چهارشنبه 14 مهر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 آذر» جنبش دانشجويی، دشواريها و امکانات٬ مهدی فتاپور
پرخواننده ترین ها

فرارویاندن رد فجایع دهه ۶۰ به عاطفه ملی، مهدی فتاپور

مهدی فتاپور
آیا فاجعه دهه ۶۰ یک حادثه تاریخی است که بررسی آن کار تاریخ نویسان است یا تاکید بر آن کماکان حائز اهمیت سیاسی است؟ آیا رد این فاجعه توانسته به بخشی از عاطفه ملی کشور ما تبدیل شود و اگر نه چرا. تا چه حد این به ما بستگی دارد و چه می‌توانیم بکنیم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


متن سخنرانی در مراسم یادمان فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در برلین


• آیا فاجعه‌ای که در سال ۶۷ رخ داد یک تصمیم سیاسی منفرد بود یا اوج مجموعه‌ای از اقدامات و سیاست‌های دهه فاجعه بار؟

• آیا فاجعه دهه شصت یک حادثه تاریخی است که بررسی آن کار تاریخ نویسان است یا تاکید بر آن کماکان حائز اهمیت سیاسی است؟

• آیا رد این فاجعه توانسته به بخشی از عاطفه ملی کشور ما تبدیل شود و اگر نه چرا. تا چه حد این به ما بستگی دارد و چه می‌توانیم بکنیم؟

من تلاش می‌کنم در صحبت امروزم باختصار با این سوالات تماس بگیرم

دهه شصت بعنوان دوره‌ای با مجموعه‌ای از حوادث فاجعه با در تاریخ کشور ما ثبت خواهد شد. سالهایی که امید‌ها و آرزوهای ملیون‌ها نفر که در انقلاب شرکت کرده بودند سرکوب و لگدمال شد. چند صد هزار نفر در جریان جنگ کشته شدند. صد‌ها هزار نفر شغل خود را از دست دادند، یک نسل از جوانان ایران از تحصیل بموقع محروم شدند، صد‌ها هزار جوان بدلیل سرپیچی از نحوه زندگی که به آنان تحمیل شده بود شلاق خوردند و صدمه دیدند و فجایعی که در زندانهای ایران در آن دهه رخ داد. آنچه در سال ۶۷ رخ داد نه یک تصمیم سیاسی مجرد و یک حادثه مجزا بلکه ادامه فجایع آن دهه بود.

یادمان قربانیان کشتار سال ۶۷ یادی از همه آنهایی است که در آن دهه کشته شدند. یادی از همه فجایعی است که در آن دهه رخ داد. تمایز این کشتار با دیگر فجایع آن دهه در این است که آنچه در سال ۶۷ رخ داد با همه قوانین پذیرفته شده حقوق بشر در جهان و با اخلاق و عرف پذیرفته شده در کشور ما در تقابل است و مهم‌تر آنکه با قوانین پذیرفته شده درخود جمهوری اسلامی و ارزش‌های قابل قبول نیروهای اجتماعی خود رژیم در تضاد است. تا آنجا که در همه این سال‌ها مسئولان رژیم آنرا تکذیب می‌کردند و امروز که با انتشار فایل‌های صوتی آقای منتظری امکان تکذیب آن نیست، می‌کوشند با محدود کردن آن به مجاهدین و ادعای مشارکت همه زندانیان آن سازمان در عملیات مسلحانه آنرا برای نیروهای اجتماعی خود توجیه کنند. از اینرو تاکید مکرر بر فاجعه ملی بعنوان اوج فجایع آنزمان اهمیت می‌یابد.

کشتار سال ۶۷ هنوز به تاریخ نپیوسته و تاکید بر آن دارای اهمیت سیاسی روز است. تا زمانی که دست اندرکاران چنین کشتار و فجایع آن دهه هنوز در رده‌های بالای رژیم مسولیت دارند، تا زمانی که مسئولین رژیم، آن دهه و کشتارهای آنزمان را تایید و حتی عوامل آنرا مورد تمجید قرار می‌دهند، شرایط بازگشت به آن دوران سد نشده و تاکید بر آن فجایع اهمیت سیاسی روز دارد. تنها با تاکید مداوم بر آنچه در آن سال‌ها گذشت و تبدیل مخالفت با آن اقدامات به یک عاطفه ملی که پایگاه اجتماعی خود رژیم را نیز در برگیرد، امکان تکرار چنین فجایعی را می‌توان مانع شد.

چرا مخالفت با این فاجعه به عاطفه ملی بدل نشده

من چند سال پیش در وبلاگم مطلبی نوشتم. سفری داشتم به جنوب فرانسه. در میدان مرکزی یک روستا که ما در آنجا چادر زده بودیم کنسرتی برگزار شده بود. یکی از اهنگ‌هایی که اجرا شد آهنگ بلا چاو بود و من دیدم اکثر آنهایی که در میدان جمع بودند این آهنگ را بلد بودند و همراهی کردند. به این فکر می‌کردم که همه آن‌ها می‌دانند این آهنگ در تمجید پارتیزان‌هایی ساخته شده که اکثرشان کمونیست بودند ولی این مانع آن نشده که این آهنگ بعنوان بیان کننده خاطره آن دوران به یک اثر ملی تبدیل شود و بعد از بیش از پنجاه سال در حافظه مردم باقی بماند. فرج سرکوهی یک بار بدرستی نوشته بود حوادث تاریخی آنگاه در ذهن توده‌ها باقی می‌مانند که به ادبیات و هنر راه یابند. در کشور ما در سالهای پس از انقلاب این همه فاجعه رخ داد ولی ما با آثار باارزشی که در سطح توده‌ای انعکاس یافته و فجایع آندوران را بیاد آورد روبرو نیستیم. در جریان ملی شدن صنعت نفت و حوادث بیست و هشت مرداد در شرایطی که ابعاد فاجعه با انچه در سالهای دهه شصت رخ داد قابل قیاس نیست ما آهنگ مرا ببوس را داریم ولی در دهه شصت ما فاقد چنین اثری هستیم.

اگر بپذیریم که سد کردن امکان تکرار چنان فجایعی نیازمند آنست که مخالفت با آن به عاطفه ملی بدل شود، بررسی دلایل این ضعف و یافتن راههایی برای غلبه بر آن از مقدم‌ترین وظایف ماست. برگزاری چنین یادبودهایی برای ممانعت از بفراموشی سپردن آن روز‌ها ضرور است ولی کافی نیست. من در اینجا به چند نکته که به نظر من از عوامل اصلی این ضعفند اشاره می‌کنم
قربانیان آن روز‌ها به این یا آن نیروی اجتماعی محدود نیستند. صد‌ها هزار بسیجی که پس از فتح خرمشهر روی میدان‌های مین دویدند، همانقدر قربانی آن شرایطند که صد‌ها هزار نفر که شغل خود را ازدست دادند و یا مجبور به مهاجرت شدند. ولی متاسفانه در آن روز‌ها عواطف نیروهای سیاسی اجتماعی بدلیل اختلافات سیاسی تقسیم شد. مجاهد‌ها و چپ‌ها و مذهبی‌ها هر یک در درون خود به این فجایع پرداختند. هر چند بتدریج از آن دوری فاصله گرفته شد ولی هنوز اثرات آن اختلافات از بین نرفته است. امروز در اینجا هیچ یک از اعضا سازمان مجاهدین حضور ندارند وبالعکس در مراسمی که آن‌ها برگزار می‌کنند نیروهای چپ شرکت ندارند. تا چند سال پیش سرکوب بهاییان در آن سال‌ها مساله حاشیه‌ای تلقی می‌شد. تبدیل ضدیت با آن فجایع به عاطفه ملی نیازمند یک تلاش ملی است و این تنها با فرارفتن از اختلافات سیاسی مسلکی و تاریخی عملی است.

در تاریخ حوادث را با ذکر روند‌ها، ارقام وفاکت‌ها ثبت می‌کنند ولی برای فرارفتن از این و تبدیل حوادث به هنر و ادبیات و تبدیل آن به عاطفه ملی ذکر حوادث و فاکت‌ها و ارقام کافی نیست. ادبیات با پدیده‌های مشخص سروکار دارد. چند هزار انسان بی‌چهره که همگی ان‌ها حامل ارزش‌های مورد تایید مثلا فداییان ویا مجاهدین و نمونه فداکاری، ایستادگی صداقت و نظایر آن بودند به ادبیات راه پیدا نمی‌کنند. فرارفتن از ذکر کلی فاجعه در گرو آنست که چهره‌های مشخص و حوادث مشخص ترسیم شود. باید کوشید زندکی نه تنها چهره‌های نامدار آن دوران نظیر سیمین فردین، انوشیروان لطفی، هیبت معینی، علی شکوهی، رحمان هاتفی، علیرضا سپاسی و.. بلکه سیمای تک تک آنهاییکه در آنروز‌ها جان باختند را ترسیم کرد. باید رقم چند هزار را در چهره‌های مشخص منعکس کرد. باید راجع به آنچه در زندان‌ها گذشت بطور مشخص و با تصویر صحنه‌های وقایع نوشت ونوشت. باید راجع به احساسات و عواطف آن نوجوانانی صحبت کرد که نوجوانی خود را در سلولهای زندان اوین سر کردند. باید راجع به مادرانی چون زهرا سلیم صحبت کرد که در سلول منتظر آن بودند تا فرزندشان بدنیا بیاید و فردای بدنیا آمدن فرزندشان اعدام شوند. باید راجع به آخرین ساعتهای زندگی کسانی چون سهیلا درویش کهن نوشت که مرگ را به شکستن زیر شلاق بازجویان ترجیح دادند. باید راجع به جوانانی چون سپیده نوشت که در حالی که فرزند چهرساله‌شان درکنارشان بود یک ماه جیره شلاق راتحمل کردند تا خواست بازجویان را نپذیرند، باید راجع به آن کودکانی نوشت که شاهد شکنجه پدر یا مادرشان بودند، باید راجع به احساس مادر‌ها و خانواده‌هایی نوشت که منتظر آزادی عزیزانشان بودند وبا خبر اعدام آن‌ها مواجه شدند. باید تک تک آنروز‌ها و لحظات را از قالب ذکر ارقام و کلیت حوادث بیرون آورد و ترسیم کرد. کاری که در سالهای اخیر آغاز شده. خاطرات زندانیان آنزمان که با کار خانم منیربرادران و شهرنوش پارسی‌پور آغاز شد و با کارهای آقایان مصداقی و اصلانی، خانم ماهباز، تنکابنی و کار اخیر آقای بهبودی تداوم یافته از این شمارند. این‌ها گام‌های اولیه است. برای غلبه بر آنچه سال‌ها صورت نگرفته کار زیادی در پیش است

مهدی فتاپور
fatapour@gmx.de


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016