سه شنبه 24 فروردین 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷ (بخش دوم)، محمد جعفری

محمد جعفری
هرگاه طرح طالقانی اجرا می‌شد، شورائی مستقل پدید می‌آمد که متکی به مردم بود و یک دست به اختیار آقای خمینی در نمی آمد. اما طرح "شورای انقلاب" که منبعث از طرح راهکار سرِّی آقای دکتر یزدی است، به اجرا در آمد که قربانی‌ها داشت و نهضت آزادی و سران آن نیز در شمار قربانیان آن بودند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




۲- تصمیم حذف همه و خارج شدن ابتکار عمل از طالقانی در پاریس
اما آقای خمینی در نوفل لوشاتو، روزانه با خبرنگاران روزنامه و رادیو – تلویزیونهای کشورهای جهان مصاحبه می‌کرد. در این مصاحبه‌ها، در موارد گوناگون، آنچه را انقلاب باید به ارمغان می‌آورد، باز می‌گفت. مجموع پاسخ‌ها «بیان انقلاب» عنوان یافت. این بیان که سانسور شد و همچنان در سانسور است، تعهد او در حضور جهانیان به مردم ایران و انقلابشان و اسلامی بود که بنا بر این بیان، ولایت را متعلق به جمهور مردم می‌شناخت. و مروج استقلال و آزادی و حقوق انسان و رشد بر پایه عدالت بود. چون نسلهای بعد از انقلاب از آن اطلاع ندارند، توجیه کنندگان استبداد فقیه می‌گویند: مردم می‌دانستند چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانستند چه می‌خواهند. با این جمله، بار گناه را از دوش آقای خمینی و همکاران روحانی و غیر روحانی او بر می‌دارند و بر دوش مردم می‌گذارند. در کتاب آقای دکتر یزدی، از این بیان هیچ نیست. هرکس خاطرات او را بخواند نمی‌تواند بفهمد مردم ایران برای کدام هدفها انقلاب کردند.
البته «بیان انقلاب» و یا «بیان پاریس» با برنامه و سازماندهی سرّی آقای دکتری یزدی – که در قسمت اول بررسی شد – ، در تضاد است و اصلا خوانائی ندارد. از جمله، نمونه هایی از تعهدهای آقای خمینی، که راه را بر تجدید استبداد می‌بست. و البته مانع از اجرای سازماندهی می‌شد که آقای خمینی را یک مستبد همه کاره و مردم ایران به هیچ‌کاره می‌گرداند. بعنوان مشت نمونه خروار، سخنان او و نیز سازماندهی متناسب به آن ‌را که در نوفل لوشاتو به او پیشنهاد شد، می‌آورم:

الف. بیان پاریس
۱. تمام مردم در رهبری شرکت می‌کنند:

«نهضت ما قائم به شخص نيست همه ملت رهبرند و بيدار شده‌اند...» (۱۱) و «جامعه فردا، جامعه ارزياب و منتقدى خواهد بود كه در آن تمام مردم در رهبرى امور خويش شركت خواهند جست». (۱۲)
«ملت رهبرند و نهضت ما قائم به شخص نیست» و «مردم در رهبری امور خویش شرکت می‌کنند»، محلی برای صاحب اختیاری فقیه بر مردم نمی‌گذارد. از «ولایت با جمهور مردم است» قوی تر است. چراکه ولایت با جمهور مردم مانع از آن نیست که مردم برای خود رهبران انتخاب کنند. اما بنابر این قول، مردم در رهبری امور خویش شرکت می‌کنند. کسی که با این صراحت مردم را رهبر می‌داند، بنا بر روایت آقای دکتر یزدی، در حفا، با سازماندهی موافقت کرده‌است که او را فعال مایشاء و مردم را مطیع می‌شناسد. مدعای آقای دکتر یزدی را آنچه به عمل درآمد، تصدیق می‌کند و گویای نقض عهد صریح آقای خمینی است.
۲. اصل بر استقلال و آزادی است:
«در جمهورى اسلامى هر گونه ستم و زورگويى محكوم است و جاى آن‌را آزادى و استقلال مى‌گيرد»(۱۳)
۳. خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت:
«خبرنگار: در مورد رژيم، جمهورى كه شما مىخواهيد تشكيل دهيد، اسلامی خواهد بود، بنابراين آيا خواهيد پذيرفت كه در رأس آن قرار گيريد؟
خمینی: «مردم هستند كه بايد افراد كاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب كنند و مسئوليت امور را بدست آنان بسپارند وليكن من شخصا" نمى‌توانم در اين تشكيلات مسئوليت خاصى را بپذيرم و در عين حال هميشه دركنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظيفه ارشادى خود را انجام مى‌دهم» (۱۴) و «علما خود حكومت نخواهند كرد. آنان ناظر و هادى مجريان امور مى‌باشند اين حكومت در همه مراتب خود متكى به آراء مردم و تحت نظارت و ارزيابى و انتقاد عمومى خواهد بود». (۱۵).
«بايد اختيارات دست مردم باشد و هر آدم عاقلى اين را قبول دارد كه مقدرات هر كس بايد در دست خودش باشد».(۱۶)
هر آدم عاقلی قبول دارد که مقدرات هرکس باید دست خودش باشد کجا و ولایت مطلقه فقیه کجا! آقای خمینی در برابر دنیا، تعهد می‌کرد که اختیار باید دست مردم باشد و او وارد دولت نمی‌شود و به نظارت بسنده می‌کند علماء نیز حکومت نخواهند کرد.
۴. دولت حق دخالت در رسانه‌ها را ندارد:
«بنظر من راديو و تلويزيون و مطبوعات بايد در خدمت ملت باشد و دولتها حق نظارت ندارند. ملت را نمى‌شود تحميق كرد. تحميق ملت از كجا صادر مى شود كه همين اسم را بايد به خود او گذاشت. دولت حق نظارت ندارد و شما بايد آزادانه كار كنيد و حق خود را بگيريد.» و «مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند. » (۱۷)
۵. آزادی عقیده و احزاب:
«جناحهاى سياسى در حكومت اسلامى در اظهار عقايد خود آزادند».(۱۸) و « خبرنگار: رابطه اين جنبش با احزاب و گروههاى مختلف چگونه است؟ خمینی: همه گروهها در بيان عقايد خود آزادند ولكن خيانت را اجازه نمى‌دهيم.» (۱۹)
۶. آزادی مذهبی:
« آزادى مذهبى: براى همه اقليتهاى مذهبى آزادى بطور كامل هست و هركس مىتواند اظهار عقيده خودش را بكند. و اسلام جواب همه عقايد را بعهده دارد و دولت اسلامى تمام منطقها را با منطق جواب خواهد داد.(۲۰).
