سوسن شریعتی (زادهٔ ۱۳۴۱، پاریس) روزنامهنگار و پژوهشگر ایرانی است. او دومین فرزند علی شریعتی است.
سوسن شريعتی در روزنامه اعتماد نوشت: «ما انقلاب كرديم كه....»، ديگر امروز جملهاي شده است چهل ساله. معمولا اين جمله يا به شكل پرسشي مطرح ميشود يا خبري. به قصد تأكيد بر امر مسجلي يا شكل دادن به اعتراضي و هر سال به دليلي. «ما انقلاب كرديم»: كه آزادي، كه استقلال، كه نابرابريهاي اجتماعي، كه هفت تپه، كه ازدواج كودكان، ....
بر سر هر يك از اين چهار كلمه چهل سال است كه بحث مختومه نميشود و كاملا بستگي دارد به احوالاتمان. از همان كلمه اول شروع كنيم:
«ما»: «ما» انقلاب كرديم يا آنها؟ «ما» انقلاب كرديم يا «شما»؟ خارجيها خواستند يا داخليها؟ مردم يا نخبگان؟ شاه يا رهبري؟
«انقلاب»: آنچه اتفاق افتاد انقلاب بود يا كودتا؟ انقلاب خوب است يا بد؟ انقلاب اسلامي بود يا دموكراتيك؟ «انقلاب»ي بود بيسلاح، با «گل و سوسن و ياسمن» يا خشن و خونين؟
«كرديم»: انقلابها را ما پي ميريزيم يا انقلابها ميشوند، بخواهيم يا نه؟ محصول بحران ساختارها و سر بههم دادن مجموعهاي از مولفهاي عيني زاييده تخيلهاي شكوفا (يا معيوب) و ذهنيتهاي مبدع؟ مثلا تقصير شريعتي بود يا فلك غدار؟ محصول مثلث معروف «خشم» يا...
«كه»: انقلاب كرديم كه چه شود؟ همه «پس از انقلابها» را همين «كه» رقم ميزند و بر آن اساس حسرت ميآفريند يا پشيماني. آه! امان از اين «كه»ي آرزومند.
چهلسالگي سن بلوغ است و قاعدتا نه ديگر راديكاليته جواني را دارد و نه ذوق زدگي آغازين را. انقلاب تجربه يك زخم باشد يا خاطره يك اميد...
بعد از چهل سال بايد بتوان مقصود و مقصد آن را توضيح داد تا فراتر از قبض و بسطهاي عاطفي يك «تجربه» بدل شود به تاريخ. از موقعيت متهم يا پيششرط بدل شدن «تجربه» به تاريخ دموكراتيزه كردن خوانش از انقلاب و متوليزدايي از تجربهاي است چندصدايي، تركيبي از ايدههاي رقيب و جبههبنديهايي متعدد. ارزيابي تجربه تاريخي انقلاب نيز محتاج صرف توأمان زمانها است؛ زمان كند فرهنگي و زمان تند حادثه؛ اورژانس لحظات ملتهب و تغييرات بطئي تمدني... تا معلوممان شود مقصود ِ آن اگر شكل دادن به «ما»يي آلترناتيو و شكل دادن به فاعلهايي شناسا بوده است تا كجا در انقلاب و با آن به مقصد رسيده و سرنوشت ما را به كدام سمت رقم زده است؟
از انقلابي بودن ما شايد چيز زيادي بر جا نمانده باشد اما در انقلابي بودن آنچه بينظير بود استعداد لذت بردن از مقاومت در برابر اجماع عمومي بود. آنهايي كه واقعيت را منكرند دنبال نشانياند براي اميدواري، ميسازند وسط ويرانه؛ گل ميكارند وسط كوير. ابسورد؟ اين تعريف كييركهگارد از مذهب خيليها را مذهبي كرد: باور به ناممكن، محال، امر غريب. خب! چرا انقلابي نكند؟
ما انقلاب كرديم كه... خب!
همهچيز در حدفاصل همين ديروز و فردا رقم ميخورد: «انقلاب خوب بود. انقلاب خوب است؟»