جمعه 19 شهریور 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

کشتار سال ۶۷؛ پای دین در میان است، درست وسط ماجرا، فریدون احمدی

فریدون احمدی
برخی شخصیت‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی که ریشه در جریان‌های دینی دارند خصلت و مبانی دینی –ایدئولوژیک کشتارهای جمهوری اسلامی به‌ویژه در کشتار چپ‌ها را انکار می‌کنند. این رویکرد اهمیت جدی راهبردی دارد. این سخن آقای رضا علیجانی که پای دین را این وسط باز نکنیم، خواست و سخن درستی نیست. پای دین در میان است، درست وسط ماجرا

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بیست و هفت سال تلاش بی وقفه برای افشای جنایت بزرگ کشتار همگانی زندانیان سیاسی در سال ۶۷، اینک می رود که به ثمر نشیند و دیگر دستان خون الود دست اندرکاران آن پنهان نماند. می رود که توطئه سکوت و همپیانی جناح های حکومتی، "بیعت بر سرخون" در هم شکند و جنایتی که به درستی جنایت علیه بشریت ارزیابی شده و برآن هولوکاست ایرانی یا هولوکاست کوچک نام نهاده اند، به تمامی از پرده بدر آید. انتشار فایل شنیداری آقای منتظری فرصتی بی نظیر فراهم آورد تا رسانه های تصویری و مجازی و شبکه های اجتماعی در ابعادی میلیونی این رویداد را به گوش و آگاهی مردم برسانند و دیگر امکانی برای سکوت در برابر آن نماند.برخی مقامات و دست اندرکاران و از جمله تعدادی از اصلاح طلبان حکومتی از کتمان و سکوت به توجیه و فریبکاری روی آورده اند.

خاوران معیار سنجش

سکوت بیست و هفت ساله مجموعه نیروهای درون و پیرامون حکومت و حمایت کنونی از آن کشتار بویژه از سوی برخی اصلاح طلبان، ناشی از: همدستی در جنایت، منفعت جویی، فرصت طلبی ، قواعد حرکت دردرون نظام و یا مجموعه ای ازهر یک از دلایل باشد، بار دیگر به روشنی نشان دادکه بدون فاصله گیری آشکار اصلاح طلبان از میراث خمینی و مبانی حقوقی نظام جمهوری اسلامی یعنی حاکمیت فقه و شریعت، نمی توان ادعا و رویکرد اصلاح طلبانه آنان را جدی و قابل اتکا دانست. نمی توان هم از آن جنایت هولناک و آمر اصلی آن روح الله خمینی دفاع کرد و هم سیمای طرفداری از دگرگونی و گشایش بخود گرفت.این گونه اصلاح طلبی ساختمان برشن روان است و فروریختنی همچنان که تا کنون بوده است.اصلی ترین کارکرد آن ایجاد حفاظ و حریم برای بقای نطام است.
مدافعان نظام در دفاع ازکشتار ۶۷ اکنون پشت حمله به مجاهدین، عملیات و خطاهای تاریخی آنان سنگرگرفته اند تا برزمینه عواطف منفی بخش هایی از جامعه به این سازمان، آن جنایت بزرگ را موجه جلوه دهند. بدیهی است از منظر انسانی و دموکراتیک کشتن هرکدام از آن هزاران انسان اسیر صرفنظر ازگرایش سیاسی واعتقادات آنان جنایت تلقی می شود اما در این میان تلاش می شود بر این واقعیت سرپوش نهاده شود که سدها زندانی وابسته به سازمان های مختلف چپ نیز کشتار شدند. اعدام چپ ها نمود بارز کشتن به خاطر عقیده. براساس حکم ارتداد( برگشتن ازاسلام) بود. اینک که داعش پلیدی کشتن به خاطر عقیده را به روشنی در برابر دیدگان جهانیان نهاده است، دفاع از کشتن به خاطر ارتداد برای داشا(دولت اسلامی شیعی ایران) دشوارتر شده است.

اما جالب توجه است که برخی شخصیت های سیاسی دموکرات و مخالف جمهوری اسلامی که ریشه در جریان های دینی دارند نیز خصلت و مبانی دینی –ایدئولژیک کشتارهای جمهوری اسلامی بویژه در کشتار چپ ها را انکارمی کنند واعدام وابستگان به سازمان های چپ در کشتار ۶۷ را تصمیمی صرفا سیاسی قلمداد می کنند.

در برنامه صفحه دو شبکه بی بی سی در مورد کشتار ۶۷ که در روز۱۱ شهریور، اول سپتامبرپخش شد، آقایان محمد رضا نیکفر، فرج سرکوهی، مسعود بهنود و رضا علیجانی حضور داشتند.در این برنامه آقای رضا علیجانی که انسانی فرهیخته و از زخم خوردگان جمهوری اسلامی است با صراحت در مورد کشتار ۶۷ ابراز داشت که "پای دین را این وسط باز نکنیم" و به عنوان استدلال گفت که "نود در سد آن هایی که اعدام شدند دیندار بودند وبا یاد خدا پای چوبه داررفتند و بزرگترین افشاگر این پرونده خودش یک مرجع مذهبی سنتی دینی بوده است". این بیان به اشکال مختلف پیش از این هم از سوی ایشان و برخی دیگر از "ملی- مذهبی" ها و دموکرات های مذهبی عنوان شده بود.

نخست به ایشان باید توصیه کرد در ارائه آمار دقیقتر باشند. تعداد جانباختگان غیرمذهبی، آنان که ارتباطشان با سازمان های چپ اعلام شده بود، تا آنزمان که من دنبال می کردم بین شش سد تا هفت سد تن تخمین زده می شد. فرد غیر مطلعی نیز در این زمینه نیستم. اولین لیستی که با اتکا به منابع جریان های چپ تهیه شد و البته ناقص بود را شخصا به آقای گالیندوپل، نماینده ویژه سازمان ملل ارائه کردم. با این حساب اگر مبنای آقای علیجانی را بپذیریم که " نود درسد ازآن هایی که اعدام شدند دیندار بودند"، باید رقم حدود هفت هزار را برای کل زندانیان اعدام شده صحیح بدانیم.

اما این سخن اقای علیجانی که پای دین را این وسط باز نکنیم، خواست و سخن درستی نیست. پای دین در میان است، درست وسط ماجرا. شواهد گواهی می دهند و قابل اثبات است که کشتار، هم کشتار چپ ها و هم قتل عام مجاهدین در سال ۶۷ ، بر اساس مبانی حقوقی اسلامی، با اتکا به احکام شرع و بربستر توجیه دینی و ایدئولژیک صورت گرفته است. براین باور نیستم که کشتار ۶۷ فقط مبنای دینی و ایدئولژیک داشت و تصمیم بر آن از جنبه و انگیزه سیاسی خالی بود. اکنون فاش شده است نقشه سیاسی کشتار زندانیان از سال ها پیش از آن طراحی شده بود اما انگیزه را با مبنا و بسترنباید یکی گرفت. بدون مبنای شرعی، بدون توجیه و بستر دینی این آدم کشی ددمنشانه به هیچ وجه نمی توانست این گونه اجرایی شود و چنین ابعاد غیر قابل تصوری به خود بگیرد.

در برابر هیات مرگ، تعیین کننده مرگ و زندگی برای چپ ها ، پاسخ به پرسش در مورد دین بود. مسلمانی؟ هرکس که جواب داد مارکسیستم یا به نوعی ازپاسخ پرهیز کرد و یا پاسخی داد که آنها آن را منفی تلقی کردند، در صف مرگ قرار داده شد. برای هیات مرگ در مورد چپ ها از نظر سیاسی "سرموضع"بودن اهمیت ثانوی داشت. البته بودند تعدادی از زندانیان سیاسی که تصمیم در مورد اعدام آنها از پیش گرفته شده بود و نوع پاسخ به این پرسش، در سرنوشت آن ها تاثیری نداشت.

اعدام زندانیان چپ و غیرمذهبی براساس حکم شرعی ارتداد(خروج و بازگشت از دین) صورت گرفت که مقرر می دارد فرد مرتد، مهدورالدم است یعنی خونش هدرو قتلش واجب است. مرتد مطابق تعریف تحریرالوسیله خمینی، فتوا دهنده کشتار، کسی است که "یکی از پدر یا مادرش درحال انعقاد نطفه او مسلمان باشد و این شخص بعد از بلوغش اظهار اسلام نماید و سپس از اسلام خارج شود." در مورد مرتبطین با سازمان های چپ تلاش هیات مرگ در وهله اول این بود که تکلیف ارتداد را در مورد زندانی روشن کنند. دو نمونه می آورم:

زندانی سرموضعی را می شناسم که هیات مرگ مرکب از نیری و اشراقی و پورمحمدی از او پرسیدندمسلمانی؟ گفت نمی دانم، پدرم از افسران سازمان نظامی حزب توده در سال ۱۳۳۲ بود. پرسیدند در گوش تو "قل هو والله" خواندند؟ گفت نمی دانم من بچه بودم. یکی از هیات آدم کشان، با عصبانیت پرونده را پرت کرد و سرانجام گویا دو به یک رای دادند که او از آغاز نامسلمان بوده و مرتد نیست. او زنده ماند. عضویت پدرش در حزب توده او را از مرگ رهانید. زندانی سرموضع دیگری از فداییان را می شناسم از اهالی کرند کرمانشاه که بخشی از آنان به شیطان پرست مشهورند. از او در مورد مسلمانی پرسیدند گفت شیطان پرستم. شیطان برعکس الله بیاری او آمد. او نیزنامسلمان زاده تشخیص داده شد و خوشبختانه زنده ماند.

بدون شک آقای علیجانی که خود مدتی طولانی درآن زمان ها در زندان بوده اند، در جریان موارد متعدد دیگری از این دست قرار گرفته اند.

در مورد کشتار مجاهدین نیز با تاکید می توان گفت که با اتکا به موازین و احکام شرعی و با توجیه دینی و البته با انگیزه سیاسی صورت گرفت. خود مفهوم منافقین که از نگاه خمینی "از کفار بدترند"، و مقوله محاربه با خدا و حکومت اسلامی، بنیان های دینی کشتار مجاهدین را نشان می دهد. بر همین پایه است که پورمحمدی عضو هیات مرگ و وزیر دادگستری دولت اعتدال سر گندیده اش را فراز می کند و با افتخار می گوید من حکم خدا را اجرا کردم. مگر دراین روزگاران کم می بینیم بنیادگرایان اسلامی را که پیروان شاخه های دیگر اسلام را خارج از دین و مستحق مرگ می دانند.

قصد من در اینجا از تاکید بر سخنان آقای رضا علیجانی در یک مناظره تلویزیونی، مته به خشخاش گذاشتن یا به بیان محاوره ای گیر دادن به گفته های ایشان نیست اگر منظور نقد سخنان ایراد شده در این مناظره بود، مطالبی که آقای مسعود بهنود ابراز کردند و در بخش هایی بسیار نیز ناخوش آیند بود جای برخورد جدی تری داشت. از جمله در جایی که ایشان انتشار فایل شنیداری اقای منتظری و افشای گسترده یک جنایت بزرگ را با مصالح اصلاح طلبان تاخت زدند و گفتند: "آن کسی که از پخش این نوار استفاده می کند، آن کسانی هستند که آمده اند بساط اصلاح طلبی را جمع کنند."

اهمیت سخنان آقای علیجانی در نقش راهبردی و رویکردی آن از سوی بخشی از الیت دینمدار جامعه ماست. انتظار از آقای علیجانی این است که به جای اینکه بگویند پای دین را این وسط باز نکنیم خود پای دین را به میان بکشند و بررسی کنند چه ظرفیت ها و آموزه هایی در دین، در آئین محمد و در متون مقدس است که امکانپذیر می سازد چنین جنایاتی تحت لوای اسلام صورت پذیرد. هربار که جنایت و تروری توسط داعش و طالبان و بوکو حرام و الشباب و... و انواع وطنی آن ها انجام می گیرد بسیار می شنویم که گفته می شود، این ها ربطی به اسلام ندارد. هیج انسان منصفی اسلام را مرادف این ها و در انحصار خوانش آن ها نمی داند اما این بیان که این مسائل ربطی به اسلام ندارد و نباید پای دین را این وسط باز کرد نیز به هیج وجه پاسخگو نیست. شانه خالی کردن از دیدن مساله است. پذیرش مشکل و طرح درست مساله گام مهمی برای یافتن راه حل است. راه حلی که اگر وجود داشته باشد تنها می تواند توسط خود روشنفکران و نواندیشان دینی به بار نشیند.

برخی نواندیشان دینی اسلام را به مثابه یک پدیده تاریخی دارای خوانش ها و تفسیرهای گوناگونی می بینند که در سراسر تاریخ اسلام گرایش ها و نحله های مختلف دینی را پدید آورده است. این رویکرد هرمنوتیکی به اسلام، فقط باب تفسیر و تعبیر رامی گشاید و پاسخ را در تفسیری امروزین و انسانی و رحمانی از مبانی اسلام می بینند. رویکرد هرمنوتیکی دارای محدودیت های جدی است. نمی توان فرمان به قتل و نابودی را دعوت به مهرورزی و رواداری تعبیرو تفسیر کرد. در بحثی درون دینی، کوشش هایی در زمینه فراتر رفتن از رویکرد صرفا هرمنوتیکی به اسلام و تجدید نظر در نوع نگاه ودر برخی مبانی دیده می شود. در این زمینه دستاوردهای دکتر عبدالکریم سروش قابل ذکر است. قرآن را نه مستقیما کلام خدا که حاصل رویاهای پیامبرانه دانستن و تاریخی و زمانمند دیدن "متن مقدس" و آئین محمد که احکام آن برای زمانه خود بود و نمی توانند لازم الاجرا در تمام زمان ها تلقی شوند از جمله بروزات این کوشش هاست. این کوشش ها هنوز نتوانسته در میان دین باوران به یک جنبش فکری قدرتمند، جسور و گسترده فرابروید.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016