جمعه 28 اسفند 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
16 اسفند» چند رباعی در باب « بد» ، «بدتر» و «خوب»٬ م.سحر
9 بهمن» فروزان ، دختر این مُلک٬ م.سحر
پرخواننده ترین ها

سه دلیل برای ناباورمندی٬ آندره کنت اسپونویل(ترجمه م. سحر)

andre232323.jpg
مذهب درست بر نیرومند ترین امیال ما منطبق است که عبارتند از : بی مرگی یا دست کم عدم وجود مرگ نهایی و نیز دوست داشته شدن. این است دلیل ایستادگی باوری که به این خوبی با امیال ما مرتبط است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


سه دلیل برای ناباورمندی
.......................................................
آندره کنت اسپونویل
(فیلسوف معاصر فرانسوی)
ترجمه : م.سحر

طی یکی از مناظره هایی که داشتم یکی از سخنوران از من می پرسید:
«شما که اینقدر با سنت مسیحی الفت دارید و اینگونه آشکارا متآثر از انجیل های چهارگانه اید ، می توانید توضیح دهید که چرا به وجود خدا باور ندارید؟»
دلایلی که من دارم فراوان اند اما در آن شب بیان سه دلیل را کافی دانستم :
نخستین دلیل من ، که از همه ساده تر و از همه نیرومند تر است همین شـّـر عظیمی ست که وجود دارد.

همین دهشت بسیار ، رنج فراوان و بی مروتی بی شمار.
آیا انسان ها مقصرند؟ در غالب مواقع آری ، اما نه همیشه.
طبیعت بی رحم است . جهان بی رحم است.

چگونه می توان تصور کرد که خدا ، خواستار زلزله ، بیماری ها ، درد و رنج کودکان و از کار افتادکی سالخوردگان باشد؟
بنا براین یا خدا ، خدای خوبی نیست یا خدای توانایی نیست ، یا در نیرومندی کم می آورد یا در خوبی و در این صورت ناکامل است.
آیا چنین خدایی را می توان خدا نامید؟
دلیل دوم من بیشتر خود انسان ها هستند ، به شکلی که موجودیت دارند بیش از همه مضحک اند تا بدجنس.
من شخصا خودم را نیک می شناسم و خود را حقیر تر از آن می بینم که خدایی در آفرینش من دخالتی داشته بوده باشد.

آیا واقعا چنان عامل وعلت شکوهمندی برای آن که نتیجه ای اینچنین خرد و بی مقدار به دست آید ، ضرورتی داشته است ؟
چنان شکوهی برای چنین حقارتی ؟
به من خواهند گفت که مسئول چنین حقارتی خود من بوده ام وچنین ایرادی را می باید از خود بدانم و نه از خدا.
شاید.
اما چه کسی مرا چنان کرده است که اکنون هستم ؟
و آیا دیگران خیلی بیش از اینها ارزش دارند؟
من آنقدر ها افتاده نیستم که چنین حرفی را باور کنم و این را هم نمی توانم بپذیرم که با نگاهی به آنچه هستم می توانسته ام کارهایی بهتر از آنچه تا اکنون کرده ام انجام داده باشم.
من می کوشم یک مرد قابل قبولی باشم و مطمئنا بد تر از بدترین ها نیستم.
اما یک مرد قابل قبول به راستی چقدر ناقابل است چقدر بیخود و چقدر پیاده است !

چگونه تصور می کنید که یک خدا (با «خ» بزرگ) چنین تحفه ای را خواسته و برای آفریدن او از خود مایه گذاشته بوده است؟
سومین دلیل من ، هنگامی که آنرا مطرح می کنم بیش از دلایل پیشین غافلگیر کننده است:
چیزی که مرا از باورداشتن به وجود خدا منع می کند آن است که من ترجیح می دهم که او وجود داشته باشد.

چرا نه؟
چه کسی دوست نمی دارد که خدای توانایی جریان کارها را نظم و انتظام دهد؟
پاداش نیکان را بدهد ،
فرودستان را پشیبانی کند و بدجنس ها را ـ اگر بخواهدـ کیفر دهد؟
چه کسی دوست ندارد که دوستش بدارند؟
چه کسی نمی خواهد که عشق ـ آنچنان که غزل غزل های سلیمان می گوید ـ به نیرومندی مرگ یا حتی قویدست تر از او باشد؟
چه کسی پیروزی نهایی صلح ، عدالت ، زندگی و عشق را آرزو نمی کند؟
و این چگونه بدون خدا میسر است؟

مذهب درست بر نیرومند ترین امیال ما منطبق است که عبارتند از : بی مرگی یا دست کم عدم وجود مرگ نهایی و نیز دوست داشته شدن.
این است دلیل ایستادگی باوری که به این خوبی با امیال ما مرتبط است.
همه چیز برای تصور آن از پیش آمادگی یافته تا بپذیریم که : باورمندی برای همین اختراع شده است برای آن که اطمینان خاطری بیابیم.
برای آن که آرامشی پیدا کنیم و دست کم از طریق واسطه ای به رضایتی برسیم.
معنای توهّم ـ آن گونه که فروید می گفت ـ این است :

« اعتقادی برآمده از امیال آدمیان»
چیزی که به نظر من نیز چون او ، به نیکی تمام با مذهب انطباق تمام وکمال دارد
در توهّم بودن یعنی امیال خود را به جای واقعیت نشاندن.
باری هیچ چیز به معنای کامل خود ، بیش از خدا خواستنی نیست.
بنا بر این از منظر توهم هیچ چیز دیگری بیش از اعتقاد به وجود خدا مورد ظن قرار ندارد.

این که کشش و میل به خدا ، آنچنان که همه مردم از آن برخوردارند ، خود دلیل افزون تری ست برای باور نداشتن به اوست.
به راستی خدا بسیار زیباتر از آن است که حقیقت داشته باشد.
کوتاه سخن ، آن که من سه دلیل می آورم برای باورنداشتن به وجود خدا ، که خود سه فضیلت اند : محبت ، فروتنی ، رو راستی.
نه به طور قطع آنچنان که در زندگی روزانه خود برای وجود آنها پیوسته دلیل بیاورم
و نه این است که بگویم هر اغتقادی نادرست است.
اما برای یک خداناباور این کافی ست که بتواند با تکیه بر دلایلی خوب و قابل دفاع ، خداناباور باشد.

...................................................................
از کتاب طعمِ زیستن
از فیلسوف نامی معاصر فرانسه آندره کنت اسپونویل
André Comte-Sponville
Le Goût de vivre
Albin michel , Paris 2012
ترجمه م.سحر
پاریس 18.3.2016
http://msahar.blogspot.fr/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016