گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
5 تیر» فلسفه، معنای زندگی و ارزش های اخلاقی، جلال ایجادی31 خرداد» قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشتهای تاریخی التقاطی (بخش هفتم)، جلال ایجادی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره (بخش یکم)، جلال ایجادیذهن ناشی از قرآن و ذهن آبیاری شده توسط دینداران سیاسی و تاریخ نویس، ناتوان باقی مانده است. در این ذهن ناتوان، محمد یک اسطوره کامل است و امروز کسان زیادی هستند که حکومت الله را می خواهند و محمد را آخرین پناه هستی خود می دانند.
باورهای اسلامی ایرانیان، یکی از عوامل خشونت بار و ویرانگر هویتی آنان است. قرآن و شخصیت های دینی مانند پیامبر و امامان شیعه، مخرب اندیشه در روان ایرانیان می باشند. باید خردگرایی را فعال نمود و یکی از عوامل توسعه خرد و استقلال اندیشه، نقد دین و اسطوره های آن است. روان افسون شده دین پایدار می گردد زیرا جنبه رازآمیز و سحرانگیز بخود می گیرد و ذهن آدمی با پدیده رازدار به شگفتی درمیاید و جذب می شود. ساختار ذهن هرچند عقلگرا باشد هرگز از احساس و هیجان و عواطف و رازگرایی خالی نیست. ذهن دین خو در مستی احساسی و عاطفی غوطه ور است و در فضای دینی، از رفتار عقلگرایانه بطورکامل دور شده و خود به تولید ایمانگرایی و خرافه گرایی می پردازد. یکی از جلوه های تمایل به عاطفه دینی و خودافسونی، تصویر سازی غیرواقعی از شخصیت های تاریخی و افسانه ای مانند پیامبران و امامان می باشد. بقول آرتور شوپنهاور: «هیچ دینی برای کیفیت شعور و ادراک، به انسان پاداش نمی دهد. ادیان همچون کرم نورانی هستند که به تاریکی نیازمند می باشند.». تروریسم ریشه های گوناگون دارد ولی یکی از ویژگی های آن شیفتگی روانی تروریست است. تروریست های مسلمانی که در پاریس روزنامه نگاران شارلی ابدو را در ژانویه 2015 به قتل رساندند، پس از جنایت خود در خیابان فریاد زدند: «ما انتقام پیامبر را گرفتیم». این متعصب ها آنچنان از تصویرهای فکاهی پیامبر اسلام آشفته شده بودند که برای آنها نابودی هنرمند طراح تنها تصمیم مناسب به حساب می آمد. در باور آنها، ترسیم چهره پیامبر، نه تنها گناه است بلکه بعلاوه تجاوز به اسطوره های ذهنی می باشد که زندانی باور دینی است. حکم قرآن روشن است: «هرکس اطاعت کند از رسول خدا، بطور قطع از خدا اطاعت کرده است.»(النسا 80). «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»، اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا فرمان بريد و از پيامبر و از خداوند فرمان خويش اطاعت كنيد.(النسا 59). این احکام قرآنی تابع زمان نیستند و در هر لحظه تاریخی قابل اجرا هستند. این احکام، اطاعت فرد مسلمان از پیامبر را، اطاعت از خدای آسمانها می داند. البته این اطاعت نه تنها تبعیت از امر قدسی است بلکه تبعیت از فرمان نماینده الله، پیامبر نیز می باشد. در ذهن دین خو، الله به پیامبر و پیامبر به الله تبدیل می شود. پیامبر اسلام یک فرمانده نظامی بود و برای تسلط بر تمامی خانواده های قریش و یهودیان شبه جزیره حجاز، نیازمند افراد جانثار و مطیع بود که برای او جنگ کنند و بنابراین الله به نیروی برانگیزاننده این اطاعت تبدیل می شود. اطاعت در برابر الله/محمد، یک قاعده همیشگی و درونی می شود. اهرم اطاعت ذهنی، گردآورنده مومن و راهزن و جانی و جنگجو و متجاوز و فاسد می گردد. آیه قرآنی و چهره اسطوره ای پیامبر، نه تنها برای دوران پیامبر بلکه برای تمامی خلفای چهارگانه، تمامی خلفای بنی امیه و بنی عباس و تا دوران معاصر آیت الله خمینی و البغدادی نیز مشروعیت داشته و قدرت اجرایی دارد. چگونه یک شخصیت تاریخی به چهره ایی افسانه ای تبدیل می گردد؟ دین به سحر و جادو و هیجان نیاز دارد تا افراد را دور خود نگه دارد و واکنش روحی آنان را به خود وابسته سازد. دین به احساس کور و تسلیم احتیاج دارد تا فرمان قدسی به اجرا درآید. دین به اوهام و اسطوره نیازمند است، تا افراد را به حرکت درآورد. حال پیامبر، شخصیتی که سمبول بارز دین است، بت واره ای که تمامی معنای دین را در خود دارد، اسطوره ای که با الله رابطه دارد، وقتی قربانی می طلبد باید قربانی گرفت. برای یک مسلمان تصویر محمد، تصویر یک شخصیت تاریخی نیست، شخصیت یا رهبر نظامی نیست، بلکه تصویر خدا، تصویر امر مطلق قدسی است. از آنجا که اسلام هرگونه قدرت مستقل فکری را معدوم می سازد و انسان را به وسیله ای هیجانی و افسونشده تبدیل می کند، بسیاری از مسلمانان رابطه عادی با رهبر دینی خود ندارند. آنها بیماران هیجان زده ای هستند که تمام دنیا را بطور مطلق تابع امر قدسی خود می خواهند. البته فرد تروریست در مغز خود ساماندهی عقلانی دارد و بر اساس یک منطق مخفی و منضبط عمل می کند، ولی این قدرت عقلانی تابع عاطفه دین خو و ازخودبیگانه و مسخ زده است. این منطق، منطق دکارتی شهروندانه و انسان گرا نیست بلکه تابع یک ایدئولوژی دینی جنایتکارانه است. اگر چه در سنت اسلامی اشاره به تاریخی بودن محمد است و گویند که پیامبر یک انسان و «امی» می باشد، ولی در ذهن فرد مسلمان پیامبر از جنس دیگری است. برای مسلمان محمد ازجانب الله است و محمد دارای معجزه است و این معجزه قرآن است. ما می دانیم که این گفته، افسانه ای بیش نیست و تاریخ بشری و عقلانیت و علم در تاریخ، نمی تواند با این ادعا موافق باشد. ما میدانیم که ادعای معجزه، افسانه ساختگی مسلمانان است و بیانگر عقب ماندگی ذهنیت آرکائیک آنان است. بقول پژوهشگران جدی و علمی، قرآن نوشتاری تاریخی و التقاطی و سرشار از تناقض و ابهام می باشد. ابوالعلا معری «منشئات» خود را برتر از قرآن می داند. بیشتر داستانهای قرآن از داستانهای یهودیان و ترسایان گرفته شده است. بقول اسلامشناس آلمانی «تئودر نولدکه»، قرآن به هیچ روی اثر برجسته بشمار نمی آید و این ادعا ناشی از تعصب مسلمانان است که یک تولید معیوب را تا حد یک شاهکار بی بدیل بالا می برند(رجوع شود به کتاب «قرآن» از همین محقق). بالاخره بقول «رینولد نیکلسن» خاورشناس و اسلام شناس ومترجم مثنوی مولوی به انگلیسی، از نظر ادبی، قرآن تکه تکه، بدون پیوستگی، پراکنده، پر از اشتباه و ملال انگیز است. در ذهنیت اسلامی عقلانیت دکارتی از کار باز می ماند و اعتقاد دگماتیستی جانشین آن می شود. در ذهنیت اسلامی، تاریخ زمان دار منحل می شود. به تاریخ برگردیم در ذهن و تخیل مسلمان پیامبر معصوم است، آخرین پیامبر است. در فرهنگ اسلامی معصوم کسی است که مرتکب «گناه» نمی شود. عمل گناه بمعنای عدم پیروی از خواست الله است و معصوم بنا بر طبیعت اش هرگز مرتکب «گناه» نمی شود. روشن است که «گناه » از نظر جامعه شناسی بی مفهوم است و خطاها و اشتباه ها، قابل تحلیل و بررسی و تصحیح هستند. حال آنکه ما بارها نشان داده ایم که محمد مسئول جنگ و خشونت علیه قبایل دیگر و مخالفان خود بوده و قرآن بطرز فاحش در خطا و ناروایی قرار دارد. قرآن بمثابه یک رساله بردگی طلب و تبعیض گرا می باشد و حقوق انسانی و آزادی فکر هرگز مورد توافق اسلام نیست. به همین خاطر در طول تاریخ، قرآن مشوق جنگ و جنایت و استعمار اسلامی بوده است. بعلاوه محمد بعنوان «آخرین پیامبر» جز یک افسانه چیزی دیگری نیست. تاریخ و زمان، با ظهور اسلام متوقف نشده اند و ابداع دینی و دین سازی توسط بشریت پایانی ندارد. اول آنکه ادیان بزرگ مانند زرتشتی، یهودیت، مسیحیت، اسلام، هندوئیسم، بودایی، کنفوسیونیسم، شنتوئیسم، آئین آفریقایی وودو، بهائیت، و دیگر آئین ها بسیار متنوع می باشند و دوم آنکه ادیان، پیش از اسلام وجود داشته و پس از اسلام نیز ادیان جدید متعددی بوجود امده اند. بعنوان نمونه پس جنگ جهانی دوم دهها دین تازه در آسیا بوجود آمده است. در ژاپن بر پایه ترکیب و امتزاج میان ادیان بزرگ شینتوئیسم، بودایی گری و مسیحیت، ادیان جدیدی مانند ««آگون چو» در سالهای 70 میلادی و «ام شیری کیو» در سالهای 80 میلادی، بوجود آمده اند که «شکوفایی روح انسانی» را مورد توجه قرارداده و بقول جامعه شناس فرانسوی «پیر بوردیو»، این معتقدان، یک نوع «معنویت گرایی خودی» بوجود آورده تا از طریق معنویت فردی جهان را تغییر دهند. البته در دوران معاصر طرز گرایش به ادیان جدید مانند اطاعت نسبت به دین های قدیمی نیست، زیرا افراد معتقد با سیالیت بیشتر عمل کرده و دارای یک «گردش روحی» یا طبیعت گرایی می باشند. پس ادعای معصومیت محمد و آخرین دین، ناشی از تعصب و نادانی است. رابطه مسلمان با قرآن از سرشت دیگری هستند. برای مسلمان قرآن خلق نشده است بلکه «ازلی» است و از سوی الله به جبرائیل سپرده شده و به پیامبر وحی شده است. بعلاوه پیامبر بلحاظ رسالت اللهی اش سراسر مقدس بوده و دین او آخرین دین الهی است که تا آخر دنیا با قرآن، تنها کتاب الهی و مقدس باقی خواهد ماند. برای این باور دینی مهم نیست که زمین بیش از چهار میلیارد سال دیگر ادامه خواهد و بشریت زمان عظیمی را تجربه خواهد کرد، برای این باور همه چیز به جزمیات دینی خلاصه می گردد. رابطه میان مسلمان و دین و پیامبر او، از مناسبات عقلی خارج شده و جادویی و درونی و باطنی شده است. این رابطه چیزی متکی بر عشقی گنگ و عاطفه ای بیمارگونه و هیجان های سکسی و تنش های پاتولوژیکی است. روان انسانی ناشی از این رابطه، در شیفتگی و خودشیفتگی دینی بسر برده و باازخودبیگانگی دینی، هرگونه بردباری نسبت به باورهای دیگر را بطور قطع از دست داده است. به این اعتبار، پیامبر اسلام از تاریخ جدا شده و به روحی فراتاریخی تبدیل شده است و این روح انسان دین خو را به هر کجا که بخواهد می کشاند. ترور هر فرد دیگری در راه پیامبر، به یک امر مقدس تبدیل می گردد. با توجه به آنچه بیان شد ما باید به تاریخ برگردیم. پیامبر تاریخی کیست؟ این شخص از کدام اجتماع و کدام فرهنگ و کدام جغرافیا می آید؟ البته همه تاریخ نویسی مسلمانان با افسانه و دینسازی توام است و فقدان دقت علمی و نبود داده های تاریخی یکی از دشواری های ساختاری در تاریخ نویسی اسلامی است. تاریخ نویسان اسلامی اغلب مبلغان دین هستند. به همین خاطر با احتیاط باید عمل کرد و بافته های خیالبافی شده آنان را بعنوان داده های جدی و عینی، نباید به حساب آورد. قرآن یک نوشته تاریخی است که طی 200 سال نوشته می شود و محمد علیرغم تمام اسطوره سازی یا گزافه گویی، مردی عرب تبار، از اجتماع قبیله ای حجاز و فردی تاریخی است، محمد فردی جنگ طلب و زورگو و بیرحم می باشد، محمد برای قتل مخالفان خود تردیدی نداشت، محمد دارای 13 تا 15 «زن رسمی» بوده و در مناسبات جنسی فرازناشویی برای خود محدودیتی قائل نبوده است، محمد آیات را در ارتباط با منافع شخصی و خانوادگی و قبیله ای خود تعریف می کرد، محمد غزوات متعددی را فرماندهی کرده و در پایان عمر میخواست در آغوش عایشه جان بسپارد. البته بنابر نظر برخی محققان و برپایه تحقیقات باستانشناسانه و تاریخی، شخصیت های دینی مانند ابراهیم و مسیح، شخصیت تاریخی نیستند، بلکه محصول تصور تاریخی و افسانه های کهن و اسطوره سازی می باشند. بر پایه حوادث تاریخی و شواهد گوناگون، محمد بن عبدالله وجود داشته است ولی شخصیت دینی ارائه شده او با شخصیت واقعی و اخلاقی او کاملن متضاد است. دنیای اسلام با تعصب شدیدی پیامبر را می ستاید و افراد مسلمان قادر نیستند واقعیت ملموس و عادی او را پذیرفته و به اخلاق خشونت طلب و تبعیض گرای پیامبر انتقاد وارد کنند. این ذهنیت مسخ شده محصول تعصب های قرآنی و فرهنگ یک جانبه و تاریخ فکری جامعه مسلمان است. ذهن ناشی از قرآن و ذهن آبیاری شده توسط دینداران سیاسی و تاریخ نویس، ناتوان باقی مانده است. در این ذهن ناتوان، محمد یک اسطوره کامل است و امروز کسان زیادی هستند که حکومت الله را می خواهند و محمد را آخرین پناه هستی خود می دانند. باید از این فضا فاصله گرفت و در ابتدا به نویسندگان زندگی محمد، ابن اسحاق و ابن هشام و واقدی و طبری می پردازیم تا به شخصیت تاریخی پیامبر اسلام نزدیک شویم. مبارزه فکری و فلسفی علیه حاکمیت قرآنی در ذهن، مستلزم اسطوره زدائی از پیامبر و امامان است. ذهنیت را بسوی خرد بکشانیم. ذهنیت خردگرا با نقد تاریخی دین و زمینی ساختن شخصیت های دینی، توسعه می یابد. نه قرآن از آسمان آمده و نه محمد دارای رسالت الهی و آسمانی می باشد. محمد پیامبر عرب است که در جستجوی استیلای سیاسی و دفاع از منافع این جهانی خود بود. اعتبار ابن اسحاق؟ ابن اسحاق که اولین زندگینامه نویس محمد است در 704 میلادی در مدینه متولد و در 767 درگذشت. نوشته این «زندگینامه» که 120 سال پس از مرگ محمد تهیه شده، بطور قطع از بین رفته و فقط بخش هایی از آن توسط ابن هشام نقل می شود. روایت هایی که پدرش برای او در باره «سیره» محمد می گفت منبع مهمی برای او بود. او طرفدار مکتب مالکی شده و در زمان عباسیان به شهر بصره رفته و در سال 767 در آنجا می میرد. گفته می شود محمد بن اسحاق بن یسار یا ابن حصار از موالی عرب یا ایرانی، اولین مورخ در زمینه تاریخ دوران اولیه اسلام است. بگفته خطیب بغدادی پدر بزرگ ابن اسحاق، یسار، در زمان خلافت ابوبکر در عین التمر در سال ۱۲ هجری به اسارت گرفته شد و به مدینه فرستاده شد. او به بردگی درآمد ولی با پذیرش اسلام آزاد شد. سه پسر یسار: موسی، عبد الرحمن و اسحاق (پدر ابن اسحاق)، همه راویان معروف اخبار شدند. ابن اسحاق نیز شیوه پدران و عموهایش را پی گرفته و به تدریس «علم اخبار» پرداخت. نوشتار ابن اسحاق در باره «سیره» محمد اولین نوشته است. او معاصر محمد نیست. از روش کار او برای جمع آوری اخبار اطلاع دقیقی موجود نیست. ولی پرسش اساسی این است که جمع آوری اطلاعات پس از گذشت یک قرن چگونه میسر است؟ کار تحقیقات باید متکی بر اسناد و روش باستانشناسی و شواهد عینی زندگی و یا خاطره های دست اول باشد. در شرایط فقدان دستنوشته و آثار تاریخی و باستانشناسانه، در شرایط نبود خانه شخصی و وسائل خصوصی باقیمانده و در شرایطی که پیروان و یاران مستقیم محمد دیگر وجود ندارند، زندگینامه نویسی فقط با خاطره های دست دوم و دست سوم دیگران و افسانه سرایی و غلوگویی و یا جعل سازی خود شخص نویسنده امکانپذیر است. بعنوان منبع خبری، روایت راویان از سینه به سینه میسر می باشد ولی احتمال تغییر و تحریف و وارونه نشان دادن رویدادها و رفتارها نیز کاملن ممکن است. بنابراین پرسش مهم اینجاست که زندگینامه محمد بدون مصالح و شاهدان، چگونه نوشته شده است؟ نگارش در باره زندگی پیامبر اسلام، به لحاظ فاصله زمانی نمی توانست کار جدی باشد و آنچه که از ابن اسحاق باقی است نشان می دهد که او به نقل گفته های دیگران می پردازد بدون آنکه قادر باشد منبع محکم و مشخص ارائه کند. علیرغم این ایراد اساسی، متاسفانه نوشتار «ابن اسحاق» در جریان حوادث تاریخی نابود شد ولی شخص دیگر، یعنی ابن هشام نقل قول های زیادی از ابن اسحاق مطرح می کند. سپس افرادی که در زمینه سیره محمد و احادیث و روایات نوشته اند، از نوشته ابن هشام یاد می کنند زیرا او تنها کسی است که بشکل گسترده از ابن اسحاق نقل قول می آورد. البته ابن هشام گفته های ابن اسحاق را دستچین نموده و گاه بخشی از آنها را حذف می کند. فقدان نسخه ابن اسحاق اجازه نمی دهد تا ارزیابی دقیقی صورت گیرد. پیش از آنکه به «ابن هشام» بپردازیم یک نکته اساسی را یاد آوری کنیم. نوشته ابن اسحاق مورد تائید یا اعتراض اشخاص مختلف قراردارد. «مالک ابن انس» که هم دوره ابن اسحاق و بنیان گذار فقه مالکی بوده، ابن اسحاق را «دروغگو» «دجال» و «کسی که روایاتش را از یهودیان میگیرد» معرفی میکند. فقیهان و مورخانی چون الشیبانی، الشافعی(بنیان گذار فقه شافعی)، ابوعبید آندلسی، و الماوردی، محمد ابن جریر طبری، ابن شهاب زهری، ابن حبان، از ابن اسحاق دفاع کرده و او را معتبر می دانند. یکی از موارد اختلاف، گزارش ابن اسحاق و واقدی در باره قبیله بنی قریظه می باشد. روایات ابن اسحاق کهن ترین منبعی است و مطرح می کند دو قبیله قریش و بنی