شنبه 1 آبان 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مهمانى شكنجه شده و شكنجه گر و آدم فروش در نشريه انديشه پويا؛ ف. م. سخن

اين كه بياييم گفتار مامور عالى رتبه ى امنيتى اوايل انقلاب را -يعنى جناب سعيد حجاريان را- در كنار گفتار آدم فروشى مانند مهدى پرتوى قرار دهيم و شخص شديدا شكنجه شده اى را -يعنى نورالدين كيانورى را- كه دست اش از دنيا كوتاه است، وسط مجله دراز كنيم، و او را جاسوس و فلان و بهمان بخوانيم، نه كمى، بلكه بسيار شرم آور است. اين پرونده ى بررسى حيات يك حزب نيست، بلكه پرونده ى امنيتى ست كه در نشريه ى انديشه پويا باز شده. آيا انديشه پويا و بچه هاى نويسنده ى آن امنيتى هستند يا در جهت خواسته هاى دستگاه هاى امنيتى جمهورى اسلامى مطلب مى نويسند؟ اگر آرى كه تكليف مان با اين نشريه مشخص است و اگر نه، چرا چنين كارى شده است و يا چرا چنين كارى مى شود؟ اين همه موضوع در ايران و جهان وجود دارد كه مى توان منصفانه و بدون ترس از تعطيل شدن نشريه آن ها را مطرح كرد. چه الزامى ست كه حزبى كه جمهورى اسلامى آن را خرد و خاكشير كرده، ما هم يك لگد به پيكر متلاشى شده ى آن بزنيم؟

gooya0421.JPG



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نوشتن در باره ى نشريه ى «انديشه پويا» برايم سخت است. مى دانم براى انتشار اين نشريه زحمت زيادى كشيده مى شود و مى دانم اغلب نويسندگان اين نشريه در انجام آن چه به آن اشاره خواهم كرد عمدى ندارند. يعنى خدا كند كه عمدى نداشته باشند. اين روزها ديگر به چشم خود نيز نمى توان اطمينان كرد. اين ها را مى نويسم و اميدوارم كه اگر دوستان واقعا طبق برنامه ى مشخص و تعيين شده، اقدام به نشر برخى مطالب مشكوك نمى كنند حداقل مقدارى مسيرشان را عوض كنند. ده دوازده سال پيش مشابه همين نكات را به آقاى محمد قوچانى تذكر دادم و امروز مى بينيم كه او در كجا ايستاده است.

تمركز انديشه پويا روى تاريخ حزب توده ايران به نظر عجيب مى آيد. البته در ٧٥ سالگى اين حزب جاى صحبت بسيار هست. صحبت هايى كه روشنگر باشد. كسانى كه اين صحبت ها را مى كنند، لااقل همگى شان نبايد مخالفان يا دشمنان يا ضربه زنندگان به حزب باشند. اگر به ده موردِ منفى اين حزب اشاره مى شود، لااقل به يك مورد مثبت هم اشاره شود چرا كه هيچ منطقى نمى تواند بپذيرد، كه اين همه هوادار و عضو حزب، اين همه آدم با فرهنگ و اهل مطالعه، از قديم تا لااقل ضربه حكومت اسلامى به حزب، جاهل و نادان بوده اند و فقط به كار منفى عليه كشورشان اشتغال داشته اند. از سال ١٣٢٠ تا همين امروز كه حزب توده، به هر زحمتى هست يك نشريه و يك سايت را اداره مى كند و هنوز جلسات اعضا و هواداران آن برگزار مى شود و به عبارتى اين حزب هنوز هست و بعيد است كه بتوان آن را با زدن و بستن و كشتن تعطيل كرد، بالاخره مى توان از درون اين تاريخ هفتاد و پنج ساله، كارهاى مثبت نيز پيدا كرد. البته اين دست كم گرفتن من به معناى دست كم بودن كارهاى مثبت حزب توده ايران نيست بلكه به خاطر اين است كه منطق و عقل سليم، نمى تواند به منفى بودن تمام اعمال حزب حكم كند.

اولين كلمه اى كه با نام بردن از حزب به ذهن مى آيد، كلمه ى شوروى است؛ دومين كلمه كمونيسم است؛ و سومين كلمه خيانت! موضوع خيانت از سال ١٣٢٧ با تبليغ سنگين حكومت وقت به اين حزب نسبت داده شد. آن چه حكومت وقت خيانت مى دانست، حزب توده آن را در چهارچوب انترناسيوناليسم تعريف مى كرد. اگر آن سو بودى، استدلال، بر اساس فلسفه آن سو، منطقى و درست بود، و اگر اين سو بودى، استدلال، بر اساس فلسفه اين سو، منطقى و درست بود. هر كدام از طرفين در عالم خودشان بودند و جهان را بر اساس جهان بينى خودشان توصيف و تفسير مى كردند.

