یکشنبه 20 تیر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

عِلمُ الادیان وعِلمُ الابدان، مسعود نقره کار(بخش نخست)

مسعود نقره کار
تاریخِ حقیقیِ علم الادیان و علم الابدان دوران خودمان را قلمی می کنم با نظرعالم نورانی" آقا نور" در باره سیّد آدولف هیتلر، تلمذ آلبرت انیشتن از بحارالانوار علامه مجلسی و کشف تئوری نسبیت در این کتاب، و کربلائی کاظم ساروقی و آن دو سید جوان عرب نورانی و بسیارخوش سیما که کربلائی را به امامزاده ساروق بردند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


1
سلام علیکم:

در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می خوانیم : العلم ثلاث :آیة محکمه ، فریضة عادله و سنة قائمه، و در حدیث دیگری می خوانیم : العلم
علمان :علم الأدیان و علم الأبدان

سوال من این است که چگونه این دو حدیث را با یکدیگر جمع کنیم؟

بالاخره پزشکی جزء علوم قرار می گیرد یا نه ؟

با توجه به اینکه فراگیری علم واجب کفایی است آیا فراگیری هیچ یک از این علوم بر ما واجب است ؟ اگر واجب است فراگیری کدامیک واجب است؟
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز.

حدیث اول پیامبر اسلام(ص) بر سه علم اشاره دارد:

آيه محكمه‏: نشانه استوار (علم اصول عقائد كه آيات و نشانه‏ هاى آن استوار است) .

فريضه عادله‏: واجب بين افراط و تفريط (علم اخلاق كه خوبش از روى عقل و بدش از روى جهل است. بر هر كس واجب است آنچه را از روى عقل است بپذيرد . آنچه را از روى جهل است نپذيرد).

سنّت قائمه: احكام برپا و هميشه (مسائل حلال و حرام كه تا روز قيامت تغييرپذير نيست ؛ احکام ).

حدیث دیگری از پیامبر اسلام(ص) وارد شده که علم بر دو قسم است:

علم الادیان : علم اديان و كيش ها، و علم الابدان: علم تن‏ها (علم طبّ).
تقسیم بندی علوم با معیارها و موضوعات مختلفی صورت می گیرد . این ها به معنای تضاد و اختلاف و عدم امکان جمع نیست و به راحتی قابل جمع است. در حدیث اول، پیامبر اکرم(ص) در مقام تقسیم علوم دینی بوده است . با نگاه بر اقسام علوم دینی به سه قسم آن اشاره نموده؛ یعنی در مقام بیان شمارش علوم دینی مورد نیاز انسان بوده ، ولی در حدیث و تقسیم بندی دوم نیاز انسان را بر اساس جسم و روح تقسیم نموده است . علم مورد نیاز جسم را علم طب و پزشکی و علم مورد نیاز روح را علم دین شناسی می گویند.

پس علم یا دینی است(دین شناسی) و یا غیر دینی( علم پزشکی) . علم دینی هم یا علم احکام یا علم اخلاق و یا علم عقاید است (البته در این تقسیم بندی علم غیر دینی به معنای ضد دین نیست ،بلکه یعنی از روش های تجربی و حسی استفاده می شود که ضد دین نباشد).(1)

****

با سلام؛ آیا حدیث "العلم علمان علم الادیان و علم الابدان"، جعلی است؟
پاسخ : این حدیث به نحو مرسل در برخی از کتاب‌های حدیثی قرن پنجم از پیامبر اسلام (ص) ذکر شده است، و در منابع حدیثی قدیمی‌تر از آن وجود ندارد.

بنابراین، از آن‌جا که این حدیث بدون سند بوده و در منابع معتبر و اصلی حدیثی هم ذکر نشده؛ لذا نمی‌توان به آن اعتماد کرد. گفتنی است، با چشم‌پوشی از سند، محتوای این روایت هم به معنای انحصار علم در این دو دانش نیست، بلکه تنها اهمیت آنها را می‌رساند.(2)

... به عنوان نمونه امام صادق(ع) علاوه بر فقه و کلام و تفسیر و ... تمامی علوم بشری (از فیزیک و شیمی گرفته تا ریاضیات و ... ) به شاگردانش تعلیم داده و حتی علوم غریبه مثل جفر و ... را نیز به برخی شاگردان آموخت (3).
به همین جهت است که علوم بشری ریشه در تعلیم الهی انبیاء و امامان دارد و توسعه حیرت انگیزی در صنایع و تکنولوژی در دوران آن حضرت(عج) به وقوع خواهد پیوست و با وسایل پیشرفته به هفت آسمان و هفت زمین دست خواهد یافت(4)


2

" اولين روضه خوانی كه روضه " دوره ای" را در تهران مرسوم كرد " آقا نور" بود. پيری او را به ياد می آورم. قدی كوتاه، كمی چاق، محاسنی خيلی بلند و مثل برف سفيد داشت. عمامه اش مشكی و لباس معمولی روحانی به تن می كرد. مردم می گفتند نور از" آقا " می بارد. و بهمین جهت به آقا نور شهرت داشت.

هيچكس نام واقعی او را نمی دانست. مردم خيلی به او اعتقاد داشتند. تا پيش از آقا نور روضه ها معمولا يا در ايام عزاداری و يا به مناسبت نذر وامثال آن خوانده می شد و اين آقا نور بود كه روضه را تابع نظم و قانون كرد.
خيلی " مجلس" داشت و به همين مناسبت روضه هايش بسيار كوتاه (تقريبا 2 تا 5 دقيقه) بود. مردم به همين هم راضی بودند و صرف حضور آقا نور را در خانه خود، باعث سلامتی و خوش بختی و برکت می دانستند. به محض اين كه روی صندلی (به جای منبر) می نشست يك استكان چای يا " قنداق " به دستش می دادند و استكان را به دهان می برد و لب خود را با آن آشنا می كرد و گاهی چند قطره ای از آن را می نوشيد و بقيه را پس می داد.همسايه ها و بيمارداران هر يك مقداری از چای يا قنداق " آقا " را برای سلامتی بيمار خود همراه می بردند.
آقا نور با الاغ حركت می كرد و هميشه يك نفر دنبالش بود. همراه او را پا منبری می ناميدند. چون به غير از اين كه از الاغ " آقا " نگهداری می كرد، بعضی اوقات در داخل مجلس پای منبر آقا هم می ايستاد و بعضی مرثيه ها را دو صدائی با هم می خواندند. همين پامنبر خوان ها بودند كه پس از چندی خود روضه خوان می شدند و يكی از آن ها همسايه ديوار به ديوار ما بود كه 7- 6 سالی هم از من بزرگ تر بود.
۱.jpg
الاغ " آقا " خيلی خوب خورده و پرورده و در ضمن نا آرام و چموش بود. علت ناراحتی حيوان هم اين بود كه كسانی موهای بدن حيوان را می كندند و داخل مخمل سبز می گذاشتند و پس از دوختن، آنرا برای رفع چشم زخم به گردن اطفالشان می آويختند. و چون حيوان از كندن موهای بدنش ناراحت بود، كسانی و بخصوص بچه هايی را كه به او نزديك می شدند گاز می گرفت. يكی از اين بچه ها خواهر كوچك من بود كه خيلی هم بچه ناآرامی بود. الاغ شكم او را به دندان گرفته بود و با صدای فرياد بچه به كوچه دويديم و با زحمت او را از دندان حيوان نجات داديم. و هنوز پس از حدود 60 سال، جای دندان الاغ روی پوست شكم او پيداست.
۲.jpg
باری، كار آقا نور خيلی سكه بود. غير از خانه های شهری، باغ و ساختمانی در " زرگنده " داشت كه به آلمان ها اجاره داده بود. ( پيش از جنگ بين الملل دوم). آن موقع آلمان ها خيلی در ايران بودند و در زمينه صنعت و تجارت بسيار فعال بودند و معلوم است در كارهای سياسی و تبليغاتی به همچنين. روز دوازدهم هر ماه قمری منزل ما روضه بود و آقا نور هم دعوت داشت. يك بار در اوائل سال 1320 آقا نور پيش از شروع روضه مطلبی به اين مضمون گفت:

اين "هيتلر" كه در آلمان پيدا شده "هيت لر" است. از لرستان رفته و سيد هم هست. نايب امام زمان است و ماموريت دار همه دنيا را فتح كند و به حضرت تحويل بدهد. (5) البته، اينها مطلبی بود كه آقا نور می گفت و هيچكس در صحت آن شك نداشت.
۴.jpg
مدتی گذشت و متفقين ايران را اشغال كردند و آلمان ها از كشور اخراج گشتند و ساختمان زرگنده آقا نور به انگليس ها اجاره داده شد و مدت كمی پس از اشغال ايران، روزی را به ياد می آورم كه آقا نور همانطور كه در خيابان ها و كوچه ها سوار بر الاغ به مجالس خود می رفت ( و معلوم است در مجالس نيز) با صدای بلند اعلام می كرد كه :

شب جمعه آينده، زلزله شديدی در تهران بوقوع می پيوندد و فقط كسانی كه به امام زاده ها و اماكن مقدس پناه ببرند در امان خواهند بود. معلوم است كه آن شب، تهران به كلی تخليه شد. ما هم با خانواده و با گاری به شاه عبدالعظيم رفتيم و علت آن بود كه ماشين دودی به قدری شلوغ شده بود كه مادرم ترسيد ما زير دست و پا له شويم. با اين حال بعضی از اشخاص كه نتوانستند از شهر خارج شوند و به امام زاده ها بروند در وسط خيابان ها خوابيدند.

آن شب زلزله نيامد ولی ماه بعد كه آقا نور برای روضه به خانه ما آمد بدون اين كه كسی علت نيامدن زلزله را بپرسد خودش گفت: حضرت به خواب كسی آمده و پيغام داده كه چون معلوم شد مردم خيلی مومن و با عقيده هستند، دستور دادم زلزله نيايد.

البته اين را هم همه باور كردند. فقط پدرم كه درويش هم بود می گفت: انگليسی ها می خواستند ميزان نادانی ما را امتحان كنند كه با اين ترتيب به مقصود خود رسيدند.هيچكس حرف پدرم را باور نكرد و پای دشمنی " تاريخی " درويش ها با روحانيون گذاشتند. وقتی آقا نور مرد، در حقيقت تهران عزادار و تعطيل شد." (6)

3

"...آلبرت اینشتین در رساله پایانی عمر خود با عنوان "دی ارکلرونگ" Die Erklarung von Albert Einstein - 1954 به معنی "بیانیه"، که در سال 1954 در آمریکا و به آلمانی نوشته است، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کاملترین و معقولترین دین می داند... این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی (فوت1340ش/1961م) است که توسط مترجمین برگزیده شاه ایران محرمانه انجام است.

اینشتین در این رساله نظریه نسبیت خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهج البلاغه و بیش از همه بحارالانوارعلامه مجلسی، که از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی(فوت1371ش) ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح داده می شده، تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده نسبیت را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.
y۳.jpg
از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم نقل می کند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می خورد و آن ظرف واژگون می شود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم از معراج جسمانی باز می گردند مشاهده می کنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است . اینشتین این حدیث را از بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می نویسد.
همچنین اینشتین در این رساله معاد جسمانی را از راه فیزیکی اثبات می کند (علاوه بر قانون سوم نیوتون، عمل وعکس العمل). او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" می داند:

E = M.C2 >> M = E C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.

اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز" یاد کرده است.

بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی( مقیم لندن) به مبلغ 3000000دلار با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل" بنز" آماده و از یک عتیقه فروش یهودی خریده شده است. دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانه ای چک شده و این که رساله به دست خود او نوشته شده، تایید شده است.

هم اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی - توسط دکتر عیسی مهدوی ( برادر دکتر ابراهیم مهدوی)- و توام با تحقیق و ارائه منابع مذکور در متن است. اصل نسخه این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن - بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی- سپرده شده و نگهداری می شود." (7)

4

در کنگره ای بین المللی در حکومت اسلامی مطرح می شود : " ...یک روز – کربلائی کاظم ساروقی - در سن 27 سالگی .... روی سکوی درِ باغ امامزاده 72 تن، که نزدیک روستا قرار دارد، می‌نشیند. ناگاه می‌بیند که دو سید جوان عرب نورانی و بسیار خوش سیما، نزد او می‌آیند. وقتی به او می‌رسند، می‌گویند: محمدکاظم نمی‌آیی برویم در این امامزاده فاتحه‌ای بخوانیم؟ او تعجب می‌کند که چطور آنها که هرگز او را ندیده‌اند او را به اسم صدا می‌زنند؟ محمدکاظم می‌گوید: " آقا، من قبلاً به زیارت رفته‌ام و اکنون می‌خواهم به خانه برگردم" ولی آنها می‌گویند:« بسیار خوب، این علوفه‌ها را کنار دیوار بگذار و با ما بیا فاتحه‌ای بخوان. بنابراین محمدکاظم به دنبال آنها روانه امامزاده می‌شود" آن دو جوان مشغول خواندن چیزهایی می‌شوند که محمدکاظم نمی‌فهمد و ساکت کناری می‌ایستد، یکی از آن آقایان می گوید که محمد کاظم به نوشته بالا نگاه بکن در این لحظه کربلایی کاظم می بیند که خطی به صورت نور دمیده شد و ناگاه مشاهده می‌کند که در اطراف سقف امامزاده، کلماتی از نور نوشته شده که قبلاً اثری از آن کلمات بر سقف نبود. یکی از آن دو به او می‌گوید:" کربلایی کاظم چرا چیزی نمی‌خوانی؟" او می‌گوید: "من نزد ملا نرفته‌ام و سواد ندارم." آن سید می‌گوید: "تو باید بخوانی" تاکید می کند که باید بخوانی. سپس نزد محمدکاظم می‌آید و دست بر سینه او می‌گذارد و محکم فشار می‌دهد و می‌گوید: «حالا بخوان. محمدکاظم می‌گوید: «چه بخوانم؟» آن سید می‌گوید: «این طور بخوان: بسم اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم. إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَواتِ وَالارضَ فِی سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یَطلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتِ بِأمرِهِ، ألاَ لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العَالمَیِنَ (اعراف/ 54). محمدکاظم آن آیه و چند آیة بعدی را به همراه آن سید می‌خواند و آن سید همچنان دست به سینة او می‌کشد، تا می‌رسند به آیة 59 که با این کلمات پایان می پذیرد:إنِّی اَخَافُ عَلَیکُم عَذَابَ یَومٍ عَظِیم.(اعراف/). 59 محمدکاظم پس از خواندن آیات، سرش را بر می‌گرداند تا با آن آقا حرفی بزند، اما ناگهان می‌بیند که خودش تنها در داخل حرم ایستاده است و از نوشته‌های روی سقف نیز چیزی بر جای نمانده است. در این موقع ترس و حالت مخصوصی به او دست می‌دهد و بی‌هوش بر زمین می‌افتد. صبح روز بعد که به هوش می‌آید، احساس خستگی شدید می‌کند و چیزی از ماجرا را به یاد نمی‌آورد. وقتی متوجه می‌شود که داخل امامزاده است، خودش را سرزنش می‌کند که چرا دست از کار کشیده‌ای و در امامزاده خوابیده‌ای؟ بالاخره از جای بر می‌خیزد و از امامزاده خارج می‌شود و با بار علوفه و گندم به سوی ده و منزل حرکت می‌کند. در بین راه متوجه می‌شود که کلمات زیادی بلد است و ناخود آگاه آنها را زمزمه می‌کند و داستان آن دو جوان را به یاد می‌آورد و به خانه که بر می گرددو به خانه که می رسد پدرش به او می گوید که تو دیشب کجا بودی؟ ما همه جا را دنبالت گشتیم.
کربلائی کاظم .jpg
در ادامه کربلایی کاظم می گوید که من دیشب در امامزادا بودم. پدر می گوید که تو چطور در امامزاده شب را گذراندی؟ چطور در امامزاده ای که چراغ ندارد و پر از مار و عقرب و جانور می باشد شب را گذراندی و نترسیدی؟ کربلایی کاظم گفت: دیشب اتفاقی برای من افتاد و دو نفر من را بردند آنجا و چیزی یادم دادند. پدر و مادرش مشکوک می شوند و احتمال می دهند که او جن زده شده باشد. در ادامه او را پیش همان واعظ روحانی ده می برند که ببیند چه اتفاقی برای او افتاده است؟ داستان را برای آن مبلغ روحانی روستا تعریف می کنند. آن روحانی می پرسد که حالا چه چیزی به تو یاد داده اند. کربلایی کاظم شروع می کند به خواندن. در آن موقع آن روحانی می گوید او قرآن می خواند و جن زده نشده است. قرآنی می آورند و هر جای قرآن را که باز می کنند و آیه ای می خوانند، می بینند که کربلایی کاظم قبل و بعدش را می داند و از حفظ می خواند. آنجا روحانی روستا می گوید که به کربلایی کاظم عنایتی شده است. روحانی روستا می گوید که برویم در امامزاده آن خطوطی را که کربلایی کاظم می گوید در سقف امامزاده دیده است ببینیم. وقتی می روند می بینند که نه اثری از خطی است و نوشته ی نورانی. آن نوشته نورانی فقط در آن لحظه وقوع معجزه بر کربلایی کاظم ظاهر شده بود..." (8)
ادامه دارد

*****

منابع:
1- مرکز پاسخگوئی به سؤالات دینی ، بیست و دوم دی ماه ۱۳۸۹
http://www.pasokhgoo.ir/node/24400
2- آیا حدیث " العلم علمان علم الادیان و علم الابدان" دارای سند معتبر است؟
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa69219
علم الأديان وعلم الأبدان Dr. Ibrahim Kisserwan

https://www.youtube.com/watch?v=2VCXfpCzVdE

3- اعلام الهدایه، المجمع العالمی لاهل البیت، قم: ج 1، صص 21-25
4- بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 52، ص 321، ح 27

5- " یک نویسنده اسلامگرا در ترکیه هم مدعی شده است ویلیام شکسپیر، نویسنده شهیر انگلیسی به صورت مخفیانه مسلمان بوده و نام اصلی او " شیخ پیر" بوده است. به گزارش عصر ایران " قدیر میسیر(مصر) اوغلو " در برنامه ای تحت عنوان " حرف های رمضانی" در شبکه "بیاض تی وی" ترکیه این ادعا را مطرح کرد. بنا به ادعای این نویسنده اسلامگرای ترکیه : "شکسپیر ۵۰۰ سال پیش زندگی کرده است. او اصالتا انگلیسی نبوده است. نه پیش از او و نه پس از او نام فامیلی تحت عنوان "شکسپیر" در انگلیس نبوده است. نام اصلی او " شیخ پیر" بوده و او یک مسلمان مخفی بوده است."( ادعای مسلمان بودن شکسپیر، عصرایران، و گویا نیوز، دو شنبه 14 تیر 1395)

6- عباس منظرپور، در کوچه و خیابان. ص39، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ سوم، 1386

7- خبر آنلاین، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی، ، سه شنبه 30 شهریور 1389
https://www.youtube.com/watch?v=iaDRBTMAUdY
مهدوی کنی: در کتابهای خارجی نوشتن اینشتین گفته من مسلمان شده‌ام، شیعه و .........

8- کنگره بین المللی کربلائی کاظم ساروقی – سخنران حداد عادل و.... و رونمائی از تمبر کربلائی کاظم ساروقی/ حبرگزاری مهر، چهارشنبه 31 مرداد1386/ و ر.ک به وبلاگ" در پناه قران " .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016