گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 آبان» تروریسم: فرصت اندیشیدن به سرنوشت بشریت، کورش عرفانی15 شهریور» پیامِ پیکرِ پَرت شده در ساحل، کورش عرفانی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سناریوهای پسابرجام برای رژیم و ایران٬ کورش عرفانیتحولات کنونی در ارتباط با ایران، چه در سطح جهانی و چه در صحنه ی داخلی، نشان از سمت و سویی جدید و بسیار متفاوت با روند ۳۷ ساله ی گذشته دارد و بوی تغییراتی مهم از آن به مشام می رسد. پیگیری دقیق روند این وقایع سرنوشت ساز به احزاب و تشکل های سیاسی اجازه خواهد داد در بزنگاه تاریخی و در تناسب با مسئولیت های جمعی خود نقشی تأثیرگذار ایفا کنند.
شرایط جهان، منطقه و کشورمان آثار تغییراتی قابل توجه را از خود بروز می دهند. این شرایط سه گانه در چارچوب وضعیت کشورمان به هم گره خورده اند. در ایران تنش ها بین مافیاهای موجود در ساختارقدرت بر سر نحوه ی مدیریت بحران های عمیق اجتماعی، اقصادی، زیست محیطی و غیره روز به روز بالا گرفته و هر چه بیشتر رسانه ای می شوند. در آمریکا تلاش دولت اوباما برای به مهار کشیدن رژیم ایران به واسطه ی توافق برجام با خطر شکست جدی روبروست و از کارزار پر جنجال و هیاهوی انتخاباتی در این کشور این گونه به نظر می رسد که ورود رئیس جمهور جدید به کاخ سفید همزمان خواهد شد با چرخشی معنی دار در سیاست خارجی ایالات متحده نسبت به رژیم ایران. در خاورمیانه، عربستان سعودی موفق شده اتحادی گسترده را علیه جمهوری اسلامی با خود همراه کند، از جمله کشور پاکستان با قدرت اتمی و ترکیه دارای بزرگترین ارتش در میان کشورهای عضو ناتو. رجب طیب اردوغان با پیشبرد سیاست های فاشیستی خود به دنبال قبضه کردن کامل قدرت در ترکیه است تا رویای امپراتوری عثمانی خویش را هر چه فعال تر در همسایگی ایران به پیش برد. دولت دست راستی اسرائیل بیش از همیشه تلاش دارد با کمک لابی های قدرتمند طرفدارش در آمریکا بر روند انتخاباتی این کشور تأثیر گذار باشد تا رئیس جمهور آینده شانس تبدیل رژیم ایران به یک حکومت «متعارف» را در عرصه ی روابط بین الملل از بین ببرد. همزمان، دولت نتانیاهو، در راستای اجرایی کردن طرح اسرائیل بزرگ، نقش هر چه فعال تری در مسئله ی استقلال کردها در خاورمیانه بازی می کند. نزدیکی بی سابقه ی عربستان سعوی، ترکیه و اسرائیل با کمرنگ تر کردن اختلافات قدیمی شان، به منظور تقابل با جمهوری اسلامی و پیشبرد سیاستی هماهنگ برای نابود سازی تمامیت ارضی ایران، در جریان است. دولت های اروپایی، به دلیل ترس از مجازات های آمریکا، هر چه بیشتر از امکان بهره گیری از موقعیت های اقتصادی پسا برجام در ایران سرخورده شده و درک نقش مخرب سپاه در این میان، تغییراتی را در سیاست خارجی اتحادیه اروپا در برخورد با جمهوری اسلامی محتمل می سازد. در یک کلام، تحولات کنونی در ارتباط با ایران، چه در سطح جهانی و چه در صحنه ی داخلی، نشان از سمت و سویی جدید و بسیار متفاوت با روند ۳۷ ساله ی گذشته دارد و بوی تغییراتی مهم از آن به مشام می رسد. پیگیری دقیق روند این وقایع سرنوشت ساز به احزاب و تشکل های سیاسی اجازه خواهد داد در بزنگاه تاریخی و در تناسب با مسئولیت های جمعی خود نقشی تأثیرگذار ایفا کنند. بر اساس شواهد موجود می توان روند وقایع را در آینده ای نزدیک بر اساس یکی از سه سناریوی زیر تصور کرد:
وخامت بی سابقه و روز افزون بحران ها در ایران نشان از وضعیتی دارد که به نظر می رسد نظام جمهوری اسلامی را به موقعیت فروپاشی بسیار نزدیک کرده باشد؛ شرایطی که در فرهنگ سیاسی غرب از آن با واژه های 1collapse و یا به شکلی دقیق تر implosion2 یاد می کنند. ناظران خواهند توانست شواهد و علائم این فروپاشی را در زمینه های زیر بیابند: 1.وضعیت بسیار وخیم اقتصادی: اقتصاد ایران به نوعی از ورشکستگی اعلام نشده دچار است. رکود تورمی حاکم بر ایران، افزایش سرسام آور میزان نقدینگی، از دست رفتن ارزش پول ملی و لذا سقوط شدید قدرت خرید مردم، تعطیلی گسترده ی واحدهای تولیدی و به واسطه ی آن، اوج گیری بحران بیکاری، همه و همه نشان از وخامت بی سابقه ی بحران اقتصادی در کشورمان دارد. وحشت رژیم از هراس مردم از وضعیت بن بست در صحنه ی اقتصادی و به دنبال آن، آشوب های اجتماعی، سبب شده بازیگران در هر دو جناح سنتی و جدید قدرت، توافقی ناگفته در پنهان نگاه داشتن این وضعیت از افکار عمومی داشته باشند. هرچند در جنگ قدرت بین مافیاهای حاکم بر ایران هر از چندی شاهد افشا شدن گوشه های کوچکی از این اوضاع بسیار وخیم اقتصادی هستیم. این افشاگری ها با این وجود فقط بخش روی کوه یخ مشکلات نظام است. 1.جنگ قدرت بین مافیاهای رژیم: برای مهار کردن بحران های تودرتو و روزافزون رژیم، هر یک از دو مثلث سنتی و جدید قدرت3 در جمهوری اسلامی، برخورد متقاوت و نظام مدیریتی خاص خود را پیشنهاد میکنند. مثلث سنتی قدرت خواهان حفظ شیوه های کشورداری سنتی از نوع سه دهه ی گذشته است و مثلث جدید قدرت معتقد است که باید کارهای اجرایی و مدیریتی را به فن سالاران وفادار به نظام سپرد. از این رو، نحوهی مدیریت کشور در حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، زیست محیطی و غیره، بنا به آن که کدام یک از این دو جناح دست بالا را پیدا کند، تغییر خواهد کرد. از یک طرف مثلث سنتی قدرت با هر نوع سیستم نظارتی در زمینه ی اقتصادی مخالفت دارد تا بدین بوسیله بتواند با دست باز به چپاول خود در تمامی عرصهها همچون گذشته ادامه دهد، از طرف دیگر، مثلث جدید قدرت خواهان برقراری ضابطهمندی در چارچوب جمهوری اسلامی است تا بدنبال آن، سرمایههای خارجی رغبت به سرمایهگذاری در ایران پیدا کنند. شواهد نشان از راه سازشی بین این دو گرایش ندارد و به نظر میرسد در نهایت، این نبرد سیاسی با ماهیت مافیایی به حذف یکی از این دو جناح منجر خواهد شد. آن چه که راه را برای توافقی میان این دو مثلث سد کرده است همانا محدودیت های ساختاری کشور است که در بسیاری از موارد به حد شکننده و خط قرمزهای خود رسیده است. 2.بحران اجتماعی فعال بیان نارضایتی و انتقاد در سطح جامعهی ایرانی هر چه فراگیرتر میشود. در نبود اشکال جمعی مناسب برای ابراز این نارضایتی جامعه به رفتارهای اعتراضی درون گرا مانند خودکشی روی آورده است. اما اعتراضات جمعی نیز رو به افزایش گذاشته است. البته تا وقتی که اعتراضات و اعتصابها به شکل پراکنده و نامنسجم باشد برای رژیم بیخطر محسوب خواهند شد. وحشت نظام از پایین آمدن سطح تحمل جامعه، به حدی که دست به عکس العمل خشن و فعال بر ضد مسببین مشکلات بزند، آشکار است. استقرار «پلیس نامحسوس» در خیابان ها بیانگر ترس رژیم از جرقه خوردن انفجار خشم مردم است. بحران اجتماعی فعال، هر چند هنوز علائم آن به شکل گسترده مشاهده نمیشود، اما صرف احتمال بروز آن برای رژیم خطرساز بوده و خود یکی از شاخصهای فروپاشی خواهد بود. با توجه به رشد شتاب یافتهی بحران عمیق معیشتی، صنفی، اقتصادی و اجتماعی، احتمال بروز پدیده ی شورش ها کم نیست و سرکوب بدترین پاسخی است که یک جامعه ی گرسنه می تواند به فریاد اعتراض خود دریافت کند. به همین خاطر بستر نوعی از رادیکالیسم اجتماعی فراهم شده و در انتظار فرصتی است تا به شکلی خشن خود را بروز دهد. 3.بحران زیستمحیطی و طبیعی بیآبی و خشکسالی شدید کنونی خبر از تابستان سختی به ما میدهد که شاید در دل خود اعتراضات کشاورزان و روستاییان را به همراه داشته باشد. درگیری های محلی بر سر آب آغاز شده و حتی شروع به گرفتن تلفات کرده است، به محض تبدیل این آشوب های محلی به درگیری های بزرگ منطقه ای ما شاهد استقرار فضای هراس در درون مناطق مواجه با کم آبی خواهیم بود. امری که می تواند شروعی برای مهاجرت های بین استانی و دردسرهای فراوان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ناشی از آن باشد. بحران زیستمحیطی و طبیعی به درجه ای از وخامت خود رسیده که نظام دیگر هیچ نوع راه برون رفت پایه ای برای آن ندارد و میتوان پیشبینی کرد کوچکترین راه حلی برای مقابله با سیل مردمی که در آینده ی نه چندان دور به واسطه ی بحران زیست محیطی مجبور به ترک خانه و کاشانه ی خود می شوند ندارد. این بحران هم عمیق است و هم طولانی. یعنی چشم اندازی برای بهبود آن در چند سال آینده نیست، اما دلایل زیادی بر وخامت هر چه بیشتر شرایط، در میان مدت، وجود دارد.
تلاش و تکاپوی دست راستی ها در آمریکا خبر از کسب آمادگی و تدارک جدی برای برخورد سخت تر با ایران میدهد. هدف از این تهاجم احتمالی که با سفارش لابی قدرتمند اسراییل و به رهبری ایالات متحدهی آمریکا صورت خواهد گرفت، ربودن فرصت "عادی"سازی از دست رژیم جمهوری اسلامی و حامیان همیشگی آن در وزارت امور خارجهی آمریکا خواهد بود. رژیم ایران که عملکرد وحشیانه و تروریستی آن همواره و از همان روز نخست تاکنون در جهت منافع جنگ طلبان جهانی و منطقه ای بوده است، در عرض ۳۷ سال گذشته توانسته است با دخالت ورزی ها و آشوب گری هایش در خاورمیانه، خواسته و ناخواسته، همه ی بهانه های لازم برای جناح توسعه طلب اسرائیل در راستای پیشبرد طرح اسراییل بزرگ را فراهم سازد. از این رو، هربار که فرصت آن پیش آمده تا جمهوری اسلامی - از درون با قدرتگیری نیروهای اصلاحطلب و یا از بیرون، با کمک بخشی از جامعهی بینالملل - به رژیمی «متعارف» تبدیل شود، اسرائیل این امر را بر خلاف منافع خود یافته و به شکل فعال در آن کارشکنی کرده است تا این گزینه را از میان ببرد. نمونهی بارز این سیاست سنگ اندازی اسرائیل را در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون و گرایش مادلن آلبرایت در وزارت خارجهی امریکا برای عادیسازی روابط با رژیم ایران دیدیم. و یا اشاره کنیم به تمام تلاشی که اسرائیل برای برهم زدن و یا اجرایی نشدن مذاکرات منجربه توافق برجام در دوران اوباما داشت. امروز که شرایط سرمایه داری جهانی ایجاب می کند جنگ های متعدد کوچک یا یک جنگ بزرگ جهانی به راه بیافتد، بدیهی است که ایران یکی از مناسب ترین کشورها برای این سناریو نظامی گری است. سناریویی که سود آن از یک سو به جیب شرکت های بزرگ تسلیحاتی جهان سرمایه داری خواهد رفت و از سوی دیگر، با تخریب کشورهای خاورمیانه، شرایط را برای اجرای طرح اسرائیل بزرگ فراهم خواهد ساخت. عملکرد بخش سنتی نظام جمهوری اسلامی به طور آشکاری در این سمت حرکت می کند. آنها می دانند که فضای پسابرجام فضای تغییرات ناگزیر است، به همین خاطر ترجیح خواهند داد که به عنوان آخرین تلاش در جهت حفظ موقعیت خود و از دست ندادن امتیازات خاص خویش، کشور را به سوی یک جنگ تمام عیار ببرند تا شاید در فضای جنگی بتوانند شانسی برای تامین بقای خویش بیابند. آنها در چنین فضایی خواهند توانست مخالفان خویش از ساختار قدرت را بیرون برانند، در میان زندانیان سیاسی و فعالان مدنی در داخل کشور کشتار دوباره ای به راه بیاندازند و سرانجام این که به اسم «جنگ ملی و میهنی» شرایط فقر و سرکوب را به جامعه تحمیل کنند. هم سویی این دو گرایش، یعنی جنگ طلبی در آمریکا و اسرائیل از یکسو و باور به نجات بخش بودن جنگ میان سپاهیان در ایران از سوی دیگر می تواند در یک نقطه به هم تلاقی کرده و یک رویارویی بزرگ نظامی در خلیج فارس و خاورمیانه بیانجامد. کاندیداهای زیادی برای شرکت در این جنگ حاضرند که عربستان سعودی و کشورهای متحد با آن تنها یکی از این بازیگران خواهند بود. این سناریو می تواند پس از روی کار آمدن رئیس جمهور جدید آمریکا تقویت شده و به صورت فعال درآید.
سناریوی سوم عبارت است از امکان فرضی باز تعریف روابط قدرت و استحاله ی نظام از درون. این همان جراحی ساختاری معروف است که نظام می تواند به آن تن دردهد و به واسطه ی آن بخشی از بدنه ی خود را حفظ کند. این سناریو البته مورد حمایت جناحی از سرمایهداری جهانی در امریکا و اروپا می باشد. این همان جریانی از سرمایه داری است که در تلاش برای به چنگ آوردن فرصت های اقتصادی در ایران از مثلث جدید قدرت حمایت کرده و می کند تا به آنان توانایی دور زدن مثلث سنتی قدرت را بدهد. این گرایش از آن روی اهمیت دارد که اگر سناریوی جنگ روی ندهد درصدد است با تقویت بنیه ی اقتصادی نظام جمهوری اسلامی مانع از بروز سناریو نخست، یعنی شورش مردم و فروپاشی رژیم شود. این جناح سرمایه داری حامی سرسخت بقای نظام و از این طریق به دست آوردن قراردادهای چرب و نرم برای غارت ثروت های طبیعی ایران، استفاده از بازار مصرف گرای آن و نیز بهره بری از نیروی کار ارزان قیمت کشور می باشند. آنها ادغام اقتصاد ایران در سرمایه داری جهانی را در شرایط ضعف ایران می خواهند، چون می دانند از این طریق باج های بهتری خواهند گرفت. در صورتی که مثلث جدید قدرت (باند رفسنجانی، جریان اصلاح طلب و باند روحانی) بتواند عملکرد خود را در عرصه بیرون کشیدن اختیارات از دست مثلث سنتی قدرت (باند خامنه ای، سپاه و بازار) با موفقیت هایی توام سازد و از خود قاطعیت در پیشروی نشان دهد، این بخش از سرمایه داری به یاری بیشتر او شتافته و به این ترتیب امکان استحاله ای دردناک اما سودآور