پیش از انقلاب ۵۷، خصوصا در شرایط انقلابی، به دلیل سیطرهی نگاه چپ، روشنفکر کسی بود که «متعهد» باشد و «هنر برای هنر» برای هنرمند ننگ محسوب میشد و شعری شایسته بود که به تعبیر شاملو مانند «مته» باشد و شعر شاعر پیشین - شعر غیرسیاسی- از آنجا که مته نبود و مانند «دار» عمل نمیکرد مورد نکوهش واقع میشد و شاعرش شایسته بود که بر «دار شعر» شاعر جنگجو آونگ شود.(شعری که زندگیست - احمد شاملو)
این فقط حمیدی شیرازی نبود که مورد حمله شاملو قرار گرفت؛ سهراب سپهری هم از طعن او در امان نماند:
«سر آدمهای بیگناهی را لب جوب میبُرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که:«آب را گل نکنید!»
رضا براهنی به سهراب سپهری میگفت: «بچه بودای اشرافی».
در نظر روشنفکران و فعالان سیاسی انقلابی آن دوره، شاعر و هنرمند و نویسنده یا متعهد بود و آثارش در خدمت مبارزه با امپریالیسم و ضدیت با حکومت مستقر بود و یا اساسا ارزشی نداشت.
امروز ایران اما از این حیث تغییر اساسی کرده است.
عموم مخالفان معقول حکومت اسلامی، روشنفکر و هنرمند را در خدمت اهداف انقلابی خود نمیخواهند و اینگونه نیست که متوقع باشند شاعر و نویسنده و هنرمند از هنر خود مانند «مته» استفاده کند و با آن «همدوشِ شنچوی کرهای» جنگ کند و هنرمندان غیرسیاسی را بر دارِ شعر خویشتن آونگ کند.
امروز همهی سخن این است که شاعر و نویسنده و هنرمند پشت سر یک حکومت استبدادی و تمامتخواه نایستند و خود را در حد ستاد انتخابات نمایشی ستم مستقر پایین نیاورد.
نمیشود که روشنفکری خود را غیرسیاسی بداند اما روز انتخابات انگشت رنگی خود را در چشم مخالفان فرو کند و فردای انتخابات به زندگی خود برگردد و به عنوان مرجع فکری جامعه سخنی از پیامد انتخاب خود برای جامعه نگوید.
روشنفکری که مقابل اختلاس، فساد اقتصادی گسترده، بیکاری کارگران، ستم به زنان، احجاف در حق همجنسگرایان، حقوق حیوانات، بیتوجهی حکومت به معلولان و غیره بیصدا است و سخنی نمیگوید و آنگاه شب انتخابات یادش میافتد که باید در صحنهی سیاسی مملکت حاضر بشود و یا نویسندهای که کراوت بر گردن پشت امنیتیترین مامور چهاردههی گذشته نماز جماعت برگزار میکند، مستوجب ندامت و نقد و طعن است و این نقد نه به خاطر سکوت همهی روزهای سال که به خاطر اکت سیاسی و سخنگفتنش در زمان نمایش انتخابات است.
ایساک بابل، نویسنده و روزنامهنگار روسی که زمان استالین تیرباران شد در نخستین جلسه اتحادیه نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ و در برابر نقد و اعتراض طرفداران «رئالیسم سوسیالیستی» که در خدمت حکومت شوروی بود از «سکوت» دفاع کرد:
«من ژانر جدیدی اختراع کردهام، ژانر سکوت».
قرار نیست که روشنفکر در خدمت سیاست باشد اما قرار نیست مجیزگوی ارباب قدرت بادآورده باشد و مشارکت سیاسی خود را در حد ستادانتخاباتیشدن حکومت غیردموکراتیک و دیگرستیز پایین بیاورد. روشنفکر میتواند سکوت کند و این سکوت میتواند شکلی از مبارزه قلمداد شود.
امروز عموم مخالفان حکومت مستقر از روشنفکران نه توقع انقلابیبودن که توقع ابزار دست قدرت قرارنگرفتن دارند.