گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نامه سرگشاده پژوهشگر دینی به مهدی کروبی: چه کسانی اجتهاد و نجابت شما را انکار کردهاند؟
نویسنده در این نامه از مهدی کروبی خواسته تا در بازخوانی شجاعانهی چهار دههی گذشته به نسل جدید کمک کند. او با تاکید بر اینکه نمیداند در شرایط حصر، «اجابت چنین خواستهای چگونه ممکن است»، چنین نقدی را ضروری دانسته و نوشته است: اگر در گذشته، بنیانگذار جمهوری اسلامی شما را «در صف اول مجاهدان اسلام» توصیف کرد امروز نیز این توقع از حضرتعالی وجود دارد که در صف اول این جهاد بایستید و در بازخوانی شجاعانهی جمهوریت و اسلامیتِ نظام به فرزندانتان کمک کنید. در این نامه همچنین آمده است: «نقد گذشته در محضر شاهدان صادقی چون شما نه تنها راه را بر بازخوانی منصفانهی ما میگشاید بلکه راه را بر رجزخوانی ظالمانهی دیگران نیز میبندد تا به استناد مظالم و اشتباهات پیشین، خطاهای امروز رهبرشان را توجیه نکنند». متن کامل این نامه سرگشاده که برای انتشار در اختیار «سحام» قرار گرفته، در پی میآید: حضرت آیتالله مهدی کروبی قبل از حاشیهام بر نامهی اخیرتان، برای آنکه اهمیت توصیف شما به «آیتالله» در صدر این نامه، برای «تاجرانِ اجتهاد» از یکسو و بیخبران از حیات و هویت شما از سوی دیگر، روشن شود ذکر روایتی از تاریخ را ضروری میدانم: در تیرماه سال ۶۴ هنگامی که شما از سوی رهبر و مرجع تقلیدِ وقت به امارت حج منصوب شدید برخی از بزرگان، این انتصاب را نشانهی تایید فقاهت و اجتهاد شما از سوی آیتالله خمینی دانستند؛ زیرا امام علی در نامهای خطاب به قثمبنعباس (امیر حج در دوران حکومت ایشان) استنباط و فتوا و تعلیم را ضرورتِ امارت حج میدانست (نامهی ۶۷ نهجالبلاغه) بعدها هم که برخی در اجتهاد شما تشکیک کردند فقهایی چون مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی (از مراجع تقلید دههی ۷۰) و مرحوم آیتالله طباطبایی سلطانی (استاد حضرتعالی) و نیز آیتالله یوسف صانعی (از مراجع تقلید کنونی) با انتشار نامههایی جداگانه بر اجتهادتان گواهی دادند. اما در مقابل، آقای احمد جنتی (دبیر مادامالعمر شورای نگهبان) صلاحیت فقهی شما برای شرکت در چهارمین انتخابات خبرگان را انکار کرد؛ همان انتخاباتی که در آن اجتهاد آیتالله بیات زنجانی (از مراجع تقلید کنونی) را نیز رد کردند. آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۶۹ مینویسد که در اینباره با رهبر جمهوری اسلامی گفتگو کرد: «مسئله را تلفنی با رهبری در میان گذاشتم. ایشان هم گفتند دخالتی نمیکنند و شفاعت نخواهند کرد… آقای بیات، نتیجه درخواست دیشب خود را تلفنی پیگیری کرد؛ گفتم شورای نگهبان بر سر موضع خود محکم است». سالها بعد (بهمن ۱۳۸۲) در دیداری با آیتالله موسوی اردبیلی در قم از ایشان شنیدم که احمد جنتی در سفری به قم از مراجع تقلید (از جمله ایشان) خواسته بود تا اجتهاد کسی را برای خبرگان تایید نکنند و این امر را به شورای نگهبان واگذارند؛ در مقابل اما آیتالله موسوی اردبیلی، سابقهی تحصیلی احمد جنتی را به او یادآوری کرده و در اجتهادِ شخص او تشکیک کرده بود. حضرت آیتالله افتخار کمی نیست که اجتهاد شما را کسی انکار کند که پیش و پس از شما نیز بارها حکومت را از اهل حکمت محروم ساخته و کارنامهای سیاه و تباه در خالی کردن نهادهای تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور از عقلای قوم دارد. افتخار کمی نیست که نجابتِ شما را نیز کسی انکار کند که پس از رسیدن به قدرت مطلقه، کسانی را که در دوران شاه در خانهی خود پناهش داده بودند یا وکالتش را در دادگاهِ وقت به رایگان پذیرفته بودند به زندان انداخته و حتی از حصرِ پنجسالهی استادش نیز شرم نکرده است. افتخار کمی نیست که در دوران انکارِ اجتهادتان با چراغ سبز «نو آیتاللهها»، علیرغم بیحرمتیها و شایعهپراکنیها از خود دفاع نکردید زیرا آن را حق شخصی و قابل گذشت میدانستید اما هنگامی که نوبت به حق مردم و رأی مردم رسید بدون ذرهای تردید و با همان «شجاعت و جهاد و اجتهاد» ایستادید و «فرزندیِ احمد» را به رخ کشیدید، حسرتِ یک کلمه توبه و تقاضا را بر دل زندانبانان گذاشتید و سلامتِ تن و بقای جان را با خدا معامله کردید. حضرت آیتالله از این مقدمه که بگذریم نوبت به غرض اصلی این نامه میرسد: آخرین باری که توفیق دیدار و گفتگو با شما را داشتم قبل از نامزدیتان در انتخابات سال ۸۸ بود؛ بخشی از آن گفتوگو در رسانهها منتشر شد و بخشی دیگر را چون اجازه نداشتم نگهداشتم؛ امروز میخواهم با اجازهی شما یکی از نکات منتشر نشده از آن دیدار را در این نامه یادآوری کنم و آن را با حاشیهای بر نامهی حضرتعالی همراه کنم. در آن دیدار سخن به تحلیل انتخابات سال ۸۴ (چهار سال قبل از واقعهی ۸۸) رسید و تغییر ناگهانی آراء که شما را از صدر جدول در ۱۵ استان کشور، به زیر آورد و محمود احمدىنژاد را با اکبر هاشمی رفسنجانی به مرحلهی دوم فرستاد. سخن که به اینجا رسید گفتید که میدانستید وزارت کشورِ دولت اصلاحات از پسِ نقشهی سازمان یافته از سوی سپاه و آقازاده (سیدمجتبی خامنهای) بر نمیآید؛ از اینرو پیش از انتخابات، به آقای خاتمی توصیه کرده بودید که ستاد انتخابات کشور را به کسی مانند آقای محتشمیپور (که بعدها پس از تقلب سال ۸۸ هم ریاست کمیته صیانت از آراء را بر عهده گرفت) بسپارد زیرا او با حیلههای این جماعت آشناست و از عهدهی این بازی آلوده بر میآید؛ توصیهای که البته ناشنیده ماند. در آن انتخابات بر خلاف معمول که وزارت کشور شمارش آراء را گزارش میداد ناگهان نتایج توسط شورای نگهبان تغییر کرد و اعلام شد؛ وزارت کشور هم نگران از درگیرى و با امید به غلبهی آقای هاشمی بر آقای احمدینژاد در مرحلهی دوم، شکایت شما از تقلب و تغییر ناگهانی آراء را پیگیری نکرد. بعدها این سخن شما در تمام روزهای خونین بهار و تابستان ۸۸ در گوشم تکرار میشد؛ گویی چشم گشودن بر این فاجعهی بزرگ، تاوان گوش بستن بر آن شکایت کوچک بود.
حضرت آیتالله اکنون میخواهم از یادآوری آن تجربهی تلخ، نتیجهای شیرین بگیرم: به نظر میرسد در برابر تاریخِ چهار دههی گذشته و در رأس آنها مرحوم آیتالله خمینی نیز دو راه پیش روی ما اصلاحطلبان قرار دارد؛ میتوان همچون رفتار وزارت کشورِ دولت اصلاحات در سال ۸۴، به علت پارهای از نگرانیها، بر نقض عدالت و طرح شکایت چشم بست و با تغافل، از برخی حوادث و تجارب پیشین گذشت. راه دیگر اما عدم آزمودنِ آزمودههاست. میتوان بازخوانی تاریخ انقلاب را از سایهی ارادت به «حضرت امام» خارج کرد و کار عقل را به دل نسپرد و این کار بیتردید از شما برمیآید. شما حتی در زمان حیات او نیز این شجاعت را داشتید که پس از پایان جنگ، نامه نوشتید و محترمانه و متناسب با ادب و آدابِ شرایط، از او خواستید تا راههایی که فراتر از چارچوب قانون گشوده است را ببندد و به قانون بازگردد؛ درخواستی که او نیز پذیرفت و حتی توضیح داد که پارهای از احکامش به علت اضطرار ناشی از جنگ هشتساله صادر شد و نوشت: «مطلبی که نوشتهاید کاملاً درست است؛ انشاءالله تصمیم دارم در تمام زمینهها وضع به صورتی درآید که همه طبق قانون اساسی حرکت کنیم. آنچه در این سالها انجام گرفته در ارتباط با جنگ بوده است». (۷ آذر ۱۳۶۷) سخن من اما نه نفی فضیلتهای آیتالله خمینیست و نه همسویی و همصدایی با اصحاب مغالطه. کم نیستند مخاطبان خشمگینِ تاریخ که در مغالطهای عاری از انصاف، عیار گذشته و گذشتگان (به ویژه صدر اسلام) را با معیار «اکنون» میسنجند و نیاموختهاند که هر شخصیت تاریخی را تنها میتوان با دادهها و آگاهیهایی که در اختیار اوست نقد کرد نه با دادهها و آگاهیهایی که در اختیار ماست. به عبارت دیگر چهرههای تاریخ را تنها در ترازوی ارزشهای انسانیِ معقول و مقبولِ همان زمینه و زمانه میتوان سنجید و داوری کرد نه با ارزشهایی که معقول و مقبولِ زمانهی ماست. اما این تمامِ داستان نیست؛ از این مغالطهی تاریخی که بگذریم نوبت به آگاهیها، دادهها و ارزشهایی میرسد که در زمان مرحوم آیتالله خمینی نیز نه تنها شناختهشده بود بلکه توسط صالحان و مصلحان به ایشان تذکر داده میشد؛ تذکر مرحوم آیتالله حاج آقا مرتضای حائری یزدی (فرزند مؤسس حوزه علمیه قم) در قضیهی حصر مرحوم آیتالله شریعتمداری و یا نامهی مرحوم مهندس عزتالله سحابی و یا رویاروییِ تاریخی مرحوم استاد آیتالله منتظری در قضایای دههی شصت به ویژه اعدامهای سال۶۷، تنها نمونههایی از آن هشدارهای مشفقانهاند. اگر در گذشته، بنیانگذار جمهوری اسلامی شما را «در صف اول مجاهدان اسلام» توصیف کرد، امروز نیز این توقع از حضرتعالی وجود دارد که در صف اول این جهاد بایستید و در بازخوانی شجاعانهی جمهوریت و اسلامیتِ نظام به فرزندانتان در نسل و عصر جدید کمک کنید؛ زیرا بازخوانی انتقادیِ سیره و مسیری که در سایهی آیتالله خمینی طی کردید راه را برای ما و آیندگان باز میکند تا با انصاف و اطمینان بیشتری به نقد هویت و تاریخ معاصر خود بپردازند. نقد گذشته در محضر شاهدان صادقی چون شما نه تنها راه را بر بازخوانی منصفانهی ما میگشاید بلکه راه را بر رجزخوانی ظالمانهی دیگران نیز میبندد تا به استناد مظالم و اشتباهات پیشین، خطاهای امروز رهبرشان را توجیه نکنند. حضرت آیتالله نمیدانم از پسِ دیوارهایی که زندانبانان بر شما تحمیل کردهاند اجابت چنین خواستهای چگونه ممکن است و حتی نمیدانم این نامه را کی و کجا خواهید خواند، اما روزهای پایانی ماه رجب، یادآور زندگی امام هفتم شیعیان، موسیبنجعفر است که سالهای درازی از عمر خود را در حصر و حبس حکومت اسلامی گذراند. از خداوند میخواهم که به حاکمان ما بصیرتی عطا کند تا از شباهت به خلفای جائر اسلامی بپرهیزند و ما را از نعمت حضور شما، میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و دیگر یاران در بند، محروم نخواهند و اگر از محکمهی الهی پروایی ندارند به محاکمهی تاریخ بیندیشند. (أولم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبه الذین کانوا من قبلهم کانوا هم أشد منهم قوه وآثارا فی الأرض فأخذهم الله بذنوبهم وما کان لهم من الله من واق. سورهی غافر، آیهی ۲۱) چشمانتظار آزادی شما Copyright: gooya.com 2016
|