دوشنبه 29 شهریور 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 شهریور» زندانی نوگرایی‌های خود، حمید آقایی
12 شهریور» آموزش و پرورش رکن پنجم دمکراسی است، حمید آقایی
پرخواننده ترین ها

آیا ملت ما دچار بحران موجودیت است؟ حمید آقایی

حمید آقایی
اگر یک ملتِ چند گونه و چند فرهنگ، یا به دلیل ترس از آینده نامعلوم و یا در اثر تحمیل یک حکومت مرکزی که مشروعیت خود را از مذهب و یا تاریخ می گیرد، حکومتی که خود را نماد حاکمیت ملی می پندارد و اعلام می نماید؛ به طور طولانی مدت در چنین شرایطی باقی بماند دچار انواع و اقسام بحران های موجودیتی خواهد شد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



پرزیدنت کمیسیون اروپا یان-کلود یونکر هفته گذشته در خطاب به نمایندگان پارلمان اروپا گفت که اتحادیه اروپا دچار بحران موجودیت (existential crisis) شده است. وی با ابراز نگرانی از این وضعیت از کشورهای عضو اتحادیه خواست که به برنامه های اقتصادی و امنیتی پیشنهادی کمیسیون اروپا برای یافتن زمینه های مشترک همکاری توجه بیشتری نشان دهند. وی در سخنان خود به این واقعیت اشاره کرد که در شرایط کنونی برخی از کشورهای عضو اتحادیه بجای تاکید بر همکاری با اتحادیه، بر طبل جدایی و کاهش دخالت های جامعه اروپا در امور داخلی کشورشان می کوبند.

واضح است که این ابراز نگرانی ها بعلت رشد ناسیونالیسم در بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله مجارستان و لهستان، اطریش و رای اکثریت نسبی انگلیسی ها به خروج از این اتحادیه است. وضعیت اقتصادی متزلزل اتحادیه اروپا و هجوم میلیونها پناهنده به مرزهای این قاره نیز، که اگر اقتصاد قوی آلمان و گشاده رویی این کشور نبود از این هم وخیم تر می شد، در تحریک این نیروی گریز از مرکز موثر بوده اند.

در حقیقت نگرانی رهبران جامعه اروپا و فرموله کردن آن تحت عنوان "بحران موجودیت"، بخاطر در خطر قرار گرفتن منافع قدرت های اصلی سیاسی-اقتصادی و کارتلهای مالی این قاره است. قدرت هایی که سود و منافع خود را در مرزهای باز و غیر قابل کنترل می بینند. بعبارت دیگر، "بحران موجودیت" مزبور در در درجه نخست گریبان اتحادیه اروپا و قدرتهای اقتصادی پشتیبان آنرا گرفته است، تا گریبان ملت های اروپایی و مردم ساکن این قاره. اتحادیه ای که بتدریج از اتحاد اقوام و ملت های اروپایی برای ایجاد یک جامعه فدرالی، مشترک آزاد و صلح آمیز تبدیل به اتحادیه قدرت های اصلی اقتصادی و کارتلهای مالی این قاره که می خواهند فراتر از دولت های آن عمل کنند، گردیده است.

برای نگارنده، زمانی که سخنان رئیس کمیسیون اروپا و ابراز نگرانی او از وجود "بحران موجودیت" را شنید، این سوال پیش آمد که آیا یک ملت و یا جامعه ای از ملت های گوناگون مانند جامعه اروپا، نیز می تواند دچار "بحران موجودیت" شود؟ و آیا ما نمونه های تاریخی از وجود چنین بحرانهایی را در اختیار داریم؟ نمونه های تاریخی که البته محدوه زمانی آن باید به دورانی که اساسا پدیده های مدرن دولت و ملت شکل گرفتند و تعریف خاصی از آنها ارائه شد محدود گردد. یعنی زمانی که امپراطوری های اروپا و نظام های فئودالی آن پس از انقلاب صنعتی و بطور مشخص پس از جنگ جهانی اول فروریختند و دولت-ملت های جدیدی بر مبنای نژاد و زبان مشترک پدید آمدند. دورانی که از آن به بعد، با وجود بحرانهای بسیار سیاسی-اقتصادی که منجر به جنگ های خونین در این قاره شدند ما کمتر شاهد "بحران موجودیت" برای یک ملت بوده ایم.

به همین دلیل نیز زمانی که گزاره "بحران موجودیت" را جستجو می کنی، بیشتر به مباحث روانشناسی فردی بر می خوری. در حوزه مسائل اجتماعی نیز عمدتا با موضوعاتی مانند بحران هویت، بحران اقتصادی و سیاسی مواجه می گردی. در مباحث فلسفی نیز مقوله "بحران موجودیت" معمولا به دچار شک و تردید شدن یک فرد نسبت به اصالت و قدرت وجودی خود و مسئولیت اصلی او در ساختن و پرورش این وجود انسانی مربوط می شود. از این منظر است که می توان گفت که بحران موجودیت در حوزه روانشناسی فردی بسیار عمیق تر و خطرناک تر از بحران هویت است و ممکن است به خودکشی منجر گردد.

شاید تنها نمونه تاریخی در کشورهای اروپایی که یک ملت مشخص در یک مقطع زمان خاص دچار بحران موجودیت گردید، ملت آلمانِ پس از پایان جنگ دوم جهانی باشد. ملتی که پس از سقوط رایش سوم، که در ابتدا به آن امید بسته بود تا شاید او را از بحرانهای عدیده اقتصادی و رکود و فقر وحشتناک نجات دهد، دچار بحرانهای روحی از جمله افسردگی شده بود. بحرانهایی که پس از آشکار شدن جنایت های ضد بشری دولت آلمان نازی و بعد از پایان جنگ و سپس تحت قیومیت و کاپیتولاسیون متحدین قرار گرفتن و در نهایت تقسیم کشورشان، آغاز شدند. بحرانهایی که دهه ها طول کشید تا ملت آلمان خود را از شر آنها نجات دهد و اشتباهات تاریخی خود را ببخشد و مجددا با تلاش بسیار، اصالت وجودی خود که دچار بحران موجودیت شده بود، بار دیگر بعنوان یک ملت مستقل، پویا، قدرتمند و گشاده دست به اثبات رساند.

در کادر این بحث، این سوال می تواند مطرح شود که آیا ملت ایران نیز دچار بحران موجودیت شده است و یا تهدید آن وجود دارد که دچار این بحران گردد؟ و آیا این سوال را می توان بطور کلی به کشورهای مسلمان منطقه خاورمیانه بسط داد؟ ملت هایی که در دهه های اخیر بحرانهای گوناگونی از جنگ های منطقه ای، کودتا، استبداد تا تقسیمات جغرافیایی مصنوعی را متحمل شده و پشت سر گذاشته اند. ملت ها و اقوامی که چند هزار سال موزائیک وار در کنار هم زیسته اند و در هر دوره ای تحت حاکمیت یک مذهب خاص و یا قیمومیت یک دولت مرکزی، مانند امپراطوری عثمانی بسر برده اند. ملت ها و اقوامی که بسیار شان بغلط عرب خوانده می شوند، در حالیکه فقط زبانشان عربی است و مذهبشان از عربستان وارد شده است. برای مثال کشورهای مسلمان شمال افریقا، مانند مصر، مراکش و لیبی که اساسا نژادشان افریقایی است تا سامی و عرب.

ملت ایران و اقوام ساکن این سرزمین نیز تجربیات و تاریخ کما بیش مشابه ای پشت سر گذاشته اند. ملتی که تازه پس از مشروطه در مجامع بین المللی بعنوان یک ملت واحد و رسمی به رسمیت شناخته شد و دولت آن کشور نیز بعنوان دولت ایران نامیده گردید. در حالیکه دولت های ایران زمین از زمان صفویه تا قاجار بعنوان دولت ممالک محروسه ایران نامیده می شد. ملت ما و مردمان ساکن این سرزمین نیز در هر دوره ای تحت قیمومیت یک دین و یا حکومت دینی متمرکزی قرار داشته اند.

این سوال که آیا ما و ملت های منطقه نیز دچار بحران موجودیت شده اند قطعا در شرایط اسفبار کنونی بطور جدی تری طرح می باشد. شرایطی که در آن آتش جنگ های قومی و مذهبی در خاورمیانه شعله می کشد و ملت چند گونه ایران زمین نیز تحت حاکمیت یکجانبه و استبداد دینی روحانیت شیعه دوازده امامی قرار گرفته است. شرایطی که حداقل بخشی از مردمان ساکن این سرزمین آبا و اجدادی بخاطر حفظ امنیت خود و جلوگیری از سرایت آتش جنگ های قومی و مذهبی به کشورشان در دام حیله شیعه گری این حکومت و جنگ مصنوعی بین شیعه و سنی افتاده اند. جنگی که قدرت های منطقه ای از جمله ولایت فقیه و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در دامن زدن به آن نقش بسیار دارند و بهره های فراوان از آن می برند. از جمله می توان بعنوان نمونه افتادن در دام و حیله شیعه گری به مسابقات ورزشی اشاره کرد، که در اکثر مسابقات فوتبال بین ایران و یکی از کشورهای عربی شعار ضد اعراب داده می شود.

شاید تا اینجای مطلب، این وضعیت را به تبلیغات شبانه روزی و حیله گری های شیعه گری روحانیت حاکم بر ایران از یک سو و نگرانی ایرانیان از حملات خارجی و تجاوز به مرزهای کشورشان از سوی دیگر نسبت داد، و یا آنرا به دشمنی ها و دسیسه های حکام عربستان منتسب کرد و به این طریق آنرا تا حد بحرانهای سیاسی و منطقه ای تقلیل داد. اما زمانی که بکرات مشاهده می کنیم که حتی در مسابقات فوتبال داخل کشور نیز، بويژه هنگام مسابقه یک تیم تهرانی با تراکتور سازی تبریز و یا تیم فوتبال اهواز شعارهای ضد قومیتی علیه یکدیگر داده می شوند، دیگر نمی توان به این تقلیل و محدود کردن دامنه این بحران کفایت داد. بنظر نگارنده اگر ما این شرایط را در کنار اضمحلال اخلاقی و فرهنگی و بحرانهای عدیده اجتماعی از فساد، دزدی تا اعتیاد و فحشا قرار دهیم می توان نتیجه گرفت که ملت ما اکنون در آستانه ورود به یک بحران جدی موجودیتی است.

با این بحران اما، همانطور که دیگر ملت ها نشان داده اند بدو گونه می توان برخورد کرد، یا دچار اضمحلال و فروپاشی شد و یا مجددا خود را کشف کرد و اشتباهات و خظاهای گذشته را بخشید و قوی تر از قبل از دل بحران خارج شد، همانطور که ملت آلمان سرانجام با موفقیت از بحران وجودی خودساخته خارج گردید.

واقعیت این است که در بسیاری از مقاطع تاریخ، اتحاد ملت ایران و یا اقوام ساکن این سرزمین یا با زور شمشیر و یا توسط تحمیل یک ایدئولوژی واحد مذهبی حفظ گردیده است. اتحادی که نه تنها موجب رفاه، آزادی و آسایش مردم ساکن اقصا نقاط این کشور نشده است، بلکه بعلت تحمیل یک حکومت متمرکز استبدادی که عمدتا مشروعیت خود را از دین می گرفته، و بدلیل تبعیض های قومیتی و دینی، ملت ایران را تبدیل به موجودی معیوب و عقب افتاده کرده است. موجودی که سرِ بزرگ آن در پایتخت قرار دارد و بند ناف آن به لوله های نفت وصل است. موجودی که دیگر اعضایش ضعیف و از کار افتاده اند و به آب باریکه و جریان ناچیز درامدهای نفتی که عمده اش در آن سر بزرگ مصرف می شود وابسته و زنده اند.

بعبارت دیگر ملتی که به برکت این حکومت فاسد حتی دیگر آب آشامیدنی ندارد و قبل از اینکه قربانی حملات تروریستی شود، قربانی خشکسالی و بی آبی خواهد شد و بر سر آن با یکدیگر خواهد جنگید. آیا ملتی که نسل پیشین آن بطور میلیونی پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت خمینی و روحانیت شیعه را بر سرزمین و جان و مالشان جشن گرفتند، اما اکنون بازماندگان آن نسل و فرزندانشان شاکی و پشیمان از کرده خود هستند، و در عین حال، در میان آشوبهای منطقه ای راه گریزی ندارد تا همین ثبات نیم بند نیز از دست نرود، دچار بحران موجودیت نیست؟ آیا بخود شک نخواهد کرد و نخواهد گفت که از ماست که برماست و آیا مصداق آن سخن نیست که هر ملتی حکومت و رهبری نصیبش می شود که لایق آن است؟

آیا این ملت پس از گذر از بحرانهای سیاسی پس از انقلاب اسلامی، و بعد از پشت سر گذاشتن تجربه جنگ هشت ساله با عراق و دیدن سیدان خندان و حیله گر و رهبران عوام گرا و بعد از آموختن دروغ و حیله و کلاه شرعی در این نظام، نظامی که تاریخ واقعی این کشور را فقط تاریخ پس از ورود اسلام به ایران می داند و به نسل های جوان آموزش می دهد، دچار بحران هویت که شکی در آن نیست، دچار بحران موجودیت و سرخوردگی نیست؟ ملتی که زیر نعلین آخوند خرد شده و در ده های اخیر چندین بار زهر شکست های زنجیره ای را چشیده است. زنجیره ای از شکست ها که از زمان گروگانگیری در سفارت امریکا که با خفت و ضررهای فراوان پایان یافت آغاز گشت، با پذیرش خفت بار قطعنامه های سازمان ملل پس از ماجراجویی های خمینی در زمان جنگ با عراق ادامه یافت و آخرین حلقه آن نیز عقب نشینی قهرمانانه خامنه ای و تن دادن به توافق برجام بود.

در توان نگارنده و اصولا هیچ کسی نیست که آینده را پیش بینی کند، اما برای او اصالت فرد و انسان بسیار بسیار بالاتر از اصالت خاک، سرزمین، فرهنگ و مذهب و یا یک مشت سنگ و بنای بجا مانده از تاریخ است. اگر قرار باشد که به بهانه تاریخِ یک ملت و یا حفظ سرزمین و یا به بهانه دین و مذهب، آزادی های فردی و اصالت وجودی تک تک انسانها در معرض تهدید قرار گیرند و یا خاک محل زندگی یک قوم به توبره کشیده شود و جوی های خون جاری گردند، قطعا زندگی مستقل و آزاد در قطعه ای کوچک از خاک را ترجیح می دهد.

در نهایت اینکه اگر یک ملتِ چند گونه و چند فرهنگ، یا بدلیل ترس از آینده نامعلوم و یا در اثر تحمیل یک حکومت مرکزی که مشروعیت خود را از مذهب و یا تاریخ می گیرد، حکومتی که خود را نماد حاکمیت ملی می پندارد و اعلام می نماید، بطور طولانی مدت در چنین شرایطی باقی بماند دچار انواع و اقسام بحرانهای موجودیتی خواهد شد. بحرانهایی که گاه با مرهم های دروغین از جمله حفظ حاکمیت ملی، که در واقع پوشش حاکمیت یک قدرت خاص بر سرتاسر یک سرزمین است، پوشیده و پنهان می شوند و یا با گسترش ترسهای کاذب از آینده نامعلوم از جلوی صحنه به پشت رانده می گردند. بحرانهایی که پس از مدتی، بمانند آتش زیر خاکستر، سرانجام شعله ور می گردند و در اشکال گوناگون شورش و انقلاب و جنگ های داخلی و در هم ریختن همه چیز ظاهر می شوند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016