پنجشنبه 8 مهر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

زن خانه‌دار عراقی که سر داعشی‌ها را پُخت

فرارو - بن ودمان|شرقاط، عراق - " خفه شید و تکون نخورید"؛ زنی در لباس جنگی و روسری سیاه که برای مصاحبه آماده می‌شد، به مردان مسلحی که پشتش ایستاده بودند این‌گونه دستور داد.

به گزارش فرارو به نقل از سی ان ان، بلافاصله ساکت شدند و هرکدام سلاح‌هایشان را تنظیم کردند و به حالت آماده‌باش راست ایستادند.

iraqiwmncookis1.jpg

با خود فکر کردم این زن مورداحترام است. او یک تپانچه 9 میلی‌متری را در یک جلد چرمی در زیر بازوی چپ خود حمل می‌کند. منطقه اطراف ماشه رنگش ریخته و نقره‌ای شده بود.

این زن 39 ساله به نام "وحیده محمد" که به " ام هنادی" معروف است، واحدی با حدود 70 نیرو را در منطقه شرقاط ( شهری در 80 کیلومتری جنوب موصل) هدایت می‌کند.

او و افرادش که بخشی از یک گروه شبه‌نظامی قبیله‌ای هستند، اخیراً در خارج کردن نیروهای داعش از منطقه به نیروهای دولتی کمک کردند.

در دنیای مردانه‌ی روستاهای عراق، زنان مبارز بسیار نادر هستند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تحت تعقیب‌تر از نخست‌وزیر

ام هنادی تازه‌کار نیست. او می‌گوید: " من مبارزه با تروریست‌ها را در سال 2004 آغاز کردم و با نیروهای امنیتی عراق و نیروهای ائتلاف همکاری کرده‌ام. بنابراین او خشم القاعده در بین‌النهرین و بعدها داعش را برانگیخت.

او با اشاره به خلافت خود خوانده داعش گفت: " از جانب رهبران عالی‌رتبه‌ی داعش ازجمله خودِ ابوبکر البغدادی دریافت کردم. اما توجهی نکردم."

iraqiwmncookis2.jpg

او با افتخار می‌گوید: " من در راس لیست افراد تحت تعقیبشان قرار دارم. حتی بالاتر از نخست‌وزیر."

ام هنادی تعداد دفعاتی که خارج از خانه‌اش خودروی بمب‌گذاری‌شده قراردادند را می‌شمارد: در سال‌های 2006، 2009، 2010. و سه بمب در سال‌های 2013 و 2014.

در جریان این سال‌ها، اولین شوهرش در مبارزه کشته شد. او دوباره ازدواج کرد، اما دومین شوهرش نیز اوایل امسال توسط داعش کشته شد. داعش پدر و سه برادرش را نیز کشت. او می‌گوید که داعش گوسفندان، سگ‌ها و پرندگانش را نیز کشتند.

iraqiwmncookis3.jpg

خود او نیز نزدیک بود کشته شود.

او می‌گوید: " آن‌ها شش باز سعی کردند مرا ترور کنند. به سر و پاهایم ترکش خورد و دنده‌هایم شکست."

او روسری‌اش را عقب کشید تا زخم‌هایش را نشان دهد. " اما تمام این دشواری‌ها سبب نشد مبارزه را متوقف کنم."

iraqiwmncookis5.jpg

ام هنادی ادعا می‌کند در جنگ‌های متعددی با داعش به همراه نیروهایش شرکت کرده است. ژنرال جاما عناد فرمانده نیروهای زمینی در استان صلاح الدین به ما گفت که برای نیروهایم هنادی وسایل نقلیه و سلاح فراهم کرده‌اند.

ژنرال عناد مردی کوتاه‌قد و جمع‌وجور و کم‌حرف به‌سادگی گفت: " برادرها و شوهرهایش شهید شدند."

iraqiwmncookis4.jpg

صفحه فیس‌بوک هنادی

پس از فهرست تمام حملات علیه او و تمام عزیزانی که توسط داعش کشته‌شده‌اند، ام هنادی گفت: " با آن‌ها جنگیدم. سرشان را بریدم. سرهایشان را پُختم و بدن‌هایشان را سوزاندم."

او هیچ بهانه‌ای نیاورد و سعی نکرد این کارها را توجیه کند. این اظهارات را با افتخار بیان کرد نه به‌عنوان یک اعتراف.

وی ادامه داد: " تمام اقدامات مستند هستند. می‌توانید در صفحه فیس‌بوکم آن‌ها را ببینید."

ما فیس‌بوکش را بررسی کردیم. در میان عکس‌های بسیاری از او و همسرانش، مبارزان و ژنرال‌ها، تصویری از او در همان لباس مبارزه سیاه دیده می‌شد که یک سر به‌ظاهر تازه قطع‌شده را در دست داشت. تصویر دیگری دو سربریده را در دیگ نشان می‌داد. در عکس دیگری در میان اجساد نیمه سوخته ایستاده است. نمی توانیم بفهمیم که تصاویر واقعی اند یا فتوشاپ. اما اصل مطلب را فهمیدیم.

ام هنادی خود را یک زن خانه‌دار می داند. او گزارش های رسانه ها مبنی بر اینکه او یک آرایشگر است را تکذیب کرد. یکی از تصاویر فیس‌بوکش بدون روسری است که به نظر می رسد در یک آرایشگاه گرفته شده است. او دو دختر 20 و 22 ساله دارد. آن‌ها آموزش دیده و آماده مبارزه اند. اما درحال حاضر سرشان شلوغ است و از فرزندانشان مراقبت می کنند.

هنگامی که مصاحبه به پایان رسید، همراهان ام هنادی به سمت وانت های خود رفتند. من تا نزدیکی یکی از وانت ها رفتم که سه مرد در صندلی جلو نشسته بودند. یکی از آن‌ها از جیب خود یک نارنجک بیرون آورد و گفت: " این برای داعش است."

و راننده یک قمه ی بزرگ و سنگین را از روی داشبورد برداشت و آنرا نزدیک صورت من کرد و گفت: " این هم همینطور... برای بریدن سرهاشان."


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016