Tuesday, Apr 9, 2019

صفحه نخست » مردمانی که به سادگی می‌توان همه بدی‌ها را به آنها نسبت داد! رولف تاردل، برگردان: کوروش گلنام

Rolf_Tardell.jpgدر آمدی بر "من متهم می‌کنمِ" امیل زولا!
نوشته: "رولف تاردل" *، سوئدی
برگردان: کوروش گلنام


پیشگفتار


در چند سال گذشته با نیرومندتر شدن گروه‌ها و سازمان‌های نژاد پرست و نئونازیست در اروپا، شاهد افزایش فزاینده دشمنی کهنه و دیرینه با یهودیان هستیم. دشمنی‌ای بیهوده با داده‌های ساختگی و دروغینی که در درازایِ سده‌ها، در سراسر جهان قربانی‌های فراوانی را به یهودیان تحمیل کرده است. شگفت آورتر این که در فرانسه که به مهد تمدن و آزادی شهره است، موج تازه‌ای از یهود ستیزی پا گرفته است.
انتشاراتی"۳۳ برگ" در سوئد که کتابهایی در اندازه‌های کوچک ولی مهم و پُر مایه منتشر می‌کند، یکبار دیگر نامه سرگشادهِ مشهور امیل زولا به رئیس جمهور فرانسه "فلیکس فوره"** با عنوان"من متهم می‌کنم! " را با برگردانی تازه به زبان سوئدی منتشر نموده است. بر این نامه، رولف تاردل پیش گفتاری دردمندانه نوشته است که برگردان آن به فارسی را در زیر می‌خوانید.
.....
میان محله قدیمیِ ویژه یهودیان در ماره (۱) تا موزه یادبود یهودیان جانباخته، راه درازی نبود. این موزه امسال دهمین سال گشایش خود را جشن گرفته است. پشت نرده‌های بلند، درون باغ، نام همه یهودیان فرانسوی که در جنگ دوم جهانی به اردوگاه‌های مرگ نازیست‌ها در لهستان فرستاده شدند، بر دیواره‌های سنگی یادبود حک شده است.
گذرگاه میان دیواره‌های سنگی یادبود، تنگ و باریک است. دیواره‌های سنگی نام ۷۵۰۰۰ انسانی را بر خود دارندکه آنها را در قطارهای هایی که به سوی شرق روان می‌شدند، فرستادند. اندکی جستجو کردم تا نام پدر بزرگ و مادر بزرگِ مادریم، سیمون و آلیس آموش (۲) را یافتم. آنها در ۲۴ ماه می‌۱۹۴۴ همراه با دخترشان آنِت، مادر آینده من، از اردوگاه موقت درانسی (۳) در پیرامون پاریس، در هفتاد و چهارمین قطار نفی بلد شدگان در واگن حمل چهارپایان روی هم انباشته شده و به جایی ناروشن رهسپار شدند. پس از سه شبانه روز بدون آب و غذا، درِ واگن‌ها باز شدند و هزاران یهودی فرانسوی را در جایی ناشناخته بنام آشویتس ـ بیرکنو (۴) پیاده کردند. با یک اشاره کوچک دستِ دکترِ آلمانی اس. اس. مانگِل (۵)، مادر من از پدر و مادرش جدا شد. او به سمت راست هدایت شد و زنده ماند. پدر و مادرش به سمت چپ رانده شده و بی درنگ به اتاق گازِ و مرگ در بیرکنو برده شدند. هیتلر ولی در هدفش که نابودی و پاک سازی اروپا از همه یهودیان بود، شکست خورد. من و خواهرانم نشانه این شکست هستیم اگر چه ضدیت با یهودیت همراه با هیتلر نمرد و همچنان امروز نیز چون دُملی چرکین در جامعه فرانسه وجود دارد.

خیابان‌های محله قدیمی یهودیان پیرامونِ روسیه (۶) در ماره، امروزه به خیابان‌های شیک و مدرنی مبدل شده‌اند اگر چه در گذر سال‌ها، فروشگاه‌ها و رستوران‌های یهودی کمتر شده‌اند. یهودیان در حقیقت از قرون وسطی (۷) در این محله‌ها ساکن بودند و شمار آنها نیز زیاد نبود. نفرت از یهودیان در همآن زمان، خیلی پیش از پدیدار شدن "ایسمی" بنام "آنتی سمیتیسم"، وجود داشت.
یهودیان در درازایِ سده هاهمیشه کسانی بودند که بسادگی می‌شد همه گناهان را به گردن آنان انداخت. بنا بر باور و برنامه ابدی کلیسایِ کاتولیک آنان "کشنده خدایان" بودند. در قرون وسطی نیز سبب همه بیماری‌ها و اپیدیمی‌های کشنده، یهودیان بودند. پس از آن نوبت به کاپیتالیسم، کمونیسم و دنیای قدرتمندان و سلطه جویان رسید. بدون هیچ اما و اگر، یهودیان چون دشمنی برای محافظه کارانِ کاتولیک، دشمنی برای ضد کاپیتالیست‌ها و یا مبارزی سرسخت علیه کمونیست‌ها شناسانده شدند.
سده ۱۸۰۰ میلادی فرانسه با درگیری سخت میان کلیسای کاتولیک، فئودال‌ها و نظامیان از یک سو و لیبرال‌ها و هواداران دولتِ قانونمند از سویی دیگر به پایان رسید. پرسش اساسی این بود که چه کسی را می‌توان و چه کسی را نمی‌توان فرانسوی نامید. و در همین زمان است که شبحِ آنتی سیمیتیسم هویدا می‌شود.
در گرایشِ ملی گراییِ سده ۱۸۰۰ بود که زمینه انداختن همه گناهان بر گردن یهودیان، از چپ و راست، دوباره فراهم شد. یهودیان چون قومی جهان وطنی*** و بدون ریشه در سرزمین هایی که ساکن بودند، تفسیر شدند و در نتیجه چنین تفسیری قومی غیر قابل اعتماد شمرده شدند. چگونه ممکن بود یک یهودی روزی بتواند فرانسوی باشد؟ حتا نه در اندازه یک فرانسوی "درست و حسابی" که کمتر از آن زیرا بنا بر این دیدگاه، وفاداری و دلبستگی یک یهودی همیشه به جا و مکان دیگری بود تا سرزمین فرانسه. وفاداری یهودی یا به گروه خودی‌اش است و یا تعلق به رویای دوردستِ داشتنِ یک ملتِ یهود. آنتی سیمیتیسم ـ که نخستین بار در پایان سده ۱۸۰۰ وسیله یک روزنامه نگار آلمانی بکار رفت ـ برای فرانسوی‌ها یک بستر احساسی و یک جانبه‌ای فراهم نمود که به یاری آن هر گیر و گرفتاری‌ای ساده شده و همه چیز در جایگاه بایسته خود قرار می‌گرفت.
ولی این بدگمانی به وفاداری یهودیان هیچگاه به اندازه دورانی که قضیه دریفوس پیش آمد، آشکار و نمایان نشد.
تابستان ۱۸۹۴، یک نظامی اشراف زاده فرانسوی که به شدت نیازمندِ پول بود، تصمیم گرفت که برای آلمانی‌ها جاسوسی کند. او به سراغِ وابسته نظامی آلمان در پاریس رفت و پیشنهاد داد که در برابر پرداختی سخاوتمندانه سندهای محرمانه‌ای را در اختیار او بگذارد.
این نظامی اشراف زاده، کنت فردیناند والسین ـ استرهازی (۸) افسر ارشد ارتش فرانسه بود. روشن است که پس از برملا شدن ماجرا، برای سازمان امنیتِ ارتش فرانسه جستجوی جاسوس در میان کنت‌ها و بارون‌ها موضوعیت نداشت بنابراین نگاه جستجو گر آنان کاملا به سویی دیگر چرخید. گروهی ضد یهودی در سازمان امنیت ارتش فرانسه، بر این نظر بودند که باید در جستجوی یک یهودی بود تا دشمنی آشکار و خطر امنیتی‌ای بی چون و چرا را یافت.
در آن زمان در ستاد فرماندهی ارتش فرانسه تنها یک افسر یهودی وجود داشت. او فرمانده توپخانه، آلفرد دریفوس بود و چنین شد که این گیر و گرفتاری به سادگی حل شد!
به کاپبتان دریفوس دستور داده شد که پیش از ظهر ۱۵ اکتبر ۱۸۹۴، خودش را به دفتر ستاد فرماندهی ارتش معرفی کند. او به اتهام خیانتی بزرگ و جاسوسی برای آلمان، این دشمنِ خونیِ فرانسه، بازداشت شد.
هفته‌ای پس از آن، خبر این جاسوسی به روزنامه‌ها درز کرد. اکنون ستاد فرماندهی ارتش فرانسه همه کوشش خود را برای بدنام کردن کاپیتان دریفوس بکار گرفته و روشن است که روزنامه‌های وابسته به ضد یهودیان نیز ار غافله عقب نیافتاده و بیکار ننشستند.
لا کُروا[صلیب] (۹) روزنامه به شدت ضد یهودی کلیسای کاتولیک، اتهام‌ها را چنین تفسیر کرد: " دریفوس جاسوس بین المللی یهودیت است که تصمیم به ویران سازی فرانسه و اشغال سرزمین ما گرفته است. "
در میان ضد یهودیان فرانسه، رویداد دریفوس برای بلندپابه ترین کشیش کلیسا، ادوارد درومونت (۱۰) نیز یک خواسته رویایی بود. درومونت یکی از بنیان گذاران اتحادیه ملی ضد یهودی بود و دو سالی پیش از رویدادِ دریفوس از راه اندازان روزنامه لا لیبر پارول[سخن آزاد] (۱۱) بود. در این روزنامه او کینه توازنه ترین مبارزه علیه یهودیان را به پیش می‌برد، از آن میان درخواست پاک سازی همه یهودیان از ارتش به عنوان خیانت کاران فرضی و احتمالی. پبش آمدنِ رویداد دریفوس برای او همآنند تاییدی شد بر آنچه که او مدت‌ها بر آن پای فشرده بود.
آنچه اکنون برای اداره امنیتی/جاسوسی فرانسه باقی مانده بود، یافتن سندِ مبنی بر خیانت دریفوس بود که آن را نیز در ارتش فرانسه یافت. پرونده‌ای با مُهر بسیار محرمانه به عنوان مدرکِ جرم معرفی شد. پرونده‌ای چنان محرمانه که نه وکیل و نه دریفوس نیز اجازه نداشتند آن را بخوانند. همین پرونده محرمانه پایه حکم محکومیت آلفرد دریفوس شد.
پس از حکم محکومیت دریفوس، دروغ بافی‌ها و سرهم بندی‌های سرگرم کننده در روزنامه‌ها شتاب باز هم بیشتری گرفت و دور از حقیقت نیست که آنرا نخستین هجمه مطبوعاتی گسترده تاریخِ جهان دانست. نشریه‌های رسوا یکی پس از دیگری هر یک دروغ بافی‌های خُرد کننده تری در باره این خائن می‌ساختند. خائنی که دیگر تنها جاسوس نبود که یهودی‌ای خود پرست بودکه همه چیز را برای خود و به سود خود می‌خواست.
زمانی که دریفوس را برای خلع درجه، به شکلی تحقیر آمیز در میان نگاهبانان از زندان به میدان دانشکده افسری می‌بردند، روزنامه بسیار شناحته شده‌ای مطلب دروغینی در باره اعتراف دریفوس به افسری که راهنمایی او را در این مسیر بر عهده داشت، منتشر کرد. داستانی سراسر ساختگی زیرا در طول راه بسیاری شنیدند که چگونه دریفوس در هنگامه‌ای که توده و عوامِ گرد آمده فریادِ"مرگ بر یهودیِ کثیف" سر می‌دادند، بی گناهی خود را فریاد می‌زد.
مدت‌ها پس از آن، ماتیو (۱۲) برادر آلفرد دریفوس، در باره احساس خود در باره روز خلع درجه برادرش نوشت: "پیرامون ما کاملا خالی شد. این حس به ما دست داد که ما دیگر جزو آن انسان‌ها نیستیم، حس کردیم که پیوند ما با آدمیانِ زنده بریده شده است".
آلفرد دریفوس در زندانی در جزیره‌ای بنام جزیره شیطان، زندانی شد ولی خانواده‌اش هرگز از مبارزه برای آزادی او دست بر نداشتند. سه سال پس از حکم زندان، ماتیوس با پژوهش و پی گیری توانست نشان دهد که جاسوس حقیقی استرهازی است. او موفق شد که بررسی دوباره پرونده را به جریان بیاندازد. ولی روزنامه‌های ضد یهودی بی درنگ در پشتیبانی از استر هازی وارد میدان شده و او را به قهرمانی فرانسوی مبدل ساختند. دادگاه استرهازی تنها یک کمدی مسخره بود و او بی درنگ آزاد شد. مخالفان دریفوس اکنون به پیروزی دیگری دست یافته بودند و موجی از یهودی ستیزی فرانسه را درکام خود فرو برد.
در بیرون از مرزهای فرانسه ولی برخورد با شیوه دادگری در فرانسه چندان راضی کننده نبود. روزنامه هایی در سراسر اروپا هر روز با صدای بلندتری سیستم دادگستری فرانسه را بباد انتقاد می‌گرفتند. چگونه ممکن بود بیگناهی را محکوم کرد و به زندان انداخت و گناهکاری را آزاد گذاشت؟ اکنون هواداران و مخالفان دریفوس سرسختانه در برابر هم قرار گرفته بودند.
نامه سرگشاده امیل زولابه رئیس جمهور فرانسه فلیکس فوره در ۱۳ ژانویه ۱۸۹۸، به نقطه عطفی در رویداد دریفوس تبدیل شد. تأثیر کار امیل زولا که نویسنده شناخته شده‌ای در جهان بود، بسیار زیاد بود. نوشته او با تیترِ "من محکوم می‌کنم! " همه برگِ نخست، روزنامه رادیکال صبح فرانسه، لُ اورور (۱۳) [پگاه، آغاز روشنایی و برآمدن نور خورشید] را در بر گرفته بود.
در این هنگام دریفوس یکبار دیگر برای جاسوسی به ده سال زندان محکوم شده بود ولی همزمان توپ به سود او دیگر به چرخش در آمده و چنین بود که مورد بخشودگی رئیس جمهور قرار گرفت.
با این وجود اعاده حیثت او و بازگشت او به کار به عنوان افسر ارشد با درجه سرگردی تا سال ۱۹۰۶ به درازا کشید.
ضد یهودیان با وجود شکست در نبرد ولی نمی‌خواستند سلاحشان را زمین بگذارند. آنها در کمین فرصتی نشستند و روند ضدیت آنها با اعاده حیثیت آلفرد دریفوس پایان نیافت. زمان دیگری با تردیدهای دیگر فرا می‌رسید؛ تردیدها همچنان در این باره که چه کسانی به فرانسه وفادار بودند.

جنگ دوم جهانی

فرانسه اشغال شده است. از ۱۹۴۰، بخش شمالی فرانسه زیر سلطه آلمان نازی است و بخش جنوبی که"اشغال نشده" است زیر حاکمیت رژیم فرانسوی ویشی (۱۴) است ولی روشن شد که ویشی نیز فرمانبردار نازی‌ها است. این حکومت تازه به رهبری مارشال پِتَن (۱۵) تنها به یک هفته نیاز داشت تاقانونی وضع کند تا به بررسی و بازنگری تابعیت نزدیک به نیم ملیون غیر فرانسوی که از سال ۱۹۲۷ با آسان سازی قانون، دارای تابعیت فرانسه شده بودند، بپردازد.
"فرانسوی بودن، امری است که باید شایسته و سزاوارش بود. " این جمله، شعار نخستین رئیس دادگستریِ حکومت ویشی، رافائل آلیبرت (۱۶) بود. کمیسیون تشکیل شده با حق بازپس گرفتن تابعیت، از همآن آغاز به شدت بکار پرداخت. از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ تابعیتِ فرانسوی ۱۵۰۰۰ نفر و بیش از همه یهودیان، از آنان سلب شد. انگیزه این رفتار و شکار آنان که " شایستگی بودن در میان ما را ندارند"، آنگونه که بیان می‌شد، گوناگون بود. همآن تنگناها و فشارهای شناخته شده‌ای بود که در قضیه دریفوس بپا کردند. کمسیون در باره هنرمندی چون مارک شاگال (۱۷) چنین نوشت: " یک یهودی روسی، بدون توجه و دلبستگیِ ملی. "
در سال ۱۹۴۲ این بوروکراتها سراغ پدر بزرگ من، داروخانه دار سیمون آموش که در اورشلیم بدنیا آمده بود، رفتند. مادرمن از رویدادی که در هنگام ۲۰ سالگی برایش رُخ می‌دهد چنین یاد می‌کند:
" یک روز مرا به اداره پلیس فرا خواندند. رفتم و در آنجابا مرد جوانی، شاید دو سال بزرگتر از خودم، روبرو شدم. او گفت: شما دیگر فرانسوی نیستید! "، " چرا؟ من و مادرم که در فرانسه بدنیا آمده‌ایم! "، "بله، ولی پدر شما اینجا بدنیا نیامده و ما اصل و نسب پدری را در نظر می‌گیریم. " و در برابر پرسشِ من که: "بنا بر این من کجایی هستم؟ " پاسخی نداد. کارت شناسایی مرا گرفت و من دیگر امکان استفاده از کارت جیره بندی و هیچ گونه خرید دیگری را نداشتم، مطلقا هیچ خریدی. دریافتم که هر چه زودتر باید از مارسَی (۱۸) بروم. "
چهار دهه پس از آزادی آلفرد دریفوس از همه اتهام‌ها، تاریخ دوباره تکرار می‌شود. یهودیان بهترین هدف کسانی شده‌اند که به دنبال کسی هستند که به سادگی همه گناهان را به گردنش‌اش بیاندازند. در میان غیر قابل اعتماد‌ها، یعنی کسانی که تا کنون نتوانسته اندشایستگی فرانسوی بودن را داشته باشند، پیش از همه یهودیان قرار دارند. با وجود همه آگاهی‌ها در روزگار ما در باره نسل کشی نازیست‌ها، ناسیونالیسم افراطی و راسیسم ولی این چرخ همچنان تا امروز در چرخش است. در یک گردهمآیی و تظاهرات پاریسی‌های مخالف کورتاژ و راست‌های افراطی علیه رئیس جمهور اولاند (۱۹)، این شعار طنین انداز بود که: "یهودی، فرانسه جای تو نیست! "
اکنون هنگامی که جوانانی با ریشه عربی، درگیری‌ها در خاورمیانه را به خیابان‌های فرانسه کشانده، پرچم اسراییل را آتش زده و نعره های"مرگ بر اسراییل! " سر می‌دهند، آنتی سیمیتیسم کهنه و قدیمی در پوششی تازه پا به میدان نهاده است.
زمان دگرگون شده است ولی این محکوم کردن‌ها و نفرت پراکنی‌ها پایان نیافته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویس:
Rolf Tardell *
ژورنالیست و نویسندهِ کتابِ" پدر بزرگ، چرا روی دستت شماره نوشته‌ای؟ " انتشاراتی ۳۳ برگ، سوئد، ۲۰۱۵
(Felix Faure (1841 - 1899 ***
رئیس جمهور فرانسه از ۱۸۹۵ تا زمان مرگ در ۱۸۹۹.
Marais - ۱
Simon/Alice Amouch - ۲
Drancy - ۳
Auschwitz - Birkenau - ۴
Mangele - ۵
Rue des Rosier - ۶
۷ ـ قرون وسطی از ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰
میلادی را در بر می‌گیرد.
Komopolitiskt ***
Ferdinand Walsin-Esterhazi - ۸
la Croix - ۹
Edouard Drumont - ۱۰
La Libre Parole - ۱۱
Mathieu - ۱۲
L´Aurore - ۱۳
Vichyregim - ۱۴
pétain - ۱۵
Rafael Alibert - ۱۶
Marc chagall(1887-1985) - ۱۷
هنرمندِ روسی ـ فرانسوی یهودی، نقاش، پیرو مکتب اکسپرسیونیسم.
Marseille - ۱۸
شهری در جنوب فرانسه و از شهرهای مهم مهاجر پذیر فرانسه به ویژه عربها.
Hollande - ۱۹



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy