با شادباشهای نوروزی
بدترین تهدیدها کدامند؟
۱ ـ بی هیچ تردید، ولایت بی کفایت فقیه و شخص خامنهای و وابستگان به او که برای حفظ قدرت و مکنت باد آوردهای که به دست آوردهاند از هیچ کاری رویگردان نیستند، بزرگترین تهدیدبرای مردمِ ایران هستند. خامنهای هنگامی که دریافت میزان بیزاری و دوری مردم از او و حکومت تا آنجا افزایش یافته است که آینده حکومت خودکامه او را به خطر انداخته است، با بی شرمی حتا به نیروهایِ مسموم شده از زهر خرافههای دینی و بافتههای سراسر دروغِ آخوندهایِ حاکم، فرمان "آتش به اختیار" داد! این به زبان ساده یعنی اعلام جنگ آشکار بر علیه مردم گرفتاری است که جز ابراز خواسته در گردهمآییهای مسالمت جویانه، که بنا بر منشور جهانی حقوق بشر، حق شهروندی همگان است، کار دیگری انجام ندادهاند. این به معنای آمادگی نیروهای سرکوب برای ایجاد اغتشاش و درگیری است؛ به معنای این است که هر مفت خورِ چاقو کش و چماق دار ولایی هر کاری خواست بکند؛ ویران کند، بکشد و نابود کند تا "آقا" که تامین کننده و تضمین کننده این اوباش هست همچنان پا بر جا باشد!
۲ ـ کسانی که میپندارند این حکومت بیمار، فاسد و تبهکار، توانایی بهبود و بهسازی دارد و از کشورهای دیگر چون آفریقایِ جنوبی دورانِ آپارتاید و تسلیم شدن رئیس جمهور آن اف. دبلیو کلرک* برای پذیرفتن گفت و گوهای مسالمت جویانه و آزادی نلسون ماندلا و یا امروزِ الجزایر نمونه میآورند، باید گفت که سخت در اشتباه هستند. هیچ سیستم حکومتی را نمیتوان با سیستم مافیاییِ ولایت فقیه و حاکمیت آخوندهای شیعه سنجید چون در تبهکاری و ریا کاری مانندی ندارند. در آفریقای جنوبی دوران آپارتاید، جنایتهای زیاد و فراموش ناشدنیای صورت گرفت ولی در آن جامعه نه از آخوند خبری بود، نه از گروگانگیری شهروندان دیگر کشورها با رذالتی بی مانند برای باج گیری، نه از بمب گذاری و تروریست پروری در کشورهای دیگر. گذشته از آن یک رهبر توانمند دانایی چون نلسون ماندلا با یارانی که پیگیر و پایدار با او همراه بودند، در اپوزیسیون بود با پشتوانه سنگینِ پشتیبانی از درون و بیرون از افریقای جنوبی. آزادیخواهان در سراسرِ جهان به شکلی گسترده از مبارزه ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی پشتیبانی مینمودند و حکومت آفریقای جنوبی دچار تحریمهای گسترده جهانی بود و مهم تر از همه، هم پیرامون نلسون ماندلا و هم آن رئیس جمهور، دست کم کسانی بودند که دانش و درایتی داشته و جدی بودن فاجعه را دریافته و رئیس حکومت نیز گوشی شنوا برای سخنِ دلسوزان داشته و در یک کلام خرد و دانشی در هر دو سو در میان بوده است تا به شکلی مسالمت جویانه جابجایی قدرت و حکومت انجام بگیرد.
آیا در خامنهای و حکومت ولایی اسلامی، خردمندیای دیده میشود؟
الجزایر نیز به عنوان مستعمرهِ پیشین فرانسه، همچنان زیر نفوذ فرهنگ این کشور است و درک حکومتگران و حکومت شوندگان، سازه قدرت و ارزشهای سیاسی در آن را نمیتوان با جامعه بسیار زخم خورده و بیمار امروز ایران در پی چهل سال حکومت ولایی برابری داد.
در بخش اپوزیسیون حکومت نیز هر اندازه خرد ورزی وجود داشته باشد، که دارد به ویژه در درون ایران برای نمونه از سوی وکیل دلیر و برجستهای چون بانو نسرین ستوده و همراهان او که کم نیستند، این حکومت ولی جز تبهکاری و زبان زور نمیشناسد و پیشینه درخشاناش نیز نشان داده است که آینده ایران و مردم ایران برایش اندک ارزشی ندارد. اگر چنین نبود یک همه پرسی آزاد زیر کنترل سازمان ملل هنوز نیز همچنان ساده ترین و مسالمت آمیز ترین راه هم برای مردم، هم برای حکومتگران و هم برای آینده ایران بوده و خواهد بود.
۳ ـ وضع در جامعهای که دولتاش تنها یک ویترین، رهبراش خامنه ای؛ همه کاره سیاستهای منطقهایاش قاسم سلیمانی؛ رئیس جمهوراش روحانی؛ وزیر امور خارجهاش ظریف؛ پوزیسیون** درونیاش در ایران یک پوپولیستِ بدنام بنام احمدی نژاد؛ رئیس "شورای مصلحت نظام"اش یک متهم به دزدیهای میلیاردی در دوران "قاضی القضاتی" اش؛ جایگزیناش در دستگاه دادگری اسلامی قاتلی شناخته شده بنام رئیسی؛ رئیس مجلساش نیز چون برادرانش متهم به دزدی، زمین خواری و رانت خواری؛ اصلاح طلباش خاتمی و روحانی؛ فیلسوفاش سروش و نظریه پرداز سیاسی پوزیسیون بیرونیاش مهاجرانی باشد؛ به راستی خوفناک و خطرناک است و مردم ما باید هر چه زودتر در اندیشه راه برون رفتی از این جنگلِ ترسناک با همراهی و همخوانیهای هدفمند و با برنامهای خردمندانه باشند.
۴ ـ اگر حتا ایران مورد یورش نظامی قرار بگیرد، که امیدوار باشیم هرگز چنین نشود زیرا با وجود حکومتِ آخوندهای گنده گویِ بی کفایت، آسیبهای هراس آوری به مردم و زیر ساختهای جامعه ما وارد خواهد آمد، تردید نکنید که در پی نادانی و بی اهمیت دانستن آینده مردم و سرزمین ایران، حاکمان از آن به عنوان راه فرار خود بهره خواهند گرفت.
و بدتر از آن دور نیست که حکومت اگر خود را در خطر فروپاشی ببیند، بر مبنای اندیشه ویرانگرِ: "دنیا پس از مرگ من چه دریا، چه سراب" و یا:
"پس از ما گو جهان را آب گیرد"،
همآنگونه که پیشینهاش نشان میدهد، امکان دارد دست به ایجاد آشوب، خشونت، درگیری و حتا بمب گذاری بزند. بنا بر این کار کوشندگان و مبارزان برای آزادی به ویژه در ایران بسیار سخت و سرنوشت ساز است. زمان نیز کوتاه است و اگر دیر شود، امکانهای همین امروز نیز از بین رفته و در سیاهیهای بیشتری فرو خواهیم رفت.
۵ ـ تهدید دیگر، برتری حس انتقام جویی و هیجان بر تدبیر و خردورزی است. تردیدی نیست که تبهکاران که هزاران خانواده را پریشان و متلاشی کردهاند و با پرونده سازیها و اعدام بیگناهان، نادرست بودن باور مذهبی /خرافیِ:
"سر بیگناه پای دار میرود ولی بالای دار نمیرود"
را ثابت کردهاند، میباید در دادگاه هایِ علنی محاکمه شده و کیفر در خور ببینند ولی از هم اکنون باید یکبار برای همیشهِ آیندهِ مردمِ ایران، بحث قانونمندی، منع شکنجهِ حتا همین تبهکاران، دادگاههای قانونی و حق داشتن وکیل برای آنها و مخالفت با اعدام، به هر انگیزه و جرمی که باشد، مورد بحث وبررسی قرار بگیرد تا دوباه گرفتار دایره شوم انتقام جوییها و آن رویدادهای ویرانگر انقلاب ۵۷ نشویم. البته برای خانواده هایی که گاه نه بک یا دو تن که شمار بیشتری از عزیزانشان را از دست دادهاند، درخواستِ داشتن بردباری و رعایت قانونمندی ساده نیست ولی چاره کار مردم ما با انتقام جویی و کشت و کشتارها بدون محاکمه تبهکاران نه تنها بهتر که بدتر خواهد شد.
ـ از سوی دیگر باید راه و امیدی به بازگشت بسوی مردم برای آن گروه از نیروهای بسیج و سپاه و دیگر نیروها که بنا به انگیزههای گوناگونی چون باورهای مذهبی/خرافی، شستشوی مغزی، و یا بیکاری، ترس، فریب، فشار و... امروز در نیروهای سرکویگر هستند، باز باشد تا به جبهه مردم بپیوندند.
۶ ـ در پیوند با آنچه آمد، نباید اجازه داد که استمرار خواهان، امروز با تشکیل حزب تازهای بنام "مجمع اصلاحات" که بیانیه نخستین آن به اجبار کمتر بار مذهبی داشته و در بر گیرنده برخی از انتقادهای امروز مردم گرفتار ایران است، یکبار دیگر بتوانند مردم را فریب داده و به عمر سیاه و شوم این حکومتِ در راستایِ فروپاشی، بیافزایند. این نکته مهمی است و هُشیاری به ویژه جوانان در دوری گزیدن از این نیرنگها از اهمیت زیادی بر خوردار است.
راه چاره کوتاه مدت
تهدیدها را باید جدی گرفت. راه چاره کوتاه مدت، چنانکه پیش از این نیز به میان آمده است، شکل گیری یک شورای موقتِ گذار از نمایندگانِ و کوشندگان لایههای گوناگون جامعه با باورهای گوناگون و از همه قومهای ایرانی و پیوند درون و بیرون از میهن است که روشن است نقش اصلی و مهم را کوشندگان درون ایران دارند. اگر باور کنیم که هیچ امری ناشدنی نیست، حتا در زیر سرکوب وحشیانه این حکومت نیز راه برون رفتی خردمندانه یافت میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویس:
Frederik Willem de Klerk *
رئیس دولت آفریقای جنوبی از ۵ اوت ۱۹۸۹ تا ۹ مه ۱۹۹۴ و پس از آن معاون رئیس جمهور تا ۱۹۹۶. او در سال ۱۹۹۳ همراه با نلسون ماندلا جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.
** با اپوزیسیون اشتباه نشود. "اپوزیسیون" یک حکومت، آن حکومت را نفی کرده و خواهان براندازی حکومت است ولی "پوزیسیون" یک حکومت، به معنایی که ما ایرانیها در زمینه سیاسی از آن داریم، برای بهسازی حکومت کوشش میکند نه بر اندازی آن. نمونه پوزیسیون در ایران امروز همین اصلاح طلبان یا بهتر استمرار طلبان هستند.
حقوق بشر نود و هفت، عمادالدین باقی