گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سايت كلمه: تذکری دلسوزانه به آیتالله خامنهای: اینجا جمهوری اسلامی است!کلمه-گروه سیاسی: آیتالله خامنهای یک بار دیگر برای مهار کسی که نظرش به او نزدیک تر بود، ناچار به پشت بلندگو آمد. اتفاقی که این بار در نوع خود بی نظیر است. رهبری به پشت بلندگو آمد تا پس از عدم اطمینان از نتیجه دیداری خصوصی، این بار پیش روی همه به «فلان آقا» یعنی برادر مومن نصیحت کند که در «فلان قضیه» یعنی انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکند. این موضوع بازتاب وسیعی در جامعه داشته است. جالب آنکه این موضع از جانب اغلب سبزها نه تنها استقبال نشده که محل نقدهای مختلف قرار گرفته است. این یادداشت همسو با نقدهایی است که به این اتفاق نگاهی مثبت ندارند. اولین نقد، بارزترین ایراد به این کار است. نصیحت اگر قرار است که فردی، رفاقتی، برادرانه و نه از موضع امر و نهی باشد، پشت بلندگو رفتن و علنی کردن ندارد. چرا که افراد مخیر به پذیرش و یا رد توصیه هستند، حال آنکه همه میدانند که احمدینژاد پس از این ماجرا چاره دیگری جز پذیرش این نهی توصیه گونه ندارد. به بیان دیگر اصرار رهبری بر صرفا توصیه خواندن این “نهی” تعارفی بیش نیست ولی ایشان با اطلاع از این که این کار چندان غیر قابل دفاع است که بیان شفاف و صادقانه آن ممکن نیست ناگزیر به این شوخی تعارف آمیز شده است. پس تا این جا بپذیریم که توصیف صادقانه آنچه اتفاق افتاده “نهی” است و نه توصیه و این نهی به صورت مبنایی خلاف حقوق سیاسی رهبری و نافی حق دیگران است حتی اگر احمدی نژاد باشد. نکته دوم، بررسی دلایل این نهی است. آنچه رهبری درباره ایجاد دوقطبی در جامعه در صورت کاندیداتوری احمدینژاد مطرح کرده کاملا درست است. احمدینژاد در بخشی از جامعه اقبال دارد اما در بخش بسیار بزرگی از جامعه هم به شدت منفور است. در واقع کسی نیست که به اندازه او رای منفی داشته باشد. این مولفه را به روحیه ماجراجو و تنش آفرین او که اضافه کنیم – همان روحیهای که سالهای سال رهبری آن را شجاعت مینامید – به آیتالله خامنهای حق میدهیم که دلش نخواهد او کاندیدا شود و همان بهتر که جامعه را به تنش نکشد. علاوه بر این، احمدینژاد غیر قابل اعتماد است. او اگر رای بیاورد همین مقدار اندک احترام رهبری را هم بوسیده و کنار خواهد گذاشت. او به کمتر از نفر اول شدن رضایت نمیدهد و برای این توهم دست به هر کاری خواهد زد. دیگر اینکه او عامل اصلی انشقاق در بین نیروهای راست یا همان کسانی است که رهبری آنها را انقلابی میداند. احمدینژاد که بیاید بسیاری از اصولگرایان قهر خواهند کرد و این جریان تکه پاره تر از از قبل خواهد شد. همچنین با وجود اینکه احمدینژاد رای آورترین چهره اصولگرایان است، اما نظرسنجی ها نشان میدهد که او از روحانی یا هر کاندیدای دیگر از جناح منتقدان خواهد باخت و این یعنی پوچ کردن کامل دست جناح سیاسی مطلوب رهبری. از همه مهم تر آنکه، احمدینژاد که ببازد و به دلیل یکدست نبودن هیات اجرایی و ناظران امکان تقلب منتفی و باخت او اعلام شود، مقایسه این نتیجه با نتیجه اعلام شده در انتخابات ۸۸ را چه کسی می تواند توجیه کند؟ هیچ کس! و بالاخره این که با آیتالله خامنهای هر اختلافی که داشته باشیم او را مخالف رشد و پیشرفت کشور نمیدانیم حتی اگر مانند بسیاری از کارشناسان و نخبگان سیاستهای خود ایشان را مانع اصلی این هدف بدانیم. آیتالله خامنهای با همه تجارب و اطلاعاتی که در همین سخنرانی اخیر از پشت بلندگو به رخ کشید این حد از تحلیل و اطلاعات را دارد که احمدینژاد و سیاستهایش که همپوشانی زیادی هم با سیاست های رهبری در دولت های نهم و دهم داشت جز ضرر برای کشور ندارد. سابقه دزدی ها و اختلاسهای تیم احمدینژاد بماند. اما نکته مهم دیگر ماجرا، لحن و کلام و منطق رهبری در این نهی است. ایشان متاسفانه هر روز صریح تر از پیش مبانی یکه سالاری خود در سیاست و مدیریت همه چیز و همه کس را عیان می کند. اینکه من از همه بهتر می دانم، از همه بیشتر اطلاع دارم، از همه بهتر می فهمم و حال به خود اجازه دهد که این از همه بهتر فهمیدن را به دستور عملیاتی تبدیل کند و به این بگوید کاندیدا بشو، به دیگری بگوید نشو، یعنی حتی منتظر ظاهرسازی شورای نگهبان نماندن. نکته نگران کننده ماجرا دقیقا همین جاست. در واقع حالا که نقطه اشتراک تحلیلی بسیاری از منتقدان و به خصوص سبزها با رهبری درباره نامناسب بودن آقای احمدی نژاد برای مدیریت های کلان فراهم شده و شائبه رقابت انتخاباتی نیست، جای تاکید بر این نگرانی اصلی است. این که آیتالله خامنهای یک بار در سال ۸۸ نظر خود را به آقایی نزدیک تر ببیند و با هر ضرب و زوری او را رئیس جمهور کند و ۸ سال بعد به او حتی حق کاندیداتوری ندهد، معنای بدی دارد. ممکن است که رهبری خود را علامه دهر بداند و سیاست را گوشه کوچکی از دریای معرفت الهی خود. اما دنیای امروز چنین تصوراتی را بر نمیتابد و حتی اگر بر فرض محال چنین چیزی باشد، قرارداد مردم با حاکمان بر این گونه تصورات بنا نشده است. اینجا جمهوری اسلامی است که با خون دلها و جانبازیها و ایثارگریهای فراوانی بنا شده است و قرار به بازگشت به دوران سلطنت نیست. اگر قرار بر این بود که پادشاهی خود نخست وزیر تعیین کند و خود بردارد و به که بگوید باش و که نباشد و یکه سالاری شود، نیازی به انقلاب و هزینه دادن انقلابیونی همچون خود آقای خامنهای نبود. قرار بر جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد است و این رفتارها با این نظام سازگاری ندارد. ما این را به بهانه تضییع حق فردی به نام احمدی نژادی میگوییم که معتقدیم جای او در صورت یک رسیدگی قانونی و بیطرفانه، زندان است چه رسد به آنهایی که چشم و چراغ این ملت و آبروی جمهوری اسلامیاند، بر مبانی آن ایستادهاند و رنج حصر و بند را برای دفاع از آن به جان خریدهاند. لطفا تا دیرتر از این نشده به مبانی جمهوری اسلامی بازگردید. در این مسیر اگر انقلابی باشد، مصداق آن است که قرآن “ینقلب علی عقبیه” است. انقلابی برای بازگشت به گذشته، واپسگرایی و تحجر. ۳۸ سال است که مردم ایران از قبله سلطنت فردی به قبله جمهوریتی معنوی و اسلامی رو آوردهاند تا از همین بلیات شرک آمیز نجات یابند و بنایی برای بازگشت به گذشته ندارند. Copyright: gooya.com 2016
|