل و مامور ساواک، که زن مسن و کودکی را نیز به عنوان پوشش امنیتی با خود آورده بود، همخانه بودیم.
مجموعه این شرایط و شکل زندگی و رفتار فرد پوشش امنیتی به شدت مشکوک و سئوال برانگیز بود. در صحبتی با رفیق حکمت جو به او گفتم تشکیلات یا در تور و دام ساواک است یا همین روزها به این سرنوشت دچار خواهد شد. و برای آن دلایل و شواهد روشن داشتم و پیشنهادم این که سازماندهی فعالیت حزبی از بیخ و بن باید تغییر کند. طرح این تغییرات با رفیق حکمتجو ریخته شد و برای اجرای آن قرار به سفر من به خارج و دیدار با رهبری حزب گرفته شد که عبور از مرز و گرفتاری حکمتجو و من را با خود داشت. حزب از سرنوشت رفقا رزمی و معصومزاده هیچ گونه اطلاعی نداشت و ندارد. تردیدی نیست که ساواک رفقا رزمی و معصومزاده را بعد از دستگیری، شکنجه و نابود کرده است. به طوری که هیچ اثری از آنها تاکنون بدست نیامده است.
با اندوهی عظیم یاد این دو جانباخته و دیگر جانباختگان راه آرمانهای انسانی حزبمان را گرامی میداریم.
* شما در مصاحبه با ” کار آنلاین“ اشاره کرده بودید که دفاعیات شما در دادگاه نظامی را رفیق بیژن جزنی از زندان به بیرون فرستاد، اگر ممکن است در این زمینه توضیح کوتاهی بدهید.
- بله من همان طور که در آن مصاحبه هم اشاره کردم دوبار، در دو دوره فعالیت سیاسی زنده یاد بیژن جزنی و یاران او را ملاقات کردم. نخستین بار این ملاقات ها در زندان قزلقلعه در سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۵ و سپس در سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در زندان قصر، با او دیدار و بحثهای طولانی داشتم. بار نخست او را به اتفاق چند نفر از فعالان کمیته دانشگاه و هیئت تحریریه پیام دانشجو، برای مدت چند ماه به قزل قلعه آورده بودند. ما توانستیم چند بار، در درون سلول من، از نیمه های شب تا صبح به گفتگویی دوستانه و صمیمانه بنشینیم. او را جوانی پرانرژی، با استعداد، مشتاق مارکسیسم ـ لنینیسم و آرمانهای سوسیالیستی دیدم. او از دوران فعالیتش در سازمان جوانان حزب توده ایران به عنوان آموزشگاه سیاسی ـ اجتماعی و اشنایی با افکار سوسیالیستی که تعیین کننده سمت وسوی سرنوشت، علایق و دلبستگی هایش گردیده بود، یاد میکرد. تحت تاثیر شدید شکست نهضت ملی و جنبش تودهای در ۲۸ مرداد در اندیشه طرحی نو برای مقابله های آینده با رژیم بود. شبی از گرفتاریهای متنوع جامعه و چگونگی و نتایج احتمالی مبارزات سازمانهای سیاسی علیه رژیم صحبت میکردیم. صحبتی بود بسیار صمیمانه و با اعتماد متقابل، به او گفتم نظرات تو در چارچوب شعارهای سیاسی و اجتماعی ” جبهه ملی“ نمیگنجد و با شوخی اضافه کردم: و به کاری که تو میکنی میگویند شتر سواری دولا دولا. خندید و گفت: "دیگرانی هم درست همینطور میگویند".
بار دوم، مرحله بعدی دیدار در زندان قصر انجام شد. در اینجا هم او و حسن ضیاءظریفی علیرغم تبلیغات متداول و روزمره ضد تودهای روابط نزدیک و صمیمانه خودشان را با حکمت جو و من حفظ کرده بودند، و هم چنان مذاکراتی جستجوگرایانه برای بهبود روابط سازمان های چپ آنروز ایران انجام میدادیم. به خوبی احساس میشد که از نمودهای صرفا احساسی و چپ نمایانه، که در آن دوران در زندانها کم به چشم نمیخورد، ناراضی و ناراحت است. او تحت تاثیر جنبش انقلابی به رهبری کاسترو و چهگوارا به شیوه و راه انقلابیون آمریکای لاتین میاندیشید و عشق میورزید. این علاقه را من در سال ۱۳۴۴ نیز همراه و همدم او میدیدم. او اولین کسی بود که با دفاعیات من برای ارائه به دادگاه نظامی آشنا شد. خوشحال و راضی بود و در عین حال نگران از نتیجه دادگاه. متن دفاعیات من را جزنی به خارج از زندان رسانید. ما همکاریهای سیاسی دیگری هم داشتیم. ما ضمن حفظ روابطی دوستانه سعی داشتیم که هر یک دیگری را به مواضع مورد اعتقاد خود برساند.
ساواک با تمرکز عمده زندانیان سیاسی در تهران از سال ۱۳۵۲ به بعد برنامه ویژه ” حل مساله زندانیان سیاسی“ را به مرحله اجرا گذاشت. به موجب این برنامه زندانی سیاسی یا باید زیر فشار شدید و مداوم تسلیم و با شرایطی از زندان آزاد میشد، و یا به انحای گوناگون نابود میشد. شهادت رفیق حکمتجو در تابستان ۱۳۵۳ در واقع اعلام رسمی دور جدید شکنجه ها و فشارهای حیوانی و کشتار زندانیان سیاسی بود. جزنی، حکمتجو را در زندان کمیته شهربانی و ساواک دیده بود. پس از مراجعت از کمیته به من گفت که حکمتجو را برای لحظه ای در حال عبور دیده است. چیزهایی از او میخواهند که او نمیخواهد بدهد (طبیعی است که طبق معمول شرافتش را). به دنبال این شکنجه ها در کمیته بود که پس از چند روز خبر شهادت حکمتجو اندوه عظیمی با خود به زندان آورد. زندان، هر روز حادثه ای نظیر را در انتظار بود. وقتی که آخرین بار جزنی، حسن ظریفی، سورکی، سرمدی، ... را از بلندگوی زندان به زیر ۸ فراخواندند، همه زندانیان از جمله جزنی و یارانش لحن شوم دعوت به شکنجه و نابودی را در این صدا به خوبی احساس کردند. و همان شد!
* آیا در زندان دیداری با رفقای قهرمان هوشنگ تیزابی و یا رحمان هاتفی (مهرگان) داشتید یا نه؟
- آری. در جای دیگری هم از دیدار رفیق هاتفی با من یاد کرده ایم. کوتاه اینکه شبی از نیمه گذشته رفیق رحمان توانست با تمهیداتی به سلول من بیاید و آن شب تقریبا تا صبح با هم صحبت کردیم. سئوال های بسیاری از حزب و اتحاد شوروی و وضع پرونده من میکرد که در پایان گفتگوهایمان نظرش را پرسیدم. او گفت: آنچه امشب دیدم و شنیدم چیزهایی است که میتوان در کتابها خواند.
بار دوم بیرون از زندان در روزهای فروپاشی رژیم سلطنتی پس از آمدن زنده یاد رفیق جوانشیر به ایران که ظاهرا بنا به خواست رفیق رحمان علیرغم ملاحظات امنیتی که دیدارهایی نظیر دیدار او را با من در روزهای بی ثباتی اوضاع کشور منع میکرد به همراه رفیقی از تشکیلات مخفی به محل اقامت موقت رفیق جوانشیر رفتم. رفیق رحمان هاتفی به اتفاق یک نفر دیگر که بعدتر شناختم (پرتوی) پس از لحظاتی آمدند. صحبت عموما اطراف وضع موجود روزهای انقلاب بود. با دقت در چهره تازه واردین متوجه شدم که یک نفر از آنها را قبلا دیده ام رو به رفیق هاتفی پرسیدم: کجا میتوانستم شما را دیده باشم؟ رفیق هاتفی سکوت کرده بود. پس از لحظاتی گفتم به جا آوردم. شما را در زندان قزل قلعه و در سلول انفرادی دیدم. او آهسته به پرتوی که کنار دستش نشسته بود گفت: نگفتم؟ ظاهرا او در همان روزها اصرار کرده است که مرا ببیند و به علت وضع بی ثبات سیاسی و احتمال تغییر وضع و رعایت ضوابط امنیتی برای او و من با خواست او مخالفت می شده است و خود او هم احتمال می داده است که او را بشناسم ـ پس از نزدیک ۱۴ سال آنهم طی دیداری در سلول نیمه تاریک قزل قلعه ـ متاسفانه علیرغم تمایل او و من به علتی که هنوز برای من روشن نیست ما نتوانستیم دیداری دیگر داشته باشیم.
و اما در مورد رفیق قهرمان دیگرمان هوشنگ تیزابی، خاطره جالبی دارم که تاکنون جز در محافل محدود گفته نشده است و آن هم اینکه در بهار سال ۱۳۴۶ با رفیق تیزابی و رفیق حکمتجو در بند چهار زندان قصر با هم بودیم. من سعی داشتم تا او را با کارها و مواضع حزب آشنا کنم. روزها و شبهایی با کنجاوی فراوان او، با هم صحبت کردیم تا روزی که گفت: مسایل عمده من حل شده است. گفتم یعنی میتوان رسما به عضویت حزب درآمد؟ پاسخ او مثبت بود. چند روز بعد روز اول ماه مه به همراه رفیق حکمتجو به عنوان دو معرف به عضویت رسمی درآمدن او را به حزب توده ایران تبریک گفتیم.
[نامه مردم: رفیق زنده یاد رحمان هاتفی (مهرگان) در مطالبی، در شماره ۱۷ نشریه نوید، شنبه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۶، با عنوان «علی خاوری صدای حقانیت حزب ما» از جمله نوشته است: »رفیق خاوری تنها یک زندانی نیست، او یکی از سرمایه های معنوی پرولتاریای رزمنده ماست. رفیق هوشنگ تیزابی -قهرمان شهید توده ای-در خاطرات خود او را با این کلمات تصویر می کند: من در وجود او مارکسیسم واقعی را شناختم. او می توانست توده ای بودن را به گرامی ترین مائده جهان بدل کند. او امانت گرانبهایی است... هیچ دیواری نمی تواند او را از مردم که آنهمه دوستشان دارد جدا کند. چه عشق جنون آمیزی! او در وجود همه توده ای ها، همه رزمندگان خلق، همه شاگردان و منادیان ارانی، همه کارگران و رنجبران وطنش آزاد است...]
* آیا در زندان تماس هایی با نیروهای ملی و یا مذهبی، کسانی همچون مهندس سحابی و یا آیت الله منتظری داشتید؟
- در مورد دکترسحابی و مهندس سحابی خاطره کوچکی را به یاد دارم که درتابستان ۱۳۴۶ به دنبال اعتراض رفیق حکمتجو و من به شرایط بد زندگی زندانیان سیاسی و انعکاس این اعتراض از رادیو پیک ایران دستور تبعید رفیق حکمت جو و من به نقاط بد آب و هوای جنوب به زندان رسید.
در آن روزها معمولا در چنین حالاتی زندانیان در جمع هم در کنار سفره مشترکی می نشستند و آن روز هم چنین جمعی تشکیل شد. آقایان بازرگان، دکتر سحابی و مهندس سحابی روبروی رفیق حکمتجو و من نشسته بودند. زنده یاد دکتر سحابی با تاسف و به قصد همبستگی گفت مردم ما بی حالند و حرکتی نمیکنند. گفتم آقای دکتر دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد. و مردم حالشان را نشان خواهند داد.
روابط دوستانه و اعتماد متقابل با آیت اله منتظری شایان یادآوری است. ایشان و دکتر پیمان و من تنها ساکنان روزهای گرم تابستان ۱۳۴۵ زندان قزل قلعه بودیم. دادگاه تجدید نظر ما در جریان بود و من با حکم اعدام از دادگاه آمدم پس از تقسیم غذا (من درآن روز کشیک بودم) آقای منتظری پرسید؟ دادگاهتان چی شد؟ گفتم تمام شد. پرسید چی دادند؟ گفتم اعدام. گفت عجب مردمانی هستید شما یک ساعت است اینجا به غذا میرسید تقسیم کردید و تقسیم می کنید هیچ نگفتید. گفتم چی میگفتم مگر انتظار دیگری داشتیم. گفت ما مردم اعتقاد به آخرت داریم و برای کار ثواب هم معتقد به اجر اخروی هستیم. آخر شما که به آن دنیا اعتقاد ندارید. این هم این دنیایتان؟
منتظری پس از آزادی از زندان قصر، در دیداری که از زندان داشت، قرآنی را که پشت نویسی کرده بود برای من هدیه آورد. به دلیل همین حسن روابط سالم انسانی بود که پس از یورش رژیم به حزبمان نامه سرگشاده ای نوشتم و داوری او را خواستم.
* اگر ممکن است درباره آزادی خودتان از زندان پس از پیروزی انقلاب بهمن و چگونگی برقراری مجدد تماس با حزب کمی توضیح بدهید؟
- با آخرین گروه زندانیان سیاسی از زندان قصر آزاد شدم. چندین هفته دراطراف زندان تظاهرات سنگینی بود در شب اول بهمن در میدان جلوی زندان قصر انبوه بزرگی تظاهر کننده جمع بودند و شعار میدادند. آخرین بازماندگان زندانیان سیاسی با وسایل خودشان در پشت در بزرگ زندان جمع بودند و آماده خروج از زندان. افسر نگهبان در سردر زندان با بلندگو رو به زندانیان گفت: ” رفقا خلق در انتظار شماست“.
طنین فروریزی استبداد سلطنتی از هر طرف به گوش میرسید. شادی زندانیان آزاد شده و انبوه استقبال کنندگان در هم آمیخته بود. حلقه گلی هم دراین میان نصیب من شد. آن روز در منزل رفیق جان باخته قرباننژاد نزدیک زندان و سپس در راهروهای ساختمان وزارت دادگستری به علت برقراری ساعات منع عبور و مرور با جمعی از رفقا به صبح رساندم. و سپس همراه با رفیقی از سازمان مخفی حزب به بهشت زهرا رفتیم و بر مزار دوست و رفیق جان باخته مان حکمت جو در حضور مادرش ادای احترام و سخنانی ایراد کردم.
