تغییر، اگر اصل انسانیت و تمامیت ایران را زیر پا نگذارد ایراد نیست.
اگر طرز فکری، با شرایط موجود «به هیچ وجه» مطابقت نیابد، باید آن را تغییر داد. این تغییر از سر ضرورت است نه بد بودن و اشتباه بودنِ ایده و طرز تفکری که قابل پیاده کردن نیست.
واقعیت این است که اپوزیسیون ایرانی کاملا از کار افتاده و بی خاصیت است. اپوزیسیون بیش از آن که مسائل را حل کند، خود، تبدیل به مساله شده است. این هم صحبت امروز نیست. ۴۰ سال عملکرد اپوزیسیون، این واقعیت را به ما نشان می دهد.
اپوزیسیون، نه تنها دردی از دردهای ما را درمان نکرده بلکه خود تبدیل به درد شده و بر دردهای ما افزوده است.
روزگاری تصور می کردم باید به دنبال مطلقِ پیش رفت بود و تغییر در جهت به دست آوردنِ چیزهای مثبتی که آن ها را نداشته ایم و نداریم.
نظامی بهتر از نظام پیش از ۵۷، و به طور مطلق، متفاوت با نظام مستقر شده در ایران بعد از ۵۷.
۴۰ سال بدتر شدن وضع و اوضاع ایران و به وخامت کشیده شدن وضع اپوزیسیون، مردم و جوانان را به سمت امثال خاتمی ها و موسوی ها کشاند. کار به جایی رسید که خودِ اپوزیسیون هم به تغییرْ توسط این دو نفر چشم دوخت!
حکومت نکبت اسلامی کوچکترین و بی اهمیت ترین تغییر توسط این دو نفر را بر نتافت و یکی را در حصر و دیگری را در سمت و سوی خود نگاه داشت.
امیدها -از هر نوع اش- نقش بر آب شد.
بعد از ۴۰ سال، شاید بهتر باشد که دنبال استریل عمل کردن و به دنبال ایده آل بودن نباشیم. همین که فضله ی ج.ا. را از کشورمان دور کنیم و آن را به گودال کثافات تاریخ بیفکنیم، خود کاری ست کارستان.
امروز به این فکر کنیم که در جنگی مهیب در گیریم و زخم های مان را نمی توانیم در فضایی پاکیزه بخیه بزنیم و رویِ آن را به طور اصولی بپوشانیم.
دست به کاری نزدن باعث مرگ ما می شود.
پس به این که تکه پارچه ای دم دست بر روی زخم بیندازیم و به جای بخیه زدن، بر محل زخم فشار بیاوریم، و امیدوار بمانیم که این زخم بهبود بیابد و محل زخم عفونت نکند، بسنده کنیم. درست تر بگویم به نظر می رسد که مجبوریم بسنده کنیم.
آرزوی من همواره گام نهادن به جلو و پیش رفت بوده است و هست. دست یافتن به نظامی آزاد و انسانی که هرگز نداشته ایم. گام گذاشتن در جهتی که دنیای مدرن امروز، سیاست مدرن امروز، دانش مدرن امروز، هنر مدرن امروز، در حال حرکت است.
اما ما کجا و این آرزوها کجا؟ ما کجا و اسباب و وسایلی که ما را به چنین جهتی هدایت کند کجا؟
لذا تعجب نمی کنم از کسانی که در آرزوی بازگشت به ۴۰ سال پیش اند و آن دوران را بهترین دوران ها می دانند.
و ما، جستجوگران بهترین ها، پاکیزه ترین ها، انسانی ترین ها، شاید ناچار شویم در این محیط آلوده، از استریل بودن دست بکشیم... شاید هم به راهی رویم که برخی از پیشینیان کمال خواه -وقتی که دیدند کمال دست یافتنی نیست- رفتند و تن به آلودگی ایده آل های زیباشان ندادند...