قریظه با یکدیگر متحد میشوند تا علیه مسلمانان و محمد جنگ کنند ولی قوای محمد آنها را محاصره نموده و آنها بالاخره تسلیم می شوند. با توافق محمد، «سعدبن معاذ» از سران قبیله «اوس» حکم داد تا مردان بنی قریظه را گردن بزنند و زنان و کودکان را به بردگی درآورند. ابن اسحاق تعداد کشته شدگان را بین 400 تا 900 نفر نوشته است. «ژاکوب کیستر»، استاد دانشگاه عبری اورشلیم معتقد است که این کشتار بطرز واقعی روی داده است و مخالفان ابن اسحاق از زاویه فقهی گزارش ابن اسحاق را رد می کنند و یا دارای اختلافات شخصی با او بوده اند. «کیستر» می گوید کینه توزی فردی منشا یکسری اختلافات بوده است. بعنوان نمونه ابن اسحاق برخی نوشته های «مالک ابن انس» را بطور علنی مورد انتقاد قرار می دهد و این امر واکنش دیگران را برمی انگیزد. نظر «کیستر» مورد تائید دیگران نیز می باشد. «خالد یحیی بلانکنشپ» استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه تمپل آمریکا که متولد 1949 بوده و خود به اسلام گرویده، میگوید کیستر استدلالهایی معقول آورده و نشان می دهد که واقعه باید اتفاق افتاده باشد. بلانکنشپ می افزاید اگرچه کیستر اسرائیلی است، ولی بخاطر عمق تحقیقات او و بی طرفی اش نسبت به منابع اسلامی، قضاوت او نباید سبک شمرده شود. «گوردون دانیل نیوبی»، استاد مطالعات تطبیقی اسلام و یهودیت میگوید: کشتار باید اتفاق افتاده باشد زیرا تنش فزایندهای که بین محمد و یهودیان وجود داشت بناگزیر به مقابله نظامی میبایست بیانجامد. طرح نکته های بالا، بیان دقت ما در روش ارزیابی تاریخی و زندگینامه نویسی میباشد زیرا در تاریخ اسلام حقایق متعددی با افسانه و داستانسرایی و جعل واقعیات، درهم آمیخته شده اند و این امر پژوهش را به دشواری کشانده است. همیشه در بررسی این تاریخ ما با شک و تردید نیرومند گریبانگیر هستیم و مرز میان واقعیت و افسانه گویی بطرز شدید مخدوش است. تاریخ نویسان مسلمان اغلب انتخاب دینی و ایدئولوژیک را با کار تحقیقی درهم آمیخته اند. بسیاری از حوادث جابجا شده و ساخته ذهن می باشند و شخصیت های مطرح شده در این دین میان واقعیت دقیق و تاریخی افراد و اسطوره سازی، در نوسان هستند. آیا نگارش در باره واقعیت تاریخی پیامبر اسلام و تمام رفتارهای شخصی و سخنان و مشخصات خانوادگی او و خصوصیان اخلاقی و فردی او میسر است؟ آیا سیره یا زندگینامه محمد توسط ابن اسحاق معتبر است؟ البته این پرسش اساسی باقی میماند که تنظیم «سیره» پیامبر توسط ابن اسحاق برپایه سفارش سیاسی دستگاه خلافت بوده یا نتیجه علاقه شخصی ابن اسحاق بوده است؟ همانگونه که در باره قرآن نوشتیم، قرآن محصول دویست سال دستکاری و تنظیم توسط کاتبان و خلفای گوناگون عرب بوده است و بنظر می آید «سیره» نویسی نیز فصلی از کارزار گسترده «دین آرایی» حاکمیت سیاسی باشد. در این سیره نویسی ها، دروغ و واقعیت درهم تنیده اند. اعتبار ابن هشام؟ «سیره» نویس دیگر پیامبر اسلام «ابن هشام» است. براساس نظر ابن هشام محمد پیامبر اسلام در سال 570 یا 571 میلادی در مکه متولد می شود. محمد از خانواده بنی هاشم است که به قبیله قریش تعلق دارد. او شوهر خدیجه می شود و در ارتباط با «ورقع» پسر عموی خدیجه که مسیحی بود با انجیل آشنا می شود. ابن هشام می نویسد در 40 سالگی به محمد وحی شده است. در سال 622 میلادی محمد مکه را ترک میکند به یثرب یا مدینه می رود. محمد از مبلغ دینی به فرمانده نظامی تبدیل می گردد و پس از مبارزه قطعی علیه یهودی ها در سال 630 دوباره به مکه رفته و پیروز می شود و بالاخره در 632 میلادی در مدینه فوت می کند. دنیای اسلام برای توضیح زندگی محمد به این سیره رجوع می کند و محققان مختلف نمی توانند آنرا نادیده بیانگارند. ابومحمد عبدالملک بن هشام (ابن هشام) در بصره متولد می شود و سپس به مصر میرود. ابن هشام در سال 833 یا 828 (سال ۲۱۳ یا ۲۱۸ هجری قمری) میمیرد. او مورخ اسلامی است و به زبان عربی و شعر آشنایی داشته است و مهم ترین اقدام او اینستکه برپایه نوشته ابن اسحاق کتاب «سیره النبویه» را تنظیم می کند. این کتاب بعنوان بیوگرافی رسمی محمد قلمداد می گردد. کتاب ابن هشام به زبان عربی در 831 برگ بصورت «پ د اف» قابل دسترس است. کتاب«سیره النبویه» در کار بررسی و تحقیق بسیار مهم است ولی از آنجا که منبع اصلی کتاب نوشتار «سیره» متعلق به «ابن اسحاق» است و گفته ها زیر عنوان «قال ابن اسحاق» ردیف می شوند و از آنجا که منبع روایت ابن اسحاق متکی بر روایات شفاهی دیگران می باشد که دارای قدمتی 120 ساله است، ما نمی توانیم به جدیت روایات اطمینان کامل داشته باشیم. محتوای کتاب ابن هشام کدامست؟ محتوای کتاب در باره پیامبر و خصوصیات او، و نیز اشخاص و مکانها و حوادث و رویدادهایی است که بنحوی با پیامبر رابطه دارند: قریش، عایشه، مکه، سرزمین عرب، قبایل، عبدالمطلب، عمربن الخطات، یهودی، نصارا، ابراهیم، نزول قرآن، جنگ بدر، علی ابن ابی طالب، مشرکین، قصه اهل الکهف، ابوجهل، حبشه، معراج ، جهنم، منافقین، کفار، بنی هاشم، بنی امیه، معاویه، غزوه خندق، مسلمین، فلسطین، قتل عثمان، فوت محمد، وغیره است. چگونه می توان پس از 150 سال مرگ محمد ادعا نمود که گفتارها و رفتارهای ارائه شده منطبق بر واقعیت آن دوران بوده است؟ آیا دستگاه سیاسی موجود در انتخاب و تنظیم دست نداشته است؟ روش ابن هشام چیست؟ زندگینامه پیامبر اسلام نه برپایه شواهد و اسناد و آثار باستانشناسی و تاریخی، بلکه بر پایه گزارش و روایت غیرمستقیم و شفاهی است . روش بازگوئی ابن هشام مبتنی بر نقل قول از جانب یک فرد دیگر است. روش کتاب اینستکه فلان کس فلان نکته را در باره پیامبر گفته است و فلان کس دیگر نکته دیگری در باره محمد پیامبر اسلام گفته است. بسیاری از نقل قولها از ابن اسحاق است ولی کسان دیگری نقل شده اند که معلوم نیست اعتبار حرفشان در کجاست. هنگامیکه شکل بیانی روایات به نقل شفاهی از دیگران است و زمانیکه این منبع ها به زمان بسیار دوری برمیگردد، درستی یا نادرستی اخبار یک مسئله اساسی است. البته منظور ما از درستی یعنی مطابقت عینی با واقعیات رویدادها و واقعیات رفتارها و گفتارهای افراد در یک تاریخ معین می باشد. نگارش جدی تاریخ متکی بر شواهد دقیق، اسناد کتبی، وسائل متعلق به افراد، تصاویر فردی و خانوادگی، آثارباستانشناسی، منابع اجتماعی و خانوادگی، منابع غیر