در همین روزها بود که پیام رفیق کیانوری که تا عید تابلوی »مردم« در محل مناسب نصب شود بدستم رسید. تصمیم مرکزیت حزب بود و باید سریعا انجام میشد. قراردادی موقت با زنده یاد م. هرمز و برادرش تنظیم کردم. و ساختمان ۴ طبقه ای در ضلع غربی دانشگاه تهران، در خیابان ۱۶ آذر در اختیار حزب قرار گرفت. و تابلو ” مردم“ بعد از ۲۵ سال موجودیت علنی حزب را اعلام کرد.
* رفیق خاوری اگر ممکن است پیرامون یورش رژیم به حزب در سال ۱۳۶۱ و دشواری های ادامه فعالیت ها پس از ضربه سنگین جمهوری اسلامی توضیح بدهید؟
- پس از یورش جمهوری اسلامی به سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۶۰ اوضاع سیاسی کشور به شدت به سوی وخامت می رفت و روشن بود که رژیم دیگر حاضر نیست هیچ نیروی دگراندیشی را تحمل کند. حزب ما از همان دوران زیر ذره بین نیروهای امنیتی و مراقبت گسترده و شدید رژیم به فعالیت هایش ادامه می داد. همان طور که می دانید یورش گسترده نیروهای امنیتی سپاه و وزارت اطلاعات بر ضد حزب با اجازه خمینی آغاز شد و هدف نیروهای امنیتی از همان آغاز اثبات جرایمی بود که خودشان هم می دانستند کوچکترین حقیقتی ندارد. این البته ادعای ما نیست حقیقتی است که آقای موسوی، که در آن دوران نخست وزیر جمهوری اسلامی بود، بعدها تأیید کرد.
رهبری حزب، بویژه آنهایی که از تبعید و دوری طولانی از وطن بازگشته بودند، حاضر نبودند به مهاجرت دوباره تن بدهند و بارها مطرح می کردند که منزل بعدی ما بهشت زهرا است. واقعیت این است که در آن دوران با وجود آنکه رهبری خطر فزاینده رژیم را احساس می کرد ولی به دلیل اختلاف نظر هایی که وجود داشت حزب نتوانست به موقع خود تصمیم های درستی اتخاذ کند. مشکل این بود که عده ای از رفقا معتقد بودند باید حزب به سمت فعالیت مخفی برود و عده ای معتقد بودند که تدارک این امر به معنای رویارویی با رژیم خواهد بود و ضربه احتمالی بر حزب را قطعی خواهد کرد. برخی دیگر از کادرهای رهبری حزب هم معتقد بودند که حتی پس از یورش احتمالی حزب قادر خواهد بود در هر نوع دادگاهی از سیاست هایش دفاع کند و از آن سربلند بیرون آید. اگر حزب با تشخیص نزدیک شدن طوفان، بخشی از کادرهای حساس خود را از زیر ضربه خارج می کرد، قطعا رژیم نمی توانست این چنین ضربه هولناکی را به حزب بزند.
دستگیری هزاران توده ای و اکثریت رهبری و کادرهای برجسته حزبی ضربه جدی ای بر پیکر حزب ما بود. شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه که با هدف تأیید سناریو های از پیش تنظیم شده شکنجه گران تدارک دیده شده بودند نشانه روشنی از سبعیت حکومت جمهوری اسلامی در برخورد با حزب ما بود که جمهوری اسلامی تا به امروز آن را هنوز خطرناک ترین نیروی اپوزیسیون در مقابل خود می بیند. بی خود نبود که خمینی موفقیت در سرکوب حزب ما را ثمره ” امداد های غیبی“ می دانست و دیگر سران رژیم سرکوب کردن توده ای ها را ” مهمتر از پیروزی در جبهه های جنگ“ اعلام می کردند. البته امروز روشن شده است که آن ” امداد های غیبی“ که خمینی به آن اشاره می کرد همان سازمان های اطلاعاتی کشورهای امپریالیستی از جمله آمریکا و انگلیس بودند که برای سرکوب حزب ما همکاری گسترده ای را با سپاه و وزارت اطلاعات رژیم انجام دادند.
بدیهی است که دستگیری ده هزار توده ای و مهاجرت گسترده هزاران توده ای به خارج و مهم تر نابودی بخش اساسی رهبری و کادرهای برجسته حزب دشواری های عظیمی را برای ادامه فعالیت های حزب پدید آورد. بر این مشکلات باید توطئه های مداوم دستگاه های اطلاعاتی رژیم را از ” سازمان“ و ” کمیته“ درست کردن تا اعزام مأموران به خارج از کشور برای نفوذ در صفوف حزب و همچنین حملات گسترده تبلیغاتی برای گسترش اختلاف و فلج کردن حزب،را نیز افزود.
