تلاش دستگاه اطلاعاتی رژیم برای تماس با پرویز ثابتی، ایجاد رابطه با آمریکا، شکایت از مجاهدین، گفتوگوی ایرج مصداقی با پرویز معتمد (بخش پایان
[بخش نخست گفتگو]
* آیا با آمریکاییها تماس گرفته بودند؟
- بعد از انتخابات ۸۸ بود که به دیدارش رفتم. اظهار کرد الان از بروکسل آمدم و ۲ شب هم نخوابیدم. از او پرسیدم با توجه به صحبت شما که به من گفتید تهران مستقیماً با آمریکاییها تماس گرفته ولی متأسفانه ارتباطی برقرار نشده. نظرتان نسبت به این موضوع چیست؟
پاسخ داد این موضوع بسیار مهمی است ولی متأسفانه دخالت جناحهای گوناگون در حاکمیت باعث کندی کار میشود. من فردا عازم تهران هستم و امیدوارم در برگشت از ایران اطلاعات بیشتری به دست بیاورم. سؤال کردم برگشت شما مشخص است؟ جواب داد نه ولی فکر میکنم کمتر از یک هفته برگردم. در خاتمه به وی گفتم امیدوارم پاسخ شفافی در مورد درخواستی که خودتان آرزوی انجام آن را داشتید به من بدهید.
همانطور که قبلاً هم گفتم فرد کودنی بود. ممکن است او یکی از افراد سپاه قدس باشد که در آدمکشی مهارت دارند ولی در رابطه با مسائل اطلاعاتی مبتدی به نظر میرسید. او به من گفت به بروکسل رفته از طرفی در دقیقه اول قرار او را بسیار خسته دیدم و چندین بار هم احساس کردم پلکهای چشمش بهم نزدیک میشود و قادر به تکلم نیست. فراموش نشود که فاصلهی بروکسل پاریس با ماشین سه ساعت و ۱۸ دقیقه است و قطار سریعالسیر ۲ ساعت. بنابر این در مورد رفتن به بروکسل دروغ میگفت. احتمالاً به یکی از کشورهای بلوک شرق مسافرت نموده و راه طولانی پیموده بود.
فکر میکنم روز ۲۵ خرداد بود که به ایران بازگشت. ظاهراً تمام نیروهای اطلاعاتی خارج از کشور را جمع کرده بودند تا جریان ۲۲ خرداد را سرکوب کنند.
* آیا او باز هم به فرانسه بازگشت؟ آیا این آخرین دیدار شما با او بود؟
- نه. بعد از ۴۰ روز دو بار مراجعه کردم اما گفتند نیست. مقابل در ورودی کمین کردم تا ببینم میآید یا نه؟ سه روز کمین کردم تا او را دیدم. ۵-۶ ساعت منتظر شدم تا موقع برگشت او را بگیرم. پریدم جلوی ماشیناش مجبور شد بایستد. درب ماشین را باز کرده و کنارش نشستم. از این که او را گیر انداخته بودم تعجب کرد. هاج و واج مانده بود. از او در مورد وضعیتم پرسیدم. همه حرف ها را دیگر سانسور شده میزد. من حرف آخرم را به او زده بودم.
بعد از آن ارتباطمان به مرور کمرنگ و نیمبند شد تا عاقبت قطع شد.
