گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 اردیبهشت» آتنا فرقدانی برنده جایزه حقوق بشر "واتسلاو هاول" شد6 اردیبهشت» آتنا فرقدانی ۲۲ اردیبهشت از زندان آزاد خواهد شد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نقاشی و دلنوشتهی آتنا فرقدانی برای هشت زندانی سیاسی زن کمتر شناختهشدهی زندان اوینبینام و بیقاب | آتنا فرقدانی از بند رها نشدهام چرا که در بند بند انگشتانم خطوطی مییابم که انگار از زخم، چشم باز کردهاند... باز هم به روی پشت بام آمدهام؛ چشمهای انگشتانم روبهرو را نشان میدهند و پشت سر را در ذهن نشخوار میکنند... روبهرو نشان از خانههایی دارد که در اعماق وجود، بیصدا کوبیده شدهاند... بر میگردم به پشت سر نگاه میکنم؛ دیگر خانهای نیست چرا که غولی عظیم سالیانیست در این مکان با ساختمانهایی کوتاهتر از قامت خود، از خوف خانههای روبهرو دهان گشوده است. سر به آسمان میگیرم؛ پرستوها میچرخند؛ میرقصند و کلاغها به دروغ میخندند! در اینجا دودکشها هم امانی نیست از صدای کلاغها؛ صدای قارقارشان میپیچد در روح و روان خانهها... میپیچد... میپیچد... میپیچد...
به صفحهی سپید کاغذ طراحی مینگرم؛ خطوط بار دیگر معجزه میکند چرا که ذهن، دوستانی را به یاد میآورد که در بینامیِ ماندگار خویش، بیقاب حبس شدهاند... نه نامی داشتند و نه خصم و رقابتی... و نه رنگ و نیرنگی برای به قاب نشستنها!!!! "خویشتن" را به چالش میکشیدند برای محصور شدن تنها در یک بند؛ در بندِ واژهی "انسان" چشمانم را میبندم؛ صورتشان در ذهن مجسم میشود... انگشتانم قلمی زخمخورده را این بار محکمتر از قبل در آغوش میکشد و روی کاغذ میرقصد... صدایشان در گوشم میپیچد؛ آرام در آخرین لحظهی خداحافظی با امید میخواندند... صداها کوبنده بود... صدای سرود یار دبستانی من... و تنها میبوسیدمشان و جدا میگشتم از یاران دبستانی بینام خود در زندان اوین: مریم نقاش زرگران، آفرین چیتساز، مریم اکبری منفرد، فهیمه اعرفی، ریحانه حاج ابراهیم دباغ، زهرا زهتابچی، زیبا پورحبیب، و صدیقه مرادی Copyright: gooya.com 2016
|