گفتگو با آوایی بازرس ویژه روحانی و خلفرضایی قاضی دیوان عالی کشور، عاملان کشتار دهه۶۰ (بخش دوم)، ایرج مصداقی
آوایی در میانهی گفتگو به منظور پر و پیمان کردن مصاحبه، با غلامرضا خلف رضایی زارع یکی از همکاران خود که نقش مهمی در سرکوب و جنایت داشت، تماس گرفته و او را فرا میخواند. غلامرضا خلفرضایی که فکر میکند گفتگو قرار است در آرشیو حوزهی علمیه ثبت و ضبط شود، بلافاصله خود را به منزل آوایی رسانده و در مصاحبه شرکت میکند
در [بخش اول این گفتگو] علیرضا آوایی به تنهایی به پرسشها پاسخ میداد.
این گفتگو از روی نوار صوتی بدون کم و کاست پیاده شده و توضیحات من برای روشنشدن موضوعات در میان [] آمده است.
آوایی در میانهی گفتگو به منظور پر و پیمان کردن مصاحبه، با «غلامرضا خلف رضایی زارع» یکی از همکاران خود که نقش مهمی در سرکوب و جنایت داشت، تماس گرفته و او را فرا میخواند. غلامرضا خلفرضایی که فکرمیکند گفتگو قرار است در آرشیو حوزهی علمیه ثبت و ضبط شود، بلافاصله خود را به منزل آوایی رسانده و در مصاحبه شرکت میکند.
خلفرضایی که به «خلف رینگو» معروف است، پس از جنایات زیادی که در شهرهای مختلف خوزستان از جمله دزفول، مسجدسلیمان و اهواز مرتکب شد به کردستان منتقل و در دادگستری آنجا مشغول کار شد. گفته میشود وی برای مدتی به علت سوءاستفاده از موقعیت شغلی از کار برکنار شد اما دوباره به خاطر خدماتی که در سرکوب و شکنجه و کشتار ارائه داده بود به پستهای بالای قضایی منصوب شد. وی در این دوران ابتدا به ریاست کل دادگستری استان مرکزی ارتقا یافت و سپس طی حکمی از سوی شاهرودی به عنوان دادیار دادسرای دیوان علی کشور منصوب شد اما یک ماه بعد در خرداد ۱۳۸۵ به ریاست کل دادگستری اردبیل رسید و سپس در سال ۸۹ به حکم لاریجانی به عنوان عضو معاون دیوان عالی كشور به خدمت مشغول شد.
قبلا در یکی از نوشتههایم راجع به او توضیح دادهام:
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-44063.html
* خب! شما جناب رضایی ضمن معرفی و یك بیوگرافی كلی از خودتان از نقطه نظر خود به سوالات میتونید پاسخ بفرمایید:
خلفرضایی: بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام صلوات برای سلامتی آقا امام زمان و مقام معظم حضرت امام خامنهای علیه السلام و درود بر روح شهدای عزیز میهنمان ... بنده خلف رضایی اهل آبادان هستم و در دزفول به دنیا آمدم و از سال ۶۱ در حوزههای مختلف ندامتگاهها و بازداشتگاههای استان خوزستان فعالیت داشتم و از نگهبانی تا پاسبخشی تا افسرنگهبانی و مسئولیتهای مدیریتی در كارنامه بنده بوده و البته من هیچ تفاوتی میان این عناوین قائل نمیشوم و همه را ابتدا خدمت به امام زمان و جامعه مسلمین و امام زندهی وقت و امت حزبالله میدانم و همه ما سربازیم و همه ما خادمیم و تمامی برادران و خواهران در هر حوزهای كه خدمت كنند از دژبان تا مدیر مسئول همه و همه نوكر و كلفت مردمان خود و جامعه مسلمین هستیم و نباید فریب عناوین دهن پركن را بخوریم...
[ایرج مصداقی: بنا به اعتراف غلامرضا خلفرضایی، وی به خاطر جنایاتی که در زندانها مرتکب میشود از نگهبانی زندان شروع کرده و به ریاست کل دادگستری و سپس بالاترین مقام در «دیوان عالی کشور» میرسد. چگونگی ارتقای مقام خلفرضایی از پایینترین سطح تا بالاترین رتبهی قضایی کشور، بهترین شاخص برای توصیف ویرانهای است که تحت عنوان دستگاه قضایی به جنایت در کشور مشغول است. بیخود نیست آیتالله منتظری در فایل صوتی مربوط به دیدار ایشان با مسئولان کشتار ۶۷ میگویند: «مرده شور شورای عالی قضایی را ببرد»]
* جناب رضایی لطف كنید به سوال نخست بنده پاسخ بفرمایید. درباره فتوای امام در تابستان ۶۷...
خلفرضایی: بله...عرض كنم كه در نبود بنده مسلماً برادر عزیزمان جناب آوایی كه از همكاران خوب بنده بودهاند پاسخ صحیح شما را دادهاند و البته كه پاسخ بنده فقط شاید در نوع واژهها تفاوت كنه و در كمیت و اما در كیفیت و نوع پاسخ همان هست كه شنیدید. امروز روز از هركدام از همتاهای دیگر ما در دیگر شهرها اینچنین سؤالی بپرسید مسلماً پاسخ یكی است. من عارضم به خدمتتون كه فرمایش امام عادل كه یكی باشه قطع به یقین پاسخ مسئولین زیردست هم یكی است و از سرچشمه زلال ولایت سرریز میشود...
اما دربارهی این فتوا و فرمان اجرای آن كه البته از مهمترین مواردی است كه در تاریخ انقلاب به نوعی تعیین كننده و وزنهای بسیار مهم بوده است باید عارض بشوم كه خب امام عزیز و آگاه ما دارای بصیرت الهی بوده و از امام زمان خط و مشیها را دریافت میكردهاند و البته كه ایشان به وضوح آگاه بر خطر این جانیان در بند بود و میدانستند كه چنانچه اینها به درك واصل نشوند تهدید بدی برای جامعه و امت حزبالله خواهند بود و البته كه پدر اینها كه آمریكای فاسد و امپریالیسم خونخوار باشد نتوانسته نظام مقدس جمهوری اسلامی را تغییر بدهد یا چوبی لای چرخش بگذارد اما موضوع كشتهشدن بخشی از مردم بوده است. شما فكرش را بكنید جامعهای كه هشت سال تمام در جنگی نابرابر در جبهههای مختلف بوده و حالا بالطبع از نفس افتاده و نیروهایش خستهاند و مهمات رو به پایان است، در فردای قطع نامه معروف ۵۹۸ یكهو با ستون عظیمی از این مارمولكها و حشرات موذی مواجه میشود! با طوفان ملخها و سوسكها مواجه میشود!؟ خب؟ انتظار عقلی و سیاسی و نظامی چه حكم میكند؟
مسلماً انتظار رأفت و مدارا دیگر نیست و با زبان و وسیله خودش یعنی اسلحه باید با ایشان مقابله كرد و پاسخش را داد. در این كه شكی نیست اما سخن بر روی اون حشرات و مردار بو گرفته ایست كه بعنوان «زندانی» مثلاً مدعی بهانههای مسخرهای نظیر حقوق بشر یا زندانی حكم گرفته یا بازماندههای ایزوله شده مدعی میشدند كه بله ما حكم گرفته بودیم و حبسمان را كشیدهایم و ما خبری از بیرون نداشتیم و از این دست بهانههای مضحك میآوردند كه این اعدام به لحاظ قانون خود جمهوری اسلامی هم اشتباه و جنایت و نسل كشی و اینها بوده است! شما فكرش را بكن ستونها از كرمانشاه سر رسیده و دربهای زندانها را میگشودند و این مارهای سمی و زخمی دیگر حالیشان نمیشود كه...! تصورش را بفرمایید چه فجایعی میآفریدند اینها!؟ بخدا جناب آوایی میداند من شرم دارم از بیان برخی موارد به خدا اعوذ و بالله اینها دختر زندانیشان تو زندان شكمش بالا میاومد! به روح امام قربانش برم اینها زن زندانیشان حامله میشد...[نگاهی به آوایی]...
[ایرج مصداقی: خلفرضایی «فتوا»ی جنایتکارانه خمینی و «فرمان اجرای» آن را از «مهمترین موارد تاریخ انقلاب» و «به نوعی تعیین کننده» و «وزنهای بسیار مهم» ارزیابی میکند. در حالی که آیتالله منتظری آن را «بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی» و کشتار برنامهریزی شده میخواند که از سالها قبل روی آن کار شده بود. خلفرضایی همچنین زندانیان را «حشرات موذی» و «طوفان ملخها و سوسکها» میخواند. طبیعی است او با چنین دیدگاهی از آمادگی لازم برای کشتار برخوردار بوده است. یک مقام قضایی رژیم به سادگی بر اساس مفروضات و موهوماتش نتیجهگیری کرده و به زعم خود «حشرات» را به قتل میرساند. آیتالله منتظری در توصیف جنایاتی که این دو در زندان اهواز انجام دادهاند میگویند: «تو شهرای دیگه همه كاری كردن. تو اهواز میگن تو اهواز خیلی دیگه افتضاح بوده .»
احمد خمینی در به اصطلاح رنجنامهاش که در اردیبهشت ۶۸ منتشر شده در مورد جنایات صورت گرفته در زندان اهواز و در پاسخ به آیتالله منتظری مدعی شده بود:
«حضرت آیتالله:
شما سپس نتیجه گرفتید و گفتید چون این شخص [محمد حسین احمدی شاهرودی] گفته است که من روی مین نمیروم محکوم به اعدام شده است و معامله "سرموضع" با او کردهاند. در حالی که همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است من این گونه نگفتم. که من به او گفتم شما در مورد آقای منتظری چنین چیزی نگو ممکن است ایشان اشتباه فهمیده باشند. بعد مسئولین اطلاعات و امور قضایی آن استان را خواستم، آمدند و جریان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند که اصلاً بحث این گونه نبوده است و تقریباً تمام این نوشته حضرتعالی را تکذیب کردند».
مسئولان امور قضایی استان مورد نظر احمد خمینی، همین دو نفر یعنی آوایی و خلفرضایی بودهاند.
احمدی قاضی شرع خوزستان و یکی از اعضای کشتار ۶۷ در این استان، متولد ۱۳۳۷ در عراق است و در سال ۱۳۵۸ به ایران آمد. وی توسط هاشمی شاهرودی که او نیز متولد عراق است ارتقای مقام یافت. احمدی شاهرودی نماینده استان خوزستان در دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری بود و در حال حاضر مستشار و از قضات عالی رتبه دیوان عالی کشور و عضو هیات تعیین صلاحیت مشاوران حقوقی, وکلا و کارشناسان قوه قضاییه است. او قبلاً نیز دبیر هیئت مرکزی گزینش قوه قضاییه بوده است. ]
آوایی: بله درسته ... بنده چند موردی تو كلام شما شكر [اشاره به خلفرضایی] یاد دارم در همان سالهای ۶۰ و ۶۱ كه مثلاُ دختر را منتقل كرده بودیم بند زنان و مدتی بعد باردار شده بود... یكیش را ماه هفتم فهمیدیم كه منتقل كردیم بیمارستان فاطمه زهرا... اعوذ و بالله...موهای تن آدم بر تنش راست میشه...
[ایرج مصداقی: این که چگونه یک زندانی در بند زنان باردار میشود از کرامات جمهوری اسلامی است. آیا زندانیان مرد به آنجا دسترسی داشتهاند؟ آیا زنان زندانی باعث باردار شدن همبندانشان شدهاند یا ....؟ این معمایی است که آوایی «رئیس دفتر ویژه بازرسی» رئیس جمهور و خلفرضایی یکی از قضات دیوان عالی کشور آن را حل کنند. ادعاهای خلفرضایی و آوایی در حالی صورت میگیرد که به تصدیق دوست و دشمن، کثیفترین و فاسدترین مهرههای رژیم به لحاظ اخلاقی در دستگاه قضایی و امنیتی گردهمآمدهاند. وقتی وزیر دادگستری دولت «اعتدال» و «امید» جنایتکاری همچون پورمحمدی باشد بایستی «بازرس ویژه رئیس جمهور» آن آوایی باشد.]
خلفرضایی: اینها اینطوری بودند ... بخدا دختر شانزده سالهشان از سوراخ سوزن عبور میكرد ... من نمیدانم چه آموزشها و القائاتی بهشان شده بود كه كوچكترین ترسی از مرگ نداشتند اینها! مثل نقل و نبات سیانور میشكستند موقع دستگیری یا تفتیش منازلشان هنگام دستگیری! تصور كنید حالا چند سال هم توی زندان مونده باشه و حالا همرزمش بیاد در را از رویش باز كنه!؟ این دیگه رحمش به مادر خودش میاد حتی؟ من مطمئنم یك روزی این مصاحبه را به امید خدا خود این جان بدر بردگانشان میخوانند، چه پاسخی دارند براش؟ آقا و خانم منافق و ضد انقلاب؟ خودت به ما بگو چه جوابی داری؟ اگر موضوع برعكس بود چه میكردی؟ اصلا ًاین هم نه! بالاخره در موقعیت عناد بودی و آن هم مسلح... تو بگو درب زندانها را باز میكردند با انسانهای بیرون چه میكردی؟ خودت پاسخ خودت را بده... ببینید حاج آقا حسینی شما جوانی و جویای حقیقت! حقیقت را چه كسی بهتر از ما به شما میگه؟
ما با اینها بدبختیها داشتیم!؟ به خدا پاسداران و برادران ما را ذله كرده بودند و خواب راحت را بر مردم و مسئولین وقت حرام كرده بودند این چند سال. پدر دادگاهها و حاكمین عظام شرع و مراجع و رهبر عظیمالشأن ما را درآورده بودند یعنی انتظار میرفت چه كنیم با اینها؟ مدام با هم دیگر و با برادران زندانبان درگیری درست میكردند. اگر بدانید مثلاً ماه رمضان چه به روز ما میآوردند؟ مجاهدها و فرقانیها مثلاً مذهبی بودند و روزه میگرفتند و چپیها را نجس میدانستند. ماركسیستهایشان كه روزه نمیگرفتند مجبور بودیم در زمانی كه ما خود روزه بودیم در آشپزخانه سه نوبت صبح و ظهر و شب بهشان غذای گرم از بهترین نوعش را بدهیم. منافقها نامه و گزارش مینوشتند این روزه خواران نجس را شلاق بزنید اینها كافر و مشركند و جلوی ما روزه خواری میكنند! ببینید تو را به خدا؟ به خودشان هم رحم نمیكردند. ما ناچاراً ماه رمضان سحری و افطار مذهبیهای منافق و فرقانیها را میدادیم و مجبور بودیم سه وعده غذای گرم و درجه یك مثل كباب و مرغ بریان و بره كباب هم بدهیم به چپیها و این موضوع مدام داستان درست میكرد...
[ایرج مصداقی: همانطور که «خلفرضایی خواسته بود و ابراز اطمینان کرده بود «یك روزی این مصاحبه را به امید خدا خود این جان بدر بردگانشان میخوانند»، به انتشار آن مبادرت میکنم تا آرزوی او برآورده شود. امیدوارم در عوض او تشکر قلبی خود را از مصاحبهگر دریغ نکند چرا که به خواست «خدا»، «امید» او را «ناامید» نکرده است.
آیا هیچ عقل سلیمی میپذیرد که زندانیان مجاهد و فرقانی از مقامات زندان بخواهند زندانیان چپی را به خاطر روزهخواری شلاق بزنند و آنوقت مسئولان رژیم به زندانیان روزهخوار «کباب و مرغ بریان و بره کباب» بدهند و سپس آنها را به اتهام «مرتد» و نماز نخوان اعدام کنند؟ آیا نباید پرسید جناب خلفرضایی به عنوان مستشار دیوان عالی کشور و آوایی به عنوان رئیس دادگستری تهران و ... چرا بخش کوچکی از این امکانات و گشاده دستی را برای مردم «روزه خوار»ی که زندانی نبودند، فراهم نمیکردند و نمیکنند؟ چرا تخته شلاق و ... را برای «روزهخواران» آماده میکردند و میکنند؟ آیا در جامعه هم «مجاهدها و فرقانی»ها «نامه و گزارش مینوشتند» و درخواست شلاق زدن آنها را میکردند و میکنند؟ این است «حقیقتی» که خلفرضایی و دیگر جانیان رژیم مدعی هستند بهتر از هرکس به نسل جوان منتقل میکنند!]
* درباره آمار زندانیان اعدام شده چه میگویید؟
آوایی و خلفرضایی همزمان: در بارهی...ببینید...[هر دو برای صحبت كردن دیگری ساكت میشوند. رو به هم تعارف میزنند. نه بفرمایید نه شما بفرمایید]...
آوایی: ببخشید جناب رضایی ... شرمنده حاج آقا حسینی. من معذرت میخوام. خیلی عذر میخوام دربارهی آمار خودشان در كتابهایشان و سایتهای ضد انقلاب نوشتهاند صد و بیست هزار تا تا صدو چهل هزار هم منافقین داده بودند كه البته بسیار چرند و دروغ محض اسست و [خلف رضایی میپرد توی حرفش]
خلفرضایی: در جعل و سندسازی استادند و دروغهای شاخدار مینویسند.
آوایی: ببینید حاج آقا حسینی شما حتی كتاب خاطرات آن «ملعون منتظری» را كه خود از مسئولین بوده را بخوانید از دو هزار و هشتصد تا چهار هزار را برای سال شصت و هفت نوشته است ولی این هم نیست. در كتاب ایرج مصداقی كه از منافقین تیر بوده هم همین را نوشته اما او هم اشتباه میكند و من فكر میكنم كلاً از شصت تا هفتاد حدود بیست هزار نفر بوده و فقط شصت و هفت را بخواهیم در نظر بگیریم حدوداً با شهرستانها هشت هزار تا نه هزار صحیح است.
[ایرج مصداقی: به نظر من تناسب درستی بین آمار ارائه شده از سوی آوایی نیست. اگر بپذیریم که بین سال ۶۰ تا ۷۰ در حدود ۲۰ هزار نفر اعدام شدهاند که از نظر من مقرون به صحت است، آمار ۸ تا ۹ هزار اعدامی در سال ۶۷ منطقی نیست. از نظر من آمار ارائه شده از سوی آیتالله منتظری یعنی چیزی در حدود ۴ هزار نفر به واقعیت نزدیکتر است. با این حال میتوان آمار ارائه شده از سوی آوایی را نیز مدنظر قرار داد و فشار آورد تا مقامات قضایی و امنیتی دستاندکار کشتار ۶۷ آمار واقعی را ارائه دهند.
البته رضا ملک یکی از مأموران سابق وزرات اطلاعات که در سیاهترین دوران تاریخ میهنمان همراه و همکار جنایتکاران بوده، بدون آن که تاکنون صحبتی از نقش خود در سرکوب و جنایت کرده باشد، ادعا کرده است که آمار قتلعام شدگان تابستان شصت و هفت، ۳۳۷۰۰ نفر است که شامل ۳۰ هزار زندانی مجاهد و حدوداً ۳۷۰۰ زندانی چپ میباشد که از نظر من از اساس جعل و دروغ است. آمار قتلعام شدگان چپ در حدود ۴۰۰ نفر است و مجاهدین عاجز از افزودن یک اسم به اسامی قتلعام شدگان هستند؛ چه برسد به اضافه کردن سی هزار اسم.
متأسفانه این فرد در ماههای اخیر، دکتر محمد ملکی و محمد نوریزاد را اینجا و آنجا همراهی میکند و در جمع زندانیان سیاسی و مراسمهای مختلف حاضر میشود و دکتر ملکی و نوریزاد بدون اطلاع از آنچه در جریان کشتار ۶۷ گذشت و بدون تحقیق در این مورد، به آمار کذب و غیراقعی این فرد اشاره کردهاند. در میان اپوزیسیون هیچ نیرویی به جز مجاهدین جعلیات رضا ملک را که از روی دست آنها کپی شده، جدی نمیگیرد.
گروههای سیاسی با وجود انواع و اقسام وسائل ارتباط جمعی و ارتباطات گسترده با داخل کشور، پس از گذشت نزدیک به سه دهه قادر به افزایش اسامی منتشر شدهی قتلعام شدگان در سالهای ابتدایی نیستند. چرا که اساساً چنین آمارهایی غیرواقعی است و کمکی به کشف حقایق در ارتباط با این جنایت بزرگ نمیکند.]
خلفرضایی: البته مصداقی كه توابی بیش نبوده و در این سالها سخن دروغ زیاد نوشته است. اون جعلیاتی كه درباره نوزده بهمن در كتابش نوشته والله مرغ پخته را هم خنده میاندازد!
[ایرج مصداقی: خلفرضایی مدعی است در سال ۱۳۶۱ کارش را با شغل زندانبانی در استان خوزستان شروع کرده است اما با این حال او از واقعه ۱۹ بهمن ۶۰ و آنچه در زندان اوین گذشته با خبر است! و میداند که روایت من جعلی است و مرغ پخته را هم به خنده میاندازد! او توضیحی نمیدهد چه چیز روایت من از واقعه ۱۹ بهمن ۶۰ خندهدار است؟ چون من ادعای خاص و یا عجیبی را مطرح نکردهام. در آدرس زیر میتوانید ببینید:
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-30171.html
نکته قابل توجه آن که آوایی «بازرس ویژه رئیس جمهور» نزد کسی که فکر میکند از طرف حوزه علمیه اهواز آمده، آیتالله منتظری را «ملعون» میخواند. این صفتی است که او برای مسعود رجوی نیز به کار میبرد. دلیل کینهی آوایی و خلفرضایی از آیتالله منتظری، دست گذاشتن ایشان روی جنایت بی حد و حصر در زندان اهواز در جریان کشتار ۶۷ است که این دو نقش اساسی در آن داشتند.
https://soundcloud.com/radiozamaneh/yakydru8jded ]
حاجآقا حسینی: البته مصداقی دروغگویی بیش نیست. دربارهی فریب آیتالله منتظری هم میگویند تقصیر ایشان بوده!؟ نه؟
آوایی: بله بله كاملاً درست است. كار خودش بود. بیچاره منتظری ساده لوح. یك شبه توسط فریب این منافق دروغگو از قائم مقامی رهبری سقوط كرد و ببینید قربانش برم امام با كسی شوخی ندارد! ولو حاج احمد آقا باشد؟! امام با كسی شوخی نداشت.
[ ایرج مصداقی: اشاره آوایی به گزارش مشروح ۴۰ صفحهای است که در مهرماه ۱۳۶۳ از زندان قزلحصار برای آیتالله منتظری نوشتم و توسط حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجفآبادی نماینده ایشان در زندانها به دستشان رسید. در این گزارش آنچه را که بر سر خودم آمده بود و یا شاهدش بودم با رعایت انصاف و بدون کوچکترین اغراق و مبالغه نوشتم. میدانستم در زندان هستم و امکان تحقیق و یا بررسی ادعاها هست و عملاً نمیتوانستم دروغی بر زبان بیاورم که نتوانم از عهدهی اثباتش برآیم. از قرار معلوم این گزارش یکی از دلایل ایستادگی آیتالله منتظری در مقابل خمینی شد و ابعاد تأثیرات آن خارج از پیشبینی و انتظار من بود. آیتالله منتظری بر اساس مستنداتی که داشتند به خامنهای گفتند: «من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم ولی حاضر نیستم به جهنم بروم». و خامنهای راپورت آیتالله منتظری را به احمد خمینی داد.
دستگاه تبلیغاتی رژیم از رسانهها و خبرگزاریها گرفته تا نمایشگاه قرآن و ... در طول سالهای گذشته بارها با انتشار عکس و تصویرم، من را عامل «انحراف» آیتالله منتظری معرفی کردهاند و مرا که هیچ قرابت و سنخیتی به لحاظ ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی با مجاهدین ندارم و در تبلیغات آنها بزرگترین خصمشان معرفی میشوم و میزان ضدیتشان با من بیشتر از ضدیتشان با رژیم است، عضو این سازمان معرفی میکنند. چنانچه میکوشند آیتالله منتظری و فرزندان ایشان را نیز به مجاهدین ربط دهند.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13950524000851]
خلفرضایی: حاج آقا حسینی، شما در كتابهای مختلف بروید و این قضیه را بخوانید. آمارهای آبدوخیاری زیاد دادهاند و نمیشود به هیچ كدامشان استناد كرد چرا كه از دست جمهوری اسلامی داغ دیده بودند و كسی كه داغ دیده است به پدرش هم رحم نمیكند. مدام و سال به سال بصورت تصاعدی آمارهای عجیب وغریب می دادند و فرافكنی میکردند. حتی در نوشتن كتابهایی با جلدهای بالاتر با هم دعوا داشتند اینها. همین كتاب چهارجلدی سرتاسر دروغ ایرج مصداقی را برای مثال عرض میكنم. بروید بخوانید تا شاخ از كلهتان بزند بیرون! همین خودش چند سال پیش با دوست قدیمی خودش سر یك جلد اضافه، مثلاُ جلد پنجم یك كتابی چنان قشقرقی ساخت و معركه گیری كرد كه تو چرا كتابت تقلید از كتاب منه و چرا جلد پنجم دادی!؟ ببینید اینها با خودشان هم دعوا دارند.
یادم است در یك جلسهای اگر اشتباه نكنم سال نود بود، در تهران مسئولین كادر سابق زندانها گرد هم آمده بودند، اتفاقاً بنده بیاد دارم همین حاج داوود رحمانی را دعوت كرده بودند كه البته نتوانست بیاید و رفته بود شمال اما با تلفن وصلش كردند و از شش جلسه در جلسه آخر حضور پیدا كرد. در جلسات یاد شده راجع به این كتابهای خاطرات زندان بحث شد و اصلاً موضوع جلسه مبارزه مجازی با این كتب بود چون یادم است جناب مقیمی مسئول حراست دانشگاه هنر تهران هم بود و بیچاره از دست دانشجوهای هنر به ستوه آمده بودند. خب دانشجو است و به اینترنت دسترسی بی قید و شرط دارد و در اینترنت هم همه چیز موجود است. این كتابها هم به راحتی آب خوردن در دسترس همگان است متأسفانه. اما در جلسات صحبت شد كه بشدت سختگیری كنند و بیاد دارم چند دانشجویی كه اینها را رهبری میكردند جملگی اخراج شدند خدا را شكر... اخراج شدند و برخی دو ترم معلق شدند. اینها جلسات دورهای گرفته بودند و ذهن دانشجوها را نسبت به جمهوری اسلامی بدبین كرده بودند و بالطبع دانشگاهها هم قاطعانه با اینها برخورد كردند.
[ایرج مصداقی: خشم خلفرضایی از نقد من در مورد کتاب «آفتابکاران» نوشتهی محمود رویایی است. به نظر من این کتاب به سفارش مجاهدین و با مقاصد خاص تولید شده است. شکنجهگر و جانی رژیم از این که موارد غیرواقعی این کتاب را مورد بررسی قراردادهام، به خشم آمده است. در لینک زیر اگر حوصله داشتید میتوانید «نقدی بر کتاب «آفتابکاران» نوشته محمود رویایی» را ببینید.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-13003.html
بر اساس اطلاعات موثق و اسنادی که در اختیار دارم، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم از تلاش من برای تصحیح خاطرات زندان و جلوگیری از نشر اکاذیب و جعلیات در مورد زندانهای رژیم به خشم آمده است. آخرین نمونهی آن خشم دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم از روشنگری من در مورد چهرهی «یکی از صاحبمنصبان قضایی» رژیم بود. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم با فریب مسعود نقرهکار، خاطرات جعلی و هدایتشدهای از زندانها را از زبان یکی از «صاحبمنصبان قضایی » سابق رژیم، توسط او منتشر میکرد. جانیان قصد داشتند در این زمینه نیز گوی سبقت را از زندانیان سیاسی سابق بربایند و با جعلیاتشان، خود مفسر و شارح زندان در دههی ۶۰ شوند که مانعشان شدم.
پس از انتشار گسترده کتاب «نه زیستن نه مرگ» و «دوزخ روی زمین» در دانشگاههای کشور، مسئولان قضایی و امنیتی رژیم به دست و پا افتادند و به منظور مقابله با آن به چارهجویی پرداختند. در نشستهای مزبور که به جلسات «کثرت مصباح» معروف بود، افرادی همچون، محمد مقیسه (ناصریان دهه ۶۰)، مصطفی پورمحمدی، سعید مرتضوی، ابوالقاسم صلواتی، اسماعیل نهاوندی (از مسئولان شکنجهگاه واحد مسکونی در قزلحصار و بازجویان شعبه ۲ اوین)، محمدعلی افشه (یکی از حکام شرع و مسئولان امنیتی که فرمان حمله به بند ۳۵۰ را صادر کرد. وی عامل به صلیب کشیدن زنده یاد الله قلی جهانگیری است. وی در توالت منزلشان در خیابان جردن، عکس زنده یاد الله قلی جهانگیری را زده است و به لحاظ جنسی شدیداً فاسد و تبهکار است.)، اسماعیل رحمانی (معاون زندان قزلحصار و مسئول ستاد شعیب و برادر حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار)، پسران لاجوردی (احسان و حسین)، اصغر فاضل، (سربازجوی شعبه ۷ اوین و یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه!. فرزندش را در دههی شصت هنگام تنبیه چنان به زمین زد که فلج شد)، اعضای هیأت مؤتلفه شاغل در دادستانی انقلاب دهه ۶۰، مجتبی میرحیدری (یکی از توابان فعال زندان قزلحصار)، حسینعلی نیری، علی مبشری، محسنی اژهای، علیرضا آوایی، خلف رضایی و ... شرکت داشتند.
موضوع «دانشگاه هنر» و بخشی از مسائلی را که در این دانشگاه پیش آمد در دو لینک زیر میتوانید دنبال کنید.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-79254.html
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-80264.html ]
آوایی: بله جناب حسینی... حاج آقا باورتان نمیشود در دانشگاه هنر استاد آمده درباره كتابهای مصداقی صحبت كرده! ببینید تو را به خدا؟ این اوضاع دانشگاههای ما است. واقعاً باعث تأسف است. شنیدم جمعی محفل خصوصی گرفته و همانطور كه جناب خلفرضایی فرمودند كتابهای این منافق را دوره كرده بودند. جلسه مسئولین هم جهت آگاهسازی بود كه چه باید كرد!؟ در آخر لیدرهای ایشان اخراج شدند. در جلسات یادم است فرزندان شهید لاجوردی هم بودند. آقای مبشری و نیری هم تشریف آورده بودند. صحبت شد و یك عده بر این بودند كه این مسائل نباید فراموش و یا مخفی شود و البته بعضیها مثل جناب مقیسه و نیری اذعان داشتند بهتر است فعلاً سكوت شود كه البته از نظر بنده سكوت در قبال این مسائل صحیح نیست و همین سكوت مسئولین و مجریان وقت بوده كه ضدانقلاب فرصت یافت این همه تبلیغات كند و به نظر من چند گام جلو افتادند.
خلفرضایی: جناب آوایی اگر یادتان باشه در جلسهای كه جناب رحیم ازغدی در دانشگاه تهران داشت كه البته فیلمش هم در سایت یوتیوب موجوده چند به اصطلاح دانشجوی فریب خورده، پلاكارد درست كرده بودند كه چرا اعدام ۶۷ صورت گرفت و رحیم ازغدی كه بخشم آمده بود باهاشان برخورد كرد. اینها دست بر نمیدارند از شیطنت حاج آقا حسینی. به نظر بنده باید فكری كرد چه بسا كه تا به امروز دیر شده است. الان ببینید اینها جلو زدهاند. چرا؟ برای سكوت به اشتباه برخی از مسئولین. اگر از ابتدا خودمان دست به كار شده بودیم اینطور نمیشد و ضدانقلاب جرأت نمیكرد كتاب بنویسد.
[ایرج مصداقی: استاد دانشگاه هنر «داریوش- ش» نام داشت که از دانشگاه اخراج شد. حادثه مزبور در دانشکده برق دانشگاه خواجه نصیر طوسی هنگام سخنرانی پورازغدی اتفاق افتاد. روی پلاکارد مزبور نوشته شده بود «کشتار ۶۷، حقوق بشر اسلامی». حسن رحیمپور ازغدی یکی از نزدیکان خامنهای و اعضای شورای انقلاب فرهنگی است.
وی در دههی ۶۰ یکی از بازجویان و شکنجهگران بیرحم رژیم در رشت، سمنان، همدان و مشهد بود و «بیبالان» را به خون کشید.
تاکنون مجتبی حلوایی معاون امنیتی زندان اوین و یکی از مسئولان کشتار ۶۷، اصغر فاضل سربازجوی شعبه هفت اوین در دههی ۶۰، کامران دانشجو وزیر علوم دولت احمدی نژاد و یکی از فاسدترین چهرههای نظام، علی اکبر رائفی پور به اصطلاح «روشنفکر» رژیم، نوه دکتر شیخالاسلامزاده وزیر بهداری دوران پهلوی و دکتر زندان اوین در سالن آمفی تأتر دانشگاه هنر تهران علیه من سخنرانی کرده و به اصطلاح دست به افشاگری زدهاند. همچنین برخلاف ادعای خلفرضایی، پیشتر قاضی مقیسه معتقد بود که بایستی چندین کتاب علیه «نه زیستن نه مرگ» و ادعاهای مطرح شده در آن نوشت. مسئولان امنیتی بودجهای بالغ بر ۳۰۰ میلیون تومان به رائفیپور و حسن رحیمپور ازغدی اختصاص داده بودند تا علیه «نه زیستن نه مرگ» دست به کار شوند؛ ظاهراً بعد از روشنگری من پروژه روی هوا ماند.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-73416.html
پس از نمایش موفقیت آمیز فیلم «آنها که گفتند نه» در مهمترین فیستیوالهای بینالمللی و تلویزیونهای اروپایی و ...، رژیم با اختصاص بودجهی هنگفتی در صدد تهیه یک فیلم در مقابل آن برآمد. «فرقهی رجوی» هم تا توانستند علیه این فیلم تبلیغ کردند. در یک یادداشت قبلاً به این موضوع اشاره کردم.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-68594.html
مسئولان امنیتی رژیم وعده میدادند این فیلم در ماه ژوئن ۲۰۱۶ به نمایش در خواهد آمد اما هنوز خبری از آن نیست. معلوم نیست چه بر سر آن آمد. من که آروز میکنم این فیلم به نمایش درآید چرا که باعث مطرح شدن هرچه بیشتر دههی ۶۰ خواهد شد. دست من نیز برای نوشتن و روشنگری در مورد افراد بازتر خواهد شد.
گفته میشد ۹۰ نفر در قابهای مختلف فیلم هستند. مسئول تهیه آن فردی است به نام «بحریان» که از اعضای رده بالا و پشت پردهی «بنیاد فارابی» است. از قرار معلوم این فرد بنیاد فارابی را به لحاظ مالی تغذیه میكند. او بایستی از اعضای وزارت اطلاعات باشد که برای این پروژه نیز پول هنگفتی گرفته است. افرادی که با او مستقیم همکاری کردند عبارتند از «جواد شمقدری(معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مشاور هنری در دولت احمدینژاد) / مسعود ده نمكی (از رهبران انصارحزبالله و عاملان حمله به خوابگاه دانشجویان و کارگردان)/ فرجالله سلحشور (فوت کرد / بیژن نوباوه (نماینده مجلس شورای اسلامی و نایب رئیس دوم کمیسیون امور فرهنگی مجلس، خبرنگار ویژه رجایی، باهنر و خامنهای. مدیرکل اخبار داخلی و خارجی واحد مرکزی خبر و مدیر دفتر نمایندگی صدا و سیما در نیویورک) / بهروز افخمی (نماینده «اصلاحطلب» مجلس ششم، کارگردان و پاسدار سابق زندان اوین) / محمدرضا شریفی نیا (بازیگر و یکی از توابان کثیف زندان اوین)/ بساكی / توانافر/ احقاقیان /علیاکبر رائفی پور / الهام چرخنده / مجتبی شریف واقفی/ مجتبی حلوایی(تیرخلاص زن و محافظ لاجوردی و مسئول انتظامی و امنیتی اوین و از مسئولان کشتار ۶۷)/ سیدعباس ابطحی(محافظ لاجوردی و تیرخلاص زن اوین) / مجید ملاجعفر(با نام مستعار مجید قدوسی مسئول اعدام زندانیان در اوین در جریان کشتار ۶۷) / علی پروین / محمد مایلی كهن / آشا محرابی (هنرپیشه و پاانداز محافل آنچنانی سران رژیم) / خانواده طالب طاهری و میرجلیلی و طهماسب (سه پاسدار کشته شده در «عملیات مهندسی» مجاهدین) / قورچیان/ عباس سلیمی نمین(مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، مدیر مسئول سابق کیهان هوایی) / تقی دژاكام(دبیر سرویس شهرستانهای روزنامه کیهان ) / حسین پاکدل (مجری، تهیه کنننده و مدیر شبکه سابق صدا و سیما ) و مهدی پاكدل(بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون)
تیم دوم : كبودیان مسئول ستاد اقامه (دفتر قرائتی ) / چند نفر از توابین دهه شصتی از جمله مجتبی میرحیدری و هما کلهر/ فاطمه سادات دشمن زیاری / رقیه چهره آزاد/ ایوب آقاخانی(مسئول تأتر حرفهای شورای نظارت و ارزشیابی مرکز هنرهای نمایشی و عضو شورای طرح و برنامه مراکز استانهای معاونت صدا جمهوری اسلامی/ معصومه ملك صیدآبادی (مسعود رجوی او را بینه «انقلاب مریم رجوی» خواند)/ دکتر حسین لاجوردی (پسر بزرگ اسدالله لاجوردی ؛ بسیار ثروتمند است. به خرید و فروش کلیه و ارگانهای حیاتی بدن بیماران مشغول است. گفته میشد وی و باند مافیاییاش به ربودن ارگانهای حیاتی بدن بیماران نیز میپردازند.) احسان لاجوردی (فرزند اسدالله لاجوردی) / نوه دکتر شیخالاسلام زاده وزیر بهداری پیش از انقلاب و رئیس بهداری زندان اوین در سالهای ابتدایی دههی ۶۰ / اعضای تبیان / جبهه پایداری / و تیم دانشجویان خارجی دانشگاه تهران.
گفته میشد در این فیلم عکس من را گذاشتهاند در آتش و پشت سر گویندهها. بخشی از دادگاه داریوش سلحشور و همچنین صحنهی خراب کردن خانهی گوهر ادبآواز در جهرم، (کسی که با منفجر کردن خودش آیتالله دستغیب و محافظان او را کشت) از جمله صحنههای فیلم است.]
* فرمودید در جلسات حاج داوود رحمانی هم دعوت بوده. این شخصیت كه بصورت شاخص در بسیاری از كتب ضد انقلاب دربارهاش داستانسراییها كردهاند در جلسهای كه حضور پیدا كرده بود چه میگفت؟
آوایی: البته بنده جلسه آخر نبودم.
خلفرضایی: من نشسته بودم. پیرمرد بینوا با وضع خراب و بیماری روماتیسمش آمده بود اصلاً حال نداشت. گویا سال هفتاد دو سكتهی بد مغزی و قلبی كرده بود. زیاد حرف نزد ولی او هم به خاطر آبرویش خیلی ناراحت بود بیچاره! میگفت برایش شایعه سازی كردهاند و به جریان قبرها و به اصطلاح تابوتها هم اشاره كرد كه اصلاً اینگونه نبوده است. یادم است میگفت فقط اندكی انگشت شمار را دو سه هفته در یك فضایی كه قبلاً گویا گود زورخانه قزلحصار بوده گرد هم آورده بودند تا فكر كنند تا شاید در سكوت آنجا آدم بشوند و به اعمال جنایت آمیز خود فكر كنند. البته در همان جمع هم عدهای سر موضع باقی ماندند و حاضر به توبه نشدند و این نه ماه و ده ماهی كه ضدانقلاب از آن صحبت كرده كه در جعبهها مینشینند اصلاً وجود خارجی نداشته و اصلاً چنین نبوده و البته خود حاج اسدالله لاجوردی طفلك دلش به حال اینها سوخته بود و از حاج آقا رحمانی خواهش كرده بود بساطش را جمع كند و همینطور هم شد. اما در آخر دار و دسته منتظری و مجید انصاری جریان را بشكل دیگری عنوان كرده بودند و تحت عنوان هیأت عفو آیت الله منتظری بخاطر روابط حسنهای كه با منافقین بصورت مخفی داشتند بزرگنمایی كرده بودند و از ماوقع گویا فیلمی تهیه كرده و خدمت امام برده بودند. اینها هم دنبال بدست آوردن قدرت بودند و چشم دیدن شهید لاجوردی را نداشتند. همین دو دستگیها و شكافهای ایجاد شده در نظام باعث شد ضد انقلاب فرصت كند در خارج از موضوع بهره برداری بشود و عدهای سودش را ببرند كه البته به یاری سربازان گمنام آقا دسیسه هایشان خنثی شد و هرچند قدری پیشروی كرده بودند اما بساطشان چپ شد.
[ایرج مصداقی: خلفرضایی در مورد حاج داوود رحمانی دروغ میگوید. او به شدت ترسیده است و از این که نامش دوباره مطرح شود به شدت گریزان است. وی حتی حاضر به شرکت در یک برنامه تلویزیونی به همراه پسران لاجوردی و عزت شاهی نشد. این برنامه را قرار بود بهروز افخمی فیلمساز به اصطلاح «اصلاحطلب» و نماینده مجلس ششم بسازد. حاج داوود رحمانی به صراحت گفته بود: «ما فریب لاجوردی را خوردیم بادمون كرد سه سال گه خوری كردیم، الانم پشیمونیم، ولمون كنید. وی همچنین این جا و آنجا مطرح کرده است «این پسره» یعنی من، تا او را به کشتن ندهم ول کن نیستم. او از این که نامش بر سرزبانهاست به شدت هراس دارد و صبح تا شب فحش و ناسزا به سران رژیم و خمینی میدهد.
روایت تابوتها و «قبر و قیامت» و واحد مسکونی را در کتاب «دوزخ روی زمین» که یک دهه قبل نوشتم، میتوانید در آدرس زیر بخوانید تا به یاوهگویی خلفرضایی پی ببرید.
http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/dozakh_roye_zamin.pdf
دهها نفر از قربانیان واحد مسکونی و قبر و قیامت و ... در خارج از کشور هستند و میتوانند در مورد فوق شهادت دهند. کما این که تعدادی از آنها در برابر مراجع بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری بارها شهادت دادهاند و خاطراتشان را انتشار دادهاند. نکتهی حائز اهمیت آن که به اعتراف خلفرضایی، خمینی فیلم تابوت و قبرها را دیده بود و با این حال به اتفاق فرزند جنایتکارش احمد از لاجوردی دفاع میکرد و با برکناری او مخالف بود.
«س، ت، س» یکی از زنان دلاور و رنجکشیدهی میهنمان با فداکاری و از خودگذشتگی زایدالوصفی که قادر به توصیف آن نیستم، توانست به یکی از مراکز آرشیو رژیم در شمال کشور که توسط شکوری پسر خالهی فاسد و پلید مجید انصاری اداره میشد راه پیدا کند و یک نوار ۶ دقیقهای از فیلم مزبور را به دست بیاورد. مدت زمان فیلم تهیه شده از روز بسته شدن «قبر و قیامت» قزلحصار بیشتر از ۶ دقیقه است اما در آرشیو مربوطه تنها این نوار ۶دقیقهای موجود بود. در این نوار مجید انصاری با شهین جلغازی که در کشتار ۶۷ جاودانه شد در محل «قبر و قیامت» گفتگو میکند. متأسفانه قبل از این که فیلم به دست من برسد در یورش مأموران وزارت اطلاعات ضبط شد.
اطلاع موثق دارم که مسئولان فعلی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی، اسماعیل نهاوندی یکی از گردانندگان «واحد مسکونی» را مورد پرسش و بازجویی قرار دادهاند. او مسئولیت راهاندازی این «واحد» را متوجه لاجوردی کرده است.
از وی خواسته شده است که از این به بعد مسئولیت آن را شخصاً به عهده بگیرد و مدعی شود که «خودسرانه» مبادرت به راهاندازی «واحد مسکونی» کردهاند. ]
«حاج آقا حسینی»: به خاطر همه چیز از شما برادران بزرگوار ممنونم. تشكر میكنم كه وقت گذاشتید. دوست داشتم بقیه همكاران هم اینجا حضور داشتند و نقطه نظر ایشان را هم اضافه میكردیم. با تشكر از شما...
تشکر آوایی و خلفرضایی از «حاج آقا حسینی»
[ایرج مصداقی: موضوع رو دستی که آوایی و خلفرضایی از «حاج آقا حسینی» خورده بودند، به همراه شکل و شمایل و قیافهی او در هیبت یک آخوند، سوژهی خندهی مأموران و مسئولان ستاد خبری وزارت اطلاعات بود. چنانچه در قسمت اول گفتگو توضیح دادم تصویر وی را دوربینهای زندان اهواز هنگام ورود به خانه آوایی گرفته بودند.]
ایرج مصداقی
www.irajmesdaghi.com
[email protected]