پنجشنبه 9 خرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

به‌چشم‌آمدن برای قدرت، نگاهی به پديده حضور ورزشکاران جهان در پويش‌های انتخاباتی سياستمداران، اميرعلی علامه‌زاده

روزنامه شرق ـ حضور چهره‌های مشهور در کنار تلاشگران عرصه قدرت و کنشگران عرصه سياست به بهانه حضور در زمين خدمت يا رهبری توده‌های فراموش‌شده، يا هر نام ديگری که اين «نيل به قدرت» برای آن توليد کند، پديده تازه‌ای نبوده و نيست؛ امری بی‌دليل هم نيست. از ميان اين چهره‌های مشهور، يکی حضور هنرمندان برای مردم و رای‌دهنده‌ها و انتخاب‌کننده‌ها جذاب بوده است و ديگری ورزشکاران. هنرمندان بسان نبض‌تپنده و نرمی و لطافت هنر، سفيران آن در ديد‌ه‌های مردم بوده‌اند و ورزشکاران بسان تلاشگران مسير منتهی به قهرمانی و هدفداران و ارزشمداران رقابت مبتنی بر اخلاق و نظم، بدون هيچ دليل سياسی و کينه شخصی و نشان نژادی و اختلاف‌های عقيدتی.

ورزشکاران که هميشه دليل «انسانی» رقابت ورزشی-بنا به‌ادعای خود آنان و البته قانون‌- برای آنان مهم بوده است، دليل حضور ميان انسان‌هايی که در عرصه سياست و انتخاب سياسی به اختلاف‌نظر و عقيده می‌خوردند، با نشان‌ها و تفاوت‌های نژادی بسياری انتخاب می‌کنند، حب و بغض‌های شخصی بسياری برای انتخاب دارند و دليل سياسی خاصی-اعم از عضويت در حزب و تشکيلات يا گرايش و علاقه سياسی ناشی از وابستگی فکری- برای انتخاب دارند، اهميت خاصی دارد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


حاضران امر سياست هميشه دليل خود را، رسيدن به مقامی دانسته‌اند که بتوانند با اتخاذ تصميم‌هايی، «دربرگيری» و «جامع بودن» فکر و هدف خود را برای همه يا شمار بيشتری از افراد جامعه فراهم کنند؛ بماند که برای اين ميل نيل به قدرت، چه ادبياتی توليد می‌کنند؛ «نجات»، «تغيير» يا مثلا «خدمت». آنان به «قدرت» می‌رسند تا «مشهور» شوند و از اين «شهرت» بهره‌ها ببرند؛ چون برآوردن اميال و آرزوهای باطنی، ديده‌شدن ميان ديگران، روايت‌شدن برای ديگران و هزاران البته حرف و فرمان‌دادن به ديگران.
اما هميشه برای اين حضور، هيچ دليل شخصی ابراز نشده و کسی نگفته است که از کودکی دلش می‌خواست تا رييس‌جمهوری شود، ترقی‌طلب و نه جاه‌طلب -بدون هيچ‌ ارزشگذاری منفی و مثبت آن- بوده است و می‌خواست از پلکان ترقی حزب بالا رود و پس از رهبری حزب، به نردبان قدرت نزديک شود و بعد از آنکه بالا رفت، رهبری سياست را به عهده گيرد. همه اينها در حالی است که ما و فرض ما حول جامعه دموکراتيک می‌گردد و در اين ميان، اصلا مساله ديکتاتوری و جامعه استبدادی مطرح نيست.

با اين حال هر‌گاه کسی بکوشد تا خارج از قواعد پيش‌نياز دموکراسی و لوازم جامعه دموکراتيک، خارج از زيربناهای لازم و بدون ارايه برنامه و تلاش برای افزايش آگاهی مخاطبان، از رای و هيجان مردم توامان بهره‌ها ببرد و اين مسير را طی کند، متهم می‌شود به «پوپوليسم» و «عامه‌گرايی». چنان‌که ميان اهالی علم سياست توانايی او برای بسيج توده‌ها شمرده و محاسبه می‌شود و داخل ارزيابی‌ها و تحليل‌ها قرار می‌گيرد، منتها اصلا و ابدا نوع کار او به نيکی ياد نمی‌شود و هميشه گويی با گوشه‌ای از طعنه و کنايه همراه می‌شود که او از قدرت بسيج توده‌ها برای مقصدها و هدف‌های خود بهره‌ می‌گيرد و چيزی به آگاهی آنان نمی‌افزايد و بر رفتار دموکراتيک جامعه به سمت مثبت گامی نمی‌نهد. بزنگاه‌های انتخاباتی که دانشمندان علم سياست و کوشندگان حرفه‌ای دنيای سياسی تمام تاکيد و تلاششان بر اين موضوع استوار است که هيجان‌های کاذب نبايد از تصميم‌گيری عقلانی جلوگيری کند و آن را مانع شود.

اما ورزشکاران، که به واسطه حضور در ديده‌های ورزش‌دوستان و پيگيران نتيجه‌های مسابقه‌های هيجان‌آور وارد عرصه‌های سياسی می‌شوند و در انتخابات‌ها به سود اين و آن و به‌نام ائتلاف ديگری و حزب آن يکی شعار می‌دهند و پرچم به دوش می‌کشند و حمايت می‌کنند. ورزشکاران به‌واسطه حضور در تيم‌های مشهور ديده می‌شوند و به واسطه داشتن طرفداران، از ارزش «شهرت» بهره‌مندند، هر جای سياست که بخواهند ـ بدون پيش‌زمينه و دانش فنی ـ ورود می‌کنند و موضع می‌گيرند و هواداران و هواخواهان را به پيروی از خود فرامی‌خوانند.

اگر اين ورزشکاران در تيم‌های ملی کشورها فعاليت کنند، به واسطه حضور در آن، از نمايندگی ملتی که در آن عرصه ورزشی به آنان داده شده است، می‌کوشند ارزشی ملی‌گرايانه و ناسيوناليستی بسازند و از اين سازه، چنان بالا روند که فراموش ‌کنند عرصه سياست، عرصه قدرت است و اگر مبتنی بر دو عنصر «عقلانيت» منطقی و «پاسخ‌گويی» هميشگی نباشد، از آن هر چيزی می‌زايد و به‌جای‌ می‌ماند جز خوشنامی و فرجام نيک.

مثال اين عده کم نيست؛ چنان‌که هنوز هيچ دليل منطقی و نشانی مبتنی بر دانش برای حضور افراد مشهور عرصه ورزش در سياست يافت نشده است؛ آن هم نه به‌صورت منطقی و با طی‌کردن مراتب، که يکباره و بر سر انتخابات و به هنگام تصميم‌گيری‌های دور از هيجان و عرصه تعيين سرنوشت آينده. از اين ميان حضور برخی و عملکرد شماری خاص‌تر به نظر می‌رسد، چرا‌که اندازه محبوبيت آنان و کشوری که در آن قرار دارند، عرصه سياسی‌ای که به آن ورود می‌کنند، زمانه‌ای که در آن عزم بر دخالت و فعاليت سياسی می‌کنند، بسيار متفاوت است.

چنان‌که در آمريکای‌لاتين، «عرق ملی» در عرصه سياست تقريبا رخت بر بسته و کم‌کم‌ می‌رود تا «هويتی منطقه‌ای» را جايگزين کند. اين هويت‌ لاتينی که گويی نشات‌گرفته از فعاليت سياسی منطقه‌ای و نه ملی، اسطوره ساخته‌شده قرن بيستم، «ارنستو چه‌گوآرا»، در مبارزه سياسی با استعمار خارجی در اين منطقه به‌شدت استعمار‌زده است، اکنون شخصيت‌هايی را به خود می‌بيند که پس از شهرت و حتی قدرت، فکرهايی برای منطقه دارند.

مصداق آن «ديه‌گو آرماندو مارادونا» است؛ يکی از مشهورترين فوتباليست‌های دنيا که حضور او در سياست چنان پررنگ شد که ديدن او کنار «هوگو چاوز» رييس‌جمهوری فقيد سه دوره اخير ونزوئلا تصويری تکراری به‌نظرمی‌رسيد. او از «اوو مورالس» رييس‌جمهوری بوليوی که در سال ۲۰۰۷ به‌قدرت رسيد، «رافائل کوره‌آ» همتای اکوادوری او و ساير چپگرايان آمريکای‌لاتين همچنان حمايت کرده است و می‌کند. همزادی سوسياليسم و پوپوليسم در کنار مهم‌ترين ارزش کسب‌‌شده پس از سال‌ها ورزش و قهرمان‌شدن برای يک ورزشکار که «شهرت» است، به علاوه مهم‌ترين ارزش يک ورزش محبوب که «دربرگيری» ميان بيشتر افراد و اعضای يک جامعه است، چنان پتانسيلی به او و همتايانش داده است که البته از آن چنين بهره می‌گيرند.

