گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 شهریور» خاورمیانه، کانون ستیز قدرتها برای سلطه، و ملاحظاتی درباره سیاست جدید حزب دموکرات کردستان، شیدان وثیق22 خرداد» دربارهی مسائل نظری و سیاسی چپ، شیدان وثیق
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اصول نظریِ سیاست رهایی ، شیدان وثیق![]() امروزه در جهان، دشوار است که بتوان «چپ» را از «راست» تفکیک کرد. چه بسا ناممکن شده است. در سدهی نوزدهم تا نیمهی بیستم، «چپ» معنا و حقیقتی داشت. با همهی ابهامها، ایرادها و خطاهایش، گاه فاحش و فاجعه بار، چپ اما ارزشهایی والا و اهدافی انقلابی داشت: او دارای نظریه و سیاستی بود که در پرتو آنها میتوانست خود را از غیر چپ متمایز سازد: در نفی سرمایهداری، در دفاع از برابری و عدالت اجتماعی، در مقابله با سلطهها، در حمایت از امر کارگران و زحمتکشان، در پشتیبانی از مشارکت دموکراتیکِ مردمان در ادارهی امور خود، در پاسداری از آزادیها، در نفی ناسیونالیسم، نژادپرستی و دگرستیزی و سرانجام در دفاع از انترناسیونالیسم، طرفداری از صلح و مخالفت با جنگ و سیادتطلبی جهانی. از این چپ اما، امروزه در سراسر گیتی، کمتر معنا و مضمونی باقی مانده است. این چپ، اکنون، مدیریت بهینه امورات نظامهای حاکم موجود را بر دوش گرفته است. این چپ، دیگر خواهان مبارزه برای امحای سرمایهداری ملی و جهانی و سایر سیستمهای مبتنی بر سلطه نیست. این چپ هر جا که قدرت و حکومت را در دست میگیرد، همچون جریانهای راست، فکر، عمل و برنامهریزی میکند: نابرابریها و بیعدالتیهای اجتماعی را، اگر تشدید ننماید، حفظ میکند؛ سیاست ضدمردمی در پیش میگیرد؛ سلطهگری جهانی اِعمال میکند... بدینسان، امروزه چپ، نام بیمسمایی شده است. کمترین محتوای اجتماعی- انقلابی دارد. برای ما که ارزشهای رهاییخواهانه و ایدهی انقلاب اجتماعی را به خاک نسپردهایم، چنین چپی امروزه مرده است. "بگذار مردگان، مردگان خود را دفن کنند". ما را دیگر با این چپ کاری نیست. از این پس، در گفتمان خود، ما واژه «چپ» را کمتر به کار خواهیم برد. ما نه از «سیاستِ چپ» بلکه از رهایش1 یا سیاستِ رهایی سخن خواهیم راند. سیاست رهایی را امروزه باید اختراع و تأسیس کرد. آن را ابداع کرد، بر روی ویرانههای نظری و عملی چپ ورشکسته کنونی در اشکال مختلف آن : چپ توتالیتر و تمامتخواه، چپ مستبد، چپ دموکرات، چپ لیبرال، چپ سوسیال دموکرات، جپ اصلاح طلب... اما سیاست رهایی، از نگاه ما، رهایی از اسارت قدرتها و سلطههای گوناگون است: از سلطهی سرمایه، سلطهی استبداد و دیکتاتوری، سلطهی دولت2، سلطهی دین و مذهب، سلطهی مذکر، سلطهی قدرتها... اندیشه و سیاست رهایی را می توان بر پنج رکن نظری تبیین کرد. وجود هر کدام لازم و ملزوم دیگری است. با فقدان هر یک، کل سیاست فرو میپاشد. در این جستار، با توجه به شرایط کنونی ایران و جهان، دست به توضیح اصول پنجگانه نظریهی سیاستِ رهایی، در خطوط اصلی آنها، میزنیم. -------------------------------------------------- انقلاب