Friday, Jan 4, 2019

صفحه نخست » بویِ تعفنِ چیست؟ بابک داد

Babak_Dad.jpgمی‌گوید: «این بو قدیمیه! ما تازگی متوجهش شده‌ایم! وگرنه خیلی‌ها این بو رو سالهای دور شنیده بودند! این دماغ ماست که تازگی‌ها راه افتاده!»

🔹حرف سر بوی متعفنی است که سرتاسر «پایتخت جهان اسلام!» پیچیده و هر کسی چیزی درباره‌اش می‌گوید: از ماده‌ی پتروشیمی، تا فاضلاب پلاسکو، و حتی گاز آتشفشان دماوند که عنقریب فوران می‌کند! برخی می‌گویند بوی تعفن استبداد است. عده‌ای می‌گویند بوی کارنامه‌ی چهل سالگی انقلاب است؛ یا «بوی گل و سوسن و نسترن» معهودش!

🔹و این؛ پدر دردمندی است که فرزندش هرگز از جنگ برنگشت و در این نیمه‌شب زمستان، تلفنی با من سخن می‌گوید: «ما کـَر بو بودیم بابا! حالا دماغ‌مان راه افتاده! بوی تعفن چندساله، حالا به شامّه‌ی ما رسیده...»

🔹می‌گوید: «من خیلی مذهبی نیستم. اما جایی که برای خدا شریک بسازند و بیگناهان را بکشند، چرک می‌کند. برای خدا شریکی ساختند به اسم ولی‌فقیه! خیلی‌ها همان اوایل، بوی خطر را حس کردند. رفتیم پیش بعضی از علما که آقایان این ولی‌فقیه «شرک محض» است! نکنید. گفتیم بعدها دیگر نمی‌توانید جلوی این سرطان را بگیرید! گوش ندادند. بعضی‌ها هم ترسیدند اگر حرفی بزنند، بلایی سرشان بیاورند.

چرک را که به حال خود بگذارید عفونت می‌کند. بو می‌گیرد. بویش دنیا را بر می‌دارد. حالا بگویند بوی فاضلاب است! آخر کدام فاضلابی می‌تواند کل تهران (از ری تا شمیرانات و جماران) را اینطور محاصره بکند؟ این بوی عفونتِ زیر پا گذاشتن عدل و داد است. بوی شرک است. دماغ ما سالها «کَر بو» بود، حالا راه افتاده و داریم حقیقت را بو می‌کشیم! والله شرک اینها، از گوگرد و گاز آتشفشان هم مُهلک‌تر است.

🔹گفتند آسیدعلی موقع تولد «یا علی» گفته! جای نشیمنگاهش را ساختند! خون بیگناهان را پایش ریختند! حق را فدایش کردند!

taafon.jpg

بالاخره صبر خدا حدی دارد. وقتی سرریز شود، تنبیه‌شان می‌کند. چه تنبیهی بدتر از اینکه بوی نجاست و چرک از «ام‌القرای آقایان» بلند شده؟ قرار نیست عقوبت فقط جهنم باشد. دارند هزار رقم عقوبت می‌شوند!»

🔹لُب حرف پیرمرد روشن‌بین این است که مردم ما دیگر از «کَـر بویی» درآمده و آگاه شده‌اند. تازه دارند بوی تعفن چهل سال ستم را استشمام می‌کنند. می‌گوید علاج کار، پیش خود مردم است: «بت شکنی و حق‌طلبی»!

🔹سحرگاهی چه حظّی برده‌ام از مصاحبت با پیرمردی که انگار از آسمان سخن می‌گفت. و خانه‌ی محقرم چه بوی عطری گرفته دم صبحی...

«نسیمی کز بُن أن کاکُل آیو؛

مرا خوش‌تر ز بوی سنبل آیو!

چو شُو گیرم خیالش را در آغوش؛

سحر از بسترم بوی گل آیو !»

بابک‌ داد

تلگرام:

http://t.me/BabakDad

اینستاگرام:

http://instagram.com/BabakDad

تماس:

Babakdad2@gmail.com



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy