گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گفتوگو با نوه دکتر مصدق، پیرترین پزشک ایران
روزنامه ایران ـ «من مصاحبه نمیکنم. چندبار به شما بگویم؟ حرفهای من به دردتان نمیخورد، بروید از دکترهای دیگری که از من موفقتر هستند مصاحبه بگیرید.» و بعد با عصبانیت به بیرون مطب راهنماییام میکند. یکی از قدیمیترین پزشکانی است که تجربه نیمقرن معالجه بیمارانی را دارد که دچار نازایی هستند. وی امروز بیمارانی را درمان میکند که سالهای بسیار دور مادر و حتی مادربزرگهایشان را معالجه کرده است. ٨١ ساله است ولی هنوز مثل روزگار جوانیاش روزانه ٣ تا ٥ ساعت مقالات و تحقیقاتی را که در رشتهاش صورت گرفته میخواند تا اطلاعاتش را بهروز نگاه دارد. دکتر «محمود مصدق» نوه مردی است که صنعت نفت را ملی و هویت ایرانیان را در آن زمان احیا کرد. دنبال پیرترین پزشک شاغل بودیم، نه نوه مصدق. از اتفاق، دکتر مصدق پزشک را یافتیم که هم پزشک شاغل است، هم پیرترین. از محمد مصدق دو پسر و سه دختر به یادگار ماند. پسر اول، غلامحسین و پسر دوم، احمد. محمود مصدق فرزند غلامحسین است که او هم پزشک و متخصص بیماریهای زنان بود. مطبش ساختمانی قدیمی است که بیش از ۷۰ سال از عمرش میگذرد. شماره پلاک ساختمان با بقیه فرق میکند و همین این ساختمان را از بقیه متمایز میکند. در چوبی را که باز کنی بیمارانی را میبینی که سر و وضعشان نشان میدهد از شهرهای دور آمدهاند. روی چند صندلی و نیمکت قدیمی نشستهاند و از چهرههایشان میخوانی که نگرانند. گویی نتیجهای که از این پزشک کهنهکار گرفتهاند از مطبهای شیک دهانپرکن نگرفتهاند. خبری از منشی نیست. یکی از بیماران که از استرس پای راستش را به زمین میزند، میگوید: «دکتر منشی ندارد. هر روز غروب موقع رفتن، برگهای را مهر میکند و به در ساختمان میچسباند تا بیمارانی که صبح زود از شهرستان به مقابل ساختمان میآیند، اسمشان را روی برگه بنویسند.» اشتیاق عجیبی برای ملاقاتش دارم. نه فقط به خاطر اینکه بیشتر از ۵۰ سال است طبابت میکند و پزشک کارکشتهای است که بیشتر به خاطر نسبتش با مرحوم دکتر مصدق؛ کسی که محضر پدربزرگ را از نزدیک درک کرده و با او بسیار زیسته است. اتاق معاینه تفاوتی با بیرون ندارد. مردی سالخورده با روپوشی سفید و کراوات قهوهای که چهرهای بسیار شبیه به پدربزرگ دارد. سرش پایین است و نسخه مینویسد. میز شلوغی دارد. کتابها و مجلات ایرانی و خارجی به طور نامنظم روی آن چیده شدهاند. تنها جایی که نظم دارد، قفسه کتابهاست که چند عکس قدیمی هر مراجعهکنندهای را در همان ابتدای ورود به خود جلب میکند. عکسهای سیاه و سفید دکتر مصدق که بالای سر میز و زیر دیواره قفسه قرآن پیدا بود و قاب عکسی که در آن غزلی از حافظ نوشته شده بود: «ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم / از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم». وقتی بیمار از اتاق بیرون میرود، خودم را معرفی میکنم. از بالای عینک قهوهایرنگش، نگاهی با سردی به من میاندازد. روی خوش نشان نمیدهد و میگوید به هزار و یک دلیل مصاحبه نمیکند. اصرارم فایدهای ندارد. از کوره در میرود که «آخر عمری با من چه کار دارید؟ این همه دکتر خوب و موفق و جوان، چرا سراغ من که آفتاب لب بوم هستم آمدی؟ آنها کارشان از من بهتر است. برو از آنها مصاحبه بگیر.» چند دقیقهای بیرون ساختمان در حالی که میخواهم از نگاه پر از پرسش عکاس روزنامه فرار کنم با خودم کلنجار میروم که بمانم یا بروم؟ تصمیمم را میگیرم و دوباره به مطب میروم. انگار برای بیماران آشنا شدهام. نگاهشان این بار سرد نیست. زن سن و سال داری که بچه برادرش و دخترش هم همراهش هستند رو به من میکند و میگوید: «دخترم، من ٣٠ سال پیش نمیتوانستم بچهدار شوم. پیش دکتر مصدق آمدم. خدا پدرش را بیامرزد. بچهدار شدم و حالا نوه هم دارم. دختر برادرم و دخترم هم متأسفانه نازایی دارند. دکترها از دخترم قطع امید کردهاند. حالا هر دوی آنها را آوردهام که ببینم دکتر میتواند کاری برایشان بکند یا نه. کلی نذر کردهام. اول به خدا توکل کردهام و بعد به دکتر. دکتر چشم و دلسیر است و اصلا در قید و بند پول و اینجور چیزها نیست.» هنوز حرفهایش تمام نشده که نوبتشان میشود. زن جوانی که از قوچان آمده، ادامه حرفها را میگیرد: «٦ میلیون در شهرمان خرج کردم ولی نتیجهای نگرفتم تا اینکه یکی از همشهریانم به من گفت پیش دکتر مصدق بیایم. دکتری است که خرج روی دست بیمار نمیگذارد. ۹ ماه پیش که اینجا آمدم باورم نمیشد مطب این شکلی باشد و دکتر پیری بتواند معجزه کند. تشخیص دکتر واقعا حرف ندارد. حالا با داروهای دکتر ٣ ماه است باردارم و آمدهام عکسهای سونوگرافی را نشانش بدهم». زن ۳۸ سالهای که بعد از ۱۲ سال دوماهه باردار است، میگوید: «خاله و مادرم از قدیم مریض دکتر بودند. خالهام ۴۰ سال پیش ازدواج کرده بود و ۹ سال بچهدار نشد. ۱۰ سال است هر دو ماه یکبار دکتر میرفتم، آخرش هم هیچی به هیچی. اینجا که آمدم الان دوماهه حاملهام. اگر امیدی نباشد دکتر همان موقع میگوید و زن و شوهرها را گرفتار امروز برو فردا بیا نمیکند. دیروز خودم شاهد بودم خانم و آقایی آمدند و دکتر به آنها گفت هیچ کاری نمیشود کرد. شاید اگر به رویان مراجعه کنید بتوانید نتیجه بگیرید آن هم ۲۰ درصد، نه بیشتر». از همسرش میخواهد دفترچه بیمهاش را نشانم دهد که دکتر مبلغ ویزیت را پای دفترچه نوشته و اینکه همه داروهایی که تجویز میکند ایرانی است و هزینههای غیرواقعی به بیمار تحمیل نمیکند. سپس خانمش نزدیکتر میشود و در گوشم میگوید: «دکترهای دیگه برای معاینه جدا هزینه میگیرن. این اصلا اینجوری نیست». گرم صحبت هستیم که در اتاق باز میشود و زنی که چند دقیقه پیش زیر لب دعا میخواند، با صورتی خندان بیرون می آید: «دکتر میگوید دخترم میتواند مادر شود. خدایا شکرت» و از فرط خوشحالی و خداحافظینکرده با دختر و برادرزادهاش از مطب بیرون میرود. حالا نوبت من است که شانسم را دوباره امتحان کنم. در میزنم و با جسارت وارد میشوم. کنار زن جوانی که پیش دکتر نشسته مینشینم. دکتر نرم میشود اما دوست ندارد درباره خاندانش حرف بزند و تک و توک جملههایی که لابه لای خواندن برگه سونوگرافی یا هنگام گرفتن شرح حال دقیق بیمار و معاینه به زبان آورده را چاپ کنیم. «پرولاکتیت خوبه. فقط هورمون ... یه هوا بالاست و اون هم قابل اصلاح است. دفترچه داری؟ دفترچهات را بده به من». رو به من حرفهای دیگری هم زیر لب میزند: «آره بابا اوضاع خراب است. نه خانم بدجایی اومدی. پدر من اون آقا (عکس پدرش را روی قفسه کتابخانهاش نشانم میدهد) بیمارستان نجمیه را اداره میکرد. جد من این بیمارستان را وقف کرد که در آن مریض مجانی ببینند.» * خود شما متولد چه سالی هستید؟
من متولد سال ۱۳۱۳ هستم. * کمی به زندگی شخصی شما بپردازیم. چرا پزشکی خواندید؟ * شما نوه دکتر مصدق هستید و در زمره نزدیکترین کسان به ایشان. پدربزرگی که نامش بر تارک تاریخ معاصر ایران میدرخشد. او چه جایگاهی در زندگی کاری شما داشته است؟ * چه چیزی از مرحوم دکتر مصدق یاد گرفتید؟ * مصدق میدانید معنیاش چیست؟ * از فرزندانتان هم کسی هست که پزشکی خوانده باشد؟ * واقعا دوست داشتید وکیل شوید؟ * چرا بعد از گذراندن دوره پزشکی در دانشگاه لوزان سوئیس به ایران بازگشتید؟ * یعنی پدرتان میخواستند شما راه ایشان را ادامه دهید و در همان رشته زنان و نازایی تحصیل کنید؟ * یعنی تعصب خاصی به وطنتان داشتید؟ * جایی خواندهام که پدرتان تعصب خاصی به زبان فارسی داشتند و همان زمان که شما در سوئیس تحصیل میکردید تابستانها معلم زبان فارسی به منزل میآوردند تا زبان فارسی را فراموش نکنید. * پدرتان نیز متخصص زنان و نازایی بودند. آن زمان که روشهای پیشرفته امروزی برای درمان نازایی نبود ایشان چگونه بیمارانشان را درمان میکردند؟ * دکتر محمود مصدق با ۵۰ سال پیش چه فرقی در حرفهاش کرده است؟ * بیمارانتان میدانند شما نوه مرحوم دکتر مصدق هستید؟ * چه واکنشی دارند؟ * شما چند فرزند دارید؟ * آنها چه تحصیلاتی دارند؟ * ایران هستند؟ * شما روزتان را چگونه سپری میکنید؟ * همسرتان هم پزشک هستند؟ * ایشان با شغل شما مشکلی نداشتند؟ * ۴۰ سال پیش چگونه طبابت میکردید؟ * شما در درمان و تشخیص بیماریها با تکنولوژی همراه شدید؟ * اما مریضهای شما میگویند دکتر تا جایی که بتواند روشهای IUI و IVF را برای بیمارانش توصیه نمیکند. * مریضهایتان میگویند دکتر با کشیدن دست روی شکم زنان باردار جنسیت جنین را تشخیص میدهد. * شما چشمانداز درمان نازایی را چگونه میبینید؟ * مریض قدیمی هم دارید؟ مثلا کسی که از ۴۰ سال پیش مریض شما بوده است. * قدیمیترین مریضتان چند سال دارد؟ * آن زمان چقدر ویزیت میگرفتید؟ * هنوز هم دارید از گوشی پزشکی قدیمی استفاده میکنید؟ * دکتر، روش تشخیص بیماریها با ۵۰ سال پیش چه فرقی کرده است؟ مریضهایتان میگویند دکتر مصدق بر خلاف پزشکهای دیگر زیاد اهل تجویز آزمایش و سونوگرافی نیست. * به نظر شما چرا اعتماد بیماران به برخی پزشکان کم شده است؟ * به نظرتان یک پزشک خوب چه ویژگیهایی دارد؟ * اگر زمان به گذشته برگردد چه میکنید؟ Copyright: gooya.com 2016
|