۷. استقلال استقلال از سلطه داخلی و خارجی است:
«ببينيد مردم ايران چقدر براى آزادى و استقلال ارزش قائلند كه اينگونه خون مى‌دهند.(۲۱) و برنامه سياسى ما ابتدا آزادى، دمكراسى حقيقى و استقلال به تمام معنى و قطع ايادى دولتهائى كه تصرفاتى در داخل مملكت كرده‎اند . (۲۲) و « در مرحله اول هدف مستقل نمودن كشور و قطع ايادى و سلطه خارجى و داخلى متكى به خارج است و بيرون راندن استعمارگران و استثمارگران هركه باشد و اختصاص دادن مخازن و منابع كشور به مردم رنج كشيده و در فقر و بيمارى غوطه خورده كه قرنها، خصوصاً قرن حاضر بواسطه كجرويهاى رژيمها با همه بدبختيها مواجه بوده‌اند و تمام مخازن و ثروت كشور را رژيمهاى فاسد از بين برده و به جیب خارجيها يا داخلى‌هايى كه در خدمت آنان بودده‌اند، ريخته‌اند». (۲۳)
۸. دستگاه‌های فشار و اختناق از میان خواهند رفت:
«جامعه آينده ما، جامعه آزادى خواهد بود و همه نهادهاى فشار و اختناق و همچنين استثمار از ميان خواهد رفت». (۲۴) و « ما ساواك و تمامى سازمانهاى امنيتى ضد مردم را منحل خواهيم كرد، آگاهى مردم و مشاركت و نظارت همگانى آنها با حكومت منتخب خودشان، خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه مىباشد». (۱۲۵)
۹. نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار:
« خدا هرگز سلطه براى انسان مسلمان و غير مسلمان قرار نداده است». (۲۶)
۱۰. زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن می‌تواند رئیس جمهو بشود:
« نابرابرى ميان زن و مرد نيست و زنان آزادى در رأى دادن و انتخاب شدن دارند» (۲۷) و« زنان در انتخاب شغل و سرنوشت و پوشش آزادند. زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازين آزادند و « آزاديهاى زنان همانند آزاديهاى مردان هستند: زنها آزاد هستند و در تحصيل هم آزاد هستند و دركارهاى ديگر هم آزاد هستند همانطور كه مردها آزادند. حالا است كه نه زن آزاد است و نه مرد» (۲۸)
۱۱. استقلال دستگاه قضائی و منزلت قضائی شهروندان:
«قاضى بايد در رئيس و فرد عادى يكسان بنگرد و حكمش درباره همه يكسان اجرا شود.(۲۹).اما براى اينكه اين استقلال قوه قضائی واقعيت پيدا كند، بايد: «اشخاص متعارف» به مجازات مجرمان نپردازند: ... مجازات اشخاص جنايتكار و مجرم بعد از اثبات جنايت با محاكم صاحله است نه با اشخاص.(۳۰). و «در زندان نيز نبايد با زندانى بدرفتارى شود: اسلام براى كسى كه گناه ندارد يك ساعت حبس قائل نيست، آنها هم كه گناهكارند يك فحش نبايد بهشان بدهند، يك سيلى نبايد بهشان بزنند.(۳۱).
و بارها تکرار کرد قاضی مستقل است. باوجود این، در تابستان ۱۳۶۷، به سه «قاضی» مأموریت داد زندانیان محکوم شده و در حال گذرراندن دوران محکومیت خود، اگر بر سر موضع خود بودند، اعدام کنند و آنها زندانیان را قتل عام کردند. و خود بزرگ‌ترین سازمان چماقداری را تأسیس کرد.
تعهد های فوق که آقای خمینی در علن و آشکارا بیان و وپذیرفته بود ، با سازماندهی سرّی که آقای دکتر یزدی تهیه کرده و او در حفا، با سازماندهی موافقت کرده ‌است که بنا بر آن طرح او را فعال مایشاء و مردم را مطیع می‌شناسد. در تناقض کامل و روشن است و آنچه به عمل درآمد، همان طرح سازماندهی سرّی آقای دکتر یزدی است. که خود گویای نقض عهد صریح و وفای به عهدی است که آقای خمینی آشکارا و در برابر جهانیان آن را پذیرفت. روشن است که با راه کار سرّی آقای دکتر یزدی نمی‌توانست ولایت از آنِ جمهور مردم باشد. من بعید می دانم که در آن زمان آقای دکتر یزدی متوجه این امر بدیهی و روشن نبوده است.
برنامه و سازماندهی که آقای یزدی در خاطرات خود آورده‌است، تنها برنامه پیشنهادی نبود. از جمله «بیان پاریس» نوع دیگری از سازمان دهی بود که آقای خمینی آشکارا و در علن در برابر جهانیان اعلان داشته است.
خاطرات دکتر یزدی معلوم می‌کند مرحوم طالقانی نیز در حال تشکیل شورای انقلاب بوده‌است. و برای جلوگیری از تشکیل آن، لازم بوده‌است هرچه زودتر شورای انقلاب تشکیل شود.
اما اگر از بیان پاریس و طرحهای دیگری که لابد به آقای خمینی ارائه شدند، در خاطرات آقای دکتر یزدی، هیچ نیست. در عوض، طرح سازماندهی دیگری که آقای طالقانی در کار اجرای آن بود و چگونگی جلوگیری از اجرا شدنش در خاطرات او هست:

ب- طرحی که آقای طالقانی می‌خواست اجرا کند و مانع از اجرایش شدند
۱. گرفتن ابتکار عمل از دست آقای طالقانی
در بدو تشکیل شورای انقلاب، مرحوم طالقانی هم به این بهانه که وی عوض جبهه ملی است، از عضویت در شورای انقلاب معاف بوده‌است. بنابر خاطرات آقای دکتر یزدی، آقای خمینی گفته بوده‌است:
«ایشان توجه کنند که حسابشان را از جبهه ملی جدا کند - گویا به آقا گفته بودند که آقای طالقانی عضو جبهه ملی است!! من برای ایشان توضیح دادم که آیتالله طالقانی هیچ وقت عضو جبهه ملی نبوده‌است» (۳۲)
نخست بدانیم که آقای طالقانی هم در تشکیل جبهه ملی دوم، به عضویت آن پذیرفته شد و هم عضو کنگره جبهه ملی بود و هم او یکی از منتخبان کنگره برای عضویت در شورای جبهه ملی بود. اما جبهه دوم از میان رفت. در دوران انقلاب، از نو جبهه‌ای تشکیل شد که مرحوم طالقانی عضو آن نبود. و سپس این سئوال: آیا وقتی آقای خمینی در روز ۲۵ خرداد ۶۰ اعلام کرد «جبهه ملی از امروز مرتد است» زمینه آن در پاریس فراهم نشده بود؟ وقتی می‌دانیم قرار بر حذف جبهه ملی و سکان داری دولت و قدرت توسط روحانیون و نهضتی‌ها بوده‌است.
اما به چه علت آیت‌الله طالقانی که ابتدا از شورای انقلاب حذف بوده، به شورای انقلاب فراخواند شده است؟

۱.۲.حذف آیت الله طالقانی از شورای انقلاب
آقای دکتر یزدی می‌نویسد:
«همزمان با این فعالیتها و قبل از وصول گزارش آقای طالقانی، آقای دكتر فریدون سحابی در ۲۷آذر ۵۷ (۲۲/۱۲/۷۸) از تهران تلفن زد و گفت که « آقای مهندس بازرگان از طرف آقا پیغامی آورده‌است و لیست اسامی كه در آنجا، آقای مهندس بازرگان به آقا داده‌است متوجه شده‌اند كه نام آقای طالقانی در آن نیست، چرا چنین شده است؟ این مسأله موجب سوء تعبیرات و ناراحتیها شده‌است. وی گفت كه وزن سیاسی آقای طالقانی در اینجا، از مجموع روحانیت سنگین تر است. به هر حال گفت كه اگر فكری نشود ممكن است ایجاد اختلاف شود. به علاوه چون آقای طالقانی از برنامه سیاسی آقای خمینی و فعالیتهای شورای انقلاب در حال تأسیس بی‌خبر است، اگر به سرعت فكری برای این كار نشود ممكن است بعداً ضایعاتی به بار آورد.»
« اما اینکه در لیست تهیه و پیشنهاد شده آقای مهندس بازرگان، نام آقای طالقانی نیامده بود علت داشت. در زمانی که مهندس بازرگان به پاریس آمد مرحوم طالقانی هنوز در زندان بود. ایشان در هشتم آبان ماه از زندان آزاد شدند، تا آنجا که من می‌دانم و به یاد دارم دلیل دیگری نداشت» (۳۳)
● توجه: آقای دکتر یزدی می‌گوید حذف آقای طالقانی از لیست شورای انقلاب « دلیل دیگری نداشت». اما قول او با آنچه که وی و مهندس سحابی در مصاحبه با ایران فردا در بهمن ۱۳۷۷، گفته اند کاملاً متفاوت است. در آنجا، دو دلیل گفته‌اند: یکی شقاقی که در زندان در سال ۵۴ و ۵۵ اتفاق افتاده بود و موضع آقای طالقانی در بارۀ مجاهدین و دیگری سعایت از طالقانی نزد خمینی که او عضو جبهه ملی است. دلایل حذف آیت الله طالقانی را در کتاب «پاریس و تحول انقلاب ، ص ۳۸۵-۳۸۷ » به شرح زیر مطالعه خواهید کرد:
« بنا به روايت آقاى مهندس عزت‏الله سحابى و هم آقاى دكتر يزدى از آيت‏الله طالقانى نزد آقاى خمينى سعايت شده بود. به روايت مهندس سحابى وقتى از وى پرسيده مى‏شود كه چرا در انتخاب اوليه شوراى انقلاب نام آقاى طالقانى نبوده است؟ پاسخ مى‏دهد:
"علت آن‌را اول تحقيق نكردم. علت آن ريشه در زندان داشت. در زندان اوين از سال ۵۴ و ۵۵ آن داستان مجاهدين اتفاق افتاد. در ميان زندانيهاى مذهبى - سياسى يك بگو و مگو و شقاقى بود و از اينجا سرچمشه مى‏گرفت كه يك عده مى‏گفتند كه ما از ناحيه اين روشنفكران مذهبى يا گروههاى مسلح ضربه خورده‏ايم به اينها اعتماد نداريم. بنابراين بايد رهبرى مبارزه دست روحانيان باشد. آقاى طالقانى اين نظر را قبول نداشت. مى‏گفت رهبرى انقلاب به طور طبيعى دست آنهايى بايد باشد كه پيشتاز بودند، جلو افتادند، هرچند يك عده روحانى هم در ميان آنها بود. ما نمى‏توانيم به دليل اينكه عده‏اى اشتباه كاريهايى كرده‏اند، اينها را از انقلاب جدا كنيم. در اين زمينه يك اختلاف و كدورتى بين آنها بود... اين كدورت از آن زمان بين آنها وجود داشت. بنابراين وقتى شوراى انقلاب را تشكيل دادند، پيش امام رفته بودند و اسم آقاى طالقانى را نياورده بودند"(۴۹۰)
روايت آقاى دكتر يزدى وجهه ديگر از سعايت از آقاى طالقانى نزد آقاى خمينى حكايت دارد. آقاى مهندس سحابى و دكتر يزدى معلوم نكرده‏اند كه چه كسانى سعايت كرده‏اند.سرانجام به خاطر اقدام آقاى طالقانى براى تشكيل شوراى انقلاب و ترس از اين مسئله كه موجب نگرانى شده بود، به عضويت شوراى انقلاب درآمدند:
«آقاى فريدون سحابى به من زنگ زد و نگرانى دوستان را اطلاع داد و اينكه ممكن است حادثه بدى اتفاق افتد. چرا كه مرحوم طالقانى كه تازه از زندان آزاد شده است در صدد تشكيل يك شوراى انقلاب مى‏باشد. مرحوم طالقانى بعد از آزادى از زندان به دليل موقعيتى كه داشتند نمايندگان همه گروهها را دعوت كرده بودند به يك گردهمايى براى تشكيل يك شوراى انقلاب
س: شايد اطلاع نداشتند كه چنين حركتى موازى شوراى انقلاب است؟
دكتر يزدى: بله. اطلاع نداشتند و به ابتكار خودشان تشكيل يك چنين شورايى را شروع كرده بودند و از نمايندگان همه احزاب، حزب مردم ايران، جاما، جمعيت خداپرستان سوسياليست، حزب ايران، جبهه ملى، نهضت آزادى و... جمع شده بودند كه يك هسته مركزى به وجود بياورند. مرحوم دكتر سامى هم دبير اين جلسه بود و صورت جلسات را شامل موضوعات و اسامى اشخاص و احزاب همه را نوشته است.
مرحوم طالقانى چون از تشكيل شوراى انقلاب بى‌اطلاع بوده به دكتر يدالله سحابى و مهندس بازرگان هم پيشنهاد مشاركت در آن جلسه را مى‏دهد و در نتيجه دكتر سحابى و مهندس بازرگان در معذوريتى قرار مى‏گيرند. زيرا از يك سو قرار بوده كه تشكيل شوراى انقلاب به صورت مخفى باشد و ناگزير اين آقايان بنا به تعهد اخلاقى كه داشتند به مرحوم طالقانى چيزى نگفته بودند. من مطلب را عيناً با آقاى خمينى مطرح كردم. جالب است كه اولين واكنش ايشان اين بود كه: " مى‏گويند آقاى طالقانى عضو شوراى جبهه ملى است" اين اظهار نظر نشان مى‏داد كه اولاً مسئله دعوت از ايشان به شوراى انقلاب مطرح شده است و كسانى كه چنين جوابى را داده‏اند. من براى ايشان توضيح دادم كه مرحوم طالقانى در جبهه ملى دوم در سال ۴۰ به عنوان عضو شوراى جبهه ملى بوده‏اند ولى عضو مؤسس نهضت آزادى مى‏باشند. تصور نمى‏كنم الآن ديگر ايشان عضو جبهه ملى باشند. در جواب گفتند: در هر صورت به من اين جورى گفته شده است. حالا شما بپرسيد. من به مرحوم طالقانى تلفن كردم و از ايشان اين موضع را پرسيدم. در پاسخ گفتند كه بعد از آزادى اخير از زندان نه عضو شوراى نهضت آزادى هستم و نه جبهه ملى. براى اينكه بتوانم همه نيروها را جمع كنم فكر كردم به هيچ حزب و گروهى وابسته نباشم بهتر مى‏توانم وظيفه‏ام را انجام بدهم. من اين مكالمه تلفنى را ضبط كرده بودم. به آقاى خمينى انتقال دادم. ايشان گفتند: پس حالا كه اين جورى است شما يك تلفن به مطهرى بزن كه از طالقانى دعوت كند و يك تلفن هم به طالقانى بزن كه دعوت مطهرى را بپذيرد. اين تلفنها انجام شد و به اين ترتيب آقاى طالقانى هم به عضويت شوراى انقلاب درآمدند".(۴۹۱)...