در چنین وضعیتی بود که پلنوم ۱۸ کمیته مرکزی برگزار شد و رهبری جدید حزب را برای بازسازی فعالیت و مبارزه حزب انتخاب کرد.
پلنوم ۱۸ در شرایط بسیار دشواری برگزار شد. در این نشست، از جمله رهبران گذشته حزب همچون رفقا رادمنش، و ایرج اسکندری حضور داشتند. اسکندری در پلنوم خواهان اخراج کیانوری و کسانی که به تلویزیون آمده بودند، از حزب شد که با مخالفت شدید من رو به رو گردید. ایرج اسکندری در آستانه انقلاب نظرات متفاوتی با اکثریت رهبری حزب در زمینه نقش حزب در انقلاب و همچنین دفاع از خمینی داشت و این نظرات خود را تا پایان حفظ کرد. اسکندری در واقع معتقد بود که روحانیت، و بنیاد های فکری آن از جمله مخالفت شدید با کمونیست ها و نیروهای روشنفکر و سکولار و همچنین خواست رسیدن به قدرت سیاسی متکی به مذهب با هر برداشتی سرانجام به استبداد می انجامد. البته این نگرانی برای من و عده ای دیگر از رفقا هم وجود داشت.
همان طوری که می دانید او پس از بازگشت به ایران در مصاحبه ای با فرج سرکوهی، در مجله تهران مصور، مطالبی را عنوان کرد که شایسته یکی از رهبران حزب ما نبود. موضوع این مصاحبه توسط رفیق کیانوری در هیئت سیاسی وقت مطرح شد و او خواهان اخراج اسکندری از کمیته مرکزی حزب شد که با مخالفت من از دستور کار هیئت سیاسی خارج شد و تنها قرار شد از او خواسته شود تا کشور را ترک کند. هنگامی هم که اسکندری در پلنوم ۱۸ خواهان اخراج کیانوری از حزب شد این امر مجددا با مخالفت شدید من رو به رو شد و این مسئله از دستور کار پلنوم خارج گردید.
اگر چه پلنوم ۱۸ توانست رهبری و سیاست جدیدی را برای حزب تصویب نماید ولی در عین حال آغاز گسست ها در حزب ما و علم برداشتن کسانی برای رهبری حزب شد که نتوانسته بودند در این پلنوم به موقعیت هایی که می خواهند دست یابند. انتشار ” نامه به رفقا“ زیر لوای دروغین و دلسوزانه دفاع از ” سنن انقلابی حزب و رهبری گذشته آن“ ، در واقع برنامه ای برای تصاحب سازمان حزبی در اروپای غربی بود و خیلی زود ماسک از چهره برداشت و به یک کارزار تمام عیار ضد توده ای تبدیل شد و البته ضربات جدی هم به سازمان های حزب در خارج از کشور وارد کرد.
موضوع دیگری هم که باید به آن اشاره کنم این است که با فروپاشی ” سوسیالیسم واقعا موجود“ در اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی، معضلات عظیمی برای احزاب کارگری و کمونیستی جهان و از جمله حزب ما پدید آمد و تبلیغات گسترده و سرسام آور ضد کمونیستی و محافل سوسیال دموکرات گسست های جدی را در صفوف احزاب کمونیستی جهان ایجاد کرد که حزب ما نمی توانست از این طوفان برکنار بماند.
* اخیرا علی خامنه ای در سخنانی در جمع دانشجویان ضمن هشدار باش نسبت به خطر مارکسیسم شدیدا به حزب حمله کرده و از صدا و سیمای جمهوری اسلامی خواست تا دوباره نوار شوهای تلویزیونی را نمایش دهد. این حملات خامنه ای همچنین مترداف بوده است با چاپ سریال بازجویی های زندان کادرهای حزب از سوی خبرگزاری فارس و همچنین مصاحبه این خبرگزاری با عنصر اطلاعاتی همچون پرتوی، دلیل این تشدید حملات بر ضد حزب ما را چه می بینید؟
- واقعیت این است که یورش جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی آن از زمان حمله به حزب، یعنی ۳۳ سال پیش تا به امروز هیچوقت قطع نشده است. و تنها اشکال آن گهگاه عوض شده است. هدف این حکومت همان طوری که سران آن در سال ۶۱ اعلام کردند ریشه کنی حزب از جامعه ما بود و حضرات خیلی زود متوجه شدند که این امر شدنی نیست، تا حدی که موسوی اردبیلی، که در آن دوران رئیس قوه قضاییه حکومت بود، در نماز جمعه تهران اعتراف کرد که این حزب ریشه های عمیقی در جامعه ما دارد و این کار به این آسانی ها امکان پذیر نیست. از همان شروع حمله به حزب کار دستگاه های امنیتی رژیم بر چند محور مشخص تمرکز داشته است: نابودی فیزیکی کادرهای برجسته و کلیدی حزب، دامن زدن به جو بی اعتمادی و بدبینی در درون حزب،بی اعتبار کردن سیاست ها و رهبری آن، تلاش در جا دادن عناصر نفوذی خود در درون حزب و خلاصه جلوگیری از سازمان یافتگی مجدد توده ای ها.
