پنجشنبه 13 آبان 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ظریف: مبنای اصیل قدرت در ایران در فهم جمله "آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند" حضرت امام است

9092134.jpg
وزیر خارجه کشورمان گفت که مبنای اصیل قدرت در جمهوری اسلامی ایران در فهم دقیق و باور به یک جمله کلیدی حضرت امام (ره) خلاصه می ‏شود که فرمودند، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.

به گزارش حوزه سیاست خارجی خبرگزاری تسنیم، محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران در سخنانی که در جمع وابستگان نظامی و نمایندگان دفاعی و انتظامی کشور که یکشنبه 9 آبان 95 در ستاد کل نیروهای مسلح ایراد شد، گفت: از این فرصت استفاده کرده و یک بحث نسبتاً نظری را در مورد شرایط بین المللی، نقش جمهوری اسلامی، مخاطراتی که جمهوری اسلامی ایران (در منظقه) با آن مواجه است و روش‏ های برخورد بهینه با آن ارائه می کنم.

[در همين زمينه؛ گزارش خبرگزاری مهر از آخرین روز ثبت‌ نام لاتاری در آمریکا]

در ادبیات روابط بین الملل، وضعیت کنونی جامعه بین المللی را به عنوان وضعیت دوران گذار می‏‌شناسیم. رهبر معظم انقلاب و فرماندهی معظم کل قوا، شرایط کنونی را پیچ حساس تاریخی نامگذاری کردند و در چند مورد هم از آن با همین عنوان دوران گذار نام بردند. دوران گذار در روابط بین الملل نخستین بار نیست که اتفاق افتاده است. جامعه بشری در طول تاریخ، این دوران و شرایط آن را چندین بار را تجربه کرده است؛ شرایطی همراه با جنگ و خونریزی و اغتشاش و آشوب، روی کار آمدن قدرت‏های جدید، از بین رفتن قدرت های گذشته و تغییر در نظام جهانی و شرایط زیست بین المللی؛ شرایطی که برخی اوقات دهه‏ ها به طول انجامیده و طی آن جامعه بین الملل تحولات ژرف و عموماً بسیار مخربی را تجربه کرده است.

از حدود 9-28 سال پیش نیز ما در چنین وضعیتی قرار گرفته ایم، یعنی از زمان فروپاشی بلوک شرق و توهم ایالات متحده که جهان دو قطبی دوران جنگ سرد در مدت کوتاهی به جهان تک قطبی آمریکاـ محور تبدیل می‏ شود؛ از فروپاشی دیوار برلین که بیش از آنکه زاییده قدرت بلوک غرب باشد، نتیجه ضعف بلوک شرق بود و آمریکا، به غلط، آن را ناشی از قدرت خود تصور کرد. به همین دلیل، در طول سال های اول دوران پس از جنگ سرد، آمریکا تلاش بیهوده و البته پرهزینه‌‏ای برای ایجاد نظم نوین آمریکایی کرد. بوش پدر از آن تحت عنوان نظم نوین بین المللی یاد می کرد و منظور آنها، نظمی بود که بر اساس قدرت آمریکا شکل می‏ گرفت. نظمی که بر مبنای دیدگاه نومحافظه کاران، آمریکا می‏بایست با استفاده از قدرت نظامی، برتری موقت خود را نهادینه کرده و در نتیجه بتواند در آینده روابط بین الملل نقش برتر و اساسی را ایفاء کند. لذا به عقیده متفکرین روابط بین الملل، سال های اولیه پس از جنگ سرد به دلیل توهم آمریکا که می ‏تواند موقعیت خودش را نهادینه کند، به هدر رفت، و در اثر آن، چندین جنگ و اقدامات نظامی ناشی از توهم آمریکا در دوران بوش پدر و حتی دوران کلینتون و بوش پسر رخ داد. یک مورد آن حمله به عراق برای بازپس گیری کویت بود. اما این امر بر خلاف تصور عمومی منحصر به دورن بوش پس نبود. در یک بررسی مختصر تاریخی خواهید داد که تقریباً سالی نبود که دولت آمریکا حتی در دوران کلینتون حداقل یک بار از عملیات گسترده نظامی در گوشه‌‏ای از جهان استفاده نکرده باشد. در کوزوو، سومالی، سودان، لیبی یا عراق؛ سالی نمی گذشت جز آن که طی آن آمریکا می ‏کوشید این شرایط را با استفاده از برتری نظامی خودش نهادینه کند.