در آذر ماه سال ۵۷ كه مصادف با محرم بود مرحوم طالقانى با مشورت دفتر خود تصميم به برگزارى تظاهرات و راهپيمايى در روز تاسوعا و عاشورا گرفتند و پس از اينكه از اين تصميم آقاى طالقانى روحانيون شوراى انقلاب با خبر شدند، با وى تماس گرفتند و از دفتر آقاى طالقانى و كميته حقوق بشر و شوراى انقلاب يك كميته همآهنگى تشكيل شد كه تظاهرات و راهپيمايى تاسوعا و عاشورا را سازماندهى كند. طرفه اينكه هنوز آقاى طالقانى از وجود شوراى انقلاب اطلاعى ندارد و آقايان روحانى عضو شوراى انقلاب بعنوان روحانى‏هاى تهران با وى تماس مى‏گيرند.(۴۹۲)....
آقاى طالقانى از نمايندگان همه احزاب، حزب مردم ايران، جاما، جمعيت خداپرستان سوسياليست، حزب ايران، جبهه ملى، نهضت آزادى و... براى گردهمآيى جهت تشكيل شوراى انقلاب دعوت كرده بود كه مرحوم دكتر كاظم سامى نيز دبير آن بوده و صورت جلسات شامل موضوعات و اسامى اشخاص و احزاب همه را نوشته است.(۴۹۳)
مرحوم طالقانى چون در محاق سانسور بوده است، از تشكيل شوراى انقلاب بى‏خبر بود. لذا به آقاى دكتر سحابى و مهندس بازرگان نيز پيشنهاد مشاركت در جلسه شوراى انقلاب را مى‏دهد.(۴۹۴) بعد از اينكه از اين اقدام وى مطلع مى‏شوند همانطوريكه در صفحات قبل ملاحظه كرديد، از ترس ايجاد شوراى انقلاب ديگرى وسيله آقاى طالقانى به آقاى خمينى اطلاع مى‏دهند كه وى را وارد شوراى انقلاب كند و آقاى خمينى در اولين واكنش مى‏گويد:
"مى‏گويند آقاى طالقانى عضو شوراى جبهه ملى است"(۴۹۵) كه پس از رد و بدل تلفنها و معلوم شدن اينكه آقاى طالقانى بعد از آزادى از زندان اخير، نه عضو شوراى نهضت آزادى است و نه جبهه ملى، بدستور آقاى خمينى وارد شوراى انقلاب مى‏شوند.» (۳۴)
سئوال مهم در این رابطه این است که چه کس و یا کسانی، دسته و یا گروهی از آقای طالقانی نزد آقای خمینی سعایت کرده بودند؟ آیا به غیر از روحانیون حلقه آقای خمینی و یا نهضت آزادی کسان دیگری هستند؟ چون این دو گروه هستند که در پاریس و طبق برنامه راهبردی یزدی قرار می‌گذارند که قدرت را در دست خود نگه‌دارند.
البته آقای یزدی علاوه بر آنچه در بالا آمد، غیر مستقیم و با زبان بی زبانی تایید می‌کند، که فکر می شده که طالقانی بعد از آزاد ی از زندان به استراحت می‌پردازند. ولی ایشان فعال می‌شود و بدون اطلاع از شورای انقلاب آقای خمینی، دست به ابتکار تشکیل شورای انقلاب موازی با شورای انقلاب امری آقای خمینی می‌زند که در آن از همه گروه ها و دسته‌ها و افراد منفرد دعوت شده‌است و این عمل موجب نگرانی ایشان و آقای خمینی را فراهم می آورد. توجه کنید:
«آیت الله طالقانی بعد از آزادی از زندان قرار بود کمی استراحت کنند. فشار زندان و تبعید سالهای دراز و متمادی از کودتای ۲۸ مرداد به بعد به سلامتی طالقانی لطمات شدیدی زده بود. بعد از آزادی از زندان، خود مرحوم طالقانی در صحبتها گفته بود که شاید مدتی استراحت کند. اما از همان روزی که از زندان آزاد شد مردم به سراغش رفتند» (۳۵)
«اما تنوع و وسعت و پیچیدگی کارها آن قدر بود که دیگر یک فرد به تنهایی نمی توانست به تمامی نیازهای انقلاب در آن وضعیت جواب بدهد. یاران قدیم جدید طالقانی به دورش حلقه زدند و«دفتر طالقانی « را درست کردند تا او را یاری دهند. اما این کافی نبود. از رسیدگی به مراجعات روزمره مهم تر، مسأله ی ایجاد یک رهبری واحد جمعی برای رسیدگی به تمامی مشکلات و مسائل انقلاب بود. درست است که رهبری کلی و نهایی سیاسی حرکت از جانب آقای خمینی اعمال میشد» (۳۶)
«به هر حال در ۲۷ آذر۵۷ (برابر با ۲۲ دسامبر ۷۸) طالقانی از تهران تلفن زد و در مورد ضرورت ایجاد یک مرکزیت واحد برای رهبری عملیات در داخل کشور، تحت نظر آقای خمینی، نظر و پیشنهاد داد. سخنان آن روز طالقانی، اهمیت زیادی دارد. رسم ما در نوفل لوشاتو آن بود که برخی از مطالب و پیغامها و نظرات را عیناً از روی تلفن در نوار کاست ضبط میکردیم و عین نوار را برای آقا میگذاشتیم. از جمله، مکالمه ی تلفنی آن روز آیت لله طالقانی، که روی نوار ضبط شده بود عیناً به اطلاع آقای خمینی رسید. متن مکالمه، که از روی نوار پیاده شده چنین است (واخر آبانماه ۵۷) (۳۷)
(توجه: اشتباهی در این تاریخ‌ها رخ داده: تلفن در ۲۷ آذر است و اطلاع به آقای خمینی اواخرآبان ۵۷ است ک این دو با هم نمی خواند؟ )
«...ما اجمالاً صورتجلسه را (حالا) داریم تنظیم می‌كنیم. و مختصرش م‌كنیم تا به وسیله‌ای بتوان به آنجا فرستاد، و بعد هم اشخاصی كه من آنها را تائید (تحقیق) می‌كنم، یک طرح مشترك در مسائل روز، روی همان اصول كلی نظریات ایشان، ارائه دادم كه همه پذیرفتند. اصول كلی، در مرحله اجرا به شور و تصمیم‌گیری (خود) اینها باشد با شرکت خود من توجه کردید؟
...چون زمینه الآن فراهم شده، مسأله گروههای سیاسی، جبهه (ملی)، نهضت آزادی و غیره، و فلان نیست، از اینها هم ممكن است افرادی را اگر مورد اعتماد خود من باشند، و چهره‌هایی باشند كه قطع نظر از وابستگیهایشان در این مسأله، شركت كنند... شاید بتوانیم این جریان را به تدریج به صورت یک هسته، یک سلولی برای مسائل آینده قرار دهیم. ولی حالا در همین حدود است...
یزدی: بفرمایید این تقریباً چیزی میشود مثل تشكیلات نهضت مقاومت؟
طالقانی: نه آن جور هم نیست... من دلم می خواهد که آقا با شور با آقایان و در نظر گرفتن شرایطی که در اینجا هست، لزوم یک چنین مسئله ای را بررسی کنند، یعنی كه یک عده باشند، اگر خواستند، ما بعداً خصوصیات و اسمهای ایشان را هم ممكن است بفرستیم، ولی به نظر من صحیح تر است كه اول اصلش تصویب بشود.
یزدی: بفرمایید این مطالب را كی فرستاده اید؟
طالقانی: این مطالب را هنوز نفرستاده‌ایم، صورتجلسه و خطابیهای كه من در جلسه داشتم، هنوز تنظیم نشده، فضلای قوم همه بودند، از علمای قم بودند، از جبهه، از نهضت بودند، از منفردین هم بودند، از تمام كسانی كه دركارند و مشغول فعالیت هستند، از میان آنها من ده، دوازده نفر را انتخاب كردم
مرحله دومش این است كه با آقایان علما، جبهه، غیرجبهه، نهضت و منفردین گفتم كه اسمهایی را بنویسند و بعد من روی اشخاص حساب كنم از بین اینها، ۵ یا ۱۰ نفر را خود من تعیین بكنم. و بعد هم ممكن است خود من و خود شما هم كه وارد هستید، نظر بدهید كه فلانی باشد یا نباشد. » (۳۸) «همانطور كه ملاحظه میشود در مكالمه ی تلفنی برخی از مطالب نا مفهوم هستند، به ناچار كمی ویرایش شد.
آقای خمینی بعد از اطلاع از پیشنهادات آقای طالقانی جواب دادند که:
۱. اصل وجود یک مركزیت را تصویب می نمایند.
۲. انتخاب اشخاص با مشورت آقایان بهشتی، مطهری، هاشمی رفسنجانی صورت گیرد.
۳. اشخاص حزبی و گروهی، آنها كه دارای عنوان نیستند و صحیح العمل هستند با شرط غمض عین از جبهه بیایند. اگر بشود مستعفی بشوند. اگر مشكل است استعفایشان، خود آقایان مطمئن بشوند كه اهل استفاده نیستند. ولی ناگوار است جدا شدن از حزبش» (۳۹)
«آقای طالقانی هم چنین خبر دادند که چون آقای مهندس عزت الله سحابی فردا به پاریس میآیند، گزارش کامل کارها را توسط ایشان خواهند فرستاد.» (۴۰). « در اوایل دیماه مهندس سحابی به پاریس آمد» (۴۱) توجه گفته شده بود که طالقانی در ۲۷ آذر گفت که فردا یعنی ۲۸ آذر سحابی به پاریس می رود.
«توضیح آنکه همان طور که گفتیم برنامه ی سیاسی آقای خمینی در دست اجرا بود. برای تشکیل یک شورای رهبری برای انقلاب و انتخاب افراد و معرفی آنها جهت تصویب. سه نفر آقایان بهشتی رفسنجانی مطهری از جانب آقا مأمور این کار شده بودند و به همین دلیل آقا انتخاب اشخاص را موکول به مشورت با این آقایان کردند.
بلافاصله با تهران تماس گرفتم و نظرات و پاسخ آقای خمینی را خدمت آقای طالقانی عرض کردم. آقای طالقانی گزارش داد که:
«جلسات مقدماتی به همین منظور داشته اند و از روحانیان آقایان حاج سید ابوالفضل زنجانی و دكتر سید محمدحسین بهشتی، به عنوان نمایندگان روحانیت در آن جمع حضور پیدا كرده اند. از هر گروه و دسته ای هم افرادی را دعوت كرده اند» (۴۲) «آیت الله طالقانی توضیح دادند كه: « موضع گیریهای متفاوت افراد به تدریج از بین میرود و افكار به هم نزدیک میشود. اما به هر حال این. مشكلات متأسفانه هست و دشمن از آن استفاده می برد.
طالقانی گفت كه ایشان هم با آقای خمینی درباره افراد حزبی و جبهه هم عقیده هستند. اما چگونه میتوانیم آن را علاج كنیم؟ چگونه به آنها بگوییم كه با حزب و گروه و جمعیت خودت هر طور و هر جور كه میخواهی كار بكنی، بكن اما در این جمع فقط خودت باش.
طالقانی هم چنین به اشکالات علما در این مجموعه اشاره کرد و گفت: «علمای امامیه هم عنوان دارند. عناوین و غرورها هنوز وجود دارد. به هر حال با آقایان، از همه گروهها تفهیم میكنیم كه مسأله خیلی سطحش بالاتر از وابستگی سیاسی گروهی و قشری است. همین آقایان علمایی كه در اطراف هستند، همه جور هستند. مردم مخلص و قابل اعتماد و چهره‌هایی هستند كه تا دیروز بد و بیراه میگفتند. اما حالا آمده كه «حاجی انا شریک » چهره‎هایی هم هستند شناخته شده، با همه شناختی كه از ضعف و قدرت آنها داریم. به هر حال سعی میكنیم كه مسائل مبهم نماند یک مقداری به همین ترتیب از وابستگیها و جبهه‌گیریها جلوگیری خواهد شد. سعی خواهد شد كه خلوص داشته باشند. عجله نمیكنیم. اسامی آنهایی را كه به مرحله نهایی برای عضویت در مركزیت پیشنهاد میشود میفرستم تا هر چه آقا خواستند كم و زیاد كنند.» (۴۳)
« آقای طالقانی هم چنین خبر دادند که چون آقای مهندس عزت الله سحابی فردا به پاریس میآیند، گزارش کامل کارها را توسط ایشان خواهند فرستاد.» (۴۴)
بدین‌ترتیب، از تشکیل شورای انقلاب طالقانی جلوگیری شد. هرگاه طرح طالقانی اجرا می‌شد، شورائی مستقل پدید می‌آمد که متکی به مردم بود و یک دست به اختیار آقای خمینی در نمی آمد. اما طرح « شورای انقلاب» که منبعث از طرح راهکار سرِّی آقای دکتر یزدی است، به اجرا در آمد که قربانی‌ها داشت و نهضت آزادی و سران آن نیز در شمار قربانیان آن بودند.
