گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دكتر سروش همه ماجرا را در باره مناظره با حزب توده نمى گويد؛ ف. م. سخناز ماجراهايى كه دكتر سروش مى تواند و مى بايد روشن كند، وادار كردن حزب توده ى ايران به بحث ايدئولوژيك در كنار بحث سياسى بود. دكتر سروش نيك مى داند كه حزب توده ى ايران خواهان مناظره ى ايدئولوژيك با نمايندگان جمهورى اسلامى «نبود» و چنين كارى را در جامعه ى مسلمان، كه در حال مبارزه با امپرياليسم امريكا بود لازم و مناسب نمى دانست. حزب توده، در باره ى ايدئولوژى خود در كتاب هايى كه منتشر كرده بود مى نوشت و اگر علماى اسلام و از جمله دكتر سروش ايرادى به اين ايدئولوژى داشتند مى توانستند كتاب هاى اسلامى عليه تفكرات حزب بنويسند كه مى نوشتند. مرتضى مطهرى از جمله كسانى بود كه عليه چپ و افكار كمونيستى مى نوشت و مفصل هم مى نوشت كه تمام اين كتاب ها امروز به طور رايگان در اينترنت موجود است. فلسفتُنا و اقتصادُنا ى آسد محمدباقر صدر هم كه كتاب بالينى بچه مسلمان ها بود. حجتيه هم مدام در حال تبليغات ضد كمونيستى بود و چنين افكار ضاله اى را اساس حملات خود قرار داده بود. جاى بحث ايدئولوژيك در كوچه و بازار نبود ولى عوامل جمهورى اسلامى اصرار داشتند كه حتى در بحث هاى خيابانى، توده اى ها را وارد اين بحث كنند و وقتى كار به انكار خدا و دين رسيد، بحث كننده را مورد هجوم و ضرب و شتم قرار دهند. كارى كه در آن بسيار متبحر و ماهر بودند.
دكتر سروش سعى در آچمز كردن زنده ياد احسان طبرى داشت و طبرى هم كه مايل نبود در دوران مبارزات ضد امپرياليستى خلق هاى ايران وارد بحث بى فايده ى خدا و پيغمبر و نظر ماركس و لنين در باره ى دين شود، تلاش مى كرد از مقابل تيرهاى شليك شده توسط سروش و مصباح يزدى بگريزد و با اصطكاك حداقلى، بحث را به پايان برساند. مصباح يزدى در آن دوران نه كاره اى بود و نه غير از مواردِ بچگانه اى كه در حوزه در باره ى ماركسيسم آموخته بود چيزى مى دانست. سروش در اين جا حكم نفر اول را داشت كه مقدارى كتاب خارجى خوانده بود و تعدادى از اين كتاب ها را هم با خود به استوديوى تلويزيون آورده بود و بر روى ميز مقابل اش، براى فاكت آوردن چيده بود. موسيقى تيتراژ و شروع برنامه هم به قول طبرى، موسيقى جنگ بود و انسان را به يادِ ميادين رزم مى انداخت! حزب توده مى خواست فقط در قسمت سياسى بحث ها شركت كند تا اولا ضرورت همبستگى مسلمان و غير مسلمان را در مبارزه ى ضد امپرياليستى نشان دهد و ثانيا خود را آماده ى مشاركت با جمهورى اسلامى در تحقق اهداف و آرمان هاى سياسى حكومت معرفى كند، و ثالثا، به موانعى كه حكومت بر سر راه همبستگى ضد امپرياليستى به وجود مى آوَرْد اشاره كند و از كسانى مثل دكتر بهشتى بخواهد كه به جاى برخورد با حزب توده به آن به عنوان همپا و همراه نگاه كند. اما حكومت و عواملش خواهان تخريب حزب توده بودند و مى خواستند به هر طريق شده، حزب توده را در مقابل مردم قرار دهند و بخصوص با نشان دادن بى خدايى و بى دينى حزب، آن را از چشم مردم بيندازند. تمام شدن بحث ها هم به همين خاطر بود. همان طور كه دكتر سروش به صورت نصف نيمه در اين باره مى گويد، اصل ماجرا اين بود كه حكومت، بحث سياسى را مشروط به بحث ايدئولوژيك كرده بود، و اصرار داشت كه هر دو بحث به موازات هم صورت پذيرد. حزب توده، از سال ٥٧ تا زمان سركوب اش توسط حكومت اسلامى، مطلقا علاقه اى به ورود به چنين مباحثى نداشت، و تنها اقدام به انتشار چند كتاب ايدئولوژيك كرده بود كه محتواى آن ها هم هميشه با تاكيد بر عدم تاثير اختلافات فكرى بر حركت هاى سياسى بود و اين كه ايدئولوژى ماركسيستى، مطلقا با دين مردم كار ندارد و مردم، چه با خدا و چه بى خدا، بايد در وهله ى اول به فكر مبارزه با امپرياليست ها و سرمايه داران و فئودال هاى خونخوار باشند. دكتر سروش و مصباح يزدى، در آن زمان به خوبى مى دانستند كه باز كردن پاى حزب توده به بحث هايى، پيرامون وجود يا عدم وجود خدا، معنى اش ملحد خواندن دفاع كننده از ايده هاى ماركسيستى بود كه مى شد با بهانه قرار دادن آن، حزب توده و اكثريت و كل چپ را به گوشه ى رينگ برد و بعد از كوبيدن مشت بى خدايى به صورت حريف، اقدام به ناك اوت كردن او كرد. اما احسان طبرى، كه به قصد و هدف دكتر سروش و مصباح آگاه بود، با فرار از رينگ، و گفتن اين كه حاضر به ورود به چنين بحثى نيست، حزب توده و سازمان اكثريت را از دام پهن شده توسط اسلامى ها دور كرد. اگر بحث و مناظره پيرامون دين در كشورى امن و در شرايطى مساوى برگزار مى شد، احسان طبرى مى توانست به تنهايى سروش و مصباح را كه از فلسفه ى مدرن و تفسيرات جديد ماركسيستى بى خبر بودند و فقط زورشان به فرخ نگهدار كه او هم چيزى از فلسفه نمى دانست مى رسيد از دور بحث ها خارج كند و شكستى مفتضحانه را به آن ها تحميل نمايد. اما فلسفه براى طبرى، وسيله اى بود براى تجهيز مردم عليه امپرياليسم به عنوان آخرين مرحله ى سرمايه دارى و حركت به طرف سوسياليسم، به عنوان اولين مرحله ى كمونيسم. حال اگر مسلمانان، تحت رهبرى امام خمينىِ ضد امپرياليست، با همان فلسفه ى عهد دقيانوس اسلامى چنين كارى مى كردند و مطابق خواسته ى حزب توده و كشورهاى سوسياليستى كه در راس آن ها اتحاد جماهير شوروى قرار داشت گام بر مى داشتند، چه احتياجى بود به تحريك عوام براى پذيرش ماركسيسم و رو در رو قرار دادن آن ها با حزب توده! حزب توده، هميشه به دنبال كشيدن اكثريت مردم به مبارزات ضد سرمايه دارى بود و چه بهتر از اين كه خمينى چنين بسترى فراهم آورده بود. كيانورى هميشه مى گفت حزب چه مى خواست و چه مى خواهد غير از ديدن هزاران هزار مردم كه عليه امريكا در خيابان ها شعار مى دهند؟! آرى آرزوى حزب همين بود كه به رهبرى داهيانه ى (!) امام خمينى صورت واقعيت به خود گرفته بود. پس عامل اصلى قطع بحث هاى ايدئولوژيك در تلويزيون، اصرار به وارد كردن طبرى به بحث در باره ى خدا بود كه طبرى از آن سر باز زد و بحث سياسى كيانورى و بهشتى هم به خاطر قطع شدن بحث ايدئولوژيك قطع شد. دكتر سروش در اين زمينه هم كه گفتن حقيقت برايش دردسرى ايجاد نمى كند، از گفتن تمام و كمال آن خوددارى مى كند. مى گويد در منزل محمد تقى جعفرى، ايشان -يعنى سروش- وارد بحث با اسير دهن شكسته نشده! آيا اجازه داريم از دكتر سروش سوال كنيم كه اصولا، در آن وضع و اوضاع، كه همه مى دانستند حكومت چه بر سر رهبران حزب توده ايران آورده، چرا در منزل علامه (!) حاضر شدند و چرا بعد از ديدن فك شكسته و كج شده ى طبرى، به اين فكر افتادند كه با يك اسير، بحث ايدئولوژيك كردن كار نادرستى است؟ چرا در آن شرايط اصلا به منزل آقاى جعفرى رفتند؟ اگر فك طبرى نشكسته بود و او ويران و در هم شكسته در آن جا حضور نيافته بود، آيا سروش وارد بحث با او مى شد؟ و اگر مى شد، مى خواست چه بگويد؟ و چرا بعد از اين همه سال، كه طبرى را با «كژراه» و توبه نامه مى خواستند تخريب كنند و چهره ى اين فيلسوف ماركسيست را به لجن بكشند، سروش يك كلمه نگفت و ننوشت كه «احسان» از اتحاد شوروى در منزل جعفرى دفاع غيورانه كرد؟! نه! اين كه سروش به طبرى، «احسان» بگويد و او را به اين صورت دوستانه و خودمانى بنامد، در حد و اندازه ى سروش نيست. سروش كوچك تر از آن است كه طبرى را چنين خطاب كند. احسان را كسى بايد به كار برد كه براى طبرى، حتى اگر مخالف صد در صد عقيدتى و سياسى اش باشد، احترام قائل شود و او را به عنوان يك فيلسوف دانا و با فرهنگ دوست بدارد. سروش هميشه دشمن حزب توده و طبرى و طبرى ها بوده ولى خواسته اين دشمنى را در لباس فاخر فيلسوف ها پنهان كند و به اين ترتيب خود را جزو بزرگان انديشه ى آن زمان جا بزند. اما در سال ٦٠ طبرى مودب و ماخوذ به حيا كجا و، سروش تازه به عرصه ى فلسفه وارد شده و مصباح دريده و وقيح و بى سواد كجا؟! البته انتظار پاسخ گويى دكتر سروش به چنين نوشته هايى را نداشته باشيد. او اكنون بر فراز آسمان هفتم عرفان و تصوف نشسته و اصلا آدم هاى زير پا را نمى بيند. گهگاه چيزكى مى نويسد و دوباره رخ پنهان مى كند با اين تصور كه امروز هم سال ٦٠ است و فقط صداى اوست كه به گوش مردم اهل فرهنگ مى رسد. بگذاريم به اين خيالات خوش باشد، تا روزى كه مردم، ساكنان آسمان هفتم و هشتم و آسمانخراش هاى الهى را با شوكى عظيم به زمين فرو افكنند و خواهان شنيدن تمام حقايق دهه ى شصت از زبان آن ها باشند... ***** و اينك متن دكتر سروش در باره ى احسان طبرى شكنجه شده در منزل محمد تقى جعفرى، به نقل از اخبار روز: • عبدالکریم سروش در متنی که اخیرا منتشر کرده، به جلسه ای اشاره کرده که احسان طبری را با فک و دهان شکسته آورده بوده اند و محمدتقی جعفری می خواست با او «مناظره» کند! ... اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
«در آغاز انقلاب که هیمنهی هائل «چپروان کافر کیش»، مومنان را ناآرام کرده بود، بنگاه صدا و سیما مرا و آیتالله مصباح یزدی را نامزد و دعوت به مناظره کرد. از آن سوی دیگر هم، آقایان احسان طبری و فرخ نگهدار آمده بودند تا از اصول و فروع باورهای خویش دفاع کنند (مشروح آن مناظرات اینک طبع و نشر شده و در دسترس همگان است. گرچه مرا در تحریر و طبع و نشر آن مطلقا نظارتی و دخالتی نبوده است و از میزان دقت متن مکتوب بیخبرم). Copyright: gooya.com 2016
|