مردمی در ایران از سرنگونی نظلام جمهوری اسلامی ایران در تمامیت آن میگذرد، لیکن بدان ختم نمیشود. جمهوری اسلامی، دینسالاری (تئوکراسیِ) برخاسته از قانون اساسی اسلامی- شیعی است. در عین حال که مناسبات سرمایهداری، با وجود عقبماندگی و ناتوانی تاریخی- ساختاریاش، بر آن چیره است. جمهوری اسلامی نظامی است استوار بر رانت نفتی، فعالمایشایی دولتی مستبد، متمرکز و متکی بر نیروهای انتظامی و پلیسی. رژیمی است مبتنی بر ضدیت با دموکراسی، نقض آشکار حقوق بشر، تبعیض جنسیتی، ملیتی، دینی، عقیدتی و سرکوب آزادیهای مدنی. ولایت فقیه یکی از ویژگیهای تئوکراسی ایرانی اما نه عمدهترین آن است. چنین نظامی مانع اصلیِ تغییرات ساختاری در جامعه ی امروز ایران است. تحول آن به سوی دموکراسی از طریق اصلاحات، انتخابات و غیره، در چهارچوب قانون اساسی اسلامی، ناممکن میباشد. تجارب گوناگون، طی سالها حاکمیت اسلامی در ایران، پس از انقلاب بهمن 57، ثابت کردهاند که جمهوری اسلامی فاقد توانایی و ظرفیت انجام اصلاحات بنیادین و تحول به سوی تغییر خود از درون از طریق رفرم و رفرمیسم است. در نتیجه انحلال و نه اصلاح یا تحول ناممکن آن میبایست هدف اصلی جنبشهای مردمی برای دگرگونی اجتماعی قرار گیرد. هدف ما، به منزله جنبشی رهاییخواهانه، همراهی و همکوشی با چنین جنبشهای رادیکال و ساختارشکن است. براندازی رزیم میتواند با توسل به اشکال مبارزاتی مختلف صورت پذیرد: مبارزهی مسالمت آمیز، جنبش همگانی، قیام مردمی و انقلاب. در مرحلهای از فرایند حرکت انقلابی مردم، امکان اِعمال قهر از سوی جنبش مردمی در دفاع از خود و در برابر قوای سرکوبگر رژیم میتواند اجتناب ناپذیر شود. سیاست رهایی از همهی اشکال مبارزاتی، بهویژه از انقلاب و دگرگونی انقلابی پشتیبانی میکند. طرفدار دموکراسی حقیقی است، که در غایت امر دموکراسی علیه دولت میباشد: "در دموکراسی حقیقی، دولت سیاسی محو میگردد" (مارکس، نقد حق سیاسی هگل). دموکراسی مستقیم قرابت چندانی با دموکراسی نمایندگی در نظامهای "دموکراتیکِ" عصر مدرنیته امروزی ندارد. "حاکمیت" به گفتهی روسو "نمی تواند نمایندگی شود. با همان منطق که نمی تواند واگذار شود، منتقل شود. حاکمیت به طور اساسی اراده عمومی است و اراده عمومی هیچگاه کسی را نماینده خود نمیکند. اراده عمومی یا خودش است و یا چیز دیگری، حد وسطی وجود ندارد" (روسو، پاراگراف پنجم از فصل پانزدهم در قرارداد اجتماعی). در دموکراسی نمایندگی، افرادی حرفه ای، به جای مردم، به نام مردم و برای مردم، به عنوان "نمایندگان" آنان، سیاستگذاری میکنند، تصمیم میگیرند، جنگ راه میاندازند و صلح میکنند. در دموکراسی حقیقی، "دموکراسی" و به طور کلی سیاست از طرف مردم و برای مردم اعمال میشود. در دموکراسی لیبرالی، با کنترل پنهان نمایندگان مردم و دولت توسط قدرت ها و الیگارشیها رو به رو هستیم. در دموکراسی رادیکال اما با کنترل و دخالتگری مردمی از طریق انجمن ها و جنبش های اجتماعی رو به رو میباشیم. دموکراسی