دوشنبه 21 دی 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

(چ)، مثل "چه گوارا" در فرهنگ لغات "ماريو بارگاس يوسا"، رضا علامه‌زاده

رضا علامه‌زاده
کتاب "ديكشنرى يك عاشق آمريكاى لاتين" در واقع مجموعه مقالات و نوشته‌هاى كوتاه و بلند بارگاس يوساست در مورد هرآن‌چه به آمريكاى لاتين مربوط است. همان‌طور كه از عنوانش برمى‌آيد اين كتاب مثل يك فرهنگ لغت به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده. بنابراين خواننده بسته به اينكه در مورد چه كسى يا مكانى كه به آمريكاى لاتين مرتبط است نظر نويسنده را مى‌خواهد بداند مى‌تواند به راحتى به مدخل مربوطه مراجعه كند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تازه‌ترين كتابى كه از "ماريو بارگاس يوسا" به دستم رسيد گرچه چاپ اولش هفت هشت سال پيش در آمده بود اما پس از دريافت جايزه نوبل در سال ٢٠١٠ بود كه به شكل وسيعى پخش شد.

کتاب "ديكشنرى يك عاشق آمريكاى لاتين" در واقع مجموعه مقالات و نوشته‌هاى كوتاه و بلند بارگاس يوساست در مورد هرآن‌چه به آمريكاى لاتين مربوط است. همان‌طور كه از عنوانش برمى‌آيد اين كتاب مثل يك فرهنگ لغت به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده. بنابراين خواننده بسته به اينكه در مورد چه كسى يا مكانى كه به آمريكاى لاتين مرتبط است نظر نويسنده را مى‌خواهد بداند مى‌تواند به راحتى به مدخل مربوطه مراجعه كند.

من تا كنون مطالب مربوط به نويسندگان مورد علاقه‌ام مثل "خورخه آمادو"، "خورخه لوئيس بورخس"، "گابريل گارسيا ماركز" و "پابلو نرودا" را در اين كتاب جستجو كرده و خوانده‌ام ولى حرف تازه يا متفاوتى كه توجهم را جلب كند در آنان نديدم. اما در مورد نامداران دنياى سياست برخورد نويسنده با آن‌چه معمولا در نوشته‌هاى ديگران ديده بودم متفاوت بود. مى‌دانيم كه روشنفكران جهان بويژه روشنفكران آمريكاى لاتين در سال‌هاى اوليه‌ى پس از پيروزى انقلاب كوبا احترام و شيفتگى غريبى نسبت به شخص فيدل كاسترو و چه گوارا داشته‌اند. در مدخل حرف (c) در مورد فيدل كاسترو فقط يك مطلب كوتاه كمتر از نيم‌صفحه‌اى آمده كه در سال ١٩٧١ نوشته و منتشر شده و مربوط به ديدارش با كاسترو در سال ١٩٦٦ است، يعنى تنها شش سال پس از پيروزى انقلاب. به لحن نوشته توجه كنيد:
"تنها بارى كه با فيدل كاسترو گفتگو كردم – گرچه البته كاربرد لغت "گفتگو" غلوآميز است چون فيدل كاسترو كه باور دارد نيمه خداست گفتگوى دوجانبه را نمى‌پذيرد و فقط شنونده مى‌خواهد -، به شدت تحت تاثير انرژى و كاريزمايش قرار گرفتم. ديدارمان عصر يك روز در سال ١٩٦٦ در هاوانا بود. گروه كوچكى از نويسندگان بوديم كه بدون توضيح بيشتر ما را با ماشين بردند به خانه‌اى در محله ى بدادو. فيدل بلافاصله آمد. در طول دوازده ساعت بعدى تا دم دماى صبح نشست و برخاست و ژست گرفت و حرف زد، و در اين ميان بدون كمترين نشانه‌اى از خستگى سيگارهاى كلفتش را كشيد... وقتى، به همان سرزندگى كه آمده بود رفت، ما همگى شگفت زده و از پا افتاده بوديم." (ص ١٠٣)

در مدخل حرف (چ)، دو مقاله بلند در مورد چه گوارا آمده كه اولى مربوط به دفترچه يادداشت‌هاى معروف اوست كه پس از مرگش منتشر شد، و دومى مقاله‌اى است كه بارگاس يوسا در سال ١٩٩٢ به مناسبت بيست‌وپنجمين سال‌مرگ چه گوارا نوشته و منتشر كرده است. اين مقاله با اين فراز به شدت انتقادآميز نسبت به عمل‌كرد چه گوارا آغاز مى‌شود:
"هيچ چيز تغيير بنيادى در فرهنگ سياسى زمانه‌ى ما را، بهتر از كم توجهى به مراسم [٢٥ مين] سالمرگ ارنستو چه گوارا نشان نمى دهد كه در ٩ اكتبر ١٩٦٧ به دست يك افسر وظيفه‌ى وحشت‌زده در يك روستاى دورافتاده در شرق بوليوى كشته شد. فرمانده‌ى افسانه‌اى با زلف‌هاى بلند و كلاه بِره‌ى آبى، با مسلسل بر دوش و سيگار برگِ در حال دود شدن در ميان انگشتان، كه تصويرش دنيا را درهم ريخت و در سال‌هاى هفتاد ميلادى سمبل دانشجويان انقلابى بود و الهام‌بخش يك نوع راديكاليسم نوين، و مدلى براى الهام انقلابى جوانان پنج قاره، حالا چهره‌اى است نيمه فراموش شده كه نه الهام‌بخش و نه مورد توجه كسى است، كسى كه ايده‌هايش در كتاب‌هاى بى‌خواننده سنگ شده، كسى كه تاريخ معاصر تصويرش را تار كرده تا روزى كه در معبد تاريك موميائى‌هاى محوشده‌ى تاريخى جاى گيرد." (ص ١٨٧)

كمى جلوتر تيغ انتقاد بارگاس يوسا باز هم تيزتر مى‌شود:
"تئورى فوكو، يعنى زدن ضربات شجاعانه و سريع براى خلق شرائط انقلابى، در هيچ كجا كارآمد نبود، و البته در آمريكاى لاتين هزاران جوان كه آن را پذيرفتند براى به انجام رساندنش به شكل دردناكى خودشان را فدا كردند و درهاى كشورشان را به روى نظاميان مستبد و بى‌رحم گشودند. الگوى او و ايده‌هايش، بيش از همه به بى‌اعتبار كردن فرهنگ دموكراتيك انجاميد، و در دانشگاه‌ها و سنديكاها و احزاب سياسى كشورهاى جهان سوم موجد بى‌ارزش خواندن انتخابات، كثرت‌گرائى، آزادى‌هاى شهروندى، تحمل دگرانديش و حقوق بشر به‌عنوان مباحثى ناهم‌خوان با عدالت واقعى اجتماعى شد. او دستكم دو دهه مدرنيزه شدن سياسى در كشورهاى آمريكاى لاتين را به عقب انداخت." (ص ١٨٨)

كمى جلوتر وقتى از شخصيت فردى چه گوارا حرف مى‌زند قلمش مهربان‌تر مى شود:
"حالا پس از گفتن همه‌ى اين‌ها، در شخصيت و در چهره‌ى تاريخى او مثل تروتسكى، چيزى هست كه هرقدر هم كه قضاوت‌كننده دشمن باشد باز جذاب و احترام برانگيز است. آيا اين احترام به اين خاطر است كه او درهم شكسته شد، كه در قانون خودش كه مستقيما مرتبط با عقايد سياسى‌اش بود كشته شد؟ بى‌شك. چون در همه عرصه‌هاى تلاش‌های انسانى، به سختى كسانى را مى‌توان يافت كه همان را بگويند كه باور دارند و همان كارى را بكنند كه گفته‌اند، اما او بود، بويژه در دنياى سياست كه تبليغات و كَلبى‌مذهبى سكه‌ى رايج است و وسيله‌ى ناگزير موفقيت، و گاهى وسيله صرفا بقاء براى بازيگران آن." (ص ١٨٩)

بارگاس يوسا در این‌جا مطلبش را با نقل يك خاطره‌ى جالب شخصى پيش مى‌برد:
"عليرغم اين كه بارها وقتى او [چه گوارا] داراى مقامات مديريتى، مثل وزير صنايع يا رئيس بانك ملى بود در كوبا بودم هرگز نه ديدم و نه شنيدم كه از چه گوارا صحبتى بشود. يك نمونه آشكار در سال ١٩٦٤ نشان از مزاياى اندكى داشت كه قدرت حاكمه به مرد دوم انقلاب كوبا داده بود. من آن موقع در پاريس در يك آپارتمان ساده با دو اتاق كوچك زندگى مى‌كردم. در آن‌جا يك روز پيامى بدستم رسيد از هيلدا گادآ، همسر اول چه گوارا، كه از من خواهش داشت كه خانمى از دوستانش را كه از كوبا عازم آرژانتين بود و بدليل محاصره ناچار بود به اروپا بيايد در خانه‌ام بپذيرم. بعدا معلوم شد خانم مورد نظر كه پول نداشت به هتل برود، سريا دلاسرنا، مادر چه گوارا بود. چند هفته‌اى در منزل من بود و بعد به بوئنوس آيرس برگشت (جائی‌كه به مدت كوتاهى بعد از آن فوت كرد). اين ماجرا براى هميشه در ذهن من مانده: مادر فرمانده‌ى قدرتمند، چه گوارا، مرد دوم انقلابى كه تا آن روز آن همه پول براى حمايت گروه‌ها و احزاب و دستجات انقلابى در نيمى از جهان حرام مى‌كرد، نمى‌توانست خرج كرايه هتلش را بدهد و ناچار بود روى همراهى يك اهل قلم نيمه ورشكسته حساب كند." (ص ١٩٠)

البته به نگاه من این را می‌توان به حساب پاک‌دستی شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا گذاشت که بهره‌برداری شخصی مالی را برنمی‌تافتند. يادنامه‌ى بارگاس يوسا به مناسبت بيست‌وپنجمين سال‌مرگ چه گوارا با انتقاد از سيستم تك‌حزبى كوبا پايان مى‌گيرد:
"براى يك سيستم سياسى هيچ چيز نابودكننده‌تر و فاسدكننده‌تر از عدم مشاركت مردم نيست، اين كه مسئوليت تصميم‌گيرى در مورد مسائل مربوط به مردم - با كنار گذاشتن آنان - به دست يك اقليت حرفه اى بيافتد." (ص ١٩٠)


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016