گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آلترناتیو همچنان جنبش ملی است، ناصر کاخسازمسئله مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمانها، ظرفیت فرهنگ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که به سوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصل بالاتر از همه تجربهها و باورها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل و انعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمان "ایران برای همه ایرانیان" و ایده جنبش ملی، در تفرقه بیمانند کنونی ایده قابل تحققی است؟نیرومند ترین امکان هم اکنون گرایش به تاریخ ملی است. این ، گیر و مشکل بزرگ و لاینحل حاکمیت دینی است. همه جا را که ببندند این یکی را در اساس نمی توانند. یادمان نرود بخصوص ملت های تاریخ دار را نمی توان از تاریخ شان که به عاطفه ملی آنها شکل می دهد جدا کرد. پاسارگاد یک تصفیه حساب با حاکمیت و آزمونی برای اپوزیسیون بود. روزا لوکزامبورک ازمفاخر جنبش کارگری و چهره ی دوست داشتنی جنبش زنان، اگر اشتباه عمده ای کرده باشد، بورژوایی دانستن حرکت های ملی، با نگرشی نفی کننده بود. در حالی که او می توانست مانند آیزایا برلین در مقوله ی جنبش های ملی قائل به تفکیک شود. به گفته ی آیزایا برلین دو جریان رهایی بخش در قرن نوزده ملت گرایی رمانتیک و فرد گرایی بشردوستانه بود (نقل به معنا) برخورد منفی با کوروش بنیانگزار هخامنشیان و نماد وحدت تاریخی ایرانیان ، گام گذاشتن به راه رفته ای است که دیری است مورد بازبینی قرار گرفته است. جنبش ملی در ایران یک پروسه ی پیوند تاریخی است که از جنبش فکریِ قانون گرایی و دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه آغاز می شود، با مبارزات پارلمانی دهه بیست خورشیدی، درختی پربار می شود، درختی که میوه اش را زیر حاکمیت دولت ملی می دهد. این پروسه که در ترکیب واژه ایِ جنبش ملی تبلور پیدا می کند تنها امکانی است که به یاری آن در تئوری و عمل اجتماعی می توان با کمترین خونریزی انسانی و ارزشی به سیطره جمهوری اسلامی پایان داد. جنبش ملی از اجزایی به وجود می آید که در پویایی تاریخی قرار دارند. و به این جهت آنهارا زمانمند می خوانیم. هر چیزی در پویش زمانمند تاریخ، دگرگونه می شود مگر یک چیز، تنها اصلی که به زمان، پیوند تاریخی و همگانی می دهد همانا برقراری مدارا گریِ درون مجموعه ای میان تمامی نیرو های متشکلهِ یک کل است. جنبش ملی از طریق آموزش مداراگری چونان اصلی غیرقابل تخطی دموکراسی پلورالیستی را که دستآورد تمدن اروپایی است به بافت درونی فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ سازمانهای گوناگون تبدیل می کند. سازمان مدرن سازمانی است که آمادگی درونی برای پیوستن به یک جنبش فراساختاری را داشته باشد. یعنی بجای دنبالِ ائتلاف های سطحی و فاقد جوشش درونی رفتن، خود را درونا و به طور بالقوه جزءِ یک فراسازمان ملی بداند و در صدد دست یابی به آن برآید. و این بازتابِ احساس مدرنیته ایِ نقصان است که سبب میشود سازمان سیاسی نقص خود را در کلیتی فرا تر از حدود اعتقادیِ خود جبران کند. این، دیالکتیک وابستگی و خودمختاری است. وابستگی به تفاهم ارتباطی و به امر مشترک ملی. در حالی که دراحساس نقصانِ غیرمدرنیتهای، فرد یا سازمان پیشا مدرن می کوشد با پیوستن به یک سازمان اعتقادی مادر، نا خود مختاری خود را به پوشاند. با احساس نقصانِ مدرنیته ای، برعکس، دیگر فرد یا سازمان ریسک نظری نمیکند . درسیاست نظری پیشامدرن، عنصر ریسک و جزم و قاطعیت غیر شناخت شناسانه در هم می آمیزند. در این حالت فرد یا سازمان می کوشند به هر بهایی باور معینی را به کرسی به نشانند. هدف، برد به هر قیمتی است.. چرا؟ چون خطاپذیری معرفتی، اتوریته پذیری و سازماندهیِ خطی را تهدید می کند. این احساس نقصان دموکراتیک، حزب مدرن راآماده ی تغییر و اصلاح داءمی می کند. جمع بندی: هر جنبشی بتواند مدرا گراییِ درون مجموعه ای را در چارچوب واحد ملی به وجود بیاورد یا به هرحال مدارا گرایی را به نماد و علامت ارتباطیِ خود در عمل و نظر فرا برویاند، جنبشی ملی است. عنصر پسا اعتقادی در جنبش ملی معلول و پی آمد ویژگی فرا ساختاریِ آنست. ارتباط با یک جنبش ملی و سراسری، اعتقادهای ساختار گرایانه فرد را ثانوی و نقصان پذیرمی کند. فرعی شدن ایمان و ایدئولوژی نسبت به مصالح و منافع و امرِ همزیستی در واحد ملی علامت ارتباط ملی است. مدارا دست آورد تحقق این استحاله اخلاقی است. در واژه هایی دیگر: باور به آماجی همگانی، باور های استراتژیکِ اعتقادی را زیر مجموعه ای می کند و آنها را نسبت به اصلِ «ایران برای همه ایرانیان، صرفنظر از باورِ آنها» ثانوی می کند. اصلِ نقصان پذیری اعتقاد ها که کارل پوپر، با آفرینشِ اصل خطاپذیری ذاتی تئوری ها به آن وجهِ و تثبیتِ علمی داد یک باور و یک کارکرد خود بخودی جنبش ملی به مثابه جنبشی اجتماعی و فراسیاسی است . شناسه پسا اعتقادیِ جنبش ملی ، از پیشینی بودنِ مدارا و پذیرش عملیِ ثانوی بودن هر اعتقاد و ایدئولوژی ای نسبت به تفاهم ملی وباور به یک امر مشترکِ ملی و جهانی قابل استنتاج است. مسئله ی مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمانها، ظرفیت فرهنگِ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که بسوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصلِ بالاتر از همه ی تجربه ها و باور ها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل وانعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمانِ "ایران برای همه ی ایرانیان" و ایده ی جنبش ملی، در تفرقه بی مانند کنونی ایده قابل تحققی است؟ اگر آلترناتیو ملی قابل تحقق نباشد چه راهِ اطمینان بخش دیگری قابل تصور است که ایران را به وادی اغتشاشی بزرگ نکشاند. ناصر کاخساز Copyright: gooya.com 2016
|