اما امروز که حدود 14 سال از حمله آمریکا به عراق می گذرد، کماکان مشاهده می‏کنیم که هنوز از این باتلاق بیرون نیامده اند. در واقع، دولت آمریکا خیال می‏ کرد پس از حمله به افغانستان، با یک حمله موفق به عراق می تواند آن شرایط را نهادینه کند. به نظر من، اینکه علی رغم فشار صهیونیست‏ ها و همه فشارهای لابی های آنها در آمریکا و علیرغم این که شارون گفته بود بغداد آدرس غلط است و آدرس درست تهران است، آمریکا به عراق حمله کرد، برای این بود که بتواند با به دست آوردن یک پیروزی نظامی دیگر، در محیطی فراتر از افغانستان فرو پاشیده و علیه یک دولت مستقر، ثابت کند که نظم نوین آمریکایی شکل گرفته است. لذا انتخاب عراق به جای ایران به دلیل دشمنی بیشتر آنها با صدام حسین نبود، بلکه به خاطر تصور و توهم پیروزی آسان بر آن کشور بود. چون می دانستند نمی توانند پیروزی نظامی بر ایران بدست آورند و در مقابل اطمینان داشتند که پیروزی بر عراق کاملا طی یک عملیات سریع ممکن است. به همین خاطر چند ماه بعد از شروع عملیات، بوش بر عرشه‏ کشتی نظامی اعلام پیروزی بر عراق کرد. اما امروز می بینیم که هنوز هم آمریکا در باتلاق عراق گیر کرده است. البته ما از همان زمان هم پیش بینی کرده و گفته بودیم که خروج آمریکا از این باتلاق غیر ممکن است و حمله آنها تنها به گسترش افراط گرایی در منطقه خواهد انجامید.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مجموعه این شرایط نشان می‏دهد که آمریکایی ها با چه تصوری وارد دوران گذار شدند و چرا این میزان تلاش کردند و این میزان برای خودشان و برای دنیا هزینه آفریدند. هنوز هم دنیا در شرایط گذار است و یک نظام جدید بین المللی جایگزین نظام قبلی نشده است. شرایط بین المللی شرایط پرالتهاب و خطرناکی است. همواره در دوران‏ های گذار، شرایط از این هم ملتهب تر و بعضا دوران گذار همراه با جنگ های بزرگ جهانی بوده است. این بار رقابت‏ها در دوران گذار شکل غیرنظامی به خود گرفته، گرچه در سالهای اخیر وجوه خشونت بار تروریسم و افراطی گری بازهم یک بعد نظامی به دوران گذار اضافه کرده است.

در دوران گذار، اهرم ‏ها و ابزارهای اعمال قدرت و نفوذ دچار تحول می‏شوند؛ یعنی امکان حضور و بروز و ظهور برای کشورهایی که الزاماً در شرایط قبلی قوی ترین و مؤثرترین کشورها نبودند، فراهم می‏ شود. جالب است که نخستین فردی ـ لااقل بر اساس اطلاعات من ـ که توانست این شرایط را به درستی شناسایی کند، امام راحل (ره) بود. نامه حضرت امام به گورباچف را نگاه کنید. در شرایطی که ابر قدرت شوری، بالاترین قدرت نظامی جهان بود، ایشان با یک نگاهی فراتر از شرایط آن روز، آینده ای را ترسیم کردند که نشان دهنده امکان کنشگری قدرتی میانی مانند ایران در شرایط دوران گذار بود.

در دوران گذار محاسبه صحیح، شناسایی واقع بینانه توانمندی‏ ها و بالاتر از همه، خودباوری و اعتقاد به توان ملی می تواند برای یک کشور بالاتر از حد و اندازه ظاهری و جغرافیایی و ژئوپلتیک آن کشور، ایجاد توان و قدرت وافزایش نفوذ و کاهش آسیب پذیری کند. به همان اندازه، اشتباه محاسبه، چه در بعد افراطی و چه در بعد تفریطی می تواند به نابودی بیانجامد. مثال افراطی این گفته روشن است؛ صدام زمانی که به کویت حمله کرد براساس یک محاسبه‌‏ای بود از ارزش ‏ها و توانمندی ‏ها و قدرت خودش و پیام های غلطی که دریافت کرده بود. همه ما بعدها شنیدیم که خانم ایپریل گلاسپی، سفیر وقت آمریکا در عراق با دادن پیام غلط به صدام گفته بود که نگران دخالت آمریکا در صورت اقدام عراق علیه کویت نباشد. این اشتباه محاسباتی باعث سقوط صدام شد. اشتباه محاسباتی مشابهی که آقای میلوسویچ انجام داد و حرف آمریکایی ‏ها را که گفته بودند یوگسلاوی در حوزه منافع حیاتی ما نیست باور کرد، باعث فروپاشی یوگسلاوی و سقوط وی شد. از سوی دیگر، اشتباه محاسباتی آقای قذافی که وعده‏های آمریکا را باور کرد، توان خودش را در اختیار آمریکا قرارداد، آن هم باعث سقوط، نابودی و شرایط کنونی لیبی شد.

باید بررسی کرد که چه تحولی اتفاق افتاده که عربستان امروز این گونه در دنیا دارد عمل می‏ کند. به نظر من، چند عامل را باید هم زمان شناسایی کنیم. مهمترین آن ما هستیم. دیگران تحولات اخیر و برجام را تحولی راهبردی تلقی می کنند. ما باید این تصور عمومی را به خوبی بشناسیم و گرنه عمق و اهمیت واکنش های به آن را نمی توانیم تحلیل کنیم. بنده ادعا نمی کنم مذاکرات هسته‌‏ای برای ایران قدرت آفرید. قدرت ایران قبل از مذاکرات وجود داشت و همان طور که گفتم، موضوع هسته‏‌ای برای تخلیه قدرت ایران بود. لذا توافق هسته‌ای و برجام، قدرت ایران را دوباره رها کرد. خیلی‌‏ها در منطقه و جهان پس از وضع تحریم های شورای امنیت تصور کردند کار ایران تمام شد. چون سابقه را دیده بودند که هر کشوری که در طول هفتاد سال گذشته پرونده اش به شورای امنیت رفته، سالم بیرون نیامده است. یک نمونه وجود ندارد که کشوری تحت تحریم های فصل هفتم شورای امنیت رفته باشد و در نتیجه آن یا فروپاشی صورت نگرفته، یا تغییر رژیم در آن ایجاد نشده و یا کشور کلا نابود نشده باشد. همه مثال های آن هم موجود است. از رودزیای جنوبی به عنوان اولین تحریم فصل هفتمی شورای امنیت که بعد از اعلام استقلال یکجانبه بدون مشورت با انگلیسی ها توسط آقای یان اسمیت نخست وزیر رودزیا صورت گرفت، تا عراق، یوگسلاوی، سودان و لیبی که همه آنها یا به سقوط، یا به تغییر رژیم و اضمحلال و یا از بین رفتن و چندپاره شدن کشور انجامیده است. لذا آنها تصورشان این بود که کار ایران هم تمام است. فکر می‏ کردند که به قول خودشان این سر افعی را که گفته بودند باید جدا کنید، فکر می‏ کردند چنان محکم این سر افعی را گرفته اند که دیگر توان حرکت ندارد. این تصور غلط به این دلیل در آنها ایجاد شده بود که مبنای واقعی قدرت ما را فراموش کرده بودند. نمی دانستند که مبنای قدرت ما جای دیگری است. البته من در اینجا قصد ندارم به ابعاد معنوی قدرت که در سایه لطف خدا و نظر مبارک حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به دست آمده، بپردازم و صرفا به ابعاد قدرت از منظر مادی اشاره می کنم که البته همان هم ناشی از لطف خداست که این مردم را این چنین برای حمایت از انقلاب و کشور آزموده و مقاوم کرده است. لذا روزی که دیدند تحریم ها و به ویژه تحریم‏ های فصل هفتم شورای امنیت برداشته شد، یک نگرانی راهبردی پیدا کردند.

یک مشکلی که ما در ایران داریم این است که به نگاه و رویکرد دیگران به مذاکرات هسته‌‏ای و نتیجه آن خیلی توجه نمی کنیم. منطقه معتقد است مذاکرات هسته‌‏ای و برجام یک تحول راهبردی بود. نه اینکه برجام به معنای زانو زدن آمریکا در مقابل ایران است. من هیچ وقت چنین ادعایی را نکرده و نخواهم کرد. برجام حاصل یک بده بستان سیاسی است. اما برجام ایران را از آنچه آنها فکر می‏ کردند کارش تمام شده مجددا به همان قدرت استراتژیک گذشته بازگرداند. به عبارت دیگر، قدرت استراتژیک ایران را برجام ایجاد نکرد. قدرت موجود ایران را آزاد ساخت. آنها فکر می‏ کردند با این همه قطعنامه شورای امنیت دیگر ایران نمی تواند قدرت استراتژیک خود را بازیابی و اعمال کند. اما به یک باره دیدند که همه محاسباتی که بر پایه پروژه ایران هراسی و تخلیه توان استراتژیک داشتند، به هم ریخته و مشاهده کردند که توان استراتژیک ایران هم قدرت سخت و هم قدرت نرم به قول رئالیست ها، یا به عبارت دقیق تر ابعاد مادی قدرت ایران و قدرت معنایی ایران، هر دو اینها به ناگهان دوباره ظهور و بروز کرد. به همین دلیل پس از برجام وحشت زده شده و به دست و پا افتادند.

بر مبنای این تحلیل اتحاد استراتژیک سعودی و رژیم صهیونیستی قابل تبیین است. به هم خوردن طرح و پروژه تخلیه توان استراتژیک ایران و تخلیه قدرت معنایی ایران از بعد ایران هراسی یک شرایط جدید راهبردی را ایجاد کرده، و به همین دلیل عربستان و رژیم صهیونیستی به عنوان طراحان و سرمایه گذاران اصلی پروژه ایران هراسی و تخلیه توان راهبردی ایران، با مشاهده شکست سرمایه گذاری عظیم خود، همداستان و متحد استراتژیک می‏ شوند. چون با یک پدیده راهبردی مواجه هستند. این دلیل اولی است که عربستان به خاطر آن این گونه خودش را به آب و آتش می ‏زند.

دلیل دوم رفتار امروز عربستان، نیاز راهبردی و حیاتی این کشور به آمریکا است. عربستان بدون آمریکا نمی تواند برای خود آینده‏ای تصور کند. احساس می کند بدون حمایت خارجی که فعلا این حمایت در غرب و آمریکا متبلور شده است، توان تحمل فشار داخلی و منطقه‌‏ای را ندارد. دولتی است که از ابتدا مشروعیت اش، ادامه حیات اش و امنیت اش وابسته به حمایت خارجی است. حالا به این کشور بگویید آمریکا می ‏خواهد از منطقه برود، چه شرایطی پیدا می‏کند؟ ببینید در کمپ دیویدی که بعد از برجام شکل گرفت چه گذشت و چه گفتند. به آمریکا گفتند شما ما را رها کردید. در واقع فکر می کردند برجام هم در امتداد سیاست تغییر یا اصطلاحا «انتقال ثقل» آمریکاست که بر اساس آن، آمریکا درصدد انتقال تمرکز راهبردی از منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به شرق آسیا است. معتقد بودند که آمریکا پس از حل مشکل هسته‌ای، منطقه را رها می کند و ایران قدرتمند در منطقه می ماند. لذا به خیال خود ناگزیر از این بوده و هستند که تهدید منطقه‏‌ای به شکلی شدید و جدی هم چنان مطرح باشد تا در نتیجه، آمریکا تصور رفتن از این منطقه را هم نداشته باشد، زیرا به تصور آنها رفتن آمریکا از این منطقه به معنای اضمحلال و فروپاشی آنان است. البته این نگرانی از اصل باطل است، چون ایران خواهان ثبات و امنیت برای منطقه و برای تک تک همسایگان خود است. ولی ترس آنها از جای دیگری است که به آن اشاره می کنم و ایران بهانه است.