آیا شما فکر می کنید که آقای یزدی متوجه نبوده است که این برنامه راهی به آزادی، دموکراسی و حقوق گرایی ندارد؟ و چیزی جز یک برنامه انحصارگرایانه و قبضه کردن قدرت نیست؟ با توجه به طرح سرّی انحصارگریانه دکتر یزدی و حذف افرادی که خارج از نهضت آزادی و روحانیت حلقه اسرار خمینی بوده اند، نشان از این دارد که وی متوجه این مسئله بوده است. و شاید فکر می کرده که با یک کاسه کردن قدرت تحت هژمونی آقای خمینی ، قادر خواهد بود که آن را در انحصار نهضت آزادی یعنی خودش قرار دهد، اگر غیر از این می بود، لازم نمی آمد که دست به حذف گروه و دیگرانی که در بالا آورده شد بزند. و حتی مانع از عضویت آقای قطب زاده -که خود از پایه گذاران نهضت آزادی در خارج از کشور است- از شورای انقلاب در پاریس بشود:

ج- حذف جبهه ملی از سازمانی که باید تشکیل می‌شد
آقای یزدی گزارش می کند که وقتی در اوایل دیماه ۵۷ مهندس سحابی به پاریس آمد، آقای موسوی اردبیلی هم در پاریس بود، جلسه مشترک سه نفره ( یزدی، مهندس سحابی و موسوی اردبیلی ) با آقای خمینی در مورد اعضای شورای انقلاب داشته اند ( ۹ دیماه ۵۷ برابر با ۳۰/۱۲/۷۸) برگزار شد:
« بعد از ملاقات با آقای خمینی، جلسه سه نفری ادامه پیدا کرد. در بحث سه نفری، مسأله اصلی تشکل و سازماندهی جنبش، جهت گیری در جنبش، وحدت در جهت گیری به رهبری آقای خمینی و برخی از مسائل دیگر بحث شد... در این جلسه هم چنین عضویت سه نفر آقایان سیدعلی خامنه‌ای، زنجانی و طالقانی برای شورای انقلاب مطرح شد. گفته شد که حاج سیدرضا زنجانی پیرمردی است که حرکت و فعالیتش مشکل است. اما خوب است از مسائل مطلع باشند تا خود را هماهنگ کنند. طالقانی هم مشکلاتی دارد اما قابل حل است. اما به هر حال باید باشد... در مورد جبهه ملی گفته شد که جناحهای مختلف دارد. برخی از آنها نهضت را از اصل و فرع رد می کنند. نمی توانیم به آنها کمترین مجالی بدهیم. جناحهای غیراسلامی را باید نفی کرد. اگر خواستند دنباله روی بکنند، بکنند اگرخواستند مخالفت بکنند، با نظر آقا مخالفت کرده اند» (۴۵)
بنابراین متن، قرار بر حذف می‌شود:
۱.۱. آقای حاج رضا زنجانی که نهضت مقاومت ملی را بعد از کودتای ۲۸ مرداد رهبری کرده بود، به این عنوان که پیر زمین گیر است، دو سال هم از آقای خمینی جوان‌تر بود. اما او آقای خمینی را مستبد شناخته بود و هم مشرب آقای خمینی نبود و باید حذف می شد.
۱.۲. آقای طالقانی حذف نمی‌شد اما ابتکار عمل از دست او خارج می‌شد و اجازه می‌یافت که «به هر حال باید باشد» . و
۱.۳. بین روحانیون و یزدی به نمایندگی و یا به اسم نهضت آزادی، توافق می‌شود که « نمی‌توانیم به آنها [برخی از جناحهای جبهه ملی]کمترین مجالی بدهیم.» از جبهه ملی.« جناحهای غیراسلامی را باید نفی کرد.» و به آنها ارفاق می‌شود که « اگر خواستند دنباله روی بکنند، بکنند » ولی اگر « خواستند مخالفت بکنند، با نظر آقا مخالفت کرده‌اند.» یعنی اینکه با حربه آقای خمینی همه را حذف می‌کنند.
این تصمیم که در جلسه سه نفره( یزدی، مهندس سحابی و موسوی اردبیلی ) در مورد جبهه ملی گرفته می‌شود با آنچه دو نماینده نهضت آزادی بهرام بهرامیان و محمد توکلی (توسلی) در تاریخ ۳ مهرماه ۱۳۵۷ سپتامبر ۷۸، در ملاقات استمپل گفتگو کرده‌اند، همسان است. جان استمپل گزارش می کند: «اعضاى نهضت آزادى گفتند كه جبهه ملى يك گروه ساختگى است كه بر محور افراد دور مى‏زند. آنها گفتند كه نهضت آزادى ديگر واقعاً با جبهه ملى همكارى نمى‏كند. (نظريه، اين با چيزى كه دو عضو ديگر جبهه ملى از دسته‏اى ديگر به ما مى‏گفتند، مطابقت دارد). » (۴۶)

د- حذف قطب زاده از شورای انقلاب در پاریس
بنا به نوشته آقای یزدی وقتی آقای خمینی در مورد عضویت آقایان قطب زاده و بنی صدر در شورای انقلاب با وی مشورت می کند ، ایشان نظر مخالف خود را با عضویت آن دو ابراز می دارد:
«در حضور آقای موسوی اردبیلی راجع به عضویت دو نفر آقایان قطب زاده و بنی صدر برای عضویت در شورای انقلاب از من نظر خواستند. من مایل نبودم اظهار نظری بکنم. اما آقای خمینی دو باره سؤال خود را تکرار کردند و گفتند در مشورت هر نظری بدهی، غیبت محسوب نمیشود من بالاخره جواب دادم که مخالفم و دلایل مخالفت خود را نیز بیان کردم. این دو نفر برای عضویت در شورای انقلاب دعوت نشدند تا وقتی که دولت موقت تشکیل شد و ما بر طبق اساسنامه شورای انقلاب، با قبول عضویت در کابینه، از عضویت در شورای انقلاب استعفا دادیم. در آن موقع بود که آن دو را هم برای عضویت در شورا دعوت کردند!» (۴۷)
باز در جای دیگر بدون اینکه نام آن دو یعنی بنی صدر و قطب زاده را ببرد، همان نظر را تکرار می کند:
«در برخی از موارد که خود آقای خمینی درباره اشخاص از من می پرسیدند من از پاسخ دادن طفره میرفتم. در یک مورد هم که مسأله مهم بود، در حضور آیت الله موسوی اردبیلی از من درباره ی افرادی پرسیدند و من اکراه خود را در پاسخ نشان دادم، آقای خمینی گفتند که چون با شما مشورت میکنم، اگر حرفی داری و بزنی غیبت محسوب نمیشود. من هم نظرم را در مورد آن افراد دادم. حوادث بعد از انقلاب هم صحت داوری مرا تأیید کرد». (۴۸)
وی برای اینکه به خواننده القاء کند که متشرع است و از دایره شرع بیرون نمی رود. می گوید وقتی آقای خمینی به من گفتند که مشورت غیبت محسوب نمی شود، من نظرم را ابراز داشتم. اما دست خود را درجا رو می کند و می گوید: « در یک مورد هم که مسأله مهم بود» من نظرم را گفتم و برای صحت نظر خودش می افزاید: « حوادث بعد از انقلاب هم صحت داوری مرا تأیید کرد». یعنی اینکه بنی صدر را برکنار کردند و قطب زاده هم که دست به کودتا علیه انقلاب زد، اعدام شد. پس بنابر این نظر من در مورد این دو نفر صائب بوده است.
