پنجشنبه 24 دی 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

در سوگ هُما ناطق، بیانیه جمعی از ایرانیان


هُما ناطق پژوهندۀ گرانقدر تاریخ معاصر ایران در یازدهم دی ماه ١٣٩٤، نخستین روز سال نو میلادی ٢۰١٦ در سکونتگاه خود در دهکدۀ اَرو (Arrou) در فرانسه به خاموشی و خوابگه ابدی پیوست.

هُما فرزند مهندس ناصح ناطق و خانم نصرت رفیعی بود که هر دو از فرزندان آزادیخواهان جنبش مشروطه بودند. پدر بزرگش میرزا جواد ناصح زاده از بنیانگذاران انجمن ایالتی تبریز در اوان مشروطه و کسی بود که در برابر فرستادۀ محمدعلی میرزا ایستاد و مردم را به تحصن دعوت کرد و در پی نطق پر شورش در آن مجلس ملقب به " ناطق " گشت.

ناصح ناطق، پدر هُما، که آذربایجانی و زادۀ تبریز بود و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتۀ راه و ساختمان در فرانسه به انجام رسانده بود، از شیفتگان زبان فارسی و از همکاران غلامحسین مصاحب در دائرة المعارف فارسی بود. پس از بازگشت به ایران " شرکت مؤلفان و مترجمان " را بنا نهاد و آثاری از آناتول فرانس و ولتر و دیگران را به فارسی برگرداند. فردی خوشنام و فرهیخته و نیکوکار بود و بسیاری از متون مهم نظم و نثر فارسی و تاریخ ایران را به کتابخانۀ ملی تبریز و مؤسسۀ مطالعات ایرانشناسی فرانسه هدیه کرد.

هُما در پنجم خرداد ١٣١٣( ٢٦ مه ١٩٣٤) زاده شد و در دامان چنین خانواده ای پرورش یافت. دبیرستان را در تهران به پایان رساند. پیش از آن یک سالی راهی انگلستان شده بود. ترجمۀ داستانِ خانه ای در کوهستان اثر ارسکین کالدوِل، ارمغان همین سفر اوست. در آن هنگام هنوز به بیست سالگی نرسیده بود. پس از آن برای پیگیری تحصیلات دانشگاهی، در مهر ماه ١٣٣٤ به فرانسه می رود. در همین ایام در تهران با ناصر پاکدامن، که او هم برای ادامۀ تحصیل عازم فرانسه بود، آشنا می شود.

یادگیری زبان فرانسوی را نخست در گرونوبل و سپس در دانشگاه پاریس دنبال و در مدرسۀ السنۀ شرقی در رشتۀ تاریخ و جغرافیای خاورمیانه نام نویسی می کند و در چهاردهم شهریور ١٣٣٥ (٥ سپتامبر ١٩٥٦) با ناصر پاکدامن پیوند زناشوئی می بندد و صاحب دو فرزند می شوند: میشا و روشنک.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در ١٩٦٧ رسالۀ دکتری خود را در رشتۀ تاریخ در احوال و اندیشه های جمال الدین اسدآبادی در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه پاریس می گذراند. این رساله چندی بعد با پیشگفتار ماکسیم رودنسون، تاریخدان پُرآوازۀ فرانسوی و با کمک مرکز ملی پژوهشهای علمی (CNRS) به اسم جمال الدین اسدآبادی، ملفب به افغانی منتشر می شود. در همین ایام با همکاری ژیلبر لازار، استاد زبان فارسی، گزیده ای از اشعار شاعران معاصر ایران را به فرانسوی برمی گرداند که پاره هائی از آن در مجلۀ ادبی معتبر فرانسه، اِن.اِر.اِف، منتشر می شود.

در سال ١٣٤٧ به ایران باز می گردد و در کنار کار در مؤسسۀ تحقیقات اقتصادی ترجمۀ اثر مهم آلبرمِمی چهرۀ استعمار زده، چهرۀ استعمارگر را به انجام می رساند. یک سال بعد به استادی گروه تاریخ در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران پذیرفته می شود و دوازده سالی در آن دانشکده به تدریس تاریخ اجتماعی ایران در دورۀ قاجار و تاریخ عثمانی می پردازد. جنگهای ایران و روس بین سالهای ١٨۰٤ تا ١٨٢٨؛ مناسبات فرهنگی و اقتصادی میان ایران و اروپای سدۀ نوزدهم؛ جریانهای سیاسی و نهضتهای مذهبی در ایران قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم؛ پیدائی انقلاب مشروطه و قانون اساسی ١٩۰٦ و تأثیر " تنظیمات " و قانون اساسی عثمانی ( ١٨٧٥) بر ایران، زمینه ها و مایه های اصلی درسهای او درین سالها بودند. هما ناطق از استادان محبوب دهۀ پنجاه نزد دانشجویان دانشگاه تهران بود.

در همین دوره است که برخی از پژوهشهای مهم تاریخی خود را منتشر می کند، از جمله: از ماست که بر ماست که مجموعۀ مقالات اوست. پس از آن روزنامۀ قانون میرزا ملکم خان را که از بیستم فوریۀ ١٨٩۰، در زمان ناصرالدین شاه، در لندن در می آمد با مقدمه ای تجدید چاپ می کند؛ سپس مصیبت وبا و بلای حکومت؛ و افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشدۀ دوران قاجار را با همکاری فریدون آدمیت به طبع می رساند. دو ترجمه نیز در این سالها از او سراغ داریم. یکی از انگلیسی، با همکاری جان گِرنی استاد تاریخ در دانشگاه آکسفورد، برگرفته از خاطرات سر هارفورد جونز، به نام آخرین روزهای لطفعلی خان زند و دیگری نمایشنامه ای طنزآمیز از جلیل محمد قلی زاده به اسم مُرده ها، با همکاری محمد پیفون، در بارۀ وضع اسفبار زنان مسلمان.

در سال ١٣٥٢ به دعوت دانشگاه پرینستون برای تدریس تاریخ اجتماعی ایران در سده های نوزده و بیست به امریکا می رود و در آنجا به یاری اسناد آن دانشگاه نگارش کتاب " قتل گریبایدوف " را آغاز می کند. یک سال بعد در راه بازگشت از امریکا به سراغ بایگانی های وزارت خارجۀ انگلستان می رود و از اسناد جنگ های ایران و روس و مجموعۀ نامه های فارسی عباس میرزا نایب السلطنه عکسبرداری می کند.

هُما ناطق با کتابهایش، با ترجمه هایش و با درسها و مقالاتش از چهره های پیشرو و مبارز روشنفکری در دهۀ پیش از انقلاب و از امضا کنندگان نخستین بیانیۀ کانون نویسندگان ایران در سال ١٣٤٧ است. از نخستین کسانی است که در بهار ١٣٥٦ برای احیای کانون تلاش می کند. در اردیبشت ١٣٦٠ کانون نویسندگان ایران او را به عضویت در هیأت دبیران انتخاب می کند. در سال ١٣٥۰ هنگامی که نیروی انتظامی به صحن دانشگاه وارد می شود تا تظاهرات اعتراضی دانشجویان را سرکوب کند نام هُما ناطق در میان نام استادان اندک شماری که در نامه ای سرگشاده به نخست وزیر وقت اعتراض می کنند به چشم می خورد. وهمراه با سیمین دانشور تنها زنانی هستند که بیانیۀ معروف به ٥٨ نفر را در آبان ١٣٥٦ در آستانۀ سفر شاه به امریکا امضا می کنند. در اواخر همان ماه مأموران رژیم پس از دستگیری و ضرب و شتم وی، پیکرش را در خرابه ای رها می کنند.

او از مدافعان سرسخت حقوق زنان و از فعالان دیرین جنبش زنان بود و به یاری دوستانش در آستانۀ انقلاب اتحاد ملی زنان را برپا کردند. هُما سری پُرشور و بیقرار داشت و در پیوستن ها و گسستن هایش از همۀ وجودش مایه می گذاشت. اما این شهامت اخلاقی را نیز داشت که خود را بی پروا به نقد بکشد و با صدای بلند آنرا بیان کند.

هنگامی که امواج انقلاب فرو نشست و استبداد نوپا ولی کهنه کار ملایان به پا خاست و به پیگرد مخالفان چوبه های دار برافراشت، هُما نیز همچون بسیاری دیگر از آزادیخواهان راه اختفا و جلای وطن در پیش گرفت. به ترک ناگزیر سرزمینی که آن همه دوستش می داشت، تن داد و در آذر ماه ١٣٦٠ ( ١٩٨١) دوباره به فرانسه باز گشت، این بار خسته و سرخورده. اما باز راه کتابخانه ها و بایگانی ها را در پیش می گیرد و چهار سال تمام به رونوشت و روگرفت از اسناد و مدارک موجود در بایگانی های وزارت امور خارجه و آرشیو ملی فرانسه می پردازد. همین اسناد و گزارشهاست که چند سال بعد دستمایۀ نوشته های تازۀ او می شود. در این جُست و جو ها به پرونده های دست نخورده و اسناد ناشناختۀ بسیاری پیرامون مدارس و میسیونرهای فرنگی، اقلیت های مذهبی، احزاب، انجمن ها و جنبش های انقلابی در قفقاز و روسیه و روابط ایران و عثمانی دست می یابد و در اندیشۀ فراهم آوردن کتابی می افتد با عنوان " باکو در ١٩٠٥، تبریز در ١٩٠٦ "، کاری بزرگ که تا پایان عمر در دست داشت و در شمار آثار منتشرنشدۀ او باقی مانده است.

مهاجرت ناخواسته و از سرگرفتن زندگی تازه در فرانسه به عنوان پناهندۀ سیاسی با وجود همۀ دشواری ها و جدائی ها، سرآغاز دورۀ جدیدی در زندگی شخصی و حرفه ای اوست. شالودۀ دو اثر مهم او در این دوره، یعنی زمانه و کارنامۀ میرزا رضا کرمانی و بازرگانان در داد و ستد با بانک شاهی و رژی تنباکو در تهران، برپایۀ اسناد حاج محمد حسین امین الضرب، ریحته شده بود. در کتاب ایران در راهیابی فرهنگی به شرح زمانۀ محمد شاه می پردازد و می کوشد خدمات حاجی میرزا آقاسی را که " به ناحق بد نام " شده بود بازنماید. اثر دیگر او در این دوره کارنامۀ فرهنگی فرنگی در ایران است که برآوردی ست از کار مدارس مذهبی و غیر مذهبی فرانسویان در ایران در فاصلۀ سالهای ١٨٣٧ تا ١٩١٤. در سالهای واپسین زندگی اش بیش از پیش به حافظ روی می آورد و به جُستار در پیشینه های خنیاگری و شادخواری. و سرانجام از یافته ها و دریافتهای خود در این باره کتابی فراهم می آورد به نام حافظ، خنیاگری، می و شادی. امروز که او همنشین خاکستر است صدایش از ورای آن کتاب و از زبان حافظ به گوش می رسد که:
به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت

در سپتامبر ١٩٨٤ دانشگاه سوربن جدید از او دعوت می کند تا در مؤسسۀ پژوهشهای ایرانی به تدریس جنبشهای فکری و دینی سدۀ نوزدهم و متون تاریخی آن دوره بپردازد. چندی بعد استاد تمام وقت آن دانشگاه می شود و در سال ٢٠٠٥ مؤسسۀ ملی زبانها و تمدنهای شرقیِ ((INALCO به او عنوان دکتری افتخاری می دهد.

افزون بر کتابها درین سالها ده ها مقاله برای نشریات ایرانی و فرانسوی و انگلیسی نوشت. هنگامی که ساعدی در زمستان ١٣٦١ ( ١٩٨٢) دورۀ تازۀ مجلۀ الفبا را در پاریس به راه انداخت، هُما به جرگۀ همکاران و نویسندگان ثابت الفبا پیوست و مقالات ارزشمندی در آن نوشت. یکسالی پس از در گذشت ساعدی و تعطیل الفبا، خود او به انتشار مجلۀ دَبیره کمر می بندد (١٩٨٧) و برخی از آخرین یافته ها و پژوهشهایش را در آنجا چاپ می کند. شوق تاریخنگاری و جُست و جو در پیشینۀ چیزها و زندگی های گذشته چندان با او بود که در واپسین سالها نیز با وجود ضعف و کاهش قوا دست به کار نگارش تاریخچۀ دهکدۀ مسکونی اش در فرانسه شده بود.