اسلامی، ادبیات سیاسی دوران، بکارگیری روش های مقایسه ای و تطبیقی و تحلیل و بررسی هرمنوتیک و تاریخی و جامعه شناسانه است. البته همیشه این عناصر فراهم نیستند و کار تحقیقی بسیار دشوار است. ولی مشکلات نباید ما را به قبول افسانه سازی و جعل وادار نماید. امروز در محافل دانشگاهی و پژوهش علمی پرسش های کلانی در باره ابراهیم، موسی و عیسا و امروز در باره محمد وجود دارد. آیا این شخصیت ها، انسانهای واقعی و تاریخی بوده اند یا شخصیت های افسانه و اسطوره ای بحساب می آید. ادیان پیوسته تولید راز و ابهام کرده و با افسانه گرایی ذهنیت را شیفته خود نموده اند. کار علمی نمی تواند این افسانه گرایی را بعنوان کار علمی و جدی و بررسی تاریخی بپذیرد. ادامه نقد... در تحلیل خود از شکل گیری قرآن ما توضیح دادیم که در زمان محمد زبان عربی دستوری و کتبی وجود نداشت و قرآن نمی توانست وجود خارجی داشته باشد. تنظیم قرآن، با پاره های خاطرات شفاهی و تخیلات و جمع آوری نوشته ها و تکه نسخه ها و آثار نوشتاری پیش از اسلام و در جامعه بدوی و نوشته های کاتبان سیاسی و خلافتی، یک روند طولانی است که حداقل طی دو قرن به درازا می کشد. در طی همین دو قرن است که زندگینامه و سیره محمد ابن عبدالله بعنوان پیامبر توسط «ابن اسحاق» تنظیم می گردد. بنابراین در اواخر قرن هشتم میلادی است که اولین کتاب در باره سیره محمد تنظیم می شود. چند دهه بعد «ابن هشام» برای «پاکسازی از شعر های نقل شده توسط ابن اسحاق و برخی اعمال ناشایست»، کار تنظیم «سیره» محمدی را بعهده می گیرد. منظور ابن هشام از «پاکسازی» چیست؟ ابعاد دروغگویی و حدیث سازی واقدی کدامند؟ در بخش بعدی جایگاه طبری چگونه قابل ارزیابی است؟ همه این انتقادها ما را وادار به احتیاط می کند. تاریخنگاری نمی تواند این آثار را نادیده بیانگارد، این آثار وسیله و منابع کاری هستند ولی مصالح کافی نیستند. بنابراین عرصه تحقیق را باید گسترده کرد و منابع غیر اسلامی و پژوهش های علمی را باید بدان اضافه نمود. یک مطلب اساسی مطرح است و آن واقعیت زندگی و اخلاق محمد می باشد. البته این موضوع از آن زاویه مهم است که ایرانیان دستخوش ازخودبیگانگی بوده و نسبت به پیامبر عرب نگاه اسطوره ایی دارند. تمایل به اسطوره سازی در باره شخصیت دینی، هرگونه تحلیل علمی و واقع بینانه را ناممکن می سازد. ذهنیت دینی همیشه شخصیت دینی را موجه جلوه داده، اقدام ها و رفتارهای ناشی از دین خودی را مطلوب و مناسب معرفی کرده و چه بسا خطاها و پستی های دینداران و ریشه های فساد در دین را پنهان می نماید. به این لحاظ جامعه شناسان و تاریخنویسان و فیلسوفان و روانکاوان بطور خستگی ناپذیر به فعالیت انتقادی و تحلیلی خود باید ادامه دهند و رازهای سحرآمیز دین را به نقد بکشانند. بقول ژان پل سارتر: «زمانی که آزادی در روان انسانی پرتوافکن شد، خدایان در برابر این انسان ناتوانند.» (ادامه دارد). جلال ایجادی نویسندگانی که در این بخش یادآوری شده اند: René Descartes, Arthur Schopenhauer, Jean Paul Sartre, Pierre Bourdieu, Ibn Hichâm, Ibn Ishâq, At-Tabarî, Al-Waqidi, Meir Jacob Kister. Copyright: gooya.com 2016
|