گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
31 شهریور» خامنهای و تشیع انگلیسی، توهم یا وحشت؟ مجتبی واحدی1 شهریور» شیدایی سیاسی از "هیچ خمینی" تا نوار منتظری، مجتبی واحدی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! کاسبی بس است آقایان ! اسلام را به خانهها برگردانید، مجتبی واحدیبه عنوان یک فرد پایبند به احکام دینی، تصور میکنم برای کسانی که دغدغه دین دارند تنها یک راه وجود دارد: اصرار بر پایان دادن به کاسبیهای دینی، جمع کردن بساط دینفروشی در عرصههای حکومتی و بازگرداندن دین به خانههای متدینان
بیش از سی و هفت سال از آغاز حکومت دینی در ایران گذشته است و اکنون بعید می دانم کسی جز منتفعان از اینحکومت ، همچنان بر استقرار حکومت دینی اصرار داشته باشد؛ اگر چه اصولا منحکومت مستقر در ایران را "دین سوار " و نه " دینی " می دانم. بحث بر سر مبانی دین و حکومت دینی ، امری علیحده هست. ممکن است برخی افراد ، اشکال اساسی را در ساختار دین و اصول و فروع آن بدانند. گروهی دیگر شاید معتقد باشند " اسلامبه ذات خود ندارد عیبی / هر عیب که هست در مسلمانی ماست " اما هر کداماز دو نگاه به دین که درست باشد تجربه استقرار سی و هفت ساله جمهوری اسلامی به همه افراد بی طرف ثابت کرد سپردن حکومت به دست متولیان امور دینی ، خطایی بزرگاست که نه تنها آخرت مردم را آباد نمی کند بلکه دنیای ایشان را نیز به نابودی می کشاند . در این دوره پر ظلم و فساد ، دین نه مبنای حکومت بلکه ابزار فریب ساده لوحان و تقویت نظامولایت فقیه بوده است. اما بیایید چند دقیقه ، چشمان خود را بر تباهی های پایان ناپذیر حکومت جمهوری اسلامی ببندیم و از نگاه یک طرفدار " تلفیق دین و سیاست " به دنبال راهکار برای " آباد کردن دین و دنیای ایرانیان از طریق سپردنحکومت به" مفسران خود خوانده تشیع " باشیم. به سال های اولیه پس ازانقلاب بر می گردیم. فردی به نام روح اله خمینی به عنوانمرجع تقلید و رهبر سیاسی ، سخنان زیبایی می گفت که اکثریت قاطع ایرانیان را به پیروی از او تشویق کرد. او قرار بود " نه تنها دنیای ما را آباد کند بلکه کرامت انسانی هم به ما بازگرداند " . آیت اله خمینی می گفت " اعطای کاپیتولاسیون به امریکایی ها زیر پا گذاشتن عزت ایران است " او خطاب به علمای دینی فریاد می زد که " ای علمای اسلام! به داد برسید . رفت اسلام ". تک تک سخنانی که خمینی برای افزودن بر تعداد طرفداران خود بر زبان می آوردشامل وعده هایی برای اجرای اسلام و آباد کردن ایران بود زیرا به گفته او ،" یک فاجر - شاه - در برابر اسلامایستاده بود و به جای ابادانی کشور، قبرستان ها را آباد کرده بود". خوب یا بد ، او دهسال با همین وعده ها و شعارها ، میلیونها ایرانی را مسحور خود کرد . انکار نمی کنم تعداد حامیان آیت اله خمینی در زمان مرگ نسبت به ده سال پیش از آن که او به ایران آمده بود کاهش قابل توجه داشت اما باز هممیلیونها ایرانی در مرگاو از اعماق وجود می گریستند زیرا عده زیادی از ایرانیان ، خمینی را جانشین رسول اله و تالی امام علی می پنداشتند. در اواخر عمر بنیانگزار جمهوری اسلامی ، مشاجرات و مجادلاتی بر سر این نامه ، بعدها به عنوانتاییدیه رهبر اول بر صلاحیت خامنه ای مطرح شد . اما یکسال و سه ماه بعد و در آستانه بر گزاری انتخابات مجلس خبرگان ، گروهی از اطرافیان آیت اله خمینی ، ادعای انحراف از مسیر فقهی و سیاسی آیت اله خمینی را مطرح نمودند. در دهه دوم استقرار جمهوری اسلامی ، به تدریج کسانی بر سر کار آمدند که در دوره رهبری آیت اله خمینی با اتهام تبعیت از اسلامامریکایی از مناصب حکومتی حذف یا نقش آنان کم رنگشده بود. هر چه از دوران رهبری خامنه ای گذاشت ادعاهای بیشتری در خصوص تفاوت فاحش میانمبانی او و اصول مورد تاکید آیت اله خمینی مطرح شد تا جایی که اکنون ، بخشی از حاکمیت - اصلاح طلبان - با حسرت فراوان از دوران طلایی امام راحل سخن می گویند. این در حالی است که هر دو ولی فقیه ادعای پیاده سازی " اسلامسیاسی - انقلابی " را داشته و دارند. از سوی دیگر ، از آغاز استقرار جمهوری اسلامی تا زمان فوت آیت اله خمینی، حداقل سه مرجع تقلیدشناخته شده تحت حصر قرار گرفتند . اتهامهمهآنها پافشاری بر دیدگاههایی بود که آن را منبعث از اسلام و فهم خود از سیاست اسلامی می پنداشتند. آیت اله سید حسنقمی در مشهد ، آیت اله سید صادق روحانی در قم و آیت اله سید کاظمشریعتمداری در قم کمتر از سه سال پس از استقرار جمهوری اسلامی ، تحت فشار های حاکمیتی قرار گرفتند .طرفه آنکه حداقل دو تن از آنان - قمی و روحانی - در دورانمبارزات ضد سلطنتی ، با گفتمانسیاسی - مذهبی آیت اله خمینی همراه بودند . اما هیچیکاز روحانیونی که بعدها به صف منتقدانیا معترضانپیوستندبه حصر و محرومیت ها علیه همصنفان و هملباسانخویش اعتراض نکردند در حالی که اختلافات آقایان روحانی و قمی با آقای خمینی ، رنگو بوی سیاسی نداشت و از اختلاف دیدگاههای فقهی آنها بر سر مسائلی همچون مالکیت و مصادره ها ریشه می گرفت. حتی آیت اله منتظری در مقابل اینظلمها سکوت کرد که البته بعد ها خود به سرنوشت سه مرجع تقلید دیگر دچار شد و شدید ترینفشارها را تجربه کرد. تجربه سی و چند ساله جمهوری اسلامی نه تنها اختلاف عمیق در میان روحانیون تراز اول - در حد مراجع تقلید - بر سر فهم از احکامسیاسی - دینی را نشانمی دهد بلکه این واقعیت را نیز عیان می کند سوء استفاده نظام و رهبران آن از احکام اسلامی برای تثبیت موقعیت خویش ، بسیاری از روحانیون که از همراهان اولیه نظام بودند را وادار کرد خرج دینی خود را از دو رهبر جمهوری اسلامی جدا کنند . آیت اله منتظری ، آیت اله صانعی و آیت اله دستغیب شیرازی از مراجع تقلید و آقایان آذری قمی وطاهری اصفهانی از مجتهدان شناخته ، چنین سرنوشتی داشتند. به عبارت دیگر از یک سو از ابتدای انقلاب بر سر فهم از احکام دینی میان روحانیون تراز اول اختلاف نظر وجود داشت و از سوی دیگر مصادره به مطلوب احکام دینی و سوءاستفاده پایان ناپذیر رهبران نظام از ابزار دینباعث جدایی گروهی از روحانیون از نظام و پیوستنآنان به اردوگاه مخالفان و معترضان شد. اکنون در آستانه سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی شاهد علنی تر شدن این اختلافات هستیم.چندی قبل مقاله ای در خصوص "تشیع انگلیسی " نوشتم . پس از آن، ویدئویی از سخنرانی یکی از مراجع تقلید -آیت اله سید صادق شیرازی - به دستم رسید . او داستانی از صدر اسلام نقل می کند به این مضمون که در زمان حاکمیت امام علی ، فردی را نزد او آوردند و گفتند او سوگند خورده تا امام را بکشد . امام بلافاصله دستور آزادی او را داد. به محض شنیدن این داستان ، به یاد معروف ترین - و شاید تنها داستانی - افتادم که آقای خمینی از رفتار امام علی نقل می کرد :" مولای ما امیرالمومنین در یکروز هفتصد نفر را از دمشمشیر گذراند " . اجازه بدهید بحث را با بازگویی چند عبارت ، ادامه دهم که برای نتیجه گیری ، لازماست. در دهه اول انقلاب ، در اردوگاه نزدیکانآیت اله خمینی در مقایسه با رقبای محافظه کار آنان ، تعداد کمتری مجتهد سنتی حضور داشت . پس با تحریک آنان ، یقین دارم تا روزی که حکومت دینی با تفکر " ولایت مطلقه فقیه " در ایران حاکمباشد این چرخه تداوم خواهد یافت. قاعدتا سومین حمله به یک جریان شیعی از سوی گفتمان شیعی دیگر ، افشاگری علیه " تشیع روسی " است که خامنه ای را می توان بنیانگزار آن در ایران دانست .در این مورد ، سخنبسیار است . اما نکته مهم، پرسشی است که در ابتدای یادداشت از طرح آنسخن گفتم. به فرض که حق با طرفداران "تلفیق دین با سیاست " باشد. کدام قرائت از دین ، قرار به عنوان یک فرد پایبند به احکامدینی، تصور می کنم برای کسانی که دغدغه دین دارند تنها یک راه وجود دارد : اصرار بر پایان دادن به کاسبی های دینی ، جمع کردنبساط دین فروشی در عرصه های حکومتی و باز گرداندن دین به خانه های متدینان. در آن روز ، غیر متدینان بدونکینه ورزی نسبت به دین و دین مداران به زندگی خود ادامه خواهند داد . متدینان هم ، مانند سالهای پیش از انقلاب ، بر اساس درک و علاقه خویش ، رهبرانمذهبی خود را برای تبعیت در مناسک و رفتارهای دینی ، انتخاب خواهند کرد . رقابت های دینی نیز به رقابت های فکری تبدیل خواهد شد که نتیجه اولیه آن ، تفکر و اصلاح نگاه خواهد بود نه رونق تجارت دین فروشان از راه عمیق تر کردن کینه ها و زمینه سازی برای برادر کشی . Copyright: gooya.com 2016
|