گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روایت پسر اسدالله لاجوردی از هفت تیرکشی و ضرب و شتم توسط محافظ همسر رفسنجانیبه گزارش خبرگزاری تسنیم، فرزند اسدالله لاجوردی نوشت: شخصی آمد و بهزبان صدالبته خوش کلتش را کشید، خشاب بر زمین افتاد و بعد از برداشتن خشاب آن را بر شقیقه گذاشت و با مهربانى کامل با پاهاى مبارک نوازشى بر شکم و ساق پا و ... سید احسان لاجوردی فرزند اسدالله لاجوردی در اینستاگرام خود نوشت: امروز ساعت 15:30 داشتم از نیاوران وارد سهراه یاسر مىشدم. یک خودروی بىامو با پلاک ایران ١١ ــ ٣٨٦م٥١ که قصد داشت صف ماشینهاى پشت چراغ قرمز را رد کند بهسمت چپ جدولهاى وسط خیابان آمد و با ماشین من تصادف کرد. از ماشین پیاده شدم و جلویش را گرفتم تا فرار نکند و به پلیس زنگ زدم. راننده خودرو که دخترى نیمهچادرى بود هم تماسى گرفت و منتظر ایستاد. بعد از دو سه دقیقهاى که آرامتر شدم قصد کردم بىخیال شوم و بروم که آن خانم به یکى از عابران گفت: "این آقا شیاد است و چون ماشین من مدل بالاست قصد اخاذى دارد" و ... عصبانیت فروخفته بازگشت.
شمارش دقایق به ٣ و ٤ نرسیده بود که آقایى آمد و بىسیم و کلتش را به رخ کشید و صدالبته بدون بىاحترامى خواست که کنار بروم و ... عرض کردم قصد داشتم بروم که ایشان توهین کردند. بهزبان صدالبته خوش کلتش را کشید، خشاب بر زمین افتاد و بعد از برداشتن خشاب آن را بر شقیقه گذاشت و با مهربانى کامل با پاهاى مبارک نوازشى بر شکم و ساق پا و ... بىامو رفت و جناب محافظ که فکر کنم او را ج. صدا مىکردند مشت و لگدزنان بهطرف یک خودروی پژو رفت، فریاد زد: "اگر بهسمت این ماشین بیایى شلیک مىکنم". سرنشین عقبِ پژو خانمى بود چهرهآشنا. پلیس تماس گرفت. پاسخ دادم قضیه بهخوبی و خوشى پایان یافت و جان من و زن و بچهام مقدم است بر هرچیز. اگر از احوال من بپرسید ملالى نیست جز اندکى درد استخوان و اندکى دلخورى. دلخورى از پاره شدن تىشرتى نو که تازه هدیه گرفته بودم. وی در ادامه در کامنتی نوشت: خانومم اومد کلید ماشین رو از من بگیره و ماشین رو جابهجا کنه، بدون هیچ صحبتى، حتى یک کلمه. دختره شیشه رو کشیده پایین به خانومم میگه: چرا شما اینقدر وحشى هستین! Copyright: gooya.com 2016
|