لذا مهم تر از همه اینها به نظر من، رفتار امروز عربستان ناشی از یک عامل درونی است و آن ناکارآمدی در برآورده کردن ابتدایی ترین خواسته‏ های مردم عرب است. عربستان احساس می‏ کند که حرکتی که (به تعبیر ما بیداری اسلامی و به تعبیر دیگران بهار عربی) از درون جهان عرب شروع به جوشیدن کرده، ماهیت دولت – ملت عربی را نشانه گرفته است. نگران کننده ترین خطر ناشی از این حرکت داخلی جهان عرب، تهدیدی است که متوجه خود عربستان است. من در اینجا به اینکه آمریکا از حرکت خودجوش مردم در جهان عرب سوء استفاده کرده و صهیونیست ها بیشترین بهره برداری را از آن می کنند، نمی پردازم؛ بلکه می خواهم جنبه جامعه شناسانه آن را تحلیل کنم که بر مبنای آن، از درون جهان عرب یک چیزی می‏جوشد که سعودی ها به درستی آن را یک خطر جدی می‏شناسند و به غلط معتقدند که می‏توانند این خطر را در جبهه‌‏های جنگ سوریه و عراق نابود کنند. این جمله بندر بن سلطان را که سه سال پیش در روسیه اظهار کرد، شنیده اید؛ جمله ای که نشان دهنده یک تفکر و راهبرد است. از او پرسیدند، این افراطی ها که شما از آنها حمایت مالی می‏ کنید، نهایت آرزوی شان گرفتن حرمین شریفین است، پس چرا از آنها حمایت می کنید؟ بندر گفت، ما امیدواریم و اطمینان حاصل خواهیم کرد که افراطیون و سوری‏‌ها در معرکه سوریه یکدیگر را نابود کنند. لذا تلاش برای به خون و آتش کشیدن سوریه، در واقع تلاشی برای تغییر جهت دادن یک خطر راهبردی برای عربستان سعودی به سمت یک زمین بازی دور از عربستان است. فارغ از اینکه افراط با کشتن تمام نمی شود.

تلاش دیگری که امروز می کنند، تغییر جهت فکری این جریان افراطی است. توده های حامی جریان افراطی اصالتاً ضد حکومت های عربی هستند. اما سعودی ‏ها و دیگر دولت هایی که می ‏دانند هدف این پیکان در نهایت خودشان خواهند بود، همان طورکه می‏ خواهند محیط بازی را در سوریه و عراق تعریف کنند، هم چنین می خواهند این دشمنی را به شیعه و به ایران منتقل بکنند.

لذا، این بازی چند وجهی سعودی به خاطر یک نگرانی راهبردی است. یعنی هم زمان به خاطر اینکه می‏ خواهد از یک طرف نگرانی‏ های که از بازگشت توان استراتژیک ایران دارد را رفع کند، و از طرف دیگر، این جریان افراطی را که البته رهبری اصیلی ندارد ولی مبنا و پایه اجتماعی اش مشخص است، به سمت ایران منحرف و منتقل کنند.

البته لازم است توجه داشته باشیم که سعودی ها قبلا هم تلاش مشابهی برای منحرف کردن تهدید از خوشان به سمت ایران داشته اند و در ظاهر موفقیت هایی هم کسب کرده اند. بعد از 11 سپتامبر، بخش عمده ای از رهبران سیاسی جهان و یک گرایش در مسئولین نومحافظه کار آمریکایی معتقد بودند دلیل ناامنی در منطقه و تروریسم افراطی در جهان، ناتوانی و فساد و خودکامگی برخی نظام های عربی – به ویژه نظام سعودی -- است و برای همین راه حل درازمدت، ترویج نوعی دمکراسی مدیریت شده در جهان عرب است. این مبنای فکری طرح خاورمیانه بزرگ بود. این طرح در واقع در دراز مدت برای تغییرساختار حکومت های عربی در عین حفظ ماهیت وابستگی آنها به غرب بود. به عبارت دیگر، هدف اصلی طرح، متحدین آمریکا بودند و نه الزاما ایران. حتی برخی در اوج نگرانی های ناشی از 11 سپتامبر و نقش پر رنگ سعودی و وهابیت در حوادث تروریستی، ایران را به عنوان بخش عمده ای از راه حل می دیدند. اما ظرف 6 سال، یعنی از سال 2001 که حادثه 11 سپتامبر رخ داد، تا سال 2006 که جرج بوش سخنرانی معروفش را در ابوظبی ایراد کرد، در این فاصله شش ساله سعودی ها و متحدین شان توانستند با یک طراحی وسیع سیاسی و لابی گسترده، طرح خاورمیانه بزرگ را از یک طرح ضد خودشان به یک طرح ضد ایرانی تبدیل کنند. البته آمادگی و استعداد آمریکایی ها برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هم بستر مناسبی برای این فضاسازی سعودی‏ ها فراهم ‏کرد. این بار هم دقیقا همین تلاش را دارند. چندین برابر شدن بودجه چند صد میلیونی لابی سعودی در آمریکا در ماه های گذشته به همین دلیل است.

در پایان و به عنوان جمع بندی عرض می کنم که شرایط فعلی بین المللی، ایران را در یک موقعیت ممتازی قرار داده که با تکیه بر آرمان های انقلاب اسلامی و گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و با شناخت و باور دقیق توانمندی های خود و محدودیت های دیگران می توانیم آن را به پیش برانیم. به نظر بنده و بدون شعار زدگی، مبنای اصیل قدرت در جمهوری اسلامی ایران در فهم دقیق و باور به یک جمله کلیدی حضرت امام (ره) خلاصه می‌‏شود که فرمودند، «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»؛ یعنی اینکه واقعا باور کنیم که آمریکا قدر قدرت نیست و هر آنچه بخواهد، نمی شود و هرچه به وقوع می پیوندد الزاماً خواست آمریکا و دیگر قدرت مندان نیست. براساس این باور جمهوری اسلامی در شرایط قدرتمندی قرار گرفته است. در این شرایطِ قدرتمندی در جهان در حال گذار، امکان تبدیل این قدرت به یک نفوذ و قدرت و اقتدار نهادینه و دراز مدت برای جمهوری اسلامی وجود دارد. ما وارد یک کنش پرمخاطره، حساس و آینده‏ساز و پیچ خطرناک تاریخی شده ایم که عبور از آن نیازمند دقت و شناسایی واقعی تلاش هایی است که می ‏خواهد روبروی ما سد ایجاد کند. عبور از این نگرانی‏ها و سدها و نهادینه ساختن ایران به عنوان قدرت مندترین کنشگر خواهان ثبات و دوستی و همبستگی در این منطقه حساس، با باور توحیدی که تنها قدر قدرت در جهان حضرت باری تعالی است و با اعتماد به مهم ترین ابزار قدرت مان یعنی مردم و با اتکای به تمام توان‏ های کشور شامل توان نظامی، توان اقتصادی و بالاتر از همه، توان معنایی و باورهای اصیل ما که یادگار اصلی امام و پیام اصلی مقام معظم رهبری است، امکان پذیر و در دسترس می باشد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016