گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فرارویاندن رد فجایع دهه ۶۰ به عاطفه ملی، مهدی فتاپورآیا فاجعه دهه ۶۰ یک حادثه تاریخی است که بررسی آن کار تاریخ نویسان است یا تاکید بر آن کماکان حائز اهمیت سیاسی است؟ آیا رد این فاجعه توانسته به بخشی از عاطفه ملی کشور ما تبدیل شود و اگر نه چرا. تا چه حد این به ما بستگی دارد و چه میتوانیم بکنیم
متن سخنرانی در مراسم یادمان فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در برلین
• آیا فاجعه دهه شصت یک حادثه تاریخی است که بررسی آن کار تاریخ نویسان است یا تاکید بر آن کماکان حائز اهمیت سیاسی است؟ • آیا رد این فاجعه توانسته به بخشی از عاطفه ملی کشور ما تبدیل شود و اگر نه چرا. تا چه حد این به ما بستگی دارد و چه میتوانیم بکنیم؟ من تلاش میکنم در صحبت امروزم باختصار با این سوالات تماس بگیرم کشتار سال ۶۷ هنوز به تاریخ نپیوسته و تاکید بر آن دارای اهمیت سیاسی روز است. تا زمانی که دست اندرکاران چنین کشتار و فجایع آن دهه هنوز در ردههای بالای رژیم مسولیت دارند، تا زمانی که مسئولین رژیم، آن دهه و کشتارهای آنزمان را تایید و حتی عوامل آنرا مورد تمجید قرار میدهند، شرایط بازگشت به آن دوران سد نشده و تاکید بر آن فجایع اهمیت سیاسی روز دارد. تنها با تاکید مداوم بر آنچه در آن سالها گذشت و تبدیل مخالفت با آن اقدامات به یک عاطفه ملی که پایگاه اجتماعی خود رژیم را نیز در برگیرد، امکان تکرار چنین فجایعی را میتوان مانع شد. چرا مخالفت با این فاجعه به عاطفه ملی بدل نشده من چند سال پیش در وبلاگم مطلبی نوشتم. سفری داشتم به جنوب فرانسه. در میدان مرکزی یک روستا که ما در آنجا چادر زده بودیم کنسرتی برگزار شده بود. یکی از اهنگهایی که اجرا شد آهنگ بلا چاو بود و من دیدم اکثر آنهایی که در میدان جمع بودند این آهنگ را بلد بودند و همراهی کردند. به این فکر میکردم که همه آنها میدانند این آهنگ در تمجید پارتیزانهایی ساخته شده که اکثرشان کمونیست بودند ولی این مانع آن نشده که این آهنگ بعنوان بیان کننده خاطره آن دوران به یک اثر ملی تبدیل شود و بعد از بیش از پنجاه سال در حافظه مردم باقی بماند. فرج سرکوهی یک بار بدرستی نوشته بود حوادث تاریخی آنگاه در ذهن تودهها باقی میمانند که به ادبیات و هنر راه یابند. در کشور ما در سالهای پس از انقلاب این همه فاجعه رخ داد ولی ما با آثار باارزشی که در سطح تودهای انعکاس یافته و فجایع آندوران را بیاد آورد روبرو نیستیم. در جریان ملی شدن صنعت نفت و حوادث بیست و هشت مرداد در شرایطی که ابعاد فاجعه با انچه در سالهای دهه شصت رخ داد قابل قیاس نیست ما آهنگ مرا ببوس را داریم ولی در دهه شصت ما فاقد چنین اثری هستیم. اگر بپذیریم که سد کردن امکان تکرار چنان فجایعی نیازمند آنست که مخالفت با آن به عاطفه ملی بدل شود، بررسی دلایل این ضعف و یافتن راههایی برای غلبه بر آن از مقدمترین وظایف ماست. برگزاری چنین یادبودهایی برای ممانعت از بفراموشی سپردن آن روزها ضرور است ولی کافی نیست. من در اینجا به چند نکته که به نظر من از عوامل اصلی این ضعفند اشاره میکنم در تاریخ حوادث را با ذکر روندها، ارقام وفاکتها ثبت میکنند ولی برای فرارفتن از این و تبدیل حوادث به هنر و ادبیات و تبدیل آن به عاطفه ملی ذکر حوادث و فاکتها و ارقام کافی نیست. ادبیات با پدیدههای مشخص سروکار دارد. چند هزار انسان بیچهره که همگی انها حامل ارزشهای مورد تایید مثلا فداییان ویا مجاهدین و نمونه فداکاری، ایستادگی صداقت و نظایر آن بودند به ادبیات راه پیدا نمیکنند. فرارفتن از ذکر کلی فاجعه در گرو آنست که چهرههای مشخص و حوادث مشخص ترسیم شود. باید کوشید زندکی نه تنها چهرههای نامدار آن دوران نظیر سیمین فردین، انوشیروان لطفی، هیبت معینی، علی شکوهی، رحمان هاتفی، علیرضا سپاسی و.. بلکه سیمای تک تک آنهاییکه در آنروزها جان باختند را ترسیم کرد. باید رقم چند هزار را در چهرههای مشخص منعکس کرد. باید راجع به آنچه در زندانها گذشت بطور مشخص و با تصویر صحنههای وقایع نوشت ونوشت. باید راجع به احساسات و عواطف آن نوجوانانی صحبت کرد که نوجوانی خود را در سلولهای زندان اوین سر کردند. باید راجع به مادرانی چون زهرا سلیم صحبت کرد که در سلول منتظر آن بودند تا فرزندشان بدنیا بیاید و فردای بدنیا آمدن فرزندشان اعدام شوند. باید راجع به آخرین ساعتهای زندگی کسانی چون سهیلا درویش کهن نوشت که مرگ را به شکستن زیر شلاق بازجویان ترجیح دادند. باید راجع به جوانانی چون سپیده نوشت که در حالی که فرزند چهرسالهشان درکنارشان بود یک ماه جیره شلاق راتحمل کردند تا خواست بازجویان را نپذیرند، باید راجع به آن کودکانی نوشت که شاهد شکنجه پدر یا مادرشان بودند، باید راجع به احساس مادرها و خانوادههایی نوشت که منتظر آزادی عزیزانشان بودند وبا خبر اعدام آنها مواجه شدند. باید تک تک آنروزها و لحظات را از قالب ذکر ارقام و کلیت حوادث بیرون آورد و ترسیم کرد. کاری که در سالهای اخیر آغاز شده. خاطرات زندانیان آنزمان که با کار خانم منیربرادران و شهرنوش پارسیپور آغاز شد و با کارهای آقایان مصداقی و اصلانی، خانم ماهباز، تنکابنی و کار اخیر آقای بهبودی تداوم یافته از این شمارند. اینها گامهای اولیه است. برای غلبه بر آنچه سالها صورت نگرفته کار زیادی در پیش است Copyright: gooya.com 2016
|