را در درون نظام جمهوری اسلامی فراهم خواهند کرد. اهمیت این استحاله برای نظام در این است که دیگر نه به واسطه ی شورش و خشم مردم فرو می پاشد و نه از طریق جنگ به مرحله ی خطرناک و نهایی خویش می رسد، بلکه به یاری سرمایه های کلان غربی از این بحران های متعدد خویش به نحو موقت هم که شده جان سالم به در می برد و با برخی از تغییرات سخت اما ضروری در در درون خویش، ماندگاری میان مدت خود را تضمین می کند. به عبارت دیگر، بخشی از نظام با ظاهری تازه، اما با حفظ کامل منطق بی رحم حاکم بر ساختار اجتماعی-اقتصادی کنونی، بر سر کار خواهد ماند و بهانهی حمله به ایران نیز از دست بخش دیگر سرمایهداری در آمریکا و لابی اسرائیل پشت سر آن خارج خواهد شد. ورود سرمایههای کلان امریکایی یا اروپایی نابرابریهای موجود در ساختار طبقاتی جامعهی ایرانی را هر چه عمیقتر خواهد کرد، اما در عین حال ادغام اقتصاد ایران در دل اقتصاد مصرف ساز سرمایه داری موجبات تقویت لایه های اجتماعی وفادار به سرمایه را فراهم کرده و آنها را بر موج میلیونی فقرا و غارت شدگان سوار خواهد کرد. این همان سناریویی است که می تواند از ایران یک ترکیه دیگر در عرصه ی اقتصادی و یک عربستان سعودی دیگر در حوزه ی سیاسی بسازد، ایران به یک متحد طبیعی غرب در منطقه ی حساس خلیج فارس تبدیل سازد و برای مقابله ی استراتژیک آمریکا با چین و روسیه، ایران را به یک پلاتفرم حمایتی تبدیل کند. امری که به دشواری قابل تصور است، اما ناممکن نیست. نقش اپوزیسیون: سه سناریوی فوق نشان می دهد که سیر تحولات جهانی و منطقه ای در بیرون و روند رویدادها داخلی در فضای پسابرجام شرایط را برای تحول سیاسی در کشورمان فراهم کرده است. صحنه ی سیاست بین الملل بیش از پیش نشان از آن دارد که برخی گرایش ها میان قدرت های بزرگ جهانی دیگر تمایل به تحمل رژیم ایران با ماهیت کنونی خود را ندارند. طرح های دو گانه ای در خاورمیانه در جریان است که به تناسب قدرت و برتری خود سرنوشت بخصوصی را برای رژیم ایران رقم خواهند زد. از یکسو طرح هئیت حاکمه ی کنونی آمریکا برای ایجاد ثبات در خاورمیانه با هدف تمرکز بر مثلث چین و روسیه و کره شمالی و از سوی دیگر، طرح نومحافظه کاران و لابی اسرائیل برای تبدیل خاورمیانه به یک میدان جنگ درازمدت برای تخریب کشورهای منطقه و هموار کردن راه برای تحقق طرح اسرائیل بزرگ. هر کدام از این دو می توانند موقعیت متفاوتی را برای آینده ی جمهوری اسلامی دامن بزند. در طرح اول موضوع بر سر بیرون راندن ایران از خاورمیانه و جراحی آن در داخل مرزهای خود است، در طرح دوم، حفظ نقش جنگ افروز رژیم حتی به بهای جنگ یا فروپاشی نظام مورد نظر می باشد. پرسش اصلی در آن است که، در حالی که تمامی کشورهای ذینفع در حال تطبیق منافع خود با تغییر شرایط در ایران هستند، اپوزیسیون ایرانی چه می کند؟ آیا قرار است همچنان به تصور رایج خود، که با از حد گذشتن فشارها بر روی رژیم فروپاشی خود به خودی انجام خواهد شد، ادامه دهد؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که اپوزیسیون دریابد شرایط هر چقدر هم بر رژیم تنگ شود تا زمانی که نیرویی عمل گرا قدرت را از دست او بیرون نیاورد همچنان به حیات خود ادامه خواهد داد؟ همان گونه که در حال حاضر شاهدیم، رژیم با آگاهی بر این که به سوی فروپاشی می رود، تلاش دارد آن را مدیریت کرده و با به تاخیر انداختن آن برای خود فرصت های جدیدی را یافته یا پدید آورد و به این ترتیب بقای خود را تضمین کند. هیچ رژیمی بدون وجود نیرویی که نقش عملی جایگزین را برای او بازی کند قدرت را واگذار نمی کند و در حال حاضر رژیم ایران نه از خارج تهدیدی به عنوان جایگزین دارد و نه در داخل با نیروی سازمان یافته ی خطر ساز مواجه است. از این رو تا همین امروز با دست باز به غارت و چپاول، سرکوب و اعدام و به فقر و اعتیاد کشاندن گسترده به روی گرده ی جامعه ایرانی یکه تازی می کند. در چنین شرایطی یا اپوزیسیون در نقش سنتی خود، یعنی روایت گر جنایات و دزدی های رژیم، باقی می ماند و یا این که با تحلیلی مشخص از شرایط خاص کنونی اقدام به طراحی نقشه ی حرکت می کند. نقشه ای که در آن نیروهای مخالف رژیم به جای تماشاگر، بازیگر صحنه ی سیاسی و اجتماعی ایران خواهند بود. واژه ی اپوزیسیون، به معنای جبهه ی مخالف جایگزین، تنها زمانی برای یک تشکل سیاسی معنا دارد که او را در مقام کنشگر در این راستا قرار دهد، نه در جایگاه منقد و ناظر. نقد و نظارت کار روشنفکران و یا جمعیت هایی است که خود را بر این اساس تشکیل داده اند، اما کار یک تشکل سیاسی یا حزب انتقاد و شکوه و افشاگری صرف نیست. سازمان سیاسی یا حزب برای کسب قدرت تشکیل می شود و اگر این هدف وجودی خویش را از یاد برد دچار قلب ماهیت شده و به یک جمعیت ناظر و منقد تبدیل می شود. نتیجه گیری: در نبود یک استراتژی عمل گرا که محور خود را بر کسب قدرت سیاسی در ایران قرار داده باشد اپوزیسیون ایران هیچ دخالت مهمی در سه روند ذکر شده ی بالا یا حتی هر سناریوی جدید و یا واسطه ای دیگری که شکل گیرد نخواهد داشت. در حالی که فضای سرکوب در داخل کشور اجازه ی شکل گیری جایگزین مدعی قدرت را در میان فعالان اجتماعی و مدنی نمی دهد، این وظیفه بر دوش نیروهای سیاسی خارج از کشور است. اگر می خواهیم بدانیم که رژیم دچار کدامیک از سرنوشت های سه گانه ی بالا خواهد شد باید نگاه کنیم که بازیگران اصلی در صحنه کدام هستند. تا زمانی که معادله ی تعیین سرنوشت ایران به طور صرف در اختیار دولت های بیگانه ی ذینفع در ایران و خاورمیانه از یکسو و رژیم ضد ملی ایران از سوی دیگر است، هیچ برآیند مثبتی برای ملت ایران به دست نخواهد آمد. این تنها با ورود قدرتمندانه ی نیروهای سیاسی مخالف رژیم در خارج و پشتیبانی نیروهای اجتماعی کنشگر در داخل است که می توان به واسطه ی عمل گرایی هدفمند، برنامه ی سیاسی دقیق و واقع گرا معادله ی فوق را به سوی منافع مردم ایران تغییر داد. در غیر این صورت هیچ معجزه ای در کار نخواهد بود. ممکن است که بر اساس یکی از سه سناریو بالا، یا چیزی شبیه به این ها، نظام جمهوری اسلامی نابود یا استحاله شود، لیکن این به معنای نجات ایران نخواهد بود. اضمحلال حکومت فعلی زمانی می تواند به سود مردم ایران تمام شود که نماینده ی مورد قبول مردم، رژیم کنونی را جایگزین شود. در غیر این صورت، تجزیه و نابودی ایران و یا غارت ثروت های کشور توسط رژیم بزک و استحاله شده تنها امکان های موجود خواهد بود. تاریخ با هیچ کس تعارف ندارد. Copyright: gooya.com 2016
|