چهارشنبه 13 آبان 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ادیان توحیدی الهام‌بخش تعصب و تفریط، حمید آقایی

حمید آقایی
جان کلام این یادداشت این است که نه تنها اسلام بلکه همه ادیان توحیدی، به علت یکتااندیشی و اعتقاد به وجود خدای واحد که این جهان را خلق کرده است، سرانجام ادیانی افراطی و خشونت‌پرور می‌گردند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در سالهای اخیر، حکومت طالبان، نیروهای القاعده، بوکوحرام و در شرایط حال جنگجویان داعش، که خود را یک دولت اسلامی می نامند، تحت نام اسلام جنایت های وحشتناکی را مرتکب شده اند. این نیروها علاوه بر قتل عام مردم بیگناه با هرچه که نمادی از مدرنیته دارد و یا به پندارشان مخالف آموزشهای اسلامی و بنابراین سمبل شرک، کفر و بت پرستی اند، سرِ جنک داشته و دارند.

پروپاگاندا و عملکرد این گروها موجب گردیده است که در میان بسیاری از معتقدین و پیروان ادیانِ دیگر، بویژه در کشورهای غربی، این تصور شکل گیرد که اصولا اسلام یک دین افراطی و خشونت طلب است و تروریست های مسلمان با الهام از آموزش های اسلامی به جنگ با غرب و بطور کلی مدرنیته برخاسته اند. برخی از دگراندیشان غیر مسلمان ایرانی نیز استبداد، سرکوب و تبعیض های جنسیتی و قومی را که توسط جمهوری اسلامی اِعمال می شوند به اسلام نسبت می دهند. دینی که از نظر آنان اصولا یک دین خشونت طلب و فاقد قدرت تحمل دیگرباشان و دگراندیشان است.

در این میان، بسیاری از روشنفکران مسلمان و بطور کلی مجموعه نیروهای اصلاح طلب در نظام جمهوری اسلامی تلاش داشته و دارند که از طریق تحقیقات متونی و تحلیل موقعیت های تاریخیِ آیات قران در هنگام نزول به پیامبر اسلام، اثبات نمایند که اتفاقا اسلام یک دین صلح و رحمت است و رفتار و عملکرد خشن و افراطیِ تروریست های مسلمان را نباید به قرآن و منابع اصیل اسلامی نسبت داد. برای مثال حبیب الله پیمان در مجموعه مقالاتی تحت عنوان "نقش دو گانه زبان و جای-گاه در بازنمود کلام وحیانی راهبردی برای توسعه فرهنگی و اجتماعی" می کوشد که بین جوهر و پیام اصلی وحی و آنچه که بصورت زبانی و نوشتاری بر پیروان پیامبر اسلام ظاهر شده است تفاوت قائل شود. وی در بخش اول مقاله خود می نویسد: "آنچه از کلام وحیانی به‌صورت گفتار شفاهی بیان و سپس مکتوب در مصحف در دسترس مردم قرار گرفت، عیناً همان حقایق ناب «عریان» نازل شده بر شعور پیامبر نبودند."

بعبارت دیگر، پیام وحی می بایست بطور اجتناب ناپذیر به اندازه درک و فهم مردم آنزمان و در چهارچوب شرایط تاریخی و فرهنگی هنگام ظهور اسلام، بصورت گفتار و سپس نوشتار در می آمده است؛ و بنابراین، تک تک کلمات و جملات قران، به همین شکل فعلی آن، بر پیامبر نازل نگردیده اند و و عینا از زبانِ خدایِ مسلمانان جاری نشده اند. اما در این مقاله به اینکه اصولا، جوهر پیام وحی و مضامین محتوایی آن چیستند کمتر پرداخته می شود، بجز در ابتدای مقاله که بطور توصیفی, و مبتنی بر ایمان شخصی نویسنده به اسلام، به جوهر اصلی پیام وحی اشاره می شود: "اگر باور داشته باشیم که آموزه‌های دینی دربردارنده حقایقی اصیل درباره هستی و زندگی انسانی و رهنمودهایی برانگیزاننده آگاهی، آزادی، خردورزی و اخلاق و مسئولیت‌پذیری است، چرا ناآگاهی از این حقایق یا تحریف و سوء استفاده از آنها باید ما را از ادای مسئولیت خود در بیان حقیقت بازدارد؟"

سروش دباغ نیز در مقاله اسلام و خشونت توجه خواننده را به شرایط تاریخی و اجتماعی زمان ظهور اسلام جلب می کند و می نویسد: "برای بدست دادن فهم صحیح و سازوار از مقولات و مفاهیمی چون عدالت و خشونت و مناسبات و روابط عادلانه و یا خشونت آمیز در صدر اسلام، باید مختصات اقلیمی- اجتماعی- فرهنگی- معیشتی، همچنین قواعد زندگیِ قبیلگی و ... را که عمیقا در شکل گرفتنِ زندگی ِآن روزگار اعراب ریزش کرده ، اعرابی که مخاطبان سخنان پیامبر بودند ، در نظر آورد و در آنها به دیدۀ عنایت نگریست."

وی معتقد است که اصولا مفاهیمی مانند خشونت مفاهیمی تاریخی-اجتماعی هستند. مفاهیمی که می توانند از یک عصرِ تاریخی به عصری دیگر تغییر نمایند. وی می نویسد: "مفهوم « خشونت» در عداد «مفاهیم برساخته اجتماعی» است، مفاهیمی که مؤلفه ها و مقومات آنها به نحو پیشینی بدست نمی آید، بلکه تجربی-پسینی احصاء می شود و می تواند از عصری به عصری تغییر کند." بعبارت دیگر، ما نباید با معیارهای کنونی خود در رابطه با مقوله خشونت، به تفسیر و تاویل آیات قران بنشینیم. برای مثال آنچه که امروزه بعنوان خشونت و افراط شناخته می شود، ممکن است در اعصار گذشته، از جمله زمان ظهور اسلام، طبیعی و حتی قانونی بوده است. در این رابطه وی در مقاله خود می آورد: "مطابق با قواعد عرفیِ آن روزگار شبه جزیرۀعربستان، اگر قبیله ای نقض پیمان می کرد و به قبایل رقیب در حین جنگ مدد می رساند، مجازات سختی درانتظارش بود. بنابر عرف آن زمان، مجازات کردن سخت در چنین سیاقی، معقول بود و امری عرفی و کارآمد، هر چند امروزه خشن و ناموجه می نماید." وی در انتهای مقاله خود، مانند حبیب الله پیمان، توصیه می کند: "با مدّ نظر قرار دادنِ آموزه های معناشناختی و روش شناختی فوق، باید به فهم و ارزیابی متن مقدس و تاریخ صدر اسلام پرداخت."

من در ادامه این یادداشت قصد ندارم به نقد این دو مقاله و اصولا تلاش بسیاری از نوگرایان مسلمان در جدا کردن معانی و مفاهیم واقعی آیات قران از اشکال ظاهری و کلامی آنها و بنابراین اثبات اینکه اسلام دین خشونت و قران کتاب افراط و جنگ نیست بپردازم. بلکه از زاویه دیگری قصد ورود به این بحث را دارم که اگر از آن موفق درایم، بنظرم، دیگر نیازی به این تحقیقات متونی و کلامی نیست. جان کلام این یادداشت، که در ادامه آنرا باز خواهم نمود این است که نه تنها اسلام بلکه همه ادیان توحیدی، بعلت یکتا اندیشی و اعتقاد به وجود خدای واحد که این جهان را خلق کرده است، سرانجام ادیانی افراطی و خشونت پرور می گردند.

اگرچه اصولا خشونت و افراط در تاریخ اکثر ادیان و مذاهب مشاهده می شود و کمتر دینی است که در این زمینه مورد استثنا قرار گیرد. اما در مورد بکارگیری خشونت یک تفاوت مهم بین ادیان و مذاهبی که بشریت خلق کرده و یا از آن پیروی نموده است وجود دارد. اگرچه در دوران و فرهنگ باستان و قبل از ظهور ادیانِ ابراهیمی و توحیدی، از اعتقادات مذهبی نیز برای تشویق به جنگ استفاده می شده است؛ اما به سختی می توان باور کرد که این اعتقادات مذهبی الهام بخش اصلی برای آغار جنگ و اِعمال خشونت بوده اند. برای مثال آموزش های زرتشت و یا آئین میترا مشوق جنگ و یا نابودی ادیان و اقوام دیگر نبودند. بطوریکه می توان گفت که ما در تاریخ باستان کمتر نمونه ای از خشونت های الهام گرفته از مذهب و بطور کلی جنگهای مقدسِ مذهبی ما بین اقوام مختلف مشاهده می کنیم. حتی اگر برخی از پادشاهان و سران قبائل نیز جنگ و نابودی دشمنان خود را به فرمان و اراده خدایان قوم خویش نسبت می دادند، اما سربازان قبل از اینکه فرمانبردار خدایان باشند، فرمانبردار پاشاه و فرمانده خود بودند و این نوع جنگ ها را نمی توان جنگ مقدس نامید.

در حالیکه در تاریخ ادیان توحیدی و ابراهیمی مشاهده می شود که خشونت و افراط جز جدایی ناپذیر از این ادیان بوده اند و قبل از اینکه از این ادیان برای توجیه خشونت استفاده شود، خود این ادیان بوده اند که در نقش محرک و الهام بخش جنگ و مبارزاتِ مقدس با (بدیده آنها) بت پرستان و مشرکین ظاهر می گردیده اند.

در هزاره اول قبل از مسیحیت، در دورانی که امپراطوری های بزرگی مانند پارس و روم باستان و فرهنگهای غنی مانند یونان باستان بوجود آمدند و گسترش پیدا نمودند، مذاهب و جهان بینی های دوئالیستی و یا چند خدایی موقعیت برتری داشتند. بعقیده دکتر هنک سیگنور(Henk Singor ، رجوع کنید به سایت شخصی ایشان: http://www.singor.org/bio.html) اثر بلافصل تقابل و برخورد این تمدنها با یکدیگر فرامنطقه ای و فراقومی شدن بحث ها و مجادلات پیرامون ارزشهای خوب و بد و موضوعاتی مانند خوشبختی و رنج انسانها بود. که در این میان طبیعی بود که خدایان و اعتقادات مذهبی این تمدنها با یکدیگر مقایسه شوند و خدای هر قوم و تمدنی سمبل خوبی و خوشبختی و خدای قوم و تمدن رقیب سمبل بدی و رنج معرفی گردد. به اعتقاد هنک سیگنور این تقابل و مقایسه بین خدایان بتدریج زمینه های اولیه اعتقادات مذاهب توحیدی را، که تنها یک خدایِ یگانه، که سمبل مطلق خوبی و خوشبختی است، وجود دارد و باقی خدایان سمبل بدی و رنج و بنابراین دشمن می باشند، فراهم می آورند.

برای مثال، از نیمه اول هزاره قبل از مسیحیت به بعد، اعتقادات مذهبی قوم اسرائیل بتدریج فرم افراطی بخود می گیرند و تنها یک خدا، بنام یهوِه ( Jahweh) لایق پرستش و عبادت می گردد. خدایی که بالاترین است و قدرت بلامنازع دارد و از پیروان خود می خواهد که خود را با اشکال و فرمهای مختلف تا یک نحوه زندگی خاص، از اقوام دیگر جدا سازند. در همین دوران است که بتدریج آداب و مراسم مذهبی از سبت تا ختنه، جنبه اجباری بخود می گیرند و جهان بینیِ دینی جدیدی مبنی بر مطلق بودن خدا، وعده بهشت برای پیراونش و عذاب الهی برای مشرکین و کفار در روز قیامت، پایه ریزی می گردد. جهان بینی و فلسفه ای که بعدها ادیان مسیحی و اسلام بر پایه آنها بوجود می آیند.

ترکیب بین اعتقادات توحیدی و مقررات دینی و جمع آوری آنها در نسخه و کتب مقدس زمینه دخالت هر چه بیشتر مقامات مذهبی در امور زندگی روزانه مردم را فراهم می آورد. در مقایسه با دوران باستان می توان گفت که این میزان از دخالت مذاهب در امور زندگی مردم در دوران باستان دیده نمی شود. برای مثال پس از بازگشت قوم اسرائیل به جروزالم در اوائل قرن پنجم قبل از میلاد مسیح، یک جامعه جدید یهودی با مقرراتِ سخت مذهبی شکل می گیرد، که در آن ازدواج با غیر یهودی ممنوع می شود، ختنه به نشانه تعلق به خدای قوم اسرائیل شناخته می گردد و اجرای مراسم روز شنبه اجباری می شود.

در حالیکه همزمان در این دوران، در امپراطوری های روم و پارس، وجود اقوام، مذاهب و فرهنگ های مختلف تحمل می شدند و از ساکنین مناطق تحت کنترل این امپراطوری ها نیز معمولا خواسته نمی شد که یک از آداب و رسوم خاص و واحد مذهبی پیروی کنند. البته در همین دوران است، که ترور و جنگ یهودیان علیه امپراطوری روم باستان آغاز می شود و تاریخ بسیار وحشتناک و خونینی را رقم می زند، و به این ترتیب است که برگ کاملا نوینی از ترور مذهبی، با الهام از کتاب مقدس یهودیان، ورق می خورد. جنگ و ترور مذهبی که در یک سوی آن یهودیان متعصب برای دست یابی به بهشت موعود و در سوی دیگر آن لشکریان امپراطوری روم که مستحق مجازات الهی مطابق این کتاب بودند، قرار داشتند.

شاید حتی پیام صلح طلبی و خشونت پرهیزی عیسی مسیح و پیروانش واکنش و پاسخی بوده است در برابر این جنگ، خشونت و ترور مذهبی وحشتناکی که چندین قرن بر منطقه فلسطین و جروزالم حاکم و بر علیه سلطه امپراطوری روم جریان داشت. پیامی که تا اواخر قرن سوم میلادی الهام بخش بسیاری از معتقدین عادی مسیحی در زندگی روزانه اشان بوده است.

در این میان البته چند قرن طول می کشد تا نخبگان و مقامات مذهبی مسیحی، کتاب مقدس مسیحیان را جمع آوری و تدوین می کنند، کتابی که از همان ابتدا علائم بسیاری از خشونت و افراط و تعصب را، از جمله وعده مجازات و در آتش سوزانده شدن بی دینان، مشابه آنچه که در کتاب مقدس یهودیان آمده بود، از خود نشان می دهد. کتابی که مبنای استحاله کامل امپراطوری روم باستان در زمان کنستانتین می گردد و خدای واحد مسیحی را جانشین خدایان روم باستان می نماید. کتابی که الهام بخش خشونت و ترور دولتی حکومت کنستاتین در سرتاسر اروپا می گردد و تاریخ این قاره را وارد دوران خشن و وحشتناک قرون وسطا می نماید.

در حقیقت می توان گفت که تنها نقطه مشترک ظاهری بین عیسی مسیح با یهودیان هم عصر خود اعتقاد به یک خدای واحد بود. اما اگر خدای عیسی مسیح در هنگامی که وی زنده بود، بعنوان خدای صلح و بخشش معرفی می شد، خدایی که حتی حاضر است بپذیرد که پیامبرش برای بخشش گناهان بشریت به صلیب کشیده شود؛ خدای یهودیان خدای جنگ و خشونت بود و اگر پیام عیسی پیام صلح بود، پیام کتاب مقدس یهودیان جنگ و کشتار بود. اما همین دین مسیحی زمانی که کتاب مقدس خود را تولید می کند، بر خلاف پیام های اولیه مسیح، وعده مجازات الهی و در آتش سوزاندن می دهد و تبدیل به کتاب قانون در دوران قرون وسطا می شود. فرایندی که هر دو دین یهودی و مسیحییت و کتب مقدسشان را مشابه هم می سازد و به هم نزدیک می رساند. دو کتابی که پیام اصلی اشان توحید، رد و تکفیر خدایان دیگر و تعصب و تفریط است.

اما اگر چند قرن طول کشید که تا مسیحیت بر مبنای اعتقاد به خدای واحد مطلق که سمبل خوبی ها است، کتاب مقدس خود را که الهام بخش جنگ و سرکوب و مجازات مخالفین است، تدوین و مکتوب نماید، یک دهه برای پیامبر اسلام محمد بن عبدالله کافی بود تا پیامهای امید بخش و وعده دهنده رحمت الهی را که در مکه تبلیغ می کرد، تبدیل به کتاب قانون و جزا نماید. کتابی که همانند کپی های خود، کتب مقدس مسیحیت و یهودیت، خدای مطلق و سمبل همه خوبیها را تبلیغ می کرد و وعده مجازات کفار و مشرکین را می داد. کتابی که بر مبنای فلسفه توحیدی و یگانه اندیشی الهام بخش پیروان خود برای تحمیل اراده خود بر سایر ادیان و اقوام و سرزمین ها بود، کتابی که همچنان این وظیفه الهام بخشی را بر دوش می کشد.

http://haghaei.blogspot.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016