به راه انداختن شوهای تلویزیونی و نشان دادن انسان های خرد شده زیر شکنجه های وحشیانه سربازان گمنام امام زمان در تلویزیون که تمامی مبارزه چهل سال خود را نفی کنند و گرویدن خود به اسلام شلاق و داغ و درفش را اعلام نمایند، به جز شوک اولیه آن از درجه سبعیت سران حکومت جمهوری اسلامی حکایت داشت در دراز مدت نه تنها نتیجه مناسبی نداشت بلکه خیلی زود به عکس خود بدل شد و رژیم ناچار شد از نشان دادن ساعت ها برنامه های تلویزیونی ضبط شده در زندان ها خودداری کند. مبارزه توده ای ها در زندان و کارزار گسترده بین المللی ای که حزب ما در خارج در افشای جنایات رژیم در زندان ها سازمانی دهی کرد دشواری های جدی برای حکومت ایران درست کرد. در این دوران رژیم تلاش های زیادی را برای از هم پاشاندن سازمان های حزبی در خارج از کشور و زیر ضربه قرار دادن رهبری آن انجام داد. ششمین کنگره حزب ما اخیرا سند جامعی در این زمینه منتشر کرده است که گوشه های مختلفی از این توطئه ها را روشن می نماید.
من به خاطر دارم که ما در آن سال های۶۷ - ۶۶، اخبار نگران کننده ای از درون زندان ها به دست مان می رسید و حزب تصمیم گرفت تا کارزار گسترده ای را برای افشای توطئه های خطرناک رژیم آغاز کند. البته بودند کسانی در درون و اطراف حزب که این کارزار حزب را تلاش رهبری برای منحرف کردن افکار عمومی توده های حزبی عنوان می کردند. و بودند و هستند کسانی که امروز بنا به مأموریت شان و برای خارج کردن رهبری جمهوری اسلامی و جلادان آن از زیر ضربه مدعی اند که اگر حزب ما و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را نمی دادند، رژیم توده ای ها و دیگر زندانیان سیاسی را قتل عام نمی کرد. بهر صورت امروز با انتشار اسنادی افشاگر در این زمینه، از جمله خاطرات کسانی همچون آیت الله منتظری، بسیاری از گوشه های تاریک این جنایت هولناک رژیم که حزب ما آن را به درستی ” فاجعه ملی“ نامید، روشن شده است.
رژیم حتی پس از این چنین کشتار گسترده ای از رهبران و کادرهای قهرمان حزب مان دست از حملات و توطئه برضد ما برنداشت. حتما بیاد دارید که در سال ۷۲، ” موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه“ کتابی را زیر عنوان ” خاطراتی از نورالدین کیانوری“ به چاپ رساند و عده ای به صورت بسیار سازمان یافته در داخل و خارج از کشور به تبلیغ این کتاب به عنوان تاریخ راستین حزب ما و در واقع ” پرچم مبارزاتی“ آن پرداختند. من در همان سال در مصاحبه ای با ” نامه مردم“ از طرف حزب اعلام کردم که این ترفند جدیدی است که رژیم به آزمایش گذاشته است و این بار قرعه بنام یکی دیگر از قربانیان رژیم، نورالدین کیانوری، که پس از سال ها شکنجه و زندان با بیماری و کهولت سن همچنان در بند و زنجیر رژیم خودکامه اسیر است، خورده است تا متن بازجویی های ویراستاری شده او را به نام خاطرات و برای بدنام کردن حزب ما به خورد خوانندگان بدهند. و ما این موضوع را درباره ” کژراهه“ چاپ شده به اسم احسان طبری نیز اعلام کردیم. همان طوری که می دانید در مقابل این عکس العملل قاطع حزب، کسانی مثل دست اندرکاران نشریه ضد توده ای ” راه توده“ کارزار گسترده ای را آغاز کردند و این موضع گیری حزب در افشای توطئه های نهاد های امنیتی رژیم همگام با سلطنت طلبان و دشمنان حزب دانستند. البته امروز با گذشت بیش از ۲۰ سال از آن واقعه روشن شده است که این امر کار نهاد های امنیتی رژیم بود. و عبدالله شهبازی عضو سابق حزب و همکار کنونی دستگاه های امنیتی در سایت اینترنتی خود به روشنی چگونگی تنظیم این خاطرات را به خواست نهاد های امنیتی و به گفته خودش در ” حد تألیف“ این مطالب بیان می کند. ما از این قبیل توطئه ها و ” نامه نگاری“ ها و ” خاطرات نویسی“ ها و پنهان شدن پشت سر رهبری سابق حزب برای ضربه زدن به مبارزه کنونی حزب زیاد دیده ایم و هستند هنوز معدود کسانی که همچنان به این مطالب تنظیم شده توسط دستگاه های امنیتی رژیم اتکاء می کنند و البته هدف و تکلیف این عده هم روشن است.
برگردیم به بخش دیگر سئوال شما که چرا آقای خامنه ای پس از گذشت ۳۳ سال از ضربه به حزب امروز نگران نفوذ اندیشه های توده ای و مارکسیسم در ایران است. موضوع به نظر من خیلی روشن است. رژیم و دستگاه های امنیتی آن به این نتیجه رسیده اند که با وجود ۳۳ سال سرکوب خشن و خونین حزب تودهٔ ایران،اندیشه های انقلابی و رادیکال آن در درون جامعه ما در حال رشد است و بنابراین به هر شکلی باید با آن مقابله کرد. حزب ما از جمله نمونه های نادر حزب ها و سازمان های سیاسی کشور بوده است که پیگیرانه رژیم ولایت فقیه را به عنوان سد اساسی تحولات کشور به سمت تحقق حقوق مردم هدف قرار داده است و همه نیروهای مترقی و آزادی خواه کشور را به همیاری و مبارزه مشترک در این راه فراخوانده است. ما در دهه گذشته نمونه های متفاوتی از ارزیابی هایی را شاهد بودیم که اساس آنها قبولاندن این امر به مردم است که تنها راه رهایی کشور و تحقق خواست هایشان از طریق نصحیت و ” قانع کردن“ حاکمیت کنونی به تغییر روش است. شعارهایی که آنهم در این سال ها به شکلی فصلی تغییر کرده است و در بزنگاه های انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری در شکل حمایت از این فرد و یا آن فرد در حاکمیت به میدان آمده است یک تجربه بیست ساله در کشور ماست و باید از این نیروها و حامیان این نظرات پرسید که ثمره این سیاست ها چه بوده است؟
در زمینه انتخابات ریاست جمهوری گذشته که حزب ما با قاطعیت و به درستی آن را مهندسی رهبری رژیم برای ” حفظ نظام“ خواند چه حملاتی از سوی طیف گسترده مدافعان استحاله و آشتی طلبان با رژیم به سوی حزب ما متوجه شد ولی امروز از تمام آن کسانی که شعار ” با تمام توان در دفاع از دولت روحانی“ را می دادند در میدان مبارزه سیاسی آثاری کم رنگ باقی مانده است و حتی برای خوشبین ترین نیروهای اصلاح طلب نیز سراب دولت ” تدبیر و امید“ به سرعت در حال از بین رفتن است.
آقای خامنه ای و دیگر سران رژیم خوب می دانند که امروز در فضای سیاسی کشور مردم، خصوصا کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان از وضعیت کنونی به شدت ناراضی هستند و به دنبال برنامه های واقع بینانه،رادیکال و راهگشا برای رهایی کشور از شرایط نکبت بار کنونی اند و نگران آنند که این اندیشه ها و نظرات حزب ما، خصوصا اصل ضرورت تمرکز مبارزه برای طرد رژیم ولایت فقیه، که در بوته آزمایش های دشوار ۲۰ سال گذشته درستی آن به اثبات رسیده است به نیروی اجتماعی گسترده ای تبدیل شود. و حیات رژیم را به مخاطره بیندازد.
حزب ما در این سال های طولانی اسارت ایران، در چنگال رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه، همواره معتقد بوده و همچنان معتقد است که تغییر شرایط کنونی بدون بسیج گسترده نیروهای اجتماعی حول برنامه حداقلی برای طرد رژیم ولایت فقیه، نمی تواند به سرانجام برسد و ما برای تحقق این امر باید از هرگونه امکاناتی، از جمله انتخاباتی که رژیم هرازگاهی برگزار می کند برای بسیج مبارزاتی توده ها استفاده کنیم.
این برداشت حزب ما با امیدوار کردن توده ها به این یا آن عنصر رژیم به عنوان ناجی ایران تفاوت اساسی دارد. ما در جریان انتخابات سال ۸۸ با وجود همه کمبود ها شاهد رشد یک جنبش اجتماعی فراگیر بودیم که کودتای انتخاباتی خامنه ای و سپاه بر ضد آقای موسوی، قشرهای وسیعی از مردم را به خیابان و به رویارویی با رژیم کشاند. اگر این جنبش خودجوش عظیم سازمان یافته بود و در کنار تظاهرات از اهرم های دیگری همچون اعتصاب های گسترده برای فلج کردن حکومت بهرهمند بود بی شک رژیم نمی توانست به آن شکلی که عملکرد و جنبش را سرکوب نمود و آقایان موسوی، کروبی و خانم زهرا رهنورد را به حصر کشاند، عمل کند. این ها تجربیات گرانی است که باید از آنها آموخت و برای آینده آنها را به کار گرفت. امروز هم حزب ما معتقد است که جنبش مردمی همچون آتش زیر خاکستر است و منتظر روزنه ای است که دوباره اوج بگیرد. به چالش کشیدن سیاست های نولیبرالی اقتصادی رژیم که زندگی را بر میلیون ها ایرانی تنگ کرده است، در کنار خواست تحقق قول هایی که حسن روحانی در جریان انتخابات برای پایان دادن به حصر و آزادی زندانیان سیاسی-عقیدتی داد،از جمله عرصه هایی از مبارزه هستند که باید حول آنها تلاش کرد.
با وجود تلاش های سران جمهوری اسلامی برای نزدیکی به غرب، پایان تحریم های اقتصادی و ایجاد ثبات نسبی برای حاکمیت واقعیت این است که به نظر ما در سیاست های کلان رژیم ولایت فقیه که از سوی آقای خامنه ای و مشاوران او به نهاد های گوناگون دیکته می شود، تغییر اساسی صورت نخواهد گرفت و وضعیت کشور همچنان رو به وخامت خواهد رفت. با توجه به قول های داده شده و تحقق نیافته دولت روحانی باید منتظر جرقه هایی بود که جنبش مردم جان به لب رسیده از شرایط کنونی را به حرکت درآورد. و نگرانی سران رژیم نیز از این روند است.
* رفیق خاوری همزمان با صحبت های خامنه ای، مطالب منتشر شده در خبرگزاری فارس بر ضد حزب و مصاحبه این خبرگزاری با پرتوی ما شاهد باز انتشار ” یادمانده های“ ویراستاری شده علی خدایی، مسئول نشریه ضد توده ای ” راه توده“ بوده ایم. نظرتان درباره این ” یادمانده ها“ و باز انتشار ویراستاری شده آنها چیست؟
- حزب ما درباره این نشریه به غارت برده شده از حزب ـ راه توده ـ قبلا و از جمله در سند سیاسی در کنگره ششم حزب نظر داده است. فلسفه و علت وجودی و عملکرد این نشریه، که نفی و بی اعتبار ساختن حزب توده ایران و سیاست های آن است، با مدعیات و به اصطلاح خاطراتی دنبال می شود که در همه سالهای نشر راه توده به سرقت برده شده، ادامه داشته و دارد.
* رفیق خاوری با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید آیا پیامی برای خوانندگان ” نامه مردم“ دارید؟
- منهم ضمن تشکر از رفقای ” نامه مردم“ مجدداْ ۷۴-مین سالگرد پایه گذاری حزب مان را به همه اعضاء، هواداران و دوستان حزب تبریک می گویم. ادامه پیکار ۷۴ ساله توده ای مدیون فداکاری های عظیم ده ها هزار عضو و هوادار حزب، تحمل شکنجه،زندان و از جان گذشتن ها و همچنان استوار رزمیدن هاست. راز رویین تنی حزب ما نیز در همین فداکاری عظیم و ریشه های عمیقی است که حزب ما در درون جامعه ما و خصوصاْ در میان کارگران و زحمتکشان و محرومان جامعه ما دارد، نهفته است. من خوشبین هستم که همان طور که انقلاب ما را در سال ۵۷ از زندان حکومت سلطنتی نجات داد، در آینده ای نزدیک نیز روزی خواهد رسید که زندانیان سیاسی و عقیدتی امروز میهن ما نیز از چنگال مزدوران رژیم جهل و جنایت رها شوند و آینده ای متفاوت در مقابل مردم ما گشوده شود. برای تحقق این کار باید پر حوصله بود از شکست های مقطعی و فراز و نشیب ها دلسرد نشد و با خرد جمعی و همکاری گسترده همه نیروهای مترقی و آزادی خواه امر مبارزه را پیش برد.
من یکی از دست آوردهای بزرگ حزب مان در این سال های دشوار سرکوب و مهاجرت ناخواسته را تمرکز خلل ناپذیر بر امر رهبری جمعی و تلاش واحد برای حل مشکلات پرشمار حزب می دانم و از همین روست که امروز ولی فقیه حکومت فرمان یورش تازه ای بر ضد حزب ما را صادر کرده است.