شايد در اين ميان بتوان از «ادسون آرانتس دونا سيمنتو» يا همان «پله» مشهور فوتبال برزيل و جهان نيز نام برد که البته بر‌خلاف آنچه مارادونا مرتکب شد و می‌شود، فعاليت سياسی کرد، در مقام وزير ورزش و پس از پايان دوره وزارت، خداحافظی کرد و همان «پله» ماند. از ساير ورزشکاران ستاره جام‌جهانی ۱۹۹۴ برزيل، روماريو بود که سال‌های بعدش، نامزد نمايندگی مجلس بود و از مبرزان حضور مستقيم ورزشکاران در سياست برای رسيدن به مقام سياسی در برزيل شمرده شد. «ليونل مسی» آرژانتينی نيز از اينها در کارنامه خود دارد که به ديدن اوو مورالس، رييس‌جمهوری بوليوی، رفته بود و از او يک «پانچو»، لباس ويژه محلی‌ها و بوميان بوليويايی هديه گرفته بود. همان فوتبال‌دوستان و دست‌اندرکاران فوتبال در اکوادور، سال ۲۰۱۰ ميلادی به «رافائل کوره‌آ»، رييس‌جمهوری خود مدال دادند برای پيشرفت قانون در ورزش و اين يکی از پتانسيل‌های کوره‌آ شد برای برتری‌جويی و پاسخ‌گويی به مخالفان در غيرقانونی رفتار‌کردن و بسط اجرای قانون‌های چپگرايانه. همين رفتارها در آمريکای‌لاتين البته بر‌عکس هم جواب داده است و سياستمداران آن ديار را غره کرده است تا از ورزش و فوتبال برای پيشبرد هدف‌ها و قصدهای سياسی خود بهره ‌ببرند؛ «سپاستين پينيه‌را» رييس‌جمهوری شيلی از همين تجربه‌ها بهره برد و ۱۳ درصد از سهام باشگاه «کولو کولو» که بزرگ‌ترين و يکی از بهترين باشگاه‌های فوتبال شيلی شمرده می‌شود را در اختيار گرفته است که همين سبب خواهد شد تا از آن در راستای مقاصد سياسی بهره‌ها ببرد. به‌هرحال ساده‌لوحانه اگر تصور شود او از راه رفته و تجربه اندوخته‌شده «سيلويو برلوسکنی» در ايتاليا بهره ‌نخواهد گرفت. يا «فرناندو لوگو» رييس‌جمهوری سابق پاراگوئه که پيش از مسابقات تيم ملی فوتبالش در جام‌جهانی ۲۰۱۰ آفريقای‌جنوبی، لباس تيم‌ملی پاراگوئه را پوشيد و مقابل مردم، رقص محلی کرد و جمعيت‌ها از او و عملش در راستای بالابردن عرق ملی و روحيه ملی تجليل‌ها کردند و به خيابان‌ها آمدند.

البته تجربه‌های اينچنين در اروپای‌سبز و مدرن نيز يافت می‌شود چنان‌که «ويليام تورام» فرانسوی که مدت‌ها عضو تيم ملی فوتبال فرانسه بود، از رياست‌جمهوری «ژاک شيراک» در ابتدای قرن بيست‌ويکم نيز حمايت کرد، حمايتی که فراتر از حمايت‌ها از دوگانه «ژاک شيراک ـ ژان ماری لوپن» بود. يا «اريک کانتونا»ی فرانسوی که کاپيتان تيم منچستريونايتد انگليس بود و مدتی هم عضو تيم ملی فرانسه بود، که اساسا فعالی «چپ» و «ضدسرمايه‌داری» بود که پيشنهاد کرد تا مردم، پول‌های خود را در اعتراض به سياست‌های «نيکلا سارکوزی»، رييس‌جمهوری وقت فرانسه، از بانک‌ها بيرون بکشند و کوشيد فعاليت و پويشی گسترده عليه سارکوزی راه بيندازد. در خاورميانه و اين بخش از آسيا، بحرين نيز از اين مثال‌ها به خود ديده است. اين کشور کوچک که دهه اخير ميلادی با افزايش اعتراض‌ها و مخالفت‌های اکثريت شيعه به اقليت حاکم روبه‌رو بوده است، «اعلی حُبيل» عضو شيعه تيم ملی فوتبال بحرين که سال ۲۰۰۴ با علی کريمی ـ از ايران ـ به صورت مشترک آقای گل آسيا شد، به علت حضور در اعتراض‌های مدنی صلح‌آميز اما سياسی از تيم ملی فوتبال کنار گذاشته شد، اما به فعاليت‌های خود ادامه داد. اينها طرف‌های مختلف و پيشينه و اما و اگرهايی است برای حضور بی‌محابای اهالی ورزش و فوتبال در سياست، که فارغ از ارزشگذاری‌های جانبدارانه، روايت‌هايی چند‌سويه ارايه پيش‌فرض‌هايی لازم برای امری مهم ـ چون حضور در سياست ـ را به نمايش گذاشته است که در اين دنيا و اين هزاره، عقلانيتی بسيار بيشتر از پيش می‌طلبد. روايت هر چند به پايان برسد، حضور اهالی ورزش و بُر خوردن آنان با اهالی سياست، به اين زودی‌ها به پايان نمی‌رسد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016