گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حکومت اسلامی، نیکلا هِنَن، خبرنگار فرانسوی اسیر شده را آزاد کرد! منوچهر تقوی بیاتروز جمعه ۲۷ نوامبر ۲۰۱۵ میلادی، در ساعت ۲۱، فردریک سکاولان در برنامه ی خود در تلویزیون کانال یک سوئد، با خبرنگار فرانسوی؛ نیکلا هِنَن، گفت و گویی باورنکردنی و شگفت انگیز داشت. او در مصاحبه ی کوتاه خود حرف هایی زد که پندآموز و آگاهی دهنده است. این خبرنگار فرانسوی بیشتر، گزارش های جنگی تهیه می کرده است. او ده ماه در دست دیوانگانی جنایت کار زندانی بود. در این ده ماه هفت نفر از هم بندهای او را به گونه ای دلخراش کشتند. او و دیگر زندانی ها را به زور اسلحه واداشتند تا ویدیوهای این اعدام های دلخراش را نگاه کنند. در پاسخ این پرسش که شما درباره ی کشتار پاریس چه فکر می کنید؟ گفت:« وقتی ماشین های پلیس و آتش نشانی بیرون آمدند من صدای آژیرها را شنیدم. سپس صدای گلوله و انفجار آمد، صداهایی مانند صدای مسلسل. این صداها برای من کاملن آشناست، اما نه در میهنم... چون من خبرنگار جنگی هستم...». گویا او هم بر این باور است که مرگ خوب است اما برای همسایه! نیکلا در دوران گروگان بودنش کتاب کودکی، به نام "بابا جوجه تیغی" نوشته است. زیرا او بر این باور است که جوجه تیغی ها همیشه به خانه ی خود باز می گردند. او درباره ی دوران گروگان بودن خودش کتابی با نام "دانشگاه جهاد" نوشته و منتشر کرده است. نیکلا در این مصاحبه از نگاه خودش که یک گروگان بوده، حرف هایی می زند که تا اندازه ای آگاهی دهنده است. البته او هم مثل ما نمی داند داعش چگونه و از کجا اداره می شود؟ او از نزدیک سربازهای این خیمه شب بازی جنایی سیاسی را دیده است. من لینک این برنامه ی تلویزیونی سوئدی را همراه با ترجمه ی برخی از گفته های او، برای آگاهی بیشتر در پایان این نوشته می آورم. نیکلا هِنَن می گوید:« داعش، به یک شرکت تولید کننده ی فیلم ها ی دیوانه وار شبیه است که فیلم هایش بر واقعیت بنیاد شده است». جهادی های داعش بیشتر از اروپا می آیند. به زبان های انگلیسی، فرانسه و دیگر زبان های اروپایی حرف می زنند. بیشتر آن ها یا عربی نمی دانند و یا خیلی کم می دانند. آن ها از خانواده های مسیحی، یهودی، مسلمان و یا بی مذهب(سکولار) هستند. داعشی ها تازه مسلمانند و اسلام برایشان یک بهانه و یک پوشش است. بیشترشان پیشینه ی جنایی و زندان دارند. آن ها از جنایت کاران کوچک بوده اند اما با پیوستن به داعش جنایت هایشان بسیار بزرگ تر شده است. رفتاری کودکانه دارند. برخی از آنان بسیار باهوش هستند. آن ها افکار عمومی مردم اروپا را بازیچه قرار داده اند، تندرو و بی باک و خشن اند. « آن ها خشونت را مثل آگهی تجارتی عرضه می کنند. این کلیپ های تبلیغاتی به فیلم های پرنوگرافی خش و بی حیا می ماند و برایشان وسوسه انگیز است. آن ها در زندگی روزانه شان بسیار معمولی هستند». تندروی آن ها پیش از آمدنشان به سوریه و عراق و در زندان ها پدید آمده است. اگر این جهادی ها، نیویورک، پاریس، لندن، بروکسل یا هر شهر اروپایی دیگر را به آتش بکشند و مردم بی گناه را تکه تکه کنند سرمایه داران اروپا و آمریکا جهادی های مسلمان را با انگشت نشان می دهند و مردم عادی اروپا و آمریکا را بر ضد مردم عادی مسلمان می شورانند. هزاران و میلیون ها انسان بی گناه اگر کشته شوند، هیتلرها، آنجلا مرکل ها، تونی بلرها، دیوید کامرون ها و فرنسوا هلندها از میان نگهبانان مسلح خود با آرامش کامل گام بر می دارند و اشک تمساح می ریزند. سازمان دادن سربازان اجیر و میلیشیا سال هاست که در اروپا و آمریکا به یک سرمایه گذاری پر سود مبدل شده است. پلیس های اروپایی آدم های ماجرا جو و پرونده دار را در حالی که زیر نظر و تحت پیگرد هستند، به سوی سوریه و عراق راهنمایی می کنند. "جهادی جان" از دانشگاه لندن ظهور کرده و نام بیتل ها را بر خودش و همکاران سلولش یا بنگاه اسلامی اش می گذارد. درباره ی جان جهادی؛ محمد اموازی، در ویکی پدیا می خوانیم: « وی در ایمیلی به تاریخ ژوئن ۲۰۱۰ که واشنگتن پست و گاردین منتشر کردند نوشت:« قرار بود من صاحب کار شوم و ازدواج کنم. من حس یک زندانی را دارم که نه در زندان بلکه در لندن زندانی شده است. فردی که زندانی است و نیروهای امنیتی وی را تحت کنترل دارند. آنها مانع از این شدند که در زادگاهم یعنی کشور کویت، زندگی جدیدی شروع کنم.» ***** مصاحبه ی تلویزیونی را در این لینک می بینید: http://www.svtplay.se/video/5050396/skavlan/skavlan-sasong-14-avsnitt-11
ترجمه ی برخی از گفت و شنود های این مصاحبه را در این جا می خوانید: ... آن ها خشونت را مثل آگهی تجارتی عرضه می کنند... این کلیپ های تبلیغاتی مثل فیلم های پرنوگرافی خشن و بی حیا برایشان وسوسه انگیز است... آن ها در زندگی روزانه شان بسیار معمولی هستند. بسیاری از جهادی ها از اروپا می آیند... براحتی انگلیسی و فرانسه و دیگر زبان های اروپایی را صحبت می کنند، آن ها بندرت و بسیار کم عربی می دانند... آن ها توانسته اند تا حدودی مردم بومی را متحد کنند... ـ یکی از آن ها مهدی نموش بود که در حمله به موزه ی یهودی ها در بروکسل دخالت داشت... او بسیار کودکانه و خودپسند بود. او ساعت ها می توانست درباره ی برنامه های معمولی تلویزیون فرانسه حرف بزند. او دوست داشت ستاره ی یکی از فیلم های جنایی تلویزیون باشد. من این احساس را دارم که او برای رسیدن به این آرزو به سوریه رفته است. می خواسته در آنجا قهرمان یکی از این فیلم ها باشد. ـ آن طور که ما می فهمیم اسلام برای آن ها بسیار مهم است. نه ، مهم نیست! آن ها پیش از آن که به اسلام بگروند رادیکالیزه شده اند. این یک اشتباه بزرگ است. آن ها آدم های تندرویی هستند که به دنبال ماجراجویی های فوق العاده هستند. اسلام و جهاد برای آن ها فقط یک بهانه است. این یک پوشش است برای ظاهر کار، اسلام جزء کوچکی در این کار است. بیشتر آن ها تغییر مذهب داده اند و این را خودشان اعتراف می کنند. بیشترشان از خانواده های مسیحی و یا یهودی هستند که مسلمان شده اند تا جهاد کنند، برخی که از خانواده های مسلمان بی مذهب (سکولار) هستند. بسیاری از آن ها قبلن اشتباهاتی کرده اند، مجرم و زندانی بوده اند و بیشترشان در زندان رادیکالیزه شده اند. به گونه ای این (جهاد) برای طلب بخشایش است. یعنی سعی می کنند گناهان قبلی شان را پاک کنند. به این ترتیب آن ها از گناهان کوچک به جنایات بزرگ کشیده می شوند. طنز کار در اینجاست که آن ها می خواهند یک زندگی پرهیزکارانه و منزه داشته باشند و با این کار دست به جنایات بزرگ می زنند. ـ پس اگر زیاد به مذهب مربوط نیست پس شاید ... پس هدفشان چیست؟ می خواهند به چیز دست بیابند؟ این آدم ها را شست و شوی مغز ی داده اند مغزشان پر شده از چیزهای دیگر. آن چیز که من فکر می کنم شگفت انگیز است... این که آن هایی که رادیکالیزه شده اند در آغاز انگیزه های نابی داشته اند. آن ها به اخبار نگاه می کنند و می بینند مردم سوریه سال بعد از سال کشته می شوند و جهان اطراف هیج عکس العملی نمی کند. بنابراین اولین چیزی که به مغزشان می رسد این که خُب من می روم آنجا تا کاری بکنم. آن ها خودشان را به گونه ای شوالیه یا پهلوان تصور می کنند اما بعدش شست و شوی مغزی می شوند و به درون یک کهکشان موازی می افتند. بعد دچار یک پدیده ی بینابینی، چیزی بین یک سِکت یا توطئه می شوند. ـ شما در پی مذاکرات مقامات فرانسوی آزاد شدید. شما نمی دانید چه اتفاقی افتاده است، آیا باجی پرداخت شده است یا نه؟ نه، تنها چیزی که من به طور یقین میدانم این که وقتی من رسیدم پاریس هلاند رئیس جمهور فرانسه به من گفت که دولت فرانسه پولی نپرداخته است، همین! سئوال جالبی است، من خودم با هرگونه مذاکره ای با آن ها مخالف بودم... تا این که من را گرفتند ـ بله واضح است... من دوست دارم ببینم آن رهبرانی که مدافع یک برخورد انعطاف ناپذیر با این آدم ها هستند در برابر من چه می گویند زمانی که فرزند خودشان گروگان گرفته شده باشد، (ببینم هنوز همین نظر را دارند). ـ جواب خوبی بود! عکس العمل (فرانسه)، آن طور که ما در روزنامه ها می خوانیم، بمباران بوده است. غرب دارد در این لحظه الرکا را بمباران می کند. ـ منظور شما چیست؟ چه جور تله ای؟ یعنی چی؟ مشکل در چنین "جنگی" که من با این واژه ی جنگ موافق نیستم، این است که ... مشکل این است جنگی که ما می کنیم نامتقارن است. جنگی است که بیشتر برپایه ی تبلیغات و اقناع قرار دارد. بنابر این آن طرفی که جنگ را در سوریه می برد، آن طرفی نیست که اسلحه و تجهیزات گران، فراوان یا مدرن و پیشرفته دارد، بلکه آن طرفی است که موفق می شود که مردم سوریه را همراه خود داشته باشد. بنابر این اساس به نظر من با بمباران کردن سوریه ما مردم سوریه را از خودمان جدا می کنیم. پس ما آن ها را به آغوش داعش می فرستیم. بله دقیقن! بله آن ها به هدفشان می رسند. آن بمباران ها هدف داعش را تأمین می کند. مشکل اینجاست که فرانسه پیش از حمله ی پاریس بمباران را شروع کرده است. پس اساسن ما نمی توانیم بمباران را افزایش دهیم. چون این به داعش کمک می کند تا بازی را در دست داشته باشند. حتا نمی توانیم عقب بنشینیم و بمباران را متوقف کنیم. این یک پیروزی بزرگ برای داعش خواهد بود. ما نمی توانیم پیشرفت کنیم و بمباران را افزایش بدهیم. ما نمی توانیم عقب برویم و بمباران را پایان بدهیم، ما در تله افتادیم. کاملن همینطور است یک باباجوجه تیغی ربوده می شود و سعی می کند به خانه باز گردد. این یک داستان کودکان است. من جوجه تیغی را انتخاب کردم برای این که جوجه تیغی ها همیشه راه خانه شان را پیدا می کنند. ـ شما جوجه تیغی ای بودی که به خانه بازگشتی. بله لینک این عکس: http://img.cz.prg.cmestatic.com/media/images/600x338/Mar2015/1734715.jpg?2b0c Copyright: gooya.com 2016
|