هنوزچندی از ابراز نومیدی آقای خاتمی در خصوص عدم اشتیاق جامعه برای شرکت در انتخابات آتی و ناتوانی امثال ایشان برای دمیدن در تنورآن نگذشته است که وی با فراخوانی فصلی و دیگر بار از آخرین اعتبار خود برای انتخاباتی بزعم خود با شکوه هزینه نمود. به باور این راقم در بین تمامی چهرههای عرصه سیاست و مدیریت کلان کشور در چند دهه گذشته کمتر مانند سید محمد خاتمی را دیدهام که اینچنین بر جایگاه و پایگاه مردمی پیشین خود تیشه بزند. وی در دیدار با اعضای شورای مرکزی "حزب پیشرو اصلاحات" تاکید نمودند که برای اجتناب از"انحلال مردم" از خود گذشتگی نموده و پای صندوقهای رای بیایند. مردی که درسپیدهای از خرداد ۷۶ و دوراز انتظارش بر شانههای مردمی نشست که آرزوهای مدیریت مدنی خودرا در سیمای متبسم او میجستند اما اکنون این اوست که در شرایطی واژگونه، آنها را برای حضوری دیگر بار در پای صندوقهای رای ملتمسانه فرا میخواند. مردمی که نزدیک به ۱۵۰ سال است برای مشارکت در سرنوشت خویش و حضور در پای صندوق آرای برخاسته از اراده خود "از خود گذشتگی" کرده و جان شیرینها دادهاند. چگونه از خود نمیپرسیم این مردم را چه شده است که اینچنین به قهر و انزوای از صندوق افتادهاند؟
آقای خاتمی! اینها که شما اینگونه درخواست فداکاری از آنان دارید همانها بودند که در خرداد ۷۶ برای انتخاب احتمالی شما، سالخوردگان خود را با ویلچر به پای صندوقهای رای بردند. شما یی که در خوش بینانه ترین برآورد بیش از بیست درصد آرا را برای خود پیش بینی نمیکردید. آیا در آن زمان کسی از آنان هرگز درخواست فداکاری کرده بود؟ اگر که مشارکت در سرنوشت خویش وظیفه ذاتی تمامی انسانها است چرا بجای تاکید بر این وظیفه ذاتی، آنها را به فداکاری دعوت میکنیم؟ مگر قرار است که آنها از یک حق شخصی چشم بپوشند که از آنها "از خودگذشتگی" میخواهیم؟
آقای خاتمی! اساسا مراد شما از اصلاح طلبی کدام سیره و مانیفست است؟ آیا تنها نشستن بر موج اشتباهات بزعم خودتان جناح "رقیب" میتواند مانیفست اصلاح طلبی تلقی کرد؟ باور کنید بسیاری از آنها که با پرسه در پاستور و بهارستان از آخرین اعتبار شما هزینه میکنند بیش از "اصلاحات" دغدغه سکونت در "باستی هیلز" داشته و یا که به ژنوتیپهای برتر خود فخر میفروشند. راهبرد اصلاحات بیش از آنکه نشانه حزبی با سقفهای کوتاه اطرافیان شما باشد خط مشی اجتناب ناپذیر تمامی نحلههای فکری، اجتماعی و سیاسی از مردم است. اطرافیانی که این راهبرد فراگیر را تنها به ایدئولوژی برای نشستن بر کرسیها کاهش دادهاند. حضرتعالی با چه توجیه و استدلالی مردم را به دو گروه شرکت درانتخابات و یا برانداز تقسیم کردهاید؟ مردمی که در طول تاریخ کهن خود از صدها پیچ و بحران تند تا بدینجا گذر کردهاند چگونه با عدم شرکت در انتخابات و آنهم به قصد اصلاح قوانین منحل میشوند که شما بیم از آن دادهاید؟ وقتی رسانه موسوم به ملی که سال هاست به سانسور نام و نشان و تصویرتان میپردازد از بیان و ارائه این دلسوزی یکسویه شما هم طفره میرود چرا تصور میکنید که این مردم به شما چک سفید مادام العمر دادهاند؟ مردمی که به اعتماد آخرین اعتبار شما، نا امید کننده ترین فراکسیون را بنام امید راهی بهارستان کردند.
آقای خاتمی، این نقد تند ازامثال اینجانب شاید هرگز زیبنده شما نبود. شما میتوانستید به جای گریه در حین ثبت نام مرحله دوم ریاست جمهوری خود، برای همیشه تشک این شیوه از فعالیت خاکستری رنگ سیاست را ببوسید و در کنج قلبهای بسیاری از این مردم اقامتی ماندگار داشته باشید. اما افسوس و بتدریج از آن خاتمی دو دهه قبل خود بسیار فاصله گرفته و اکنون حتی در رویارویش ایستادهاید. شمایی که میتوانستید ماندلایی ایرانی برای مردم ما باشید اما در حال حاضر متاسفانه کاربردی در حد یک تراکت انتخاباتی از خود بجا گذاشتهاید. اگر امثال من و با نیش قلم با شما میجنگیم در دفاع از آن خاتمی است که اینچنین او را له و لورده کردهاید.
عبدالحسین طوطیایی
کمی "بیاعتمادی" لازم است! مسعود نقرهکار