ما به کمی بیاعتمادی هم نیاز داریم، کمی بیاعتمادی به قضاوتها و ارزیابیