گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آقاى قوچانى! خجالت بكشيد!؛ ف. م. سخنمحمد قوچانى، در روزنامه نگارى و مديريت نشريات يك پديده است؛ استعداد او در اين كار مى توانست و مى تواند ذهن خوانندگان را با سوالات متعددى در گير كند و آنان را وا دارد تا به پيرامون خود بهتر بنگرند و در باره ى آن انديشه كنند. افسوس كه اين استعداد در جمهورى اسلامى تلف شده است. تلف شدن به معناى واقعى كلمه؛ يعنى نه تنها اين استعداد نتوانسته در مسير آزاد انديشى رشد كند و تعالى يابد، بلكه اگر درست بنگريم، اين استعداد، تمام و كمال نابود شده است. در قبرستان ها ديده ايم كه بر روى سنگ قبر مى نويسند: طلوع در فلان تاريخ و غروب در بهمان تاريخ. ما طلوع و غروب اين نويسنده و مدير نشريه را به چشم ديديم. جوانى كه در دوران رشد «اصلاحات» وارد عرصه ى مطبوعات شد و بزرگان اين عرصه را با استعداد خود شگفت زده كرد، و اكنون بعد از سال ها كسب تجربه و پختگى در نوشته و عمل، خواسته و ناخواسته به خدمت نظام اسلامى در آمده است. چه طلوع دل انگيزى و چه غروب غم انگيزى! ١٢ سال پيش در مطلبى با عنوان «روزنامه اي که بمب نباشد، افيون است» به محمد قوچانى هشدارى دوستانه دادم و به فيلم «پل رودخانه كواى» اشاره كردم. در اين فيلم مى بينيم كه ژاپنى ها امكان ساخت يك پل را به سربازان اسير انگليسى مى دهند، و فرمانده اين اسراى انگليسى، چنان با شوق و ذوق به ساختن اين پل مشغول مى شود، كه فراموش مى كند، اسير دست دشمن است و اين پل فردا عليه سربازان خودى و به نفع سربازان ژاپنى به كار گرفته خواهد شد! اين وابستگى چنان زياد مى شود كه حاضر به تخريب پل نمى شود و ناخواسته در مقابل خودى ها مى ايستد.
محمد قوچانى متاسفانه چنين سرنوشتى پيدا كرده است. علاقه ى او به كار مطبوعات، و تلاش او براى جلوگيرى از تعطيل و توقيف نشريات اش، باعث شده كه اندك اندك به دامن دشمنان آزادى رسانه پناه ببرد و خود را تابع مطلق قوانين «ضد آزادى بيان» معرفى كند. در نشريه ى «صدا»، طنزى منتشر شده است از آيدين سيار سريع؛ طنزنويسى كه با بخش طنز روزنامه ى «قانون» به نام «بى قانون» همكارى مى كرد و اين نشريه هم كه مثل استخوان در گلوى نظام گير كرده بود، عاقبت توقيف شد. اكنون قوچانى مى نويسد كه اين طنز را براى ما فرستاده اند و نويسنده ى آن جزو نويسندگانِ «صدا» نيست و نوشته هايى مانند نوشته هاى آيدين سيار سريع باعث تعطيلى روزنامه «قانون» شده است و ما ديگر در هيچ نشريه اى كه وابسته به تشكيلات مطبوعاتى ما باشد، نوشته ى او را منتشر نخواهيم كرد و خودمان هم به خاطر درج اين طنز در «صدا» داوطلبانه انتشار آن را متوقف مى كنيم و بر قانون گردن مى نهيم و به اعتقاد سياسى خود پايبنديم. در مورد اين اعتقاد هم مى نويسد: «تدبیر رهبری در عدم دوقطبی شدن سیاسی کشور را در حد یک توافق ملی میدانیم و معتقدیم که باید حاکمیت یگانه را در کشور تقویت کنیم...» بعد هم به برائت جستن از توهين و عدم نزاكت احتمالى و عذرخواهى از «مردم» مى پردازد و اظهار ناراحتى مى كند. در پايان هم فضاحت اخلاق مطبوعاتى اش را به اوج مى رساند و مى نويسد: «ما تابع قانون هستیم. اما قبل از آنکه هرگونه تذکری از ناحیه مقامهای قضایی یا امنیتی به ما داده شود ما حاضر هستیم برای اثبات اینکه سوءنیت نداریم و در واقع میخواهیم در چارچوب اخلاق و قانون و اعتقاداتمان عمل کنیم در همین راستا فعلاً تا اطلاع ثانوی از انتشار نشریه صدا خودداری میکنیم، تا زمانی که سازوکاری برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات طراحی کنیم.» آقايان روحانى، وقتى حادثه ى بسيار تلخ و ناراحت كننده اى رخ مى دهد، در ابتداى گفتار و نوشتارشان مى گويند: انا لله و انا اليه راجعون! با ديدن اين فاجعه ى اخلاقى، كه فقط هم مطبوعاتى نيست و «انسانى» نيز هست، ما هم بايد همين جملات را بخوانيم و به كار ببريم! ديدن سقوط اخلاقى يك انسان، آن هم يك انسان فرهنگى و اهل قلم بسيار بسيار دردناك است. محمد قوچانى، حتى اگر اِشكال بزرگى در طنز آيدين سيار سريع وجود داشته باشد -كه ندارد- اولا به عنوان سردبير نشريه، «بايد» در صدد جمع و جور كردن قضيه و رهاندن نويسنده از دست امنيتى ها بر آيد، و اگر از نويسنده حمايت نمى كند، دستكم او را تحقير نكند و مقصر جلوه ندهد. بعد، در مقابل توقيف نشريه اش به خاطر «اشتباه يك نويسنده» -اگر اشتباه باشد كه نيست و ما بسيار بدتر و زشت تر از اين مطالب را در نشريه ى «يالثارات» و امثال آن خوانده ايم- ايستادگى كند و براى باز نگه داشتن نشريه نهايت تلاش اش را بكند. به جاى اين كارها، ما مى بينيم كه آقاى سردبير، خودش نشريه باز مى كند، خودش مطلب مى نويسد، خودش مطلب چاپ مى كند، خودش نويسنده و مطلب را محكوم مى كند، خودش گناهان نويسنده را جار مى زند، و خودش هم به دست خودش نشريه اش را تعطيل مى كند! كه چه؟! كه مثلا به هر قيمت، حتى به قيمت شرافت روزنامه نگاران، نشريه اش را از توقيف هميشگى نجات دهد! فقط بايد گفت افسوس و صد افسوس! كاش اندكى شرم و حيا وجود داشت و انسان گاهى هم از خود خجالت مى كشيد. اى كاش... Copyright: gooya.com 2016
|