گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 آبان» سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان در زندان، ایرج مصداقی27 مهر» خامنهای و قاری قرآن فاسد، خمینی و روحانیت فاسد، ایرج مصداقی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! «تیرخلاصزنی» که در ویلای شخصیاش بیلیارد بازی میکند، ایرج مصداقیسیدعباس مثل همهی نزدیکان لاجوردی در جوخههای اعدام شرکت میکرد و وظیفهی تیرخلاص زنی را به عهده داشت. یکی از مراحل چک امنیتی افراد مقرب لاجوردی گذر از این مرحله و شرکت در شکنجه و قتل و کشتار بود.سیدعباس ابطحی متولد محلهی اوین- درکه است که در گذشته مانند تمامی روستاهای شمیرانات از بافتی سنتی و مذهبی برخوردار بود. طایفهی ابطحی به همراه طایفههای اعرابی، مسعودیان، میرشریفی، اوینی، شعیبی، فکری، میر رحیمی و بذر افشان از جمله خانوادههای قدیمی و سنتی اوین و درکه هستند. پاسگاه انتظامی درکه نیز به نام «شهید ابطحی» است که قاعدتاً بایستی از همین طایفه باشد. درکه پس از سال ۶۰ موقعیت ویژهای یافت چرا که دادستانی انقلاب مستقر در اوین به دلایل امنیتی به زور خانههای اطراف زندان اوین را خریداری کرد و به افراد مورد اعتماد خود سپرد. سیدعباس پیش از آن که پاسدار اوین شود رانندهی کرایهی خط اوین – درکه به تجریش بود. ظاهراً وی از کمیتهی محل به زندان اوین راه یافته بود و پس از طی کلیهی مراحل و نشان دادن سرسپردگی خود به جنایتکاران پلههای ترقی در اوین را طی کرده و از مقربان لاجوردی شد. او پس از کشته شدن مجتبی محراب بیگی و جلیل بنده دو محافظ اصلی لاجوردی و مسئولان جوخهی اعدام به همراه اصغر دولابی و بیژن ترکه و قاسم از گروه ضربت اوین به جمع محافظین لاجوردی و نزدیکان او پیوست. سیدعباس مثل همهی نزدیکان لاجوردی در جوخههای اعدام شرکت میکرد و وظیفهی تیرخلاص زنی را به عهده داشت. یکی از مراحل چک امنیتی افراد مقرب لاجوردی گذر از این مرحله و شرکت در شکنجه و قتل و کشتار بود. تا روزی که لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران برکنار شد، سیدعباس درحالی که کلتی به کمر داشت و یا مسلسل دستی برتا حمل میکرد همیشه کنار او بود. در بازدیدهای لاجوردی از زندانهای قزلحصار و گوهردشت و جبهههای جنگ نیز سید عباس او را همراهی میکرد. از آنجایی که سید عباس دارای قدی بلند بود و شالی سبز به کمر میبست و به تقلید از لاجوردی گیوهای سفید به پا میکرد چهرهای شاخص داشت. گیوههای مزبور را مجتبی محراب بیگی که گلپایگانی بود و خود و برادرانش در زمرهی لات و لوتهای میدان امام حسین بودند از گلپایگان سوغات آورده بود و نزدیکان لاجوردی از آنها استفاده میکردند. سیدعباس گیوه را سر انگشتانش میانداخت و در حالی که لخ لخ پایش را روی زمین میکشید راه میرفت و به همان شلی هم حرف میزد و کلمات را میکشید. او تلاش میکرد مثل مجید قدوسی و جلیل بنده شوخطبعی نشان دهد و مزهپرانی کند. سیدعباس همچنین جزو نوحهخوانان همیشگی حسینیه زندان اوین بود و در دادگاهی که برای «سربداران» در حسینیه اوین برگزار کردند او قاری قران و مجلس گرم کن بود. پیش از آن که دادگاه شروع شود او با لحنی لومپنی تلاش میکرد ادای عبدالباسط را در آورد و سورهی «اذالشمس کورت» را بخواند. او نه تنها در برگزاری دادگاه اعضای دستگیر شده «اتحادیه کمونیست»ها نقش فعالی داشت بلکه شبها براي خانوادهی پاسداران كشته شده در جریان حمله به شهر آمل نوحهخوانی کرده و آنها را آمادهی حضور در دادگاه روز بعد مینمود. خانوادههای مزبور جهت شرکت در دادگاه با سه مینیبوس از آمل به اوین آورده شده و در حسینیه زندان اوین که محل برگزاری دادگاه بود، جا داده شده بودند. در واقع حسینیه روزها محل دادگاه بود و شبها محل خواب خانوادهی شاکیان. خانوادههای شاکی که غالبا روستائیان آمل بودند شبها روی پتوهایی که در اختیارشان قرار داده میشد وسط حسینیه میخوابیدند و صبح زود که برای نماز و صرف صبحانه از خواب برمیخاستند، محل مزبور برای خیمهشببازی دادگاه عدل انقلاب اسلامی آماده میشد. در مدت سه روزی که دادگاه جریان داشت آنها که از نتیجهی کار و حکم دادگاه آگاه بودند، دائم به محمدیگیلانی و لاجوردی فشار میآوردند که چرا زودتر متهمان را اعدام نمیکنند و به خیمهشب بازی خود پایان نمیدهند. گیلانی در پاسخ به آنها و با اشاره به متهمان گفته بود «نگران نباشید! امانتی را برایتان میفرستم، تا زیر پل آمل آنها را اعدام کنید.» گیلانی به وعدهی خود عمل کرد و همهی آنها را به اعدام محکوم کرد. در دههی هفتاد و هنگام حضور در دفتر نیری، زندگی او متحول شد. وی مالک یک آپارتمان مصادرهای شیک و مدرن در ساختمان «آ اس پ» و زمینهای زیادی در شمال شد. وی همراه با برادرش صاحب کارخانهی بزرگ موتورسیکلت شدند و قیافه و تیپی جدید به هم زد و اتوموبیلهای گرانقیمت و مدل بالا سوار میشد. یک کاروان مسافرتی را نیز از ایتالیا با هزینهای گزاف وارد کرده بود بدون آن که نیازی به آن داشته باشد و یا استفادهای از آن بکند. اطرافیاناش میگویند هم و غماش «خانمبازی» است. او در این دوران همچنان تاکسیاش را حفظ کرده و هر از چند گاهی برای حل و فصل مشکلات آن به تاکسیرانی تهران مراجعه میکند و با گرفتن لوازم یدکی و سهمیه، آنها را در بازار آزاد به فروش میرساند. او حتی تاکسیاش را که پیکان بود، تبدیل به احسن کرد و رنو تحویل گرفت. نه تنها او بلکه تعداد دیگری از پرسنل اوین مانند مجتلی حلوایی عسگر و «حاج حسن» معروف به «حاج حسن تاکسی» مسئول دفتر مرکزی اوین و یکی از معاونان حسنی (ابوالفضل حاجحیدری- یکی از گردانندگان مؤتلفه) رئیس زندان اوین پس از کشته شدن کچویی، هم راننده تاکسی بودند و در سطح شهر به مسافرکشی میپرداختند. در پاركينگ اوين همیشه چند تاکسی موجود بود که متعلق به پرسنل اوین بود. سیدعباس اين اواخر در دايره اجرای احكام اوین شغل اداری گرفته بود. هرچند او نیازی به کار در اجرای احکام نداشت اما ظاهراً نمیخواست سوابق اداریاش را از دست بدهد و یا از نفوذش در اوین و دستگاه قدرتمند امنیتی و قضایی کاسته شود تا بلکه در پناه آن بتواند به رتق و فتق امور تجاریاش بپردازد. سید عباس ابطحی به خاطر گرفتگی رگ قلب، آنژیوگرافی کرده است و فعلاً دوران نقاهت را در کیش میگذراند. گفته میشود در آن جا نیز مشغول تجارت است. سیدعباس ابطحی همچون بسیاری از جانیان و تیرخلاصزنهای دههی شصت در جامعه ایزوله شدهاند و با توابان دههی شصت همنشینی میکنند. البته انگیزهی دیگر این همراهی و همنشینی منافع مشترک اقتصادی است و جنبهی اطلاعاتی و امنیتی ندارد.
روی کاغذی که به دیوار چسبیده نوشته شده است: »غیبت کردن بهار اشخاص پست میباشد. (حضرت علی)» و «پشیمان ز گفتار دیدم بسی، پشیمان نشد از خموشی کسی».
دوستی که این تصاویر را در اختیار من قرار داد، ضمن تقدیر از شهامت خانم اکبری منفرد که از درون زندان علیه کسانی که اعضای خانوادهاش را به قتل رساندند، اعلام جرم کرده، میگفت چه بسا تیرخلاص اعضای خانوادهی اکبری منفرد را مانند بسیاری دیگر از قربانیان نظام، سیدعباس ابطحی زده باشد.
Copyright: gooya.com 2016
|