بدین سان در حکومت، دولت، پارلمان، نهادهای رسمی، انتخابات و از این دست خلاصه و محدود نمیشود، بلکه چون «قدرت مردم» به نقش و فعالیت مردمان در امور خود، در امور سیاسی و اجتماعی شهر و فراتر از آن ادارهی جامعه و کشور ارجاع میدهد. رهایی مردمانِ تحت ستم و سلطههای گوناگون و به ویژه زحمتکشان تنها میتواند امر خودِ آنها، به دست آنها و برای آنها باشد. دموکراسی در معنای کسب امور خود توسط خود و برای خود به گونهای مستقیم و بلاواسطه، فرایندِ بی پایانی است که همواره مرزهای ساختگی و قانونی دموکراسی نمایندگی را به سوی دموکراسی هر چه مردمیتر، مشارکتیتر، کاملتر و گستردهتر در هم می نوردد. این آن چیزی است که دموکراتیزه کردن "دموکراسی" مینامیم. سلطه سرمایه داری، امروزه جهانی شده است. از یکسو، امر تولید، در سطح ملی و جهانی، در عصر ما، بیش از هر زمان دیگر، بطور اساسی برامدی از تعاون جمعی و اجتماعی میباشد. اما از سوی دیگر و بیش از پیش، تملک خصوصی تولید توسط صاحبان سرمایه، تولید را از امری توسط انسان برای انسان به وسیلهای برای سوداگری هر چه بیشتر سرمایه علیه انسان تبدیل کرده است. در نتیجهی سیادت سرمایه، امروزه مواجه هستیم با شیئی شدن و کالائی شدن هر چه گسترده زندگی، با ازخودبیگانگیِ3 هر چه کامل انسان، با استثمار شدید نیروی کار و سرانجام با سلطه ی اسارت بار و نابودکنندهی سرمایه و سودپرستی و سودجویی بدون مرز و انتهای آن، چون قدرتی بَرین و استعلایی بر فراز تولیدکنندگان واقعی که از دخالت در سرنوشت خود هر چه بیشتر جدا و محروم میشوند. بدین سان، امروزه نمیتوان مبارزهی انسان ها برای عدالت اجتماعی و بهزیستی را از مبارزه ضد سرمایه داری در سطح ملی و جهانی تفکیک کرد. نمیتوان اولی را جدا از دومی به پیش راند و متحقق ساخت. به همینسان نیز، دو مبارزه، یکی برای دموکراسی و گسترش آن و دیگری ضد سرمایهداری برای رهایی، به هم پیوسته و وابسته شدهاند. امروزه در جمهوری اسلامی ایران، مناسبات سرمایه داری بر اساس کار مزدوری حاکم است، با این ویژگی که با رانتخواری دولت، دینسالاری، استبداد، فساد و خودکامگی در آمیختهاند. در نتیجه در کشور ما، دو مبارزه ضد استبدادی برای آزادی و دموکراسی و ضد سرمایه داری برای عدالت اجتماعی و برابری از هم اکنون در هم میآمیزند، با این حقیقتِ دیگر که دست یابی به آزادیهای اولیه اجتماعی و سیاسی از تقدم و ابرام ویژهای در شرایط فعلی برخوردار میباشند. 4- سیاستِ ضدِ قدرت. سیاست رهایی اندیشه و عملی رادیکال و ضد سیستمی است. جنبشگرا و اپوزیسیونی است. خارج از قدرت، ضد قدرت و ضد تسخیر آن است. سیاست رهایی در درک عامیانه و مبتذل فوق از فعالیت سیاسی، که از افلاطون تا امروز بر اندیشه و فلسفهی سیاسی غلبه دارد، تجدید نظر کامل میکند. تعریف و تبیین دیگری از «سیاست» ارایه میدهد و آن را در عمل سیاسی روزمره به کار میبرد. این که «سیاست» (و هم چنین دموکراسی)، مدیریت امر دولت و قدرت نیست، دولتگرایی و دولتمداری نیست، بلکه