رابطهی میان حکومت و اپوزیسیون در کشورهای دمکراتیک و غیر دمکراتیک متفاوت است. در کشورهای دمکراتیک هر دو جزو نیروهای سیاسی کشور هستند، نقش عوض میکنند و بر اساس یک سری از قواعد نوشته و نانوشته، اما کمابیش مشخص، با هم در تعامل هستند. ماجرا اما در کشورهای دیکتاتوری به گونهی دیگری است. ایران ما یکی از نمودهای آنست. نزدیک به چهل سال است که نوعی روابط پیچیده میان رژیم استبدادی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون آن شکل گرفته و ادامه دارد. شاید وقت آن باشد که در سایهی مروری بر این چهار دهه تضاد و کشمکش چند قانومندی کلی را از دل آن بیرون بکشیم و از آنها برای تدوین استراتژی موثرتر جهت مبارزه در راه دمکراسی استفاده کنیم.
آن چه که میآید تلاشی است در این زمینه. هدف نگارنده، بر مصداق برخی دیگر از کارهای قبلی خود، نوعی ساده سازی عمدی است که امید است به ساده گرایی یک امر غامض و چند بعدی تعبیر نشود. آن چه مورد نظر بوده این که در یک نوشتار کوتاه، فرضیهی معادلهی قدرت میان رژیم و اپوزیسیون را ترسیم کنیم. بدیهی است که راستی ازمایی این فرضیه، پژوهشی روشمند و مستند را میطلبد.
انواع روابط قابل تصور میان رژیم استبدادی و اپوزیسیون آن در چهار گونه قابل خلاصه شدن است:
۱. رژیم قوی و اپوزیسیون ضعیف
۲. رژیم ضعیف و اپوزیسیون قوی
۳. رژیم قوی و اپوزیسیون قوی
۴. رژیم ضعیف و اپوزیسیون ضعیف
در این تقسیم بندی، حالات فراوان بینابینی به عمد نادیده گرفته شده و سعی در گروه بندی محدود یک مجموعه حالات نامحدود شده است. هم چنین در این تقسیم بندی، باز هم به عمد، تاکیدی بر محتوا و تفاوت ماهیت نداشتهایم تا بتوانیم حالتهای چهارگانهی فوق را به طور صرف بر اساس یک عنصر بسنجیم: میزان قدرت هر یک. بدیهی است که این قدرت در برگیرندهی وجه مادی و غیر مادی میباشد.
یک: رژیم قوی و اپوزیسیون ضعیف
این حالت به ویژه در زمان هایی رخ میدهد که رژیم حاکم به تازگی بر قدرت سوار شده و از یک توانمندی تازه و بالا برخوردار است. به طور مثال محصول یک قیام اجتماعی، یا یک انتخابات مبتنی بر عوام فریبی یا یک کودتای قدرتمند میباشد. در این شرایط، رژیم برای مدتها، با اتکاء به مشروعیتی که برای خود فراهم کرده، به مخالفان میتازد، آنها را تار و مار میکند، کنترل خود را عمیق و گسترده کرده و مانع از شکل گیری مراکز مخالفت ورزی و مقابله با خود میشود. در این صورت اپوزیسیون ضعیف میماند و قادر به چالش کردن قدرت حاکم نیست.
شرایط رژیم جمهوری اسلامی در ده سال اول انقلاب چنین بود و به واسطهی آن موفق به سرکوبهای خونین و کشتار دههی ۶۰ شد. حاصل این موج سرکوب، تضعیف پایهای اپوزیسیون بود که بعدها معلوم شد عارضهای دراز مدت است، چنان چه سالها وقت لازم بود تا اپوزیسیون خود را جمع و جور کند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که حاصل حالت اول، یعنی رژیم قوی و اپوزیسیون ضعیف، عبارت است از بقای رژیم استبدادی.