* شما چه کردید؟ یادم هست اولین باری که با من تماس گرفتید راجع به این موضوع و تلاشتان برای ارتباط با مجاهدین گفتید؟
- از هنگامی که موضوع ضربه به مجاهدین و تلاش برای آوردن خانوادهی نظامیان آمریکایی به بروکسل را با من مطرح کرد، تلاش کردم با این سازمان تماس بگیرم و توطئهی رژیم را به اطلاع آنها برسانم. اما هرچه زدم به در بسته خورد. از طریق دوستی که در شهرک «کرتی» خشکشویی دارد به محمد شمس آهنگساز ایرانی که با مجاهدین در رابطه است پیغام دادم. شماره تلفنهایم را نیز گذاشتم چنانچه مایل بودند با من تماس بگیرند. سه ماه قبل از شهید شدن تعدادی از مجاهدین در اولین حمله به قرارگاه اشرف به دکهی آنها در شهرک «کرتی» خروجی پرفکتور مراجعه کردم. مقداری کتاب و مجله و روزنامه داشتند. سه نفر بودند و مسئولشان خود را مسعود معرفی کرد، ضمن معرفی خودم دو شماره تلفن در اختیار آنها گذاشتم و تأکید کردم من یکی از کارمندان ساواک هستم به مسئولانتان بگویید خبر مهمی دارم که بایستی فوراً به اطلاع آنها برسانم. با من تماس بگیرند. دو شماره تلفنم را نیز به آنها دادم اما خبری از تماس نشد.
* حالا برای چی اصرار داشتید که موضوع را با مجاهدین در میان بگذارید؟
- ما با هم دشمن بودیم، مبارزه کرده بودیم. اما این مربوط به سابق بود. ما وظیفهای داشتیم و در حال جنگ بودیم. آن دوران گذشته است. حالا میتوان نشست موضوعات آن دوران را تجزیه و تحلیل کرد و دید چه اشتباهاتی صورت گرفته است. سلطنت فاتحه اش خوانده شده است. ما دشمن مشترک داریم. هر ضربهای که به آنها وارد بشود انگار به من ضربه وارد شده است. اگر بتوانم مانع شوم حتماً اقدام میکنم. من مشکلی ندارم با آنها. برام مهم نیست آنها چی فکر میکنند. بعد هم جوادیان از طرح رژیم برای نابودی آنها میگفت.
یک بار هم که جوادیان گفت ما تو این تشکل خوانساری و نوری زاده و جهانشاهی نفوذی داریم، سیروس آموزگار را دیدم و ضمن معرفی کامل خودم و شغل سابقم موضوع را به او یادآور شدم و گفتم دستگاه اطلاعاتی در آنها نفوذی دارد. به او گفتم چون شما با خوانساری بطور مشترک در تلویزیونها حاضر میشوید موضوع را به شما گفتم که به گوش آنها برسد.
این راستها قیمت مشروب و ودکا و ویسکی را خوب میدانند ولی کلاشینکف نمیدانند چیست. بزمی هستند نه رزمی. به درد کار نمیخورند.
* عدم تماس مجاهدین با شما به چه معنا بود؟
- فهمیدم آنها هم اینکاره نیستند. وقتی تو فعالیت میکنی باید شاخکهات تیز باشند و هر خبری را بگیری تا به هدف برسی. فکرش را بکن اگر رژیم یکی را پیدا میکرد که از طریق او قادر میشد خانوادهی آمریکاییهای ترور شده را ترغیب به شکایت علیه مجاهدین بکنه چی میشد؟ پدر پدر جد مجاهدین هم به سادگی نمیتوانست از زیر بارش در برود. تصمیم دادگاه و اتحادیه اروپا و ... میتوانست تغییر کند. خوب با این بی اعتنایی ممکن بود چنین اتفاقی بیافتد. حالا من این کاره نبودم و طرف را گذاشته بودم سر کار. اگر یکی بود که دنبال این کار میافتاد، نتیجهاش برای مجاهدین فرق میکرد. یک سرنخ کوچک ممکن است به جاهای مهم برسد. یادت هست برات توضیح دادم سر پرونده بهروز ارمغانی دنبال کردن دو خط گزارش رسید به حمید اشرف و بزرگترین ضربهها به چریکهای فدایی.
* آیا عاقبت توانستید با مجاهدین تماس بگیرید یا ملاقات کنید؟
- بله قادر به تماس شدم. از طریق یک نفر که برادرش اعدام شده بود ایمیل مهدی سامع را به دست آوردم. برایش ایمیل زدم و خودم را معرفی کردم و گفتم میخواهم او را ببینم. بلافاصله پذیرفت و من برای اولین بار او را در میدان باستیل دیدم.
چند جلسه با مهدی سامع حضوری صحبت کردم. در یک کافه مینشستیم. حتی او پیشنهاد کرد ابوالقاسم رضایی را ملاقات کنم. من گفتم یک گزارش برای او مینویسم که به دست او برسانید. به او توضیح دادم که خانواده اش را میشناسم و به پدرش حاج خلیل ارادت داشتم.
* چه زمان با مهدی سامع ملاقات کردید؟
- مدتها از موضوع گذشته بود. دیگه فایده نداشت. در اکتبر سال گذشته او را دیدم. نامههایی را هم به ابوالقاسم رضایی و مریم رجوی نوشتم و توضیح دادم که در هر دادگاهی که تشکیل شود حاضر هستم شهادت دهم و طرح عملیاتی دستگاه اطلاعاتی رژیم را بازگو کنم.
* نامه را چگونه به دست ابوالقاسم رضایی و مریم رجوی رساندید؟
- از طریق مهدی سامع نامه ها را به دست آنها رساندم.
ایرج مصداقی: آقای معتمد کپی نامهها را به من نشان دادند.
آقای معتمد یک فرقی بین من و ابوالقاسم رضایی و مسعود رجوی و مهدی سامع و امثال او هست. من رک و راست هستم، اگر کاری انجام دهم به صراحت مسئولیت انجام آن را به عهده میگیرم و از آن با تمام وجود دفاع میکنم. اما به مهدی سامع اگر رو بدهی منکر ارتباط با شما میشود و ابوالقاسم رضایی اساساً خود را بی خبر از همه جا جلوه میدهد.
پرویز معتمد: بله من هم میدانم، تجربهی بیش از ۵ دهه کار اطلاعاتی و امنیتی به من میگوید فرق بزرگی بین شما و آنهاست وگرنه چرا با مهدی سامع در کافه قرار میگذارم و شما را به خانهام میآورم و با خانوادهام آشنا میکنم و سر یک سفره غذا میخوریم. من که مهدی سامع را زودتر از شما دیدم. هر دو هم در یک شهر زندگی میکنیم و دسترسیام به او راحت تر است.
تاریخ گفتگو نوامبر و دسامبر ۲۰۱۳
تاریخ انتشار ژوئن ۲۰۱۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با توجه به این که در روزهای اخیر [ژوئن ۲۰۱۶] تلاش خمینی برای تماس با رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۳۴۲ از پرده بیرون افتاده است، از آقای معتمد نظرشان را در این مورد جویا شدم.
ایرج مصداقی: آقای معتمد در اسناد منتشر شده در بی بی سی آمده است که خمینی در آبانماه ۱۳۴۲ هنگامی که در خانهی قیطریه تحت نظر بود و شما حفاظت از آنجا را به عهده داشتید، پیامی مخفیانه به دولت جان اف کندی میدهد تا از حملات لفظیاش سوء تعبیر نشود زیرا او از منافع آمریکا در ایران حمایت میکند. شما در مورد این پیام چه فکر میکنید؟
پرویز معتمد: من که به شما توضیح دادم خمینی آدم دو رویی بود. از رابطهی او با «آقا سیف» و شوخیهایی که آقا سیف با او میکرد گفتم. رفتارهای دوگانه او را توضیح دادم.
من در آن گفتگو توضیح دادم ما در مورد خمینی سختگیری آنچنانی نمیکردیم. هدفمان کنترل اوضاع بود. اجازه میدادیم افراد مختلف به دیدار او بیایند. پیام وی به دولت آمریکا ناشی از صحت روایت من است. اگر یادتان باشد در مورد کاپیتولاسیون هم که سؤال کردید گفتم مخالفت او با موضوع کاپیتولاسیون که به خاطر آن حسنعلی منصور ترور شد بهانه بود. خمینی به دنبال دردسر تراشی و ایجاد غائله بود وگرنه باخود کاپیتولاسیون مشکلی نداشت. میبینید در این جا به صراحت میگوید که حملات لفظی من را جدی نگیرید و سوء تعبیر نشود. در سال ۵۷ هم او همین کار را تکرار کرد.