گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! «بازگشتی در کار نیست»٬ لیلا سامانیآنچه این نویسندگان ایتالیایی در آثارشان بازتاب دادهاند هشداریست برای روزهای کنونی جنبش زنان ایران. حرکتی که «بخشی» از آن به سبب سرکوبهای حاکمیت تمامیتخواه، راه گفت و گو و فعالیت را در «گریمالدی» شبکههای اجتماعی جسته و مسیر پیشرفتش سنگلاخ و صعب العبور شدهاست.
«ما دیگر نمی توانیم به خانههای خود بازگردیم. غیرممکن است ولی برای تو امکان زیستن در اینجا هم امکانپذیر نیست. تو باید بلافاصله اینجا را ترک کنی و بروی ...» این عبارات را آلبا دسسپدس از زبان «آئوگوستا» یکی از هشت زن رمان مشهورش، این رمان از جمله آثار مطرح ضد فاشیست در ایتالیای معاصر است و ماجرای گرد همآمدن هشت زن با خاستگاههای فرهنگی گوناگون در پانسیونی به نام «گریمالدی» در شهر«رم» را روایت میکند. ساختمانی با معماری «سنتی» و تحت نظارت خواهران راهبه، محلی شده است برای گریز زنانی به تنگآمده از سیاستهای ضد زن موسولینی. زنانی که راه رهایی از محدودیتهای برساخته از سنت و سیاست را میجویند و طالب استقلال و آزادی رایاند. پدس در این رمان با شرح روزگار این زنان در سالهای میانی دههی 1930 و سالهای استقرار فاشیسم، دست به یک پیشگویی تاریخی میزند و تصویر زن آزاد در دوران پسافاشیسم را به چالش میکشد. او از نفوذ فاشیسم به لایههای ناخودآگاه اذهان جامعه پرده بر میدارد و بر لزوم هشیاری حرکتهای اجتماعی تاکید میکند. او حتی جنبش زنان - با ریشههای ضد فاشیستیاش - را هم از این تاثیر مبرا نمیداند و از امکان بدل شدن آن به حرکتی نافی خودش سخن میگوید. زنان قصهی پدس زنان «تازهوارد» را به شرط همسانی تمام با اصول تعریفشدهشان به جمع خود راه میدهند و هر تفاوت و تغییری را با حذف و طرد پاسخ میدهند. زنانی که اگرچه منتقد سرک کشیدن سنت، مذهب و فاشیسم بر زندگی خصوصیشاناند، اما خود راه تجسس در زندگی شخصی و عقاید فردی یکدیگر راه پی میگیرند و حتی گاه به راهبهها شبیه می شوند. تفکری که فرجامش به ماندن در «زندان» گریمالدی و دلخوشی به برخی «آزادیهای یواشکی» دور از چشم راهبهها میانجامد. علاوه بر این چزاره پاوزه؛ دیگر نویسندهی ضد فاشیست ایتالیایی در رمان «در جمع زنان»، محل روایت را به تورین پس از جنگ میبرد و در دل شهری سودازده قصهگوی روابط و کشمکشهای یک جمع زنانه میشود، زنانی که اگرچه به ظاهر از سیطرهی فاشیسم بیرون آمدهاند، اما هنوز از قید آثار آن نرستهاند. زیستن میان دوگانههای تحمیل شده از سوی حاکمیت سلطهجو و تلاش برای کسب آزادیهای اجتماعی، این زنان را به سرگشتگی، گزافهگویی و آزار یکدیگر سوق دادهاست، آنقدر که در نهایت اقتدارگرایی زنانه موجب انتحار جوانترین زن این محفل میشود. پنج سال پس از مرگ پاوزه، «آنتونیونی» با اقتباس از این رمان و از روی فیلمنامهای که آلبا دسسپدس آن را بازنویسی کردهبود، فیلمی ساخت که تلفیقی از تفکر این دو نویسندهی ضد فاشیست را نمایش میداد. اما آنچه این نویسندگان ایتالیایی در آثارشان بازتاب دادهاند هشداریست برای روزهای کنونی جنبش زنان ایران. حرکتی که «بخشی» از آن به سبب سرکوبهای حاکمیت تمامیتخواه، راه گفت و گو و فعالیت را در «گریمالدی» شبکههای اجتماعی جسته و مسیر پیشرفتش سنگلاخ و صعب العبور شدهاست. در این گستره،کاربران شبکههای اجتماعی با سویههای فرهنگی و اجتماعی متفاوت در تعامل با دیگر زنان و مردانیاند که همگی با تجربهی اعمال تبعیضهای جنسیتی از سوی حکومت روزگار گذراندهاند. جایگاهی برای ابراز واگویهها و کنشهایی که میتوانند نگرش جنسیتی برآمده از جامعهی مرد سالار را تقویت یا تضعیف کنند. دمزدن در این خلا و ناممکن بودن تمیز فعالین راستین از نمادین، این عرصه را به وادی ابتذال و سلبریتیپروری افکنده و مجال حرکت سازنده را از این جنبش اجتماعی ستاندهاست. در همین حال نبود وجود هشیاری جمعی از یک سو و تاثیر ناخودآگاه از حاکمیت سلطهجو از سوی دیگر، سبب شده راه نقد بر برخی از این فعالان خودخوانده بسته شود. توجیهاتی نظیر «نزاع برای ضربه زدن به پیکر جنبش زنان» و یا اتخاذ مواضعی مبنی بر «عدم دخالت مردان در درگیریهای «زنانه»» بیش از آنکه دفاعی باشند بر سلوک این افراد، در ضدیت محضاند با حقیقتی که فمینیسم از آن برخاست و فراتر از آن، یادآور گفتمانیست که نظام تمامیتخواه جمهوری اسلامی برای سرکوب خیزش برآمده از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 - موسوم به «جنبش سبز» - به کار میبرد. توجیهی که حقجویی مردمی را «فتنه»ای با قصد «ضربه زدن به پیکر نظام و کشور» میخواند و اعتراض رسانهها و دولتهای خارجی را با ابزار دفاع از کشور بر نمیتابید. بالیدن زیر سایهی خفقان حکومتهای اقتدارگرا ، پارادوکسهایی را در بطن جامعه میزاید که منجر به رقم خوردن استانداردهای دوگانه در برخورد با پدیدهها خواهد شد. اگر رد این تناقضها -رها از ایدئولوژیهای فردی - پی گرفتهنشود، واکنشهای برآمده از این دوگانگیها ملغمهای خواهد بود از تعصب و سلطهجویی و در تضاد محض با شعار برابری. سخن آخر این که نمیتوان خود را فمینیست خواند و زن غیر فمینیست را مستوجب تحقیر و آزار کلامی دانست، نمیشود زن آزار دیده را در برابر زن آزارندهی «فمینیست»، «جنس سوم» شمرد و باز هم داعیهدار حمایت از حقوق زنان بود، نمیتوان فریاد مبارزه با استبداد و زنستیزی سر داد و در سکنات روزمره از زنانگی زن ابزاری ساخت برای سرکوب او. که اگر چنین باشد به جایی خواهیم رسید که دیگر «بازگشتی در کار نیست». Copyright: gooya.com 2016
|