گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 اسفند» مجلس محدود، خبرگان تحریم٬ علی کلائی10 شهریور» دردنامهی شکنجه در سه دههی پس از انقلاب، علی کلائی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بروکسل و پاریس، چرا چنین میشود؟ علی کلائیشاید زمان آن رسیده است که پرسیده شود چرا؟ چرا جوانان اروپانشین جذب این سازمانهای تروریستی میشوند و چرا این جوانان حاضرند با این چنین رفتارهای ضد انسانی دست به قتل همشهریان و انسانهای بیگناه بزنند؟ از دو زاویه میتوان به این مسئله نگریست
باز دوباره صدای انفجار در گوش اروپای آزاد می پیچد. باز دوباره در یکی از پایتخت های اروپایی جوی خون به راه می افتد و باز دوباره مکانی عمومی، این بار فرودگاه و متروی بروکسل به قتل گاه مردم عادی و زن و بچه و کوچک و بزرگ بدل می شود. شامگاه ۱۳ نوامبر سال گذشته نیز پاریس، قلب فرهنگی اروپا مورد تهاجم بنیادگرایان و افراطیون وابسته به داعش قرار می گیرد و این بار نیز ده ها نفر کشته می شوند. در حد فاصل فاجعه پاریس تا فاجعه بروکسل نیز ترکیه در بحران، مرتب روی انفجار به خود می بیند و آنکارا و استانبول زیبا به محلی برای به خاک و خون کشیدن مردم عادی توسط گروه های تروریستی از جمله داعش بدل می شود. ترکیه ای که خود متهم به کمک به داعش است و هنوز هم پرونده حداقل دو انفجار مشکوک سوروچ و متروی آنکارا که به کشته شدن دهها فعال کرد و چپ منجر شده باز است. ترکیه ای که در حال حاضر به تصفیه و کشتاری خونین در کردستان این کشور مشغول است و اردوغانیسم آن دوباره جنگی خانمان سوز و خانگی رادر این کشور به راه انداخته است. اما خبرها دهشتبار است و ترسناک. در محکومیت تروریسم و اینکه تروریسم، انفجار و انتحار به این شیوه ضد هر عقل سلیم و موازین حقوق بشری و انسانی است که بحثی نیست. اما شاید زمان آن رسیده باشد، با توجه به روشن شدن ماهیت تمامی تروریست های فاجعه پاریس و اکثر تروریست های فاجعه بروکسل، پرسیده شود که چرا چنین حوادثی در حال وقوع است؟ شاید بد نباشد پیش از ورود به این بحث نکته دیگری نیز که در اخبار ذکر شده مورد توجه قرار داده شود. حامیان داعش پس از فاجعه بروکسل در یک نظرسنجی در سایتها و فضاهای آن لاین بحث اجتماعی در مورد کشور بعدی که باید مورد حمله قرار گیرد پرسیده اند و انگلستان در رتبه بالاتری نسبت به دیگر مکانها قرار گرفته است. (۱) این یک کابوس برای بشریت می تواند باشد. از ابزار مدرن، تروریست هایی که نگاهشان به قوانین و روزگار، متعلق به قرنها پیش است استفاده می کنند تا با هم اندیشی مکان بعدی که قرار است انسانهای بی گناه و شهروندان عادی قربانی حمله کور تروریستی ایشان شود مشخص کنند. اگر چند سال پیش چنین حرفی در جایی مطرح می شد بیشتر به شوخی شبیه بود. اما امروز این شوخی حداقل در اروپای تا دیروز آزاد به یک کابوس بدل شده است. به احتمال زیاد همه خوانندگان محترم از فجایع روی داده در برمه علیه مسلمانان این کشور توسط بودائی ها اطلاع دارند. اما شاید بد نباشد گفته شود که فعال حقوق بشر سابق و رهبر آزادیخواه سالها حصر دیده سابق یعنی خانم آنگ سان سوچی زمانی که درمی یابد که مصاحبه کننده از خبرگزاری بی بی سی، مسلمان است می گوید که "کسی به من نگفت که من قرار است توسط یک مسلمان مصاحبه شوم!" (۲) و اینگونه خشم خود را علیه مسلمانان نشان می دهد. قطعا تمامی خبرنگاران که به مصاحبه با شخصیت های مختلف اقدام کرده و می کنند می دانند که چنین رفتاری در واقع توهین به شان حرفه ای و کاری و انسانی آنهاست. اما این رفتار افراط گرایانه از