چهارشنبه 21 بهمن 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ملیون ایران باز هم شرکت در نمایش رسوای انتخاباتی را تحریم می کنند، سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا

با هر انتخابات جدید در جمهوری اسلامی بر درجه ی رسوایی نهاد نمایشی انتخابات در این نظام افزوده می شود.

از زمان آغاز تدارکات جمهوی اسلامی برای انتخابات اسفندماه هر روز شاهد رسوایی بیشتر نظام ضدِمردمی و ضدایرانی ولایت فقیه در کار این انتخابات جدید آن هستیم، همانطور که با هر انتخابات جدید در این رژیم نیز بر رسوایی های گذشته ی انتخابات درآن افزوده است.

اگر در جهان کمتر کشوری را می توان سراغ گرفت که گروه بزرگی از شهروندان عادی آن اصل نظام حاکم درآن را مورد سؤال قرار دهند، در رژیم من در آوردی ولایت فقیه نه تنها هر روزه ناظر شواهد بسیاری از مخالفت شهروندان با نظام موجود هستیم بلکه بویژه ـ و مضحک تر از همه ـ شاهد آنیم که چگونه وجود این واقعیت از سوی خودِ مراکز قدرت نیز تاًیید و تصدیق می شود؛ امری که در جهان بی سابقه یا بسیارکم سابقه بوده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


هر کس می تواند بفهمد این امر که عمال ولایت هرهفته و هر ماه به هر بهانه و درهر موقعیتی شهروندان را متهم به تبانی علیه رژیم خود و حتی «اقدام علیه امنیت کشور» کرده روانه ی زندان های سیاه خود می سازند، خود نشانه ی آشکاری از آگاهی گردانندگان آن از مخالفت عمیق و وسیع مردم با نظام آنها و بیم شدید آنان از وجود این مخالفت در قلب جامعه است. به عبارت روشن تر هریک از این بازداشت ها و اتهامات یک مهر تاًیید بر وجود مخالفت مردم با رژیم و هراس شدید سران آن از مردم است. از آنجا که مخالفت یک یا ده یا صد یا حتی تنها چند هزار نفر نمی تواند برای نظامی که حقانیت خود را مبتنی بر تعلق خاطر، قبول فکری (اینجا دینی) و عشق و شیفتگی ملت می داند، خطری محسوب شود، این دستگیری ها و زندان های پایان ناپذیز و قرون وسطایی نشان می دهد که آنان در پشت سر هرمعارضی، ولو خیالی، هزاران مخالف بالقوه یا بالفعل می بینند، و البته این تنها تصوری است که در آن به خطا نمی روند. و همانا هراس شدید از این هزاران مخالف در پسِ پشت هر معارض است که آنان را به اینهمه قانون شکنی و جنایت سیاسی علیه مردم می کشاند.

در این میان، انتخابات نیز، دراین رژیم، یکی از موقعیت هایی است که طی آن وجود شمار بزرگی از شهروندان مخالف نظام از زبان بالاترین مرجع قدرت تاًیید می شود.

شیخ علی خامنه ای در جریان انتخاب رییس جمهور کنونی نیز از مردم خواسته بود که حتی کسانی هم که با اصل واساس نظامی که او رهبری بلامنازعش را دردست دارد مخالف اند،« برای آبروی کشور»، که البته منظور از آن آبروی نظام است، به پای صندوق ها رفته در در دادن راًی شرکت کنند. بدیهی است که اگر شمار این مخالفان نظام اندک بود او هرگز به دعوت آنان به شرکت در انتخابات نیازی نمی دید و با این عمل بر وجود شمار بزرگی از آنان صحه نمی گذاشت. پس این که وی حاضرشد علناً به چنین تقاضایی از «مخالفان رژیم» تن در دهد حاکی از آگاهی کامل وی از بزرگی شمار مخالفان و شدت و دامنه ی مخالفت شهروندان با نظام بود. و در نتیجه ی همین آگاهی وی از دامنه ی مخالفت ها نیز هست که می بینیم اکنون نیز وی بار دیگر از کرسی الوهیت خود یک پله پایین آمده و برای «موفقیت» انتخابات جدید در «حفظ آبروی رژیم» دست نیاز به سوی آن شمار بزرگ از مردمی دراز کرده که خود به صراحت درباره ی آنان می گوید «با این نظام مخالف اند» و از آنان می خواهد که با راًی خود به اصل رژیم راًی دهند!

اما، درهر کجای جهان،هر ناظر عادی، حتی بی آنکه از نخبگان جامعه نیز باشد از خود می پرسد: این چگونه بیخردی است که از مردمی بخواهند برای افزایش بازهم بیشتر قدرت کسانی به پای صندوق های راًی بروند که قدرت هرچه بیشتر آنان برای فشار بازهم بیشتر برهمان مردم راًی دهنده است؟! بیخردی کسانی که قدرت هرچه بیشتر را برای آن می خواهند که در برابر جامعه و جهان دستشان برای دستگیری و زندان و اعدام همان راًی دهندگان بازتر باشد! آیا چنین انتظاری از مردم حاکی از آن نیست که آخرین اتم های عقل هم از مغز پردرایت رهبر جمهوری اسلامی، و نیز همه ی کسان دیگری که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کنند، به در رفته است.

در هر جامعه ای که اندک خرد و تجربه ی سیاسی در آن حکمفرما باشد مردم برای دادن راًی خود در پی سیاست مدارانی هستند که بخواهند و نیز بتوانند باری از دوش آنان بردارند و دردی از دردهایشان را التیام بخشند: و پیش از هر چیز دیگر، اساسی ترین حقوق شهروندان را که همان حقوق انسانی و شهروندی آنان است بهتر از گذشته تاٌمین نمایند. اما آیا چنین هدفی نیز در فلسفه ی وجودی جمهوری اسلامی، که جز «تعالی اسلام عزیز»، که منظور از آن چپاول دائمی کشور بوده و هست، کمترین جایی دارد؟

از سوی دیگر، دو جناح اصلی نظام به جان یکدیگر افتاده بار دیگر، و مانند همیشه با الفاظ و اصطلاحاتی شایسته ی اوباشی که سردسته ی آنان گفته بود «من توی دهن این دولت می زنم» مانند جانواران درنده، بر سر کرسی های آینده ی مجلس به جان یکدیگر افتاده اند و سرگرم تخریب تتمه ی آبرویی شده اند که البته در چشم خردمندان هرگز نداشته اند.

هاشمی رفسنجانی، سرکرده ی گردن کلفت جناح مغضوب کنونی، که تاکنون هرگز حق جمهوری اسلامی در ارتکاب هیچیک از جنایاتی را که خود از طراحان آنها بوده مورد پرسش قرار نداده بود، حال به صلاحیت حذف کنندگان وابستگان جناحش معترض شده و به یاد آورده که برای حذف و رد و کنار نهادن افراد، البته اگر از هواداران او باشند، «صلاحیت» و «اجازه» ای هم لازم است که آن جناح ندارند. وی در سخنانی به مناسبت «دهه ی فجر»، با نوعی تجاهل، می گوید:

«...شما صلاحیت خود را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما اجازه داده است که قضاوت کنید؟ چه کسی به شما اجازه داد که یکجا بنشینید و داوری کنید؟ برای مجلس و دولت و جاهای دیگر و اختیارات را در دست بگیرید؟ چه کسی اجازه داد که اسلحه برای شما باشد و تریبون‌ها برای شما باشد؟ چه کسی اجازه داد که تربیون‌های نماز برای شما باشد و صداوسیما برای شما باشد؟ چه کسی به شما این‌ها را داد؟»

و برای آنکه با این پرسش روبرو نشود که «صلاحیت» و «اجازه» و اختیار در دست گرفتن سرنوشت ملتی چند هزارساله را چه کسی به خود حضرات، همه ی این حضرات، داده است، بلافاصله پای «امام» را به میان می کشد، بدین مضمون که:
«اگر امام خمینی و نهضت ایشان و اراده عمومی مردم نبود هیچ‌کدام از این‌ها نبودند.»

و البته، فریبکارانه، «اراده مردم» را نیز، که منظور از آن شورش فریب خوردگانی است که بلا اراده و بدون کمترین قوه ی تمیزی به دنبال آن مرد به راه افتاده بودند، بر نام آن «امام» دروغین می افزاید.

حال ما از همه ی هموطنان عزیز می خواهیم بیطرفانه آن اعتراف «رهبر» به وجود مخالفان زیادی را که شرکت آنان در انتخابات برای آبروی رژیم لازم است(به عبارت دیگر: فقط دادن راًی، و گزارش صف های راًی دهندگان جلوی حوزه های راًی گیری در رسانه های خارجی)، با این حمله جدید شیخ رفسنجانی، رییس جمهور دوران قتل های بزرگ و سرکرده ی کنونی«مغضوبان» رژیم به همین «رهبری»، در رد و انکار صلاحیت های مدیریتی این رهبری به شکلی که در بالا نقل کردیم، و سرانجام با این ادعای دموکراتیک ما ملیون را که می گوییم:

اصل این بازی متقلبانه و معیو ب است، مانند بازی هایی که، فی المثل، هم قواعد آنها تقلبی باشد و هم مهره های آنها دستکاری شده، زیرا راًی دادن کسانی که با هر دو جناح این نظام مخالف اند، یعنی زیر ننگ اصل و اساس آن که غصب حقوق مسلم ملت است نمی روند، خلاف عقل است، صرف نظر از اینکه به چه کسی راًی دهند یا ندهند.

باری، این نظرهای سه گانه را، کنار هم بگذارند و به ما بگویند آیا هیچ ایرانی شرافتمندی که کشور خود و ملت خود را دوست دارد، و به آزادی خود و آزادی این ملت احترام می گذارد حاضر است راًی خود را به نفع احدی در یکی از آن صندوق ها بیاندازد؟

پاسخ این داوری جز راًی به عدم شرکت در این بازی سراپا فریب نمی تواند بود زیرا ما اجازه نداریم با ریختن هر راًی بیشتر به آن صندوق ها آبروی بیشتری برای غاصبان حقوق خود و ملتمان بخریم و زنجیری را که آنها بر دست و پای ما بسته اند یک درجه محکم تر کنیم.

بر عکس! برای شکستن این زنجیر یک راه بیشتر وجود ندارد، و آن همان راهی است که که ما اینک سالهاست نشان داده ایم، و با گذشت زمان هر روز بر هواداران آن افزوده شده است: آن راه جز تحریم انتخابات که به معنی تحریم خود نظام و اساس نظام است نمی تواند بود.

در نظام گذشته که نظام مشروطه بود، و اولین اصل قانون اساسی آن حاکمیت تام و تمام ملت بود، با وجود تقلبات و دستبردهای وسیع شاه و دربار در انتخابات، چارچوب اساسی نهاد انتخابات در جهت اجرای اصل حاکمیت ملی ساخته شده بود بطوری که مجالس ناشی از آن می توانستند اعطای امتیازات به قدرت های خارجی بدون تصویب مجلس را با تصویب یک قانون ممنوع سازند (قانون منع اعطای امتیاز بدون تصویب مجلس؛ مجلس چهاردهم، به ابتکار دکتر مصدق)، یا از طریق تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت در سراسر کشور به برچیدن بساط استعمار انگلستان در ایران راًی دهند(مجلس شانزدهم به ابتکار جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق) و وجود ملتی زنده و بیدار را به اثبات رسانند. درآن مجلس ها با همه ی معایبی که داشتند کسی، حتی شاه، نمی توانست، مانند آنچه خامنه ای کرد، نامه ای به رییس مجلس بنویسد و به عنوان من درآوردی «حکم حکومتی» از او بخواهد که قانونی را از دستور کار مجلس خارج کند.

اگر چنین کاری ممکن بود شاید شاه نیز طرح قانون ملی شدن نفت را از دستور کار مجلس خارج می کرد.اما در نظام مشروطه پادشاه قادر به چنین کاری نبود.

برای تغییر اختیارات مجلس کودتای محمد علی شاه لازم بود و این کار نیز بدون توپ باران مجلس عملی نشد، که آنهم به قیام ملی و خلع شاه پیمان شکن انجامید؛ همانگونه که سرنگونی دولت مصدق که منتخب آن مجالس بود بدون کودتای 28 مرداد ممکن نشد. در ولایت من درآوردی فقیه ملت هیچ حقی ندارد و مجالس این نظام ننگین بازیچه ی دست «رهبر» اند و سرگرمی هایی ناشایست برای ملت چندهزارساله ی ایران.

پاسخ به چنین سرگرمی های خوارکننده ای تحریم است؛ تحریم، این حربه ی نیرومند نافرمانی مدنی که ملت های بزرگی را به راه پرافتخار رهایی هدایت کرده است. نافرمانی مدنی تنها راه برون رفت منظم، متمدنانه، و بی خطر از سلطه ی این رژیم ضدایرانی و ضدانسانی است. تحریم های انتخاباتی بُرنده ترین حربه در میان انواع تحریم های سیاسی است، و تحریم های سیاسی مهم ترین اشکال نافرمانی مدنی را تشکیل می دهند.

و ما همچنین لازم می دانیم به صراحت بگوییم: کار کسانی هم که، چه در داخل و چه در خارج کشور، زیر نام و عنوان نابجای «اپوزیسیون»، تحت هربهانه و دستاویزی، بار دیگر با دعوت یا تشویق مردم به شرکت در چنین نمایش رسوایی در گمراه ساختن مردم و تداوم بخشیدن به حیات شوم این رژیم شرکت می کنند، اگر نشان سازشکاری و حتی همدستی آنان با دستگاه نباشد، دست کم نشانه ی مسلم بیخردی سیاسی آنان است؛ زیرا احدی حق ندارد در زیر نقاب گمراه کننده ی اپوزیسیون عملاً در جهت خواست های دستگاه حاکم و در راه تداوم و نجات نظام ورشکسته و لرزان کنونی عمل کند؛ چنین گمراهانی اجازه ندارند که کسانی را که حتی از حق انتشار اینگونه نظریات خود در کشورشان محروم اند تشویق کنند تا با شرکت خود در چنین انتخابات هایی برای دشمن بزرگ حقوق خود آبرو بخرند. چنین کسانی تحت هر نام وعنوان و به هر نیتی که دراین راه قدم بردارند، خواه با ملی نمایی باشد خواه با چپ نمایی، از لحاظ عینی در خدمت رژیم حاکم عمل خواهند کرد.

ملت کهنسال ایران در گذشته ی دراز خود، پنج مهاجم خارجی ویرانگر و خونخوار را در فرهنگ نیرومند خود هضم کرده است. این بار هم سرنوشت مهاجمان بی فرهنگ داخلی بهتر از بیگانگانی نخواهد بود که در این آب و خاک استحاله یافتند و دنباله ی کارشان به تاریخنگاران سپرده شد.

ملت بزرگ ایران باید با تمام غرور چندهزار ساله اش، بار دیگر به خود آید و به زنان و مردان پاکبازی که دلاورانه در زندان های رژیم مقاومت می کنند بپیوندد، از همت آنان بیاموزد و مدد بخواهد و به راه آنان اقتدا کند.
آری!

هر راًیِ داده نشده یک "نه" به زندان مخوف آن دلاوران و یک "آری" به فردای تابناک آزادی است.

شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۶ فوريه ۲۰۱۶
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016