با وجودی که می نویسد، دلایل مخالفت خودم از این دو نفر را برای آقای خمینی بیان کردم ولی از این دلایل در کتاب از بیان دلایل خودداری کرده و به همان« حوادث بعد از انقلاب هم صحت داوری مرا تأیید کرد» اکتفا می کند.
من می توانم بفهمم که چرا با بنی صدر مخالفت کرده است، دورتر توضیح مختصری خواهد آمد، اما اینکه با دوست و همکار خود مرحوم قطب زاده چنین کرده بسیار تعجب برانگیز است. برای خواننده این سطور و یا نسلی که قطب زاد ه را درک نکرده، از زبان خود آقای یزدی خواهد آمد که قطب زاده کیست؟ و رابطه اش با یزدی چگونه بوده است؟ وی در مورد انتشار «پیام مجاهد» توضیح می دهد:
«با علنى شدن فعاليت سازمان مجاهدين خلق، هيئت سه نفره رهبرى نهضت آزادى ايران- خارج ازكشور - دكتر چمران، صادق قطب زاده و من، تصميم گرفت كه براى انعكاس فعاليت و مبارزات داخل كشور، نشريه «پيام مجاهد » را منتشر سازد.» (۴۹) در جای دیگر می نویسد:
«در رأس هرم تشكيلات نهضت آزادى در خارج از كشور سه نفر، دكتر چمران از خاورميان، صادق قطب زاده، مسئول اروپا، من مسئول آمريكا. ما سه نفر علاوه بر ارتباط با تلفن و نامه، حداقل سالى يك بار يكديگر را مى ديديم و فعاليتها را هماهنگ مى كرديم.» (۵۰)
باز وقتی در مورد امور داخلی ستاد نوفل لوشاتو صحبت می کند که چه کسانی چه اموری را بر عهده داشتند، می نویسد: «صادق قطب زاده به طور عمده عهده دار امور بین المللی بود.» (۵۱)
آقای یزدی توضیح می دهد که وقتی آقای خمینی به پاریس آمد، برای اینکه منع مصاحبه آقای خمینی را با رسانه های فرانسوی لغو کنیم، آقای قطب زاده وارد عمل شد:
« در گام اول ما باید دستور دولت فرانسه را مبنی بر منع مصاحبه با رسانه ها فرانسوی علیه دولت ایران لغو کنیم. برای این منظور صادق قطب زاده که مسؤول روابط بین المللی نهضت آزادی ایران خارج از کشور بود و آشنایی گستردهای با محافل مطبوعاتی فرانسه داشت، نظرش را با من مطرح و مشورت کرد. او توضیح داد که سردبیر روزنامه ی فیگارو، که یک روزنامه محافظه کار و دست راستی است روابط نزدیک با رئیس جمهور فرانسه دارد. مرحوم قطب زاده با سردبیر آن آشنایی داشت. او اگر بتواند فیگارو را به مصاحبه با آقای خمینی راضی کند، این سد شکسته خواهد شد. روابط ویژه سردبیر فیگارو با رئیس جمهور به او امکان میدهد مصاحبه را چاپ کند. چاپ مصاحبه فیگارو با آقای خمینی یعنی شکستن این دو دستور و باز شدن راه برای مراجعه و مصاحبه سایر روزنامه ها و مجلات. با انتشار مصاحبه آقای خمینی در روزنامه ی فیگارو ما عملاً جلوی اعتراضهای احتمالی بعدی دولت فرانسه در مورد انتشار مصاحبه های دیگر روزنامه ها و رسانه های گروهی را می گرفتیم. وقتی صادق قطب زاده درخواست سردبیر برای مصاحبه را مطرح کرد ما از آن استقبال کردیم.» (۵۲)
دکتر یزدی می نویسد، که آقای خمینی از موضع رئیس جمهور فرانسه در کنفرانس گوادلوپ تشکر کرده آن هم به علت اینکه صادق قطب زاده برای آن ها روشن کرده است که در صورت پیروزی آیت الله خمینی، چه نوع سیاست هایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد.
«رئیس جمهور فرانسه نه تنها با سیاست کارتر مخالفت کرده بود، بلکه به وی مؤکداً توصیه نموده بود که:
با مخالفان تماس بگیرد، به علت آنكه در این مورد، خود دولت فرانسه بر اساس اطلاعات خصوصی، تصمیم گرفته است دور شاه را قلم بگیرد»
«اما نکته قابل توجه در پاسخ آقای خمینی این بود که آقای خمینی از موضع گیری دولت فرانسه، در کنفرانس گوآدلوپ اطلاع داشتند و در ملاقات نماینده رئیس جمهور فرانسه از این موضع گیری تشکر کردند.
اطلاع آقای خمینی ظاهراً از طریق صادق قطب زاده بود. همان طور که اشاره کردم، یک هفته قبل از کنفرانس گوآدلوپ، وزارت امورخارجه ی فرانسه با صادق قطب زاده تماس می گیرد. علت تماس آنها با صادق قطب زاده چنین بیان شده است که:
"...او بسیار به آیت الله خمینی نزدیک بود در واقع به آن حد نزدیک بود كه به نام «داماد پیامبر» شناخته شده بود. فرانسوی ها مشغول تهیه تداركات كنفرانس گوآدلوپ بودند و مطمئن بودند كه مسأله ایران در كنفرانس مطرح خواهد شد، لذا از قطب زاده خواستند كه برای آنها رو شن كند كه در صورت پیروزی آیت الله خمینی، چه نوع سیاست هایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد"
قطب زاده موضوع را پیگیری کرد:
"كمی بعد از سفر رئیس جمهور فرانسه به گوآدلوپ آیت الله از قطب زاده می خواهد كه تحقیق كند آیا رئیس جمهور فرانسه مسأله ایران را در كنفرانس مطرح خواهد كرد و آیا تحلیل قطب زاده به رئیس جمهور داده شده است.در ظرف چند ساعت قطب زاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد كه بله رئیس جمهور مسأله ایران را در كنفرانس مطرح خواهد كرد و او تحلیل قطب زاده را دیده است.علاوه بر این، نماینده وزارت امور خارجه گفت كه تحلیل قطب زاده به قدری رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داده است كه ژیسكاردستن به كارتر توصیه خواهد كرد كه با دولت احتمالی جدید تهران كه ریاست معنوی آن با آیت الله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود." » (۵۳)
کسی که با قطب زاده که یکی از «هيئت سه نفره رهبرى نهضت آزادى ايران - خارج از كشور - دكتر چمران، صادق قطب زاده و من» که تصميم می گیرند که نشريه «پيام مجاهد » را منتشر سازند و وی در رأس هرم تشكيلات نهضت آزادى در خارج از كشور و مسئول اروپا، مسؤول روابط بین المللی نهضت آزادی ایران خارج از کشور است اینگونه برای حذفش عمل می کند، دیگران که جای خود دارد.
نظر دکتر یزدی در مورد بنی صدر، در دو نقل قول بالا آمد، اما از خلال مطالبی که در مورد بنی صدر نوشته، حکایت از این دارد که وی کوشش کرده تا جائی که ممکن است بنی صدر را حذف و در جائی که ممکن نشد، حد اقل فعالیت ها و کارهایش را کم ارزش و بی بها جلوه دهد. مطالعه جلد دوم و سوم خاطرات آقای دکتر یزدی نکته فوق را بر خواننده آشکار می کند و مرا از توضیح بیشتر بی نیاز.
در اخرین قسمت این نقد، به این سئوال پاسخ داده می شود که آیا مهندس بازرگان از طرح راهبردی سرّی آقای دکتر یزدی اطلاع داشته است ؟ و یا خیر!

محمد جعفری
[email protected]


نمایه و یادداشت:

۱۱ـ امام و...، از منصور دوستکام و هایده جلالی، ص ۱۱۱.
۱۲-امام و...، ص ۱۴۶
۱۳ـ امام و... ص ۱۴۸ (اطلاعات ۲۶ فروردين ماه ۱۳۵۸)
۱۴ـ امام و... مصاحبه با ژورنال منطقه دون آلپ فرانسه ۷ آذر ۱۳۵۷ -
پاريس ص ۱۲۴
۱۵ـ امام و... ص ۲۰۲ مصاحبه با رويتر ۴ آبانماه ۱۳۵۷ پاريس
۱۶- امام و...، ص ۱۲۳، ۲۲ آبان۵۷
۱۷- امام و.. سخنان آقاى خمينى صبح شنبه ۱۴بهمن ۱۳۵۷ ص ۱۵۴ و مصاحبه با پائزه سرا ايتاليايى ۱۱آبان ۵۷ ص ۱۶۸
۱۸- امام و... مصاحبه با روزنامه هلندى دى ولكرانت ۷ نوامبر ۷۸ ص ۱۶۸ و امام و.... مصاحبه با روزنامه صداى لوكزامبورگ با اشتراك راديولوكزامبورگ دسامبر ۷۸ ص ۱۶۱
۱۹- امام و... مصاحبه با خبرگزارى رويتر به تاريخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷
۲۰- امام و... مصاحبه با روزنامه آلمانى دنياى سوم ۱۵ نوامبر ۸۷ -ص ۲۱۵
۲۱- امام و... سخنرانى ۱۴آذرماه ۲ - ۱۳۵۷ نوامبر ۷۸ ص ۱۱۴
۲۲- امام و... مصاحبه خبرنگاران آلمانى، فرانسوى، ايتاليائى، اسپانيايى و غيره ۱۱ آبان ۱۳۵۷« ص ۱۳۵
۲۳- امام و... مصاحبه با خبرنگاران راديو و تلويزيون فرانسه ۲۳ شهريور ۵۷، ص ۱۲۱.
۲۴- امام و... مصاحبه با اشپيگل ۷ نوامبر ۱۱۷۸ ص ۱۴۶
۲۵- امام و... مصاحبه با گاردين ۱ نوامبر ۷۸
۲۶- امام و.... سخنان ۳۱ مهر ماه ۱۳۵۷ پاريس ص ۲۶
۲۷- امام و... سخنرانى ظهر عاشورا ۲۱ آذر ماه ۱۱ - ۱۳۵۷ دسامبر ۱۱۷۸ در پاريس خطاب به دانشجويان سازمان انرژى اتمى ايران در آلمان ص ۲۱۳
۲۸- امام و... ص ۲۱۱ مصاحبه با خبرنگار آلمانى ۲۳ آبانماه ۱۳۵۷
۲۹- نداى حق مجموعهاى از پيامها، مصاحبه‌ها، و سخنرانيهاى آقاى خمينى در پاريس صص ۳۱۵ و ۳۱۶
۳۰- امام خمينى و... پيام به ملت در مورد حمله ساواكيها به مردم ۱۱ ديماه۱۳۵۷ پاريس.
۳۱- امام خمينى و... به نقل از اطالعات ۳۱ ارديبهشت ۵۸ ص ۴۲
۳۲- خاطرات دکتری یزدی، ج ۳ ، ص ۱۴۷.
۳۳-همان سند، ص ۱۴۷.
۳۴- پاریس و تحول انقلاب ، از محمد جعفری ص ۳۸۵-۳۸۷، و نمایه ۴۹۰-۴۹۵ همه نقل از: مجله ايران فردا، بخش ويژه انقلاب، شماره ۵۱، بهمن و اسفند ۱۳۷۷، در گفتگو با مهندس سحابى و یزدی که در کتاب پاریس... آمده است.
۳۵- خاطرات دکتری یزدی، ج ۳ ، ص ۱۳۹.
۳۶-همان سند، ص ۱۳۹.
۳۷-همان سند، ص۱۴۱.
۳۸-همان سند، ص ۱۴۱-۱۴۳.
۳۹-همان سند، ص ۱۴۳-۱۴۴.
۴۰-همان سند، ص ۱۴۶.
۴۱-همان سند، ص ۱۷۸.
۴۲-همان سند، ص ۱۴۴.
۴۳-همان سند، ص ۱۴۴-۱۴۵.
۴۴-همان سند، ص ۱۴۶.
۴۵-خاطرات دکتری یزدی،ج ۳ ، ص ۱۷۸و۱۷۹.
۴۶- پاریس و تحول انقلاب از: محمد جعفری،۲۲۲ به نقل از: احزاب سياسى در ايران، مجموعه اسناد لانه جاسوسى در ايران، شماره ۳، ص ۲۳۰-۲۳۱.
۴۷- خاطرات دکتری یزدی،ج ۳ ، ص ۱۸۰.
۴۸- همان سند، ص ۴۰۰.
۴۹-خاطرات دکتر یزدی،ج ۲ ص ۱۱۸.
۵۰- همان سند، ج ۲ص۲۴۲.
۵۱- همان سند، ج ۳ ص ۱۰۵.
۵۲- همان سند، ص ۲۱۵.
۵۳- همان سند، ص ۲۶۸و۲۶۹.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016