مبارزه جنبشی و اپوزیسیونی تا حد نفی و امحای دولت چون قدرتی مافوق جامعه و جدا از آن است. «سیاست» بدین معنا، مبارزه ضد سیستمی است. مبارزه طبقاتی است. تضاد و تعارض اجتماعی است. هم زیستی در هم ستیزی است. مداخله و مشارکت مستقیم و بیواسطهی مردمان در بسیارگونگی شان، در اختلافها و اشتراکهایشان، در ادارهی امور خود است. سیاست رهایی، سوسیالیسم رهاییخواهانه، میبایست بر این ارزشها و اصول تاکید ورزد، پایفشارد و این امر را در نفی قدرت و تصرف قدرت به پیش راند. جنبش رهاییخواه در گسست از بینش قدرتطلبانه از سیاست تبیین میشود و عمل میکند. در گسست از تفکری که تسخیر قدرت را در مرکز دلمشغولی خود قرار میدهد، که هدفش باز تولید ساختار قدرت است، که ناگزیر در شرایط تاریخی کنونی تمرکزگرا، اقتدارگرا و سلطهگر میباشد. رهاییخواهی به طور اساسی و جوهرین ضد قدرت است. سیاست رهایی مبارزه با قدرتها در همهی سطوح اجتماعی و از جمله در درون خود، یعنی در درون سیاست رهایی، را موضوع کار خود قرار میدهد. 5- تشکل جنبشی. تشکل مورد نظر سیاست رهایی، جنبشی است و نه حزبی. حزبسازی، در عصر ما، بنا بر مدل «دولت» شکل گرفته است، هم چنان که دولت مدرن نیز بنا بر نمونهی ساختار عمودی و اقتدارگرای دستگاه دین (کلیسا) شکل گرفت. حزب سنتی امروزی، دستگاهی است به منظور تسخیر قدرت سیاسی، در دست گرفتن ماشین دولتی و حفظ آن به منظور حاکمیت بر مردم. از این رو، ما این گونه تشکیلات سیاسی را «حزب - دولت» می نامیم: ساختار عمودی، تمرکزگرا، بوروکراتیک و اقتدارگرا، که چه بخواهد و چه نخواهد، بنا بر ماهیت و الزاماتش (تامین منافع حزب و دستگاه آن و حفظ قدرت)، ناگزیر باید بر مردم اِعمال قیمومیت کند، سلطهگری نماید، و رهبریت، هدایت و ارشادِ رسولانهی مردم را در دست گیرد. اما آن چه که از هم اکنون میتوان در چند کلمه بیان کرد این است که تشکل جنبشی، سازمان پیشتاز و پیشقراول توده نیست. آوانگارد و آوانگاردیست نیست. قیم، راهبر و مرشد مردم نیست. تشکل جنبشی خصلت افقی، شبکهای و دموکراتیک (دموکراسی مستقیم) دارد. متکی به تصمیمگیری دموکراتیک در مجمع عمومی جنبش است. تشکل جنبشی در غایت خود - با بازگشت به ایدهی مانیفست که پس از مارکس توسط لنینیسم زیر پا گذارده میشود- تشکلی جداگانه از جنبش عمومی زحمتکشان و مرمانِ تحت سلطه برای رهایی خود نیست. تشکل جنبشی تنها به مرحلهای از جنبش مردم توجه نمیکند، بلکه همواره به مجموعهی مراحل جنبش نگاه دارد: کمونیسم، جهان روایی و رهایی بشر. ------------------------------------------------- امروزه، برای آنان که طرفدار سیاست رهایخواهانه هستند، مساله اصلی بر سر استمرار در ارزشها و پایداری در مقاومت مطرح است. آن چه که ما در وضعیت کنونی میتوانیم و باید انجام دهیم عبارت است از دفاع از سیاست رهایی در نظریه و عمل، کمک کردن به برآمدن جنبشهای اجتماعی ضدسیستمی و ابداع شکلهای نوین سازماندهی مبارزه برای رهایش انسانها. شیدان وثیق
Copyright: gooya.com 2016
|