شنبه 1 آبان 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

انتشار مجموعه شعر "روشنایی"، شعرهای ریتوا لوکانن شاعر فنلاندی با مقدمه منصور کوشان

مجموعه شعر روشنایی؛ شعرهای شاعر فنلاندی ”ریتوا لوکانن” است با ترجمه "کیامرث باغبانی" و زنده یاد منصور کوشان بر آن مقدمه‌ای مفصلی نوشته.

«نشر آفتاب» ناشر کتاب "روشنایی" است.

در مقدمه این کتاب زنده یاد «منصور کوشان» می‌گوید:
" گویی نخستین شعر – مقدمه، که خود بیان صریح شعرهای مجموعه¬ی روشنایی است، از زبان یکی از ایزدان ایرانی سروده شده بود:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


"ای چشمه‌ی روشنایی
از دورترین دورها
ای صفای دل
زاده شدم دیگر بار
باز در حجمی بیکران از روشنایی
در وجود نامرئی از زمان بیکرانگ."

در بارهٔ استوره‌های جهان اثرهای بسیاری خوانده بودم و حتا در کتاب جست‌و‌جوی خرد ایرانی و کتاب سفر ذهنی، سفر عینی، به نزدیکی آن‌ها اشاره کرده بودم و وجه‌های مشترک فرهنگ آریاییان کهن را در استوره‌های ایران‌زمین و سرزمین‌های اسکاندیناوی نشان داده بودم، اما ذهنم به سوی فرهنگ فنلاند نمی‌رفت و به هیچ وجه انتظار نداشتم روزی روزگاری شعرهایی از شاعر – نقاش معاصر فنلاندی بخوانم که دارای همهٔ آن ویژگی‌های فرهنگ و آیین میترا و زوران است؛ آیین های متعلق به بیش از چند هزار سال پیش که آخرین پیروانشان در دورهٔ ساسانیان می‌زیستند، آخرین پیامبرش مانی حیا را به جرم بنیان‌گذاری آیین مانویت یا ستایش نور نور‌ها، و آخرین فیلسوفش شهاب‌الدین سهروردی را، به جرم بنیان‌گذاری فلسفهٔ اشراق یا ستایش من فرشته‌ای (من نوری)، به ترتیب در دو دورهٔ حکومت‌های زردشتی و اسلامی، در جوانی محکوم به مرگ کردند.»

ریتوا لووکّانن نیز به عنوان یک شاعر و نقاش معاصر که با واژه و سنگ و رنگ سر و کار دارد، اندیشه‌ای جز این ندارد. اشراق او در سرایش شعر‌ها نزدیک است به حکمت خسروانی ایران کهن، که بعد‌ها در آیین‌های هِرمِسیان، منداییان و گنوسیان تبلور می‌یابد:

«ارگ‌ها می‌نوازند در کلیسا
نه این نوا از خشت‌های تاق جان من‌ است
اکنون کودکی کوچک آواز خود را می‌خواند
-می شنوید -
همسرایان ملائک همنوا با او
... او را فرشته‌ای خوب...
و کودک با شادی ادامه می‌دهد
... به خانه می‌رساند...

بگو
آواز را می‌شنوی
دست‌کم تو که می‌شنوی
تو‌ای آورندهٔ روشنایی.»

در متن‌های کهن پهلوی و اوستایی، به ویژه در پیش از زرتشت، «آورندهٔ روشنایی»، ایزدِ مهر است یا زروان ایزد بیکرانگی سپهر روشنایی.
در آیین زروانی، زروان با کرانه یا سپهر با کرانه، که خود آفریدهٔ زروان بی‌کرانه (زمان-‌نور) است، و همهٔ هستیِ می‌نوی و آفرینش این جهان، جز زمان، آفریدهٔ آن و در آن است، پس از نه هزار و نهصد و نود و نه هزارسال نیایش، به این هستی بی‌حاصل خود شک می‌کند. حاصل نیایشش را «هیچ» می‌انگارد. از شک به معنای این هستی، انگر مینو (اهریمن – تاریکی) در او پدید می‌آید و از داشتن یقین فرزندی، سپند مینو (مزدا- روشنایی). پس شادمان از این «آبستنی توأمان اهریمن و مزدا»، با خود عهد می‌بندد که هر کدام از فرزندان، نخست‌زاده گشت، آن را به فرمانروایی جهان بگمارد.
مزدا آگاهی از این اندیشه و خواست پدر – مادر را به اهریمن می‌گوید. اهریمن می‌کوشد که نخست‌زاده باشد تا زروان (پدر – مادر) فرمانروایی جهان را به او بسپارد. حضور مزدا (ایزد روشنایی) در دهانهٔ زهدان، این امکان را به اهریمن (ایزد تاریکی) نمی‌دهد. اهریمن ناگزیر پهلوی (زهدان) زروان (پدر- مادر) را می‌درد تا نخست زادگی خود را آشکار کند.»

برای خرید کتاب می توانید با آدرس‌های زیر مراجعه کنید:
www.aftab.opersian.com
https://www.amazon.com/s/ref=nb_sb_noss?url=search-alias%3Daps&field-keywords=%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C
www.createspace.com/6661548


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016