مراد ویسی - رادیو فردا
آیتالله خامنهای ۸۰ ساله است. ۸۰ سالگی برای یک روحانی ارشد و حکومتی در ایران لزوماً سن نزدیک به مرگ نیست. شمار زیادی از روحانیان ارشد و حکومتی از او کهنسالتر و زندهاند: صافی گلپایگانی (۱۰۰)، وحید خراسانی (۹۸)، نوری همدانی (۹۴)، احمد جنتی (۹۳)، ابراهیم امینی (۹۳)، مکارم شیرازی (۹۲)، شبیری زنجانی (۹۱)، جعفر سبحانی (۹۰)، موحدی کرمانی (۸۸)، جوادی آملی (۸۶)، مصباح یزدی (۸۴).
تلقی غالب در ذهن عامه مردم ایران این است که روحانیون ارشد و حکومتی، زندگی راحت، دغدغه کم و عمر زیاد دارند. آیتالله خامنهای هم از این قاعده مستثنا نیست. او بسیاری از مشغلهها، استرسها وفشارهای زندگی سایر ایرانیان را ندارد. شایعات در مورد ابتلای او به بیماری سخت کم نیست، اما به عنوان رهبر از بهترین و فوریترین خدمات و مراقبتهای پزشکی برخورداراست. غم درآمد ندارد، دست کم ۳۰ سال است که اجاره نمیدهد و نیازی به خرید خانه و دردسرهای وام مسکن و قسط آن ندارد، محل کار و زندگیاش به هم چسبیده و از این طرف تا آن طرف حیاط فاصله دارد، لازم نیست فکر خرید خودرو باشد و اگر جایی بخواهد برود اتومبیل لوکس حفاظتی دارد، شغلش دائمی است و نگرانی شغلی ندارد، عمده کارش هم گزارش شنیدن و سخنرانی است و به کسی هم پاسخگو نیست.
در چنین وضعیتی قضاوت در مورد سلامت و میزان طول عمر او و این که چند سال دیگر زنده میماند و رهبر جمهوری اسلامی خواهد بود دشوار است. در یک فرض، ممکن است حتی تا بیش از یک دهه دیگر نیز رهبر جمهوری اسلامی باشد؛ هم او باشد و هم جمهوری اسلامی.
اما فرض دیگر، سخن مخالفان اوست که معتقدند جمهوری اسلامی با خامنهای یا بی او در حال فروپاشی است. آنان معتقدند جمهوری اسلامی با چنان چالشهای داخلی و خارجی عمده، متنوع و پیچیدهای روبهرو است که به زودی و حتی در دوره حیات آیتالله خامنهای سقوط میکند؛ چالشهایی مانند به ستوه آمدن مردم از نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی، تنگتر شدن حلقه فشارهای منطقهای و جهانی بر فیلترهای حیاتی و تنفسی جمهوری اسلامی و ناکارآمدی روزافزون حکومت از پاسخگویی به چالشها و نیازهای مردم.
👈مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا
این چالشها، واقعیتهای غیرقابل تردید هستند. جمهوری اسلامی امروز بیش از هر زمانی در عمر چهل ساله خود با ترکیبی از«نارضایتی شدید داخلی و فشار سنگین و نزدیک به فلجکننده خارجی» روبهرو است. اما بعد دیگر واقعیت این است که برای سقوط حکومتهای غیردمکراتیک، فقط نارضایتی مردم کافی نیست. در واقع ماندگاری یا سقوط حکومتهای غیردمکراتیک واستبدادی (جز در مواردی که در حمله خارجی سرنگون میشوند)، تابع نبردی دو سویه میان میزان گسترش، سازماندهی، استمرار و شدت جنبش اعتراضی مردم از یک سو و توان و اراده سازمان سرکوب حکومت برای سرکوب اعتراضات ضدحکومتی و فراهم بودن زمینه اعمال آن، از سوی دیگر است.
در چنین وضعیت پیچیدهای اگر فرض بر سقوط جمهوری اسلامی در دوره حیات آیتالله خامنهای باشد، سؤالهای مربوط به تعیین رهبر آینده بلاموضوع میشوند.
اما اگر جمهوری اسلامی تا زمان مرگ آیتالله خامنهای باقی بماند، سه سوال مهم این است که:
- او نظرش درباره رهبر آینده را چگونه اعمال میکند؟
- چه بازیگرانی در تعیین رهبر آینده مؤثرند؟
- جمهوری اسلامی بعد از آیتالله خامنهای میتواند با چه چالشهایی روبهرو شود؟
آیا آیتالله خامنهای نسبت به تعیین رهبر آینده ساکت میماند؟
تجربه نشان داده است که آیتالله خامنهای درباره کوچکترین مسائل در جمهوری اسلامی نظر میدهد و شخصاً در تصمیمگیری درباره آنها دخالت میکند. بنابراین بعید است درباره موضوع مهمی چون تعیین رهبر آینده ساکت بماند. آیتالله خامنهای درباره اینکه کدام کتاب خوب است یا جلوی چاپ کدام کتاب باید گرفته شود، کدام فیلم خوب است، کدام مداح در مناسبتهای حکومتی بهتر مداحی میکند، فلان بانک چند ساختمان باید داشته باشد، سیاست کنترل جمعیت کشور به یکباره متوقف شود و افزایش جمعیت در دستور کار قرار گیرد و مواردی از این دست به کرات دخالت مستقیم کرده است. در موضوعات سیاسی کماهمیتتر از تعیین رهبر آینده نیز تجربه و مصادیق دخالتهای رهبر، آشکار و موجود است. نمایندگان مجلس حتماً باید از فیلتر نظارتی شورای نگهبان رد شوند که اعضای ذینفوذش منصوب شخص او هستند. همین شورای نگهبان نامزدهای ریاست جمهوری را به اشاره او الک میکند و فقط چند نفر خاص اجازه نامزدی دارند. همین منطق رفتاری میگوید کسی که در کوچکترین مسائل اداره کشور و تعیین نمایندگان مجلس و رئیسجمهور از طریق شورای نگهبان دخالت میکند، احتمال اندکی وجود دارد که درباره تعیین رهبر آینده ساکت بماند.
اما او از چه شیوهای ممکن است این دخالت را انجام دهد؟
معرفی رهبر آینده در دوران حیات خامنهای
آیتالله خامنهای ممکن است در زمان حیات خود با صراحت بر تعیین رهبر آینده اصرار ورزد. اصل ۱۰۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که درباره نحوه تعیین رهبر است هیچ منع قانونی برای چنین تصمیمی، یعنی تعیین رهبر آینده در زمان حیات رهبر کنونی جمهوری اسلامی قایل نشده است. جمهوری اسلامی یک بار در دوره حیات آیتالله خمینی، انتخاب قائممقام و جانشین رهبر را تجربه کرده است و از این رو، به لحاظ قانونی و عرفی، قاعدتا مانع محکمی برای انتخاب جانشین رهبر فعلی در زمان حیات او موجود نیست.
با این حال، واقعیت این است که خود آیتالله خامنهای، بعد از مرگ آیتالله خمینی و با انتخاب مجلس خبرگان به کرسی رهبری تکیه کرد. از این رو بعید نیست اگر آیتالله خامنهای در زمان حیات خود به صراحت و یا با اشاره، به اعلام نظر درباره رهبر آینده کشور بپردازد، منتقدان و مخالفانش او را به اقدامی خلاف قانون اساسی و اعمال نفوذ بر مجلس خبرگان متهم کنند ولی حامیان او، چنین اقدامی را خلاف نص صریح قانون اساسی نخواهند دانست و آن را امری قابل تفسیر معرفی خواهند کرد که شورای نگهبان به عنوان تنها مرجع قانونی تفسیر قانون اساسی باید درباره آن اعلام نظر کند. و روشن است که شورای نگهبان، زیر نفوذ جدی شخص او است و این خود آیتالله خامنهای است که شش فقیه این شورا را تعیین کرده و میکند.
در عین حال اقدام احتمالی آیتالله خامنهای در تعیین و معرفی جانشینش، میتواند تحکیم پایههای قدرت رهبر آینده را در پی داشته باشد، زیرا در شرایط کنونی، اغلب نهادهای حقوقی و شخصیتهای حقیقی مؤثر در تعیین رهبر آینده کشور، به ویژه مجلس خبرگان، به عنوان نهاد حقوقی تعیینکننده رهبر جدید، زیر نفوذ مطلق آیتالله خامنهای قرار دارند.
اگر مجلس خبرگان را تنها نهاد حقوقی تصمیمگیر و دارای اختیار قانونی در مورد تعیین رهبر جدید بدانیم، برخی نهادهای ذینفوذ و مهم دیگر در تعیین رهبر آینده را میتوان شامل سپاه پاسداران به ویژه بخش اطلاعاتی آن، وزارت اطلاعات، بیت رهبری، رئیس قوه قضاییه، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، فقهای شورای نگهبان، رئیس جمهوری و دولت زیر مجموعه او و نیز روحانیون ارشد در قم و تهران دانست که آیتالله خامنهای نفوذی گسترده بر رفتار احتمالی آنان از جمله درباره رهبر آینده دارد.
کنارهگیری خامنهای به نفع رهبر آینده (مدل کوبایی و کاسترویی)
آیتالله خامنهای ممکن است در زمان حیاتش به چندین شکل در مورد انتخاب جانشین خود و رهبر آینده کشور اعمال نظر کند. یکی از این روشها کنارهگیری داوطلبانه او از سمت رهبری و فرصت دادن به رهبر جدید منتخب خبرگان برای شروع زمامداری است؛ گزینهای در جهت کنترل و مدیریت مخاطرات و تهدیدهای احتمالی در آینده علیه رهبر جدید. در واقع، نوعی اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از به خطر افتادن موقعیت رهبر جدید در اثر بروز یک جنگ قدرت احتمالی در رأس نظام پس از درگذشت آیتالله خامنهای که احتمالش نیز چندان کم نیست.
نمونه این نوع از انتقال قدرت را میتوان در کوبا مشاهده کرد. جایی که فیدل کاسترو پس از پنج دهه از قدرت کنارهگیری کرد تا برادرش رائول کاسترو در زمان حیات خود فیدل به عنوان رهبر آینده کشور، زمام امور را به دست گیرد. در واقع رهبر پیشین به رهبر جدید فرصت میدهد تا پایههای قدرت خود را پیش از مرگ رهبر قبلی تحکیم کند. اگر چه این مدل از انتقال قدرت در ایران به لحاظ نظری غیرممکن نیست اما فعلاً نه تنها هیچ نشانهای از تمایل آیتالله خامنهای برای کنارهگیری داوطلبانه از قدرت دیده نمیشود، که روز به روز تمایل او به افزایش دامنه اختیارات و قدرتش در درون نظام بیشتر میشود. ضمن اینکه از نظر مبانی نظری، جمهوری اسلامی کنونی بر پایه «کشف» ولی فقیه از بین فقها و نه «انتخاب» ولی فقیه استوار است (نظریه مصباح یزدی) و به قدرت رسیدن رهبر جدید در شرایطی که رهبر سابق با آن صفاتی که برای او تعریف کردهاند هنوز زنده است، ضربهای جدی به این نظریه حکومتی تلقی میشود.
تعیین رهبر آینده در زمان حیات خامنهای
یک گزینه دیگر این است که آیتالله خامنهای ممکن است با صراحت جانشین خود را تعیین کند و از یکی از روحانیون حال حاضر کشور به عنوان گزینه مطلوب برای رهبری آینده نظام سخن بگوید. با توجه به سطح نفوذ و قدرت آیتالله خامنهای دردرون حاکمیت جمهوری اسلامی در شرایط کنونی، اگر او نسبت به یکی از روحانیون کشور برای رهبری آینده نظام با صراحت و یا اشاره، ابراز تمایل نماید، مجلس خبرگان به عنوان نهاد انتخابکننده رهبر آینده از ظرفیت تأثیرپذیری بالایی برای فراهم ساختن مقدمات اجرایی این نظر برخوردار است. به این معنا که محتمل است مجلس خبرگان تشکیل جلسه دهد و روحانی مورد نظر آیتالله خامنهای را با عنوان جانشین رهبر و یا رهبر آینده، انتخاب و معرفی کند. در واقع آیتالله خامنهای ممکن است تکلیف جانشین خود و رهبر آینده را مشخص کند و مقدمات حقوقی و عملی تعیین او را به عنوان رهبر جدید به پایان برساند اما به رهبری خود تا زمان مرگ ادامه دهد و سپس قدرت به رهبر جدید منتقل شود.
چینش هدفمند بازیگران قدرت برای تعیین رهبر مطلوب
سناریوی سوم این است که آیتالله خامنهای در زمان حیات خود، مقامات ارشد و بازیگران اصلی جمهوری اسلامی را طوری سازماندهی کند و بچیند که بعد از مرگش، رهبری انتخاب شود که او میخواهد و با نظراتش هماهنگتر باشد. نهاد حقوقی انتخابکننده رهبر آینده مجلس خبرگان است. اعضای این مجلس هم اکنون هم دستچین شده هستند و بر اساس همسویی با دیدگاههای آیتالله خامنهای انتخاب شدهاند. اما همه میدانند که در عمل، بازیگران دیگری نیز بر چنین تصمیم مهمی تأثیرگذار هستند.
در واقع نکته مهمتر این است که بعد از درگذشت آیتالله خامنهای، آرایش قدرت بازیگران اصلی چگونه است. تعیین ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس قوه قضاییه و صادق لاریجانی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت، حفظ احمد جنتی در ریاست عملی شورای نگهبان و قرار دادن او بر ریاست مجلس خبرگان به رغم رأی اندکش در انتخابات خبرگان، کاهش اختیارات وزارت اطلاعاتی که زیر نظر دولت است و افزایش اختیارات و قدرت سازمان اطلاعات سپاه و حفظ ریاست حسین طائب بر آن و احتمالاً تلاش برای تعیین رئیسجمهوری همسوتر در سالهای آتی میتواند نشانههایی از این چینش مطلوب رهبر در مورد بازیگران اصلی قدرت تلقی شود.
اما حتی اگر تمام محاسبات فوق درست از کار در آید و آیتالله خامنهای در تعیین رهبر جدید دخالت کند این به معنای پایان چالشها برای جمهوری اسلامی و رهبر آینده نخواهد بود. فردای بعد از آیتالله خامنهای، دست کم دو چالش مهم میتواند روبهروی نظام باشد. خطر جنگ قدرت در حاکمیت و از سرگیری مجدد اعتراضات ضدحکومتی مردمی که درگذشت آیتالله خامنهای و غیبت او را فرصتی مجدد برای به چالش کشیدن حکومت ببینند.
از سوی دیگر، قدرت- آن هم قدرت مطلقهای چون ولی فقیه- چنان فریبنده است که ممکن است بازیگران اصلی قدرت در جمهوری اسلامی را روبهروی هم قرار دهد. سپاه، بیت رهبری، قوه قضاییه، وزارت اطلاعات، مجمع تشخیص مصلحت، رئیسجمهور و رئیس مجلس که حالا و در زمان حیات آیتالله خامنهای خیلی متحد نشان نمیدهند معلوم نیست در غیاب رهبری چون او با یکدیگر وارد جنگ قدرت نشوند. طیبعی است هر یک از این بازیگران در پی رهبر مطلوب خود و یارگیری است. در چنین فضایی، انتخاب رهبر جدید ممکن است به بهانهای برای حذف برخی و برآمدن برخی دیگر، و جنگ قدرت بازیگران قدرتمند با یکدیگر و حتی ایجاد چالش جدی برای ماندگاری نظام تبدیل شود.