هُما ناطق از پیروان و سرآمدان مکتب نوین تاریخنگاری در ایران بود و در این راه فریدون آدمیت را آموزگار خود می دانست. به روش علمی و انتقاد عقلی در کار پژوهش پایبند بود. در نظرش تاریخنگار تنها " سخن از آنچه بود می راند و نه از آنچه می شایست بود ". با اندیشه های از پیش ساخته و تاریخنویسی آرمانی و مسلکی بیگانه بود و آنرا " تیشه به ریشۀ شک علمی و استقلال اندیشه " می دانست. از تقلید بَری بود و برای شناسائی و شرح گذشته به سراغ گزارشها و منابع دست اول بازمانده از آن دوره می رفت و اسناد را به سخن می آورد. جُستارهای تاریخی او پیرامون چگونگی پیدائی و شکل گیری نهادها و نمادهای مدنیّت جدید در ایران، اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران در سدۀ نوزدهم، سرچشمه های فکر آزادیخواهی و قانون گُستری در انقلاب مشروطه، سهم و جایگاه زنان در آن انقلاب، جنبش های انقلابی در آستانۀ قرن بیستم، دستگاه روحانیت شیعه و همدستی های آن با استبداد و ستیزه هایش با جنبش آزادیخواهی، جنبه ها و عرصه های تاریک و ناشناخته ای از تاریخ معاصر ما را آشکار کرده و افق های تازه ای به روی پژوهشگران آینده گشوده است. نثر نوشته هایش از حساسیت و توجه ویژۀ او نسبت به یافتن زبان مناسب و درخور برای گزارش تاریخ خبر می دهد. و این همه از او چهرۀ یگانه ای در میان تاریخنگاران و به ویژه زنان روشنفکر ایران می سازد.

واپسین ماه های زندگی هما ، در چنگ بیماری و در جنگ با آن گذشت. یادها، گذشته ها و چهره ها در خاطرش رنگ باخته بود. خاموشی، آتشفشانی را در خود می کشید. آنکه جهانی آکنده از شور و شوق و جسارت و سنت گریزی و آزادگی بود، گسیخته ازگذشته ها به ناپایداری لحظه ها آویخته بود. جای او و حضورش در میان ما برای همیشه خالی خواهد ماند.

در گذشت هُما ناطق فقدان بزرگی است برای اهل فرهنگ و قلم ایران. این اندوه بزرگ را بیش از همه به میشا و روشنک و بستگان و یاران هُما تسلیت می گوئیم.

اروند آبراهامیان، ناصر آذرفروز، رسول آذرنوش، فرهاد آسور، داریوش آشوری، بانو اسکندانی، قادر اسکندانی، حسین اسماعیلی، آذر اشرف، احمد اشرف، ناصر اعتمادی، محمد اعظمی، رضا اغنمی، محمد اقتداری، رضا اکرمی، نسرین الماسی، صدرالدین الهی، الهۀ امانی، بابک امیرخسروی، بهمن امینی، فریبا امینی، علی امینی نجفی، اصغر ایزدی، کاظم ایزدی، بیژن باران، رحیم باجغلی، آمنۀ بامدی، وحید بدیعی، منیرۀ برادران، طیفور بطحائی، علی بنوعزیزی، سهراب بهداد، نیلوفر بیضائی، سیروس بینا، یونس پارسا بناب، شهرنوش پارسی پور، پرویز پاکدامن، نلدر پاکدامن، فرامرز پاکزاد، حمید پرچم، باقر پرهام، ژینوس پزشکی، مهشید پگاهی، سعید پورعبدالله، فریدۀ پورعبدالله، چنگیز پهلوان، امیر پیشداد، تقی تام، منیژۀ تام، نیرۀ توحیدی، محمد توکلی طرقی، حمید رضا جاودان، اقدس جاویدی، سیروس جاویدی، بیژن جرجانی، بابک جزنی، سودابۀ جزنی، میهن جزنی، اسد جلالی، محمد جلالی (م.سحر)، فرشید جمالی، جواد جواهری، رامین جهانبگلو، ویدا حاجبی، سروش حبیبی، فرنگیس حبیبی، علی حجت، حسن حسام، محسن حسام، تراب حق شناس، محسن حیدریان، نسیم خاکسار، مهدی خانبابا تهرانی، هادی خرسندی، لطفعلی خنجی، افسانۀ خواجوی، اسماعیل خویی، سبا خویی، جمیلۀ داودی، رضا دقتی، جلیل دوستخواه، آرامش دوستدار، حسین دولت آبادی، هوشنگ دیناروند، مهدی ذوالفقاری، ناصر رحمانی نژاد، فاطمۀ رضائی، علی رضوی، پری رفیع، محمود رفیع، اسفندیار رفیعی، فرهمند رکنی (اخوی)، داوود رمضان زاده، ترانۀ روستا، سعید رهنما، ناصر زراعتی، حسن زرهی، ایران زندیه، ژنیا ژیانفر، فرنسواز ساعدلو، هوشمند ساعدلو، احمد سعدیه، ویدا سلیمانی نژاد، ویدا سمیعیان، سعید سنجابی، مریم سنجابی، فرنگیس سیاسی، اسد سیف، لیلی شایگان، مریم شایگان، منصورۀ شجاعی، شهلا شفیق، سوسن شهبازی، حماد شیبانی، علی شیرازی، کامران صادقی، محمد حسین صدیق یزدچی، علی طلوع، بهرام عباسی، بتول عزیز پور، رضا علامه زاده، کاظم علمداری، آنا عنایت، فریدۀ غفاری، سپیدۀ فارسی، کامبیز فاروقی، رضا فانی یزدی، مسعود فتحی، فرهاد فرجاد، منظر فروهر، ملیحۀ فرهنگ، فیروز فولادی، فرهنگ قاسمی، وجیه قاسمی، قدسی قاضی نور، فرشتۀ قریشی، شهرام قنبری، هایدۀ قهرمانی، اسفندیار کازرونیان، مقصود کاسبی، منیرۀ کاظمی، فرشین کاظمی نیا، کاظم کردوانی، اسفندیار کریمی، احمد کریمی حکاک، بهارۀ کشاورز، زریون کشاورز، مازیار کشاورز، علی کشتگر، رضا کعبی، رئوف کعبی، پری کلانتری، فرح کمانگر، جان گِرنی، علی گوشه، بدری لنکرانی (ساعدی)، سهیلا لیندهورست، علی لیمونادی، مهناز متین، علی متین دفتری، مریم متین دفتری، هدایت متین دفتری، آذر محلوجیان، مهدی مرتضائی، باقر مرتضوی، نادر مزکی، میلا مسافر، حسام مصطفی زاده، بهروز معظمی، ژیلا معظمی، رضا معقول، هوشنگ معین زاده، هایدۀ مغیثی، رضوان مقدم، رضا مقصدی، بهمن مفصودلو، ابراهیم مکی، مسعود ملازاده، علیرضا مناف زاده، شهریار مندنی پور، اسفندیار منفرد زاده، مسعود مولا زاده، باقر مؤمنی، مهران میرفخرائی، عباس میلانی، فرهاد مینوکده، شیدا نبوی، نیکزاد نجومی، جمیلۀ ندائی، علی ندیمی، محسن نژاد، ناهید نصرت، فرهاد نعمانی، حمید نعیمی، زهرۀ نعیمی، مجید نفیسی، مسعود نقره کار، شهین نوائی، شیرین دُخت نورمنش، منوچهر نوروزیان، پرتو نوری علا، مهشید نوشیروانی، وحید نوشیروانی، هما نوشیروانی، پرویز نویدی، بهمن نیرومند، سهیلا وحدتی، شاداب وجدی، مهرداد وهابی، محسن یلفانی، فاطمۀ یوری، داریوش یوسفی، مهدی یوسفی.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016