دوم رژیم قوی و اپوزیسیون قوی
این حالت در شرایطی ممکن است که رژیم، حتی با وجود مشروعیت و قدرت خود، امکان، علاقه یا توانایی تار و مار کردن اپوزیسیون را ندارد. اپوزیسیون از خود دفاع میکند و امکان تضعیف خویش برای رژیم را ناممکن میسازد. جامعه نیز به نوعی تعادل میان این دو واقف است و به رژیم استبدادی اجازه نمیدهد که پا را از برخی خطوط قرمز فراتر بگذارد. همگی البته واقفیم که این حالت در مورد رژیمهای استبدادی سخت قابل دوام است. به همین دلیل، حتی اگر هم در شرایط واقعی این نوع از رابطه مستقر شود، به واسطهی ماهیت دیکتاتوری قدرت حاکم، جنبهی موقتی و گذرا دارد و در نهایت، با هجوم یکی به دیگری و عقب راندن حریف، خاتمه پیدا میکند. این وضعیت به طور عمده برای دولتهای برخاسته از قیامهای مردمی و انقلابات قابل تصور است. شاید بتوان شرایط دو تا سه سال بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و نیز یک تا دو سال اول پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در ایران را در این راستا تصور کرد. زمانی که رژیم حاکم تحت فرهنگ و جو انقلاب هنوز نمیتواند اپوزیسیون خود را مورد تهاجم قرار دهد و همین امر نیز برای اپوزیسیون توانی را حفظ میکند که، اگر به طور صحیح مورد بهره برداری قرار گیرد، میتواند نوعی از ثبات و حتی بستر استقرار دمکراسی را فراهم کند. در غیر این صورت یکی باید صحنهی سیاسی را به دیگری واگذار کند.
پس میتوان گفت که برآیند این حالت دوم، رژیم قوی واپوزیسیون قوی، ثبات است. ثبات در چالش گری دو طرف در قبال هم، در قالب یک زورآزمایی، تا رسیدن به یک نقطهی عطف حذف کننده و یا یک فرصت برای بستر سازی نوعی از سیستم گردش قدرت که خصلت اصلی و اولیهی هر دمکراسی میباشد.
سوم: رژیم ضعیف و اپوزیسیون قوی
در این حالت به طور طبیعی اپوزیسیون تدارک کنار زدن رژیم ناتوان را میبیند و در یک فرصت مناسب وارد عمل شده و قدرت را از چنگ رژیم استبدادی بیرون میآورد. این که آیا بعد از این کسب قدرت، اپوزیسیون خود به یک دیکتاتوری جدید تبدیل شده یا منشاء یک دمکراسی باشد، هر دو، محتمل است. اما در زمان هایی که رژیم استبدادی از اپوزیسیون خود ضعیف تر است جای تردید نیست که، دیر یا زود، از طریق یک قیام مردمی با رهبری اپوزیسیون و یا یک نبرد مسلحانهی سازمان یافته توسط آن، سرنگون میشود. مثال کوبا در این مورد به عنوان یک مورد کلاسیک قابل اشاره است.
در نتیجه میتوان گفت که این حالت روشن ترین برآیند را دارد و در آن اپوزیسیون میتواند با ضرس قاطع، برای دستیابی به قدرت، به یک تهاجم هدفمند دست بزند. لذا، نتیجهی حالت سوم، یعنی رژیم ضعیف و اپوزیسیون قوی، همانا تغییر رژیم است.
چهارم: رژیم ضعیف و اپوزیسیون ضعیف
این حالت زمانی اتفاق میافتد که رژیم دیکتاتوری، در فراز و فرودهای عمر طولانی خود، دچار فرسودگی شده ولی در عین حال، اپوزیسیون آن نتوانسته، به دلایل مختلف، از عنصر زمان برای تقویت خود استفاده کرده و قدرت کافی برای تغییر رژیم را به دست آورد. این حالت به نوعی، اما نه همیشه، تابعی از وجود حالت اول است، یعنی موقعیت رژیم قوی و اپوزیسیون ضعیف. اپوزیسیونی که در یک مقطع تاریخی به طور اساسی ضربه خورده و تضعیف میشود، بعدها نیز فرصت نمییابد خود را بازسازی کند و در حالی که حریف مقابل او در حال فرسایش تدریجی در گذر زمان است، به حد لازم از توانایی برای کسب قدرت از طریق تغییر رژیم نمیرسد.
این حالتی است که هم اکنون در مورد کشورمان جاری است. در حالی که رژیم جمهوری اسلامی فاقد مشروعیت، از هم پاشیده، ورشکسته و ضعیف است، اپوزیسیون از توانایی لازم که بتواند حتی رژیمی تا این حد ناتوان و مفلوک را کنار بزند برخودار نیست.
نکات خاص حالت چهارم
در حالی که در سه حالت نخست، برآیند و نتیجهی طبیعی هر یک از آنها، قابل تصورو پیش بینی بود، این حالت چهارم به این آسانی رو به تعیین تکلیف نمیرود. زیرا فلاکت رژیم به هر درجهای هم برسد، احتمال این که به طور داوطلبانه قدرت را ترک کرده و به اپوزیسیون بسپارد، به دلیل ماهیت و سوابق سیاه آن، ناممکن جلوه میکند. از آن سوی نیز، این که اپوزیسیون با این درجه از ضعف خود بتواند به طور بدیهی از پس باقیماندهی قوای رژیم برآید، برداشتی چندان واقع گرایانه نیست. بنابراین موقعیت چهارم به عنوان نتیجه چیزی در بر ندارد جز تداوم توام با وخامت شرایط.
این حالت در مورد وضعیت کنونی کشور صادق است و هر روز از ادامهی آن وضعیت عمومی کشور را برای ملت ایران وخیم و ناگوارتر میسازد و آیندهی میهن مان را با خطرات جدی مواجه میسازد. پرسشی که این جا مطرح میشود این است که این وضعیت بی ثبات، اما ادامه دار چهارم، تا چه زمانی میتواند ادامه یابد. چون نیک میدانیم که این شرایط ابدی نخواهد بود. در این جاست که چند احتمال به عنوان عنصر گره گشای بن بست این حالت خود را نشان میدهند: ۱) رژیم استبدادی خود را بازسازی کرده و با تضعیف هر چه بیشتر اپوزیسیون، هر گونه خطر بالقوهی آن را هم خنثی کرده و بقایش را تضمین کند. ۲) اپوزیسیون با درک شانس کم خود، به رفع نقاط ضعف خویش پرداخته و خود را به یک اپوزیسیون قوی تبدیل کند و رژیم ضعیف را پایین بکشد. ۳) یک عنصر سوم به نفع یکی از این دو طرف وارد شود و کفهی ترازوی قفل شده را به سوی آن پایین آورد.
اگر بخواهیم با واقع گرایی به این سه امکان بنگریم در مییابیم که موقعیت رژیم جمهوری اسلامی در حال حاضر به گونهای نیست که بتواند به بازسازی ساختاری خود دست بزند. رژیم دارای بنیانهای منجمد است و این در حالیست که برای قوی شدن نیاز به اصلاح ساختاری دارد. آیا جمهوری اسلامی به سوی این اصلاح ساختاری خواهد رفت یا خیر، جای سئوال دارد، اما احتمال آن ناچیز است. لذا در روند هر چه ضعیف تر شدن به پیش میرود. آیا این تضعیف مداوم رژیم را در یک مقطعی از اپوزیسیون ضعیف هم ضعیف تر خواهد کرد؟ شاید. اما برای تغییر رژیم فقط به رژیم ضعیف نیاز نیست، به اپوزیسیون قوی احتیاج است.
از آن سوی، این که اپوزیسیون بتواند خود را از یک مجموعهی ناتوان به یک مجموعهی قوی تبدیل کند، امری چندان آسان و حتی در کوتاه مدت شدنی جلوه نمیکند. ضعفهای اپوزیسیون ریشهای و بنیادین است و صرف تغییر شرایط نمیتواند آنها را یک شبه برطرف یا جبران کند. نیاز به کار برنامه ریزی شده و درازمدت دارد که در حال حاضر، علیرغم بحث و تلاشهای پراکنده، نمادی از ارادهی جدی و گستردهی آن در اپوزیسیون مشهود نیست.
میماند موضوع دخالت یک عنصر سوم در این میان. این عنصر سوم، در ورای رژیم یا اپوزیسیون، میتواند داخلی یا خارجی باشد. عنصر داخلی همانا در درجهی اول مردم و حضور گستردهی آنها در صف مبارزه با رژیم است و یا پارامترهای کمتر محتمل دیگر مثل کودتای نظامی. عنصر بیرونی نیز عبارت است از دخالت قدرتهای خارجی ذینفع که به سود رژیم یا به سود {بخشی از} اپوزیسیون وارد عمل شوند.
به طور پارادوکس هم آن چه در حال حاضر اپوزیسیون را پراکنده و شاید ضعیف کرده است همین موضوع روی آوردن بخشهای مختلف آن به سوی طرف سوم متفاوت است، تا گره را بگشاید. بخشی از اپوزیسیون امیدوارست که مردم در داخل کشور با درک شرایط و ضرورت حرکت، وارد عمل شوند و روند را به ضرر رژیم استبدادی و به نفع اپوزیسیون مردمی بچرخانند. این توقعی است سالم، اما اگر در حد آرزو و امید بماند، شاید تحقق پیدا نکند. این بخش از اپوزیسیون نیاز دارد که این روحیه را در مردم تقویت کند و بعد هم نیروهای اجتماعی مستعد حرکت را هدایت و راهبری کند. احتمال بروز خودجوش قیام مردمی پایین نیست، اما بدون دخالت ورزی سازمان یافته و هدفمند، این امر تابع شانس و اقبال میشود. شورش کور با قیام مسیردار یکی نیست.
بخش دیگری از اپوزیسیون بر این باور است که در ورای نیروی مردمی -و حتی شاید مهم تر از آن-، این عنصر فشار و دخالت بیگانه است که میتواند کار را به ضرر رژیم و با تغییر آن به نفع اپوزیسیون تمام کند. این نیروها در اپوزیسیون چشم امید خود را به تحریمهای آمریکا و فشارها یا دخالتهای قدرتهای منطقهای مانند اسرائیل و عربستان سعودی بستهاند تا کفهی ترازو به سود آنان بچرخد. قدرتهای بیگانه نیز بر وجود این گرایش در اپوزیسیون واقفند و به فراخور منافع خویش آن را تقویت میکنند. این که بخش هایی از اپوزیسیون این کار را از سر استیصال و یا ناامیدی از حرکت مردم انجام دهند یا برای طمع قدرت و ثروت، چیزی را در نتیجهی نهایی عمل آنها تغییر نمیدهد. وقتی کسی در بسته را برای شما گشود، با شما وارد خانهتان میشود.
نتیجه گیری
نیک میدانیم که موضوعات سیاسی و اجتماعی پیچیده، چند متغیری، چند لایه و چند بعدی است، اما گاهی میتوان تلاش کرد تا با بناسازی دستگاههای تحلیلی نه چندان پپچیده، تصویر روشن تری از موقعیت را برای خود فراهم آوریم. این هدف این نوشتار بود. با مروری بر حالتهای چهارگانهی بالا و با رعایت اصل ساده سازی که در ابتدا به آن اشاره کردیم، در مییابیم که فهم شرایط کنونی و نیز چشم انداز تغییر در ایران چندان هم که تصور میشود پر رمز و راز نیست.
ما در شرایط کنونی به نوعی بن بست سیاسی رسیدهایم که رهایی از آن نه در اختیار رژیم است، نه در کف اپوزیسیون. میماند قدرتهای خارجی و یا قدرت مردمی. اگر قدرتهای خارجی این گره را بگشایند آیندهی روشنی برای کشورمان قابل تصور نیست، چرا که آنها، نه برای منافع ملت ایران، که برای سود خویش، پا به میدان میگذارند و این سود را هم ملت ایران باید پرداخت کند. ضمن این که راه در طول یک قرن گذشته تجربه شده است و هر بار دخالت بیگانه ما را از یک بیراهه به بیراههی مخرب دیگری کشانده است.
پس، یگانه نقطهی امید باقیمانده این است که مردم ایران به نقش و اهمیت حضور فعال و سرنوشت ساز خویش در این مقطع پی برند و دست به اقدام بزنند. نگارنده بر این باور است که شمار حرکتهای اعتراضی در سراسر کشور خبر از این موج بازگشت نیروهای اجتماعی به صحنهی سیاسی میدهد، اما شرط موفقیت آن در سه چیز است: ۱) تداوم و گسترش حرکتها برای رسیدن به نقطهی عطف ۲) پیوند خوردن ضروری این حرکتها به بخش مردمی و مستقل اپوزیسیون ۳) سازماندهی و هدفمندی حرکتها برای رساندن آنها به نقطهی تعیین کنندهی تغییر رژیم. فرصت کوتاه است.
بویِ تعفنِ چیست؟ بابک داد
فتنه «تغلب» یا «تقلب»؟ حسین علیزاده