چهارشنبه 19 اسفند 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 اسفند» روشنفكران و انتخابات پيش رو
پرخواننده ترین ها

خاك بر سر روشنفكرى كه شما منتقدش باشيد! ف.م.سخن

ف.م.سخن
كلمه ى روشنفكر در نزد گروهی تبديل به نوعى ناسزا شده كه وقتى به كار مى رود نوعى آلرژى شديد ايجاد مى كند و باز به قول امروزى ها باعث كهير زدن بدن شنونده مى شود. دليل بى پايه ى آن هم اين است كه روشنفكران باعث وقوع انقلاب خانمان بر انداز اسلامى شدند و رژيم بى عيب و نقص پهلوى را سرنگون كردند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


سخنى با هموطن متولد ١٣٢٧:

هموطن عزيز! ببخشيد كه از لفظ خودتان براى انتقاد از مطلب تان استفاده مى كنم. اين نوع سخن گفتن را در شان خودم و خوانندگان ام نمى دانم ولى چه بايد كرد كه وقتى ادبيات طرف مقابل ما چنين است، پاسخى كه بايد به او داد الزاما در همين رده ى گفتارى قرار مى گيرد. البته بهتر بود پاسخى به اين مطلب، كه ظاهرا دردنامه اى بود پر از احساس واقعى و مطالب غير واقعى پاسخى داده نمى شد. ولى وقتى كثرت موافقان چنين مطلبى را مى بينى، و اين كثرت براى خواننده ى بى خبر ارزش به حساب مى آيد، نمى توانى سكوت كنى و از حق كسانى كه با مطلبى خلاف واقع، زير بدترين سرزنش ها قرار گرفته اند دفاع نكنى.

25035.jpg

اين روشنفكر ستيزى متعصبانه، صحبت امروز و ديروز و سى و چند ساله گذشته نيست. تاريخ مكتوب به ما نشان مى دهد، كه صاحبان قدرت و مكنت، از زمان قاجار تا كنون، مى خواسته اند كه سر به تن روشنفكر نباشد! براى تخليه ى اين نفرت هم، نه فقط روشنفكران واقعى، بلكه شبه روشنفكران و به قول امروزى ها روشنفكرنما ها را قاطى آن تعداد اندك روشنفكر واقعى مى كردند و اين مجموعه را مثل كيسه بوكس به مشت و لگد مى گرفتند. امروز هم كماكان شاهد هستيم كه كسانى كه خواهان بازگشت به دوران سلطنت هستند، بدون اين كه از آخرين بازمانده ى خاندان پهلوى درس بگيرند، و دستكم مانند او با احترام و ادب با آحاد ملت و از جمله روشنفكران سخن بگويند، چون محمد رضا شاه مرحوم، نگاه خوبى به روشنفكران نداشت، و آنان را مثلا با اصطلاح «ان تلكتوئل» به باد ناسزا و تمسخر مى گرفت، تا مى توانند به روشنفكران مى تازند و با كلماتى مشابه در باره ى آنان مزه پرانى مى كنند.

وضع به شكلى در آمده، كه كلمه ى روشنفكر در نزد اين گروه تبديل به نوعى ناسزا شده كه وقتى به كار مى رود نوعى آلرژى شديد ايجاد مى كند و باز به قول امروزى ها باعث كهير زدن بدن شنونده مى شود. دليل بى پايه ى آن هم اين است كه روشنفكران باعث وقوع انقلاب خانمان بر انداز اسلامى شدند و رژيم بى عيب و نقص پهلوى را سرنگون كردند.

اگر بگوييم همه ى اين ها خيالات و توهمات است لابد، هم به شما، و هم به منتقدان روشنفكران بر خواهد خورد و گوينده را در معرض انواع سخنان تند و كوبنده ى اين گروه روشنفكر ستيز قرار خواهد داد.

لابد اين دوستان روشنفكرستيز خود را در زمره ى «روشن فكران» قرار نمى دهند و از شدت غضب خود را «تاريك فكر» مى نامند! اين هم البته شيوه اى ست، كه بد هم نيست، حتى اگر خود شخص بخواهد خودش را به چنين صفتى متصف كند!

اما در نوشته ى شما چند نكته هست كه لازم مى دانم به آن ها پاسخ دهم. اين پاسخ نه خطاب به شما و دوستان همفكر شماست كه معمولا به سخنان مخالف، براى شنيدن و بحث اصولى گوش نمى كنيد، بلكه خطاب به جوانانى ست كه زياد از تاريخ روشنفكرى ايران اطلاع ندارند و گاه كلمات و جملات عجيب غريب، بر ذهن شان مى نشيند و به گمان واقعى بودن، آن ها را مى پذيرند.

مثلا وقتى شما مى فرماييد دبستان كه مى رفتم مدير دبستان توده اى بود، ناظم اش مصدقى بود، معلم اش فدايى اسلام بود، مدير دبيرستان ما عضو نهضت آزادى بود، ناظم اش توده اى بود، دبير ادبيات اش طرفدار ميرزا كوچك خان بود، «بقيه دبيران» هم يا چريك بودند يا فدايى يا مصدقى!

قربانت گردم! كدام بچه ى دبستانى مى تواند تشخيص دهد كه مديرش توده اى است، ناظم اش مصدقى، معلم اش فدايى اسلام، آن هم در سال هاى ١٣٣٤ و ١٣٣٥ كه شما هفت هشت ساله بوده ايد و هنوز در حال آموختن آب بابا دارا سارا! ولى خب، كلام تان اگر چه به شوخى شبيه است، شيرين است و به دل خواننده مى نشيند!

بعد مى فرماييد، من به دانشگاه رفتم و با گرفتن كارت دانشجويى روشنفكر شدم!

تصدق شما گردم! اين روشنفكرانى كه شما بى پروا بر سرشان مى كوبيد، لابد «روشنفكرانى» مثل خود شما بوده اند كه با كارت دانشجويى دانشگاه روشنفكر شده اند! اين هم لطيفه ى با مزه اى ست كه تبديل به تعريف دقيق كلمه ى روشنفكر شده است!

سپس دانشجوى به قول شما روشنفكر را «حشم» مى ناميد و آن ها را در چهارچوب مصدقى و توده اى و چريك و مجاهد و فدايى قرار مى دهيد! پس از ديدگاه «علمى» جناب عالى، هر كس كه مصدقى و توده اى و چريك و مجاهد و فدايى و امثال اين ها باشد، «روشنفكر» ناميده مى شود، كه اين هم از آن نوع حرف هاى نمكين است!

حالا از عاشق شدن دخترها به گلسرخى و عاشق شدن پسرها به دكتر شريعتى مى گذريم و اين بحث رمانتيك را ناديده مى گيريم چرا كه اولى روزنامه نگار و شاعر ماركسيست بود و دومى معلم جامعه شناس مسلمان، كه باز طبق تعاريف در چهارچوب روشنفكر به معناى اخص كلمه قرار نمى گيرند.

مى فرماييد در ميان «ما» روشنفكران خر تو خرى بود! كسى كتاب درسى نمى خواند! يكى ماركس مى خواند، يكى عقايد استالين، يكى كتاب هاى جلال آل احمد، چند نفر هم كتاب مائو و خيلى ها هم كتاب هاى اسلامى!

اولا بايد به شما تبريك بگويم كه در آن دوران مى توانستيد از كار همه ى دانشجويان سر در آوريد و بدانيد در آن وضعيت «خر تو خر» چه كسى چه كتابى مى خواند! اين جور كه شما فرموده ايد، اين جور كتاب ها بيشتر از «ماموريت براى وطنم» شاه در اختيار دانشجويان بوده است كه دست حكومت شاه به خاطر اين همه آزادى درد نكند! پس اين همه مى گفتند كه اشخاص را به خاطر داشتن كتاب مى گيرند، همه اش دروغ بوده است! ما هم كه اصلا و ابدا به چشم خودمان اين چيزها را نديده ايم و اگر هم ديده ايم لابد نمره ى عينك مان درست نبوده و اشتباه ديده ايم! و يك نكته ى مهم هم اين كه هم شما و هم طرفداران مصدق و توده و فدايى و مجاهد، خيلى كار بدى مى كرديد كه درس نمى خوانديد! لابد همين شد كه هنوز كه هنوز است معنى روشنفكر را نمى دانيد و آن را با اعضاى گروه هاى سياسى يكى مى گيريد!

و در قسمت پايانى نوشته ى پر ماجرا و هيجان انگيز شما، جناب استاد از دانشجويان مى پرسد:

چند نفر از شما شاهنامه مى خوانيد؟
جواب: هيچ كس!

گلستان سعدى چند صفحه است و در چه باب هايى نوشته شده؟
جواب: همه سكوت مى كنند! (البته انصافا سخت است آدم بگويد گلستان چند صفحه است! آخر استاد بى رحم و بى شفقت! لااقل بگو كدام چاپ و مال كدام ناشر!)

نام كوچك جامى چيست؟
جواب: همه سكوت مى كنند!

رضا شاه در چه سالى و در كجا به دنيا آمد؟
جواب: همه سكوت مى كنند!

نام اصلى اميركبير چيست؟
جواب: همه سكوت مى كنند!

دست آخر جناب استاد كه از اين همه بى سوادى دانشجويان اش داغ كرده، جمله ى طلايى و فراموش نشدنى خود را بيان مى كند:
خاك بر سر ملتى كه شما روشنفكرانش باشيد!

بعد جناب استاد كه علم غيب داشته، با شقاوت، دانشجويان را شماتت مى كند كه من اگر بپرسم اسامى ٥٣ نفر عضو حزب توده در كتاب بزرگ علوى چه بوده، «همه ى شما» نام كوچك و نام فاميل و شماره ى شناسنامه و تاريخ تولد آن ها را از حفظ هستيد!

حالا نمى خواهم به طنز شما مثلا به شماره ى شناسنامه و تاريخ تولد ٥٣ نفر گير بدهم و دور هم كمى بخنديم! ولى اين را مى گويم كه من اگر آن جا بودم، جناب استاد و شما دانشجويان بى سواد را با اندكى «نوازش» از كلاس بيرون مى كردم!

چرا؟! چون در جايى كه كتاب ماركس و استالين و مائو و اين ها مثل نقل و نبات در اختيار دانشجويان است، خيلى بد است كه يك استاد دانشگاه نداند كه اولا آن ٥٣ نفر عضو حزب توده نبودند، چرا كه در زمان ٥٣ نفر، اصلا چيزى به نام حزب توده وجود نداشته است!

ثانيا دانشجويى كه شاهنامه نخوانده باشد و اسم جامى را نداند و از اسم امير كبير بى خبر باشد، نه تنها روشنفكر نيست، بلكه يك آدم بى سواد است كه بايد به دبستان برود نه دانشگاه!

و ثالثا... اين ثالثا متاسفانه خيلى دردناك است و كاخى را كه جناب عالى با اين رطب و يابس بافتن ها در ذهن خود ساخته ايد كلا خراب مى كند... بارى ثالثا اصلا دانشجويان خداى ادبيات و سعدى شناس و جامى پژوه كه حتى طول ريش سبيل سعدى و جامى را هم مى دانستند، و كل شاهنامه را هم از بر بودند، كدام استاد احمقى، كسى را به صرف دانستن اين چيزها و يا علاقه داشتن به مصدق و ماركس و مائو، روشنفكر مى نامد كه بعد بر سر ملت اش خاك بريزد كه چنين روشنفكرانى دارد؟!

نه قربان قلم تان! آدرس را بدجورى اشتباهى رفته ايد! خيابان روشنفكران، اصلا در اين منطقه اى كه شما تركتازى مى كنيد نيست و كلا در يك محله ى ديگر است! به عبارت ديگر، عزيزم پرت افتاده ايد و بيخود دور خود مى چرخيد!

حالا لابد با تعجب از من مى پرسيد اگر اين ها كه تعريف شان را كردم روشنفكر نبودند پس روشنفكر چه كسى است؟!

ببخشيد كه جواب تان را نمى دهم! اين چيزى نيست كه من بخواهم در اين سن و سال به شما ياد بدهم! فكر مى كنم بهتر باشد با همين تصوراتى كه از روشنفكران داريد، به زندگى تان ادامه دهيد و اگر هم خواستيد، باز از اين چيزهاى با مزه بنويسيد و موجبات طرب و شادى را فراهم آوريد! زندگى كوتاه تر از آن است كه بخواهيم همه اش را به ياد دادن و ياد گرفتن صرف كنيم!

عيدتان پيشاپيش مبارك!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016