با بحرانی تر شدن وضعیت موجود در ایران فرضیهها و تحلیلهای متفاوتی درباره آینده کشور مطرح میشود که در بسیاری از این پیش بینیها، ویژگیهای مشترک و تفاوتهای اوضاع فعلی ایران در قیاس با کشورهایی مانند شوروی سابق، سوریه، عراق ونزوئلا در نظر گرفته میشود. در این میان به ویژه بعد از اعتراضات سال ۹۶ موضوع سوریهای شدن یا نشدن ایران برجسته تر شده است. در همین راستا طیفهای متفاوت سیاسی در داخل و خارج کشور، آرا و نظرات متفاوتی در این زمینه داشتهاند. در این نوشتار سعی شده است با کنار هم قرار دادن برخی از این آرا و نظرات تحلیل جامع تری از این موضوع ارائه شود.
۱- اصول گراها یا جناح تندرو
جناح تندرو بنا به سنت دیرینه خویش هر نوع اعتراضی از سوی مردم را فتنه دشمنان بیگانه با مشارکت عوامل وابسته داخلیشان معرفی میکنند. در همین راستا سوریهای شدن ایران نیز، از سوی این طیف پروژهای منتسب به بیگانگان توصیف میشود. حال پرسش هایی که پیش میآید این است که با توجه به تجربهای که این جناح در سوریهای سازی سوریه داشته است آیا آنان آرزوی سوریهای شدن ایران را در سر میپرورانند؟ آیا رویکرد این جناح در این زمینه را بایستی صرفا در قالب تهدیدات لفضی تو خالی در جهت ارعاب معترضین و به انفعال کشیدن آنان تفسیر نمود که در حد تهدید باقی خواهد ماند؟ آیا با عمیق تر شدن بحرانها در ایران و همه گیر شدن اعتراضات مردمی این جناح برای ادامه حیات نظام از روی استیصال و ناچاری این پروژه را عملیاتی نخواهد کرد؟ اگر این پروژه اجرایی شود واکنش مردم و نیروهای مختلف سیاسی در داخل و خارج کشور و کشورهای منطقه و قدرتهای خارجی در قبال آن چه خواهد بود؟
۲- اصلاح طلبان
میخواهیم اما نمیشود، میخواهیم که بشود ولی نمیگذارند. این کارنامه رفوزه اصلاح طلبان از آغاز پیدایشان تا به امروز در ایران بوده است. اساسا قشری که خود را اصلاح طلب مینامد، نیروهای تندروهای انقلابی در دوران طلایی امام و اصلاح طلبان پس از مرگ آیت الله خمینی هستند. هر دو دسته اصول گرا و اصلاح طلب خود را صاحبان واقعی انقلاب میدانند. هر دو دسته در روند پیروزی و تداوم آن نقش ایفا کردهاند و در طی این سالها خواستار تضعیف رقیب و سهم بیشتری از سفره انقلاب شدهاند. تفاوتشان در روشهای چگونگی حفظ نظام و نوع مواجه با بحرانها و اصل مشترکشان پایداری نظام است. البته اصل حفظ نظام در میان اصلاح طلبان تا زمانی اعتبار دارد که مانند طیف احمدی نژادیها از چرخه قدرت و سفره انقلاب به طور کامل حذف نشوند، به بیان دیگر این صیغه اخوت همیشگی نیست. اما رویکرد اصلاح طلبان در برخورد با موضوع سوریهای شدن چگونه است. روش اصلاح طلبان در مواجه با این مقوله نیز همانند دیگر مقولات، شرطی سازی در چارچوب دوگانه اصول گرا_اصلاح طلبی است که در قالب گفتمان ارعاب مردم و بزرگ نمایی از خود میباشد. اگر ما نباشیم جنگ میشود. اگر ما نباشیم ایران سوریه میشود. اگر ما نباشیم اصول گراها پوست مردم را خواهند کند و نمونههای فراوانی از این دست که در گفتمان اصلاح طلبی به وفور یافت میشود. (البته آقای اکبرگنجی در مقاله خود با عنوان کدام نوع دیکتاتوری برای گذار به دموکراسی مساعدتر است از گفتمان اگر ما نباشیم کمی عدول کرده و به گفتمان اگر ما باشیم روی آوردهاند. وی با برجسته سازی و تاکید بر واژه میانه روها به طور ضمنی حکم پایان کار اصلاح طلبان را در ایران صادر میکند و با طرح گفتمان اگر ما باشیم، دیکتاتوری میانه روها را کاتالیزوری برای فروپاشی نظام معرفی میکند. البته تز آقای گنجی در این زمینه تقلید ناشیانهای از نظریه کارل مارکس است که معتقد بود دموکراسی لیبرال، دیکتاتوری طبقه بورژوا بر علیه طبقه پرولتاریا است و برای گذار از دیکتاتوری بورژوا، ابتدا میبایست دیکتاتوری پرولتاریا برقرار شود و بعد از آن جامعه مدنی دیکتاتوری پرولتاریا به کمک روند جبر تاریخی ما را در گذار به بهشت موعود یاری خواهد کرد. آقای گنجی نیز معتقد است برای عبور از دیکتاتوری بد اصول گرایی حضور دیکتاتوری خوب میانه روها از اوجب واجبات است، آن چنان که بعد از ترکیب تز دیکتاتوری بد اصول گرایی با آنتی تز دیکتاتوری خوب میانه روها، سنتز دموکراسی عالی مد نظر ایشان حاصل خواهد گشت).