بانویی که برنده جایزه صلح نوبل است و زمانی بانوی صلح لقب گرفته سر می زند. در واقع ایشان رفتاری افراط گرایانه از خود به نمایش می گذارد. و این یعنی افراطی گری و رفتارهای اینچنین که به حذف افراد به دلیل مذهب و عقیده ایشان منجر می شود، می تواند حتی توسط افرادی مانند خانم سوچی هم سر بزند. بماند که چه جنایت ها که بودائیان برمه علیه مسلمانان این کشور نکرده اند و خانم سوچی نیز مهر سکوت بر لب زده اند. برای نگاه اول باید به سالها پیش برگشت. پس از فروپاشی شوروی و از بین رفتن ساخت جهانی مبتنی بر تضاد دو بلوک و تضعیف و فروپاشی شدید یکی از این بلوک ها، فضای جهانی که بر پایه این تضاد ساختار بندی شده بود شکست و یک بلوک با قدرت تمام عیار به جا ماند و یک بلوک نابود و ضعیف شد. بلوک قدرتمند به جا مانده که تا دیروز تمامی سیاست های خود را بر مبنای تضاد با بلوک دیگر سامان می داد بی رقیب شد. یک دهه گذشت تا مشخص شد که رقیب جدیدی برای این بلوک در راه است. البته پیشتر پیش بینی های آن در تئوری ای به نام جنگ تمدن ها شده بود. اما زمان لازم بود تا این رقیب جدید که دستپخت همین بلوک پیروز میدان بود رخ بنمایاند و غولی که تا دیروز دست آموز بلوک غرب بود از شیشه به در آید و به خودنمایی بپردازد. پس از ترس سرخ و فروپاشی شوروی توسط رسانه ها از سویی و آزاد شدن غول بنیادگرایی در پاکستان و افغانستان و با حمایت سعودی، ترس اسلام توسط رسانه های جریان مسلط جایگزین شد و با فاجعه یازده سپتامبر نیز به این مسئله دامن زده شد. از سال ۲۰۰۱ تا یک دهه پس از آن تمامی رسانه های جریان مسلط به معرفی چهره ای تروریستی، خشن و ضد انسانی از اسلام و مسلمین مبادرت ورزیدند و البته مواد لازم برای این کار را نیز را نیز از رفتارهای تروریستی گروه های مختلفی چون القاعده، طالبان و امثالهم از سویی و رژیم هایی چون رژیم ایران از سویی دیگر تهیه کردند. حال یک مسئله در این میان پدید آمده است. اروپا و آمریکا از جوانان و خانواده ها و نسل دوم و سومی های اصالتا عرب که از کشورهای عربی و مسلمان و بالاخص شمال آفریقا به این کشورها آمده اند سرشار است. یک دهه تحقیر مذهب و در کنار آن نژاد آنها در رسانه ها و همچنین آن برخورد منفی ایجاد شده از سوی احزاب راست گرای اروپایی در جامعه برای آنها این خواست را به وجود می آورد که به جایی بروند تا به ایشان شخصیت داده شود. شخصیتی که با خصلت های عربی و دیانت مورد اعتقاد آنها سازگار باشد. دقت کنید! دو نکته در سخنان او قابل مشاهده است. اول اینکه او به دنبال جایی است که زندگی داشته باشد. شخصیت داشته باشد و احترام و ثانیا برای او موانعی به وجود آمده که زندگی او را محدود کرده است. موانعی که هر مهاجری وقتی نژاد و مذهبش مورد برخورد توسط اکثریت مردم و رسانه ها قرار بگیرد با آن مواجه می شود. تقریبا همه مهاجرین به شهرهای اروپایی بزرگ شده های همین کشورها هستند. ایضا همین شهرهای اروپایی صادر کننده جهادگر (به قول خود داعشی ها) به منطقه تحت سلطه داعش هستند. در واقع داعش از این مسئله سوء استفاده کرده و با نشان دادن یک الگوی ایده آل به ایشان و دادن امکانات و زندگی به آنها ایشان را جذب خویش می کند. چندی پیش ویدئویی از مناطق تحت سلطه داعش که توسط دو بانو و به صورت مخفیانه گرفته شده بود منتشر شد. (۴) خانه های اعیان شهر الرقه که حال از ساکنانش خالی شده است به خارجی های مجاهد داده شده است. این یعنی فردی که از خارج (خارج از سوریه و عراق) به آنجا می رود از امکانات زندگی بسیار خوبی برخوردار می شود. خب! برای جوانی که مشکل اقتصادی و همینطور عدم احترام به شخصیت و مذهبش را دارد کجا بهتر از این سرزمینها؟! از همینجا وارد مسئله دوم می شویم. مسئله اقتصادی. بنا بر آخرین گزارشها بسیاری از مهاجمین به پاریس و بروکسل اهل محله مولنبک در بروکسل بوده اند. یا آنجا بزرگ شده اند و یا حداقل زمانی را در آنجا گذرانده اند. وی همچنین در ارتباط با گذشته این منطقه می گوید: "پیشینه مولنبک کنونی به دهه ۱۹۶۰ میلادی بازمی گردد، زمانیکه که عده ای زیادی کارگر، عمدتا مراکشی، به اینجا، که زمانی «منچستر کوچک» نامیده می شد، مهاجرت کردند. امروز نرخ بیکاری در بین جمعیت نود هزار نفری مولنبک به مرز سی درصد رسیده و این درحالیست که نگرانی عمده نه بیکاری، که رشد تصاعدی افراط گرایی و نابردباری مذهبی در بین ساکنان آن است. چگونه است که مولنبک به این نقطه رسیده؟ چرا پانصد نفری که برای پیوستن به داعش از بلژیک عازم سوریه شده اند، یا اهل مولنبک بوده اند یا چند صباحی را در این محله گذرانده اند؟" (۳) داستان کاملا واضح است. یک منطقه ای که معضلات اقتصادی شدیدی رنج می برد و این رنج و بیکاری و بی سوادی خود نوید نشر نگاههای جاهلانه و افراطی را در این مناطق می دهد. خوب دقت کنیم. این معلم که معتقد است که چهل درصد جمعیت این منطقه زیر ۱۸ سال سن دارند، از تاثیر رفتارهای افراط گرایان بر این نسل می گوید و از تاثیر آن انگشت اتهام به سوی ایشان سخن می راند. این نسل به مدد اینترنت در قیاس با فضای نامطبوعی که در آن زندگی می کنند بهشتی را در سوریه و عراق می بینند که توسط افراط گرایانه تبلیغ می شود. و خب! طبیعی است که این تبلیغات تاثیر خود را می گذارد و کار خود را به پیش می برد. در واقع نقض آشکار حقوق بشری با عنوان تروریسم خود زائیده نقض حقوق انسانها از طریق عدم برخوداری مالی ایشان، فقر و تحقیر شخصیت ایشان از سویی دیگر است. در حقیقت نقض اولیه ترین حقوق انسانی به مانند کرامت و شخصیت انسانها از سویی و عدم برخورداری مالی شهروندان این کشور از سویی دیگر موجب می شود تا جوانان کم سن و سال و یا افرادی که مورد نقض حقوق انسان از این روشها قرار گرفته اند جذب گروه های افراطی همچون داعش شوند که با نشان دادن در باغ سبز و زندگی خوب همراه با شخصیت به ایشان، طالب حضور ایشان و همراهی آنها با خود است. و شاید در اینجا یک نکته امنیتی را می توان بازگو کرد. انور میرستاری، عضو حزب سبزهای بلژیک نیز در مصاحبه با رادیو زمانه از آگاهی پلیس و نیروهای امنیتی بلژیک از حضور نیروهای بنیادگرا در این کشور سخن می گوید و تاکید می کند که فرض پلیس بر این بوده که این نیروها تنها قرار است در سرنگون کردن رژیم بشار اسد در سوریه مشارکت کنند. غافل از اینکه این بنیادگرایی به داخل بلژیک برخواهد گشت و بلای جان بلژیکی ها خواهد شد.(۵) فکر میکنم این سخنان دیگر جای هیچ شک و شبهه ای را درارتباط با برخورد نادرست و ناکارآمد پلیس و نهادهای امنیتی و اجتماعی بلژیکی (و الباقی کشورهای اروپایی مورد حمله قرار گرفته) برجای نمی گذارد. پس از واقعه بروکسل به مانند واقعه پاریس موج ابزار احساسات ها و ناراحتی ها روانه شد. اما متاسفانه کمتر کسی به سراغ این رفت که اصولا چرا چنین وقایعی در کشورهای اروپایی به این صورت و وضعیت در حال وقوع است؟ این خشونت و نابردباری از کجا می آید و چه عواملی موجب چنین فجایعی شده است؟ شاید می بایست برای درک این مسائل قدری بیشتر به جوامع اروپایی دقیق شد و مسئله را نه از راهروی مذهب و اعتقاداتش که از مسیر جامعه وواقعیت هایش بازخوانی و بازسنجی کرد. ارجاعات: Copyright: gooya.com 2016
|