در اينجا قصد دادن امتياز مثبت و منفى و تحليل اَعمال حزب را نداريم و فقط مى خواهيم مثل هر گروه و دسته ى ديگرى، نسبت به اين حزب، كه بر تاريخ معاصر ما تاثيرات مثبت و منفى بسيارى گذاشته با انصاف صحبت شود. يك حزب ٧٥ ساله، در چند دوره ى تاريخى كاملا متفاوت، و با رهبرى و نگاه سياسى متفاوت، چيز يكدستى نيست كه با يك كلمه ى خوب است يا بد است و خادم است يا خائن است پرونده ى آن را ببنديم. مخالف سياست هاى حزب هم كه باشيم، به عنوان بررسى كننده و نظر دهنده و تحليل گر و غيره، كه به اين سو و آن سو وابسته نيست، بايد انصاف را رعايت كنيم.

انديشه پويا، و اصولا نشرياتى در اين رديف، نشريات عجيبى هستند. اسامى كسانى كه در آن مى نويسند يا در باره ى آن ها مى نويسند، خواننده را به خود جلب مى كند. مطالب وزين هستند. اما وقتى كليت اين نشريه و اين گونه نشريات را مى بينيم تصوير زياد جالبى در ذهن مان نقش نمى بندد. در ميان مطالبى كه در صد و چهل پنجاه صفحه، با حروف نسبتا ريز منتشر مى شود، تعادل ديده نمى شود، تعادلى كه لازمه ى انصاف است.

در شماره ى اخير اين نشريه، يعنى شماره ى ٣٨ به تاريخ مهر و آبان ١٣٩٥ پرونده اى «به بهانه ى ٧٥ سالگى تاسيس حزب توده» -و نه حزب توده ايران- باز شده و با اين تيترِ درشت همراه گشته است:
جاسوسى با نقاب سرخ!

عكس نورالدين كيانورى هم در حالى كه نشان استالين بر سينه دارد بر جلد مجله خودنمايى مى كند. پس ما مى دانيم كه حكم، قبلا صادر شده و چيزى كه در نهايت از خواندن مطالب اين نشريه دستگيرمان خواهد شد، جاسوسى و خيانت و صفات منفي حزب است. خب در اين هم ايرادى نيست و تكليف ما با مطالب اين نشريه مشخص است. نبايد انتظار داشته باشيم كه در ١٤٨ صفحه ى اين نشريه، از مثبت هاى حزب توده، سخنى به ميان آورده شود.

اما اين كه بياييم گفتار مامور عالى رتبه ى امنيتى اوايل انقلاب را -يعنى جناب سعيد حجاريان را- در كنار گفتار آدم فروشى مانند مهدى پرتوى قرار دهيم و شخص شديدا شكنجه شده اى را -يعنى نورالدين كيانورى را- كه دست اش از دنيا كوتاه است، وسط مجله دراز كنيم، و او را جاسوس و فلان و بهمان بخوانيم، نه كمى، بلكه بسيار شرم آور است. اين پرونده ى بررسى حيات يك حزب نيست، بلكه پرونده ى امنيتى ست كه در نشريه ى انديشه پويا باز شده. آيا انديشه پويا و بچه هاى نويسنده ى آن امنيتى هستند يا در جهت خواسته هاى دستگاه هاى امنيتى جمهورى اسلامى مطلب مى نويسند؟ اگر آرى كه تكليف مان با اين نشريه مشخص است و اگر نه، چرا چنين كارى شده است و يا چرا چنين كارى مى شود؟ اين همه موضوع در ايران و جهان وجود دارد كه مى توان منصفانه و بدون ترس از تعطيل شدن نشريه آن ها را مطرح كرد. چه الزامى ست كه حزبى كه جمهورى اسلامى آن را خرد و خاكشير كرده، ما هم يك لگد به پيكر متلاشى شده ى آن بزنيم؟

gooya0419.png

تكليف مهدى پرتوى مشخص است. تحت فشار يا به خواست خود، مامور و كارمند جمهورى اسلامى شد. تا زمانى كه ندانيم واقعا چه بلايى بر سر او كه تشكيلات مخفى حزب را اداره مى كرد آورده اند چيزى در باره ى آدم فروشى هايش نمى گوييم.

سعيد حجاريان را هم كه بعد از ترور در خيابان بهشت، با هياهوى اصلاح طلبان، محبوب جوانان شد، لااقل ما كه جوان قديمى هستيم مى شناسيم و مى دانيم بنيان كج دستگاه امنيتى جمهورى اسلامى را همين شخص و يارانش گذاشتند و بساط شكنجه را -آن هم به وحشتناك ترين صورت ممكن- همين ها در زندان هاى كشور پهن كردند.

نامه كيانورى به خامنه اى را كه مى خوانيم، مو بر تن مان راست مى شود كه بر سر اين پيرمرد، و همسر سالخورده اش، مريم خانم فيروز چه ها در زندان آوردند و چه شكنجه هاى قرون وسطايى، همين ياران سعيد حجاريان و اصلاح طلبان كرك و پشم ريخته ى امروز به آن ها دادند؛ بگذاريد با چند جمله از خاطرات كيانورى كل پرونده ى حزب توده ى ايران را كه در انديشه پويا باز شده، نه تنها ببنديم بلكه آن را به خاطر يك طرفه بودن و ناعادلانه بودن اش، پاره كنيم و دور بريزيم. لطفا هر مخالفت و دشمنى كه با حزب توده ايران و سياست هاى آن و شخص كيانورى و ديگران داريد، موقع خواندن اين سطور از ياد ببريد و ببينيد شقاوت جانوران جمهورى اسلامى تا چه اندازه بوده است:
«...جای بسی تاسف است برای ‌گذشته و جای بسی نگرانی است برای آینده که این اصل ‌گرانبها زیر پای برخی مسئولان له و لورده شده و احتمالا در آینده هم خواهد شد.
در مورد اکثر بازداشت‌شد‌گان از همان روز اول بازداشت و در مورد من چند روز پس از بازداشت، شکنجه به معنای کامل خود با نام نوین «تعزیر» آغاز ‌گردید. شکنجه عبارت بود ‌‌از شلاق با لوله لاستیکی تا حد آش و لاش کردن کف پا. در مورد شخص من در همان اولین روز شکنجه آنقدر شلاق زدند که نه تنها پوست کف دو پا، بلکه بخش قابل توجهی از عضلات از بین رفت و معالجه آن تا دوباره پوست بیآورد، درست ۳ ماه طول کشید و در این مدت هر روز پانسمان آن نو می‌‌شد و تنها پس از ۳ ماه من توانستم از هفته‌ای یکبار حمام رفتن بهره‌‌گیری کنم.
نوع دوم شکنجه که به مراتب از شلاق وحشتناک‌تر است، دستبند قپانی است. تنها کسی که دستبند قپانی خورده می‌‌تواند درک کند که دستبند قپانی آن هم ۸ تا ۱۰ ساعت متوالی در هر شب، یعنی چه؟
در مورد من، پس از اینکه شلاق اولیه که با فحش و توهین و توسری و کشیده تکمیل می‌‌شد سودی نداد، یعنی آقایان نتوانستند در مورد دروغ شاخدار ساخته شده که در زیر آن را شرح خواهم داد از من تائیدی بگیرند، مرا به دستبند قپانی بردند.
۱۸ شب پشت سر هم مرا ساعت ۸ بعدازظهر به اطاقی واقع در اشکوب دوم می‌‌بردند و دستبند قپانی می‌‌ز‌دند و این جریان تا ساعت ۵ – ۶ صبح یعنی ۹ تا ۱۰ ساعت طول می‌‌کشید. تنها هر ساعت مامور مربوطه می‌‌آمد و دست‌ها را عوض می‌‌کرد. چون ممکن است شما ندانید که دستبند قپانی چگونه است، آنرا توضیح می‌‌دهم.
این شکنجه عبارت از اینست که یک دست از بالای شانه و دست دیگر را از پشت به هم نزدیک می‌‌کنند و بین مچ دو دست یک دستبند فلزی زده و با کلید آنرا تنگ می‌کنند. درد این شکنجه وحشتناک است‌. طی ۱۸ شب که من زیر این شکنجه قرار داشتم و دو بار هم در تعویض ساعت به ساعت آن «غفلت» شد و از ساعت ۱۲ نیمه شب تا ۵ صبح به همان حال باقی ماندم. علت اینکه چرا اینقدر طول کشید این بود که من به آنچه می‌‌خواستند به «زور» اعتراف کنم، تسلیم نشدم.
من ۱۸ کیلوگرم از وزن خود را از دست دادم و تنها پوست و استخوان از من باقی ماند، تا آن حد که بدون کمک یک نفر حتی یک پله هم نمی‌‌توانستم بالا بروم و برای رفتن به دستشویی هم محتاج به کمک نگهبان بودم. پیامد این شکنجه وحشتناک که هنوز هم باقیست، این است که دست چپ من نیمه فلج است و دو انگشت کوچک هر دو دستم که در آغاز کاملا بی‌‌حس شده بود، هنوز نیمه بی‌‌حس هستند. یادآوری می‌کنم که من در آن زمان ۶۸ ساله بودم.
همسرم مریم را آنقدر شلاق زدند که هنوز پس از ۷ سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می‌‌کند. البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیک‌ترین ناسزا‌گویی‌‌ها تکمیل می‌‌شد (فاحشه، رئیس فاحشه‌ها و ...) آنقدر سیلی و توسری به او زده‌اند که ‌گوش چپ او شنوائیش را از دست داده است. یادآور می‌‌شوم که او در آن زمان پیرزنی ۷۰ ساله بود...»

gooya0420.png

ــــــــــــــــــــــــــــ
در همین زمینه:
[سعید حجاریان: در ک.گ‌.ب نفوذی داشتیم]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016