اما جایگاه واقعی اصلاح طلبان یا میانه روها را باید با توجه به تحولات بین المللی بررسی نمود. شادی توافق پس از برجام و پیروزی عظیم برد_برد دیری نپایید که بعد از انتخاب دونالد ترامپ و خارج شدن وی از این توافق به تراژدی بزرگ و ناکامی این دسته بدل گشت و مصدق زمان به اعلم زمانه تقلیل رتبه یافت. به بیان دقیق تر ادامه حیات برجام سازان به نجات برجام و نجات برجام به انتخاب شدن کاندیدای حزب دمکرات در انتخابات آتی آمریکا بستگی دارد. در غیر این صورت پرونده این دسته نیز به مانند طیف احمدی نژادیها به بخش بایگانی نظام منتقل خواهد شد (در همین راستا ما شاهد خواهیم بود با نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری لابئیستهای جمهوری اسلامی در آمریکا روزهای پرکاری را پیش رو خواهند داشت). چنانچه دموکراتها پیروز انتخابات باشند، روح تازهای در برجام دمیده خواهد شد و نظام اسلامی میتواند نفسی تازه کند. در غیر این صورت ما شاهد تغییر نظام ریاستی در ایران به نظام پارلمانی خواهیم بود. (زمزمه هایی که از درون نظام در این زمینه هرازچندگاهی شنیده میشود در راستای آماده سازی اذهان برای اجرایی کردن این تغییر در صورت انتخاب مجدد دونالدترامپ میباشد). جناح تندرو در ایران به خوبی میداند پذیرفتن برجام دوم در قالب شرط هایی که آمریکا طرح میکند امضا بر پای استعفانامه این جناح از عرصه قدرت سیاسی در ایران است. به بیان دیگر برجام اول تیری بود که نظام به پای خود شلیک کرد تا بتواند لنگان لنگان به حرکتش ادامه دهد. اما برجام دوم با شرایط طرح شده از سوی آمریکا تیری است که باید مستقیما به مغزش شلیک کند که به باور نگارنده با بحرانی تر شدن وضعیت در ایران جناح تندرو از سر استیصال گزینه سوریهای شدن را بر برجام دوم ترجیح خواهد داد.
۳- اپوزیسیون پان ایرانیست مخالف جمهوری اسلامی
این دسته شامل طیفهای متفاوت سیاسی در داخل و خارج از ایران میباشد که فصل اشتراکشان دو اصل خدشه ناپذیر زبان مقدس فارسی و حکومت متمرکز اقتدارگرا میباشد. این دو اصل به عنوان قوانین آسمانی و جاودانه از سوی دسته پذیرفته شده است.
اما رویکرد این دسته از مخالفین جمهوری اسلامی درمورد سوریهای شدن ایران چیست؟ اغلب اعضای این طیف، گفتمان سوریهای شدن ایران را تهدیدات تو خالی جناح تندرو در جهت القای ترس وسرکوب اعتراضاتی میدانند که در صورت به ثمر رسیدن اعتراضات آنان در ایران به قدرت خواهند رسید. این دسته از مخالفین در نتیجه گیری خود از سوریهای نشدن ایران به دلایلی همچون، هویت ملی قوام یافته و تمدن کهن و درهم آمیختگی قومی اشاره میکنند و در گفتمان خود گروه هایی که سودای جداسری از ایران را دارند به عده قلیل وابسته به بیگانگان نسبت میدهند که در میان اکثریت ایرانیان محلی از اعراب ندارند. پیشنهاد نگارنده به این دسته از مخالفان پان ایرانیست جمهوری اسلامی این است که تاریخ معاصر ایران را با عنایت بیشتری مورد توجه قرار دهند.
با یک مثال در ارتباط با فرضیه سوریهای شدن ایران شاید ابعاد این موضوع بیشتر نمایان شود.
تصور کنید آقای ترامپ برنده دور دوم انتخابات در آمریکا شده است. فشار تحریمها از یک سو تکاپوی اپوزیسیون برانداز از سوی دیگر و رشد و تکثیر اعتراضات مردمی و افزایش تهاجمات گروههای قومی مسلح، هسته اصلی قدرت در درون نظام را مجاب کند برای حفظ موجودیت خویش پروژه سوریهای شدن ایران را استارت بزند. برای نمونه نظام میتواند برای تحقق بخشیدن به این امر نیروهای مسلح خود را از استان هایی همچون کردستان و آذربایجان غربی به سمت استانهای دیگر فرا بخواند. از سوی دیگر ما میدانیم به دلیل فقر تحمیلی و نبود امکانات در مناطق کرد نشین عدهای از هموطنان کرد مجبور به مهاجرت به شهرهای ترک نشینی همچون ارومیه شدهاند و در این میان برخی از گروههای تجزیه طلب کرد به طور علنی ادعای مالکیت بر شهر ارومیه را دارند. نظام جمهوری اسلامی با این اقدام خود میتواند آتش جنگی را در این مناطق شعله ور کند که خاموش کردن آن به رویایی دست نیافتنی تبدیل شود و پای کشورهای دیگر را به این مهلکه باز کند.
مثال بالا صرفا یک نمونه فرضی برای نشان دادن اهمیت موضوع میباشد. و سخن آخر اینکه در تحلیلهای علمی ما نمیتوانیم به مانند رمالها از قطعیت رخداد یک واقعه از پیش باخبر باشیم اما با طرح فرضیههای بر گرفته از واقعیات میدانی میتوانیم یک موضوع مشخص را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهیم تا دچار شوک پس از حادثه نشویم.
آرش فضیلت
شکست استبداد از رفع حصر می گذرد، مسعود میرراشد
نیرنگهای حکومت بی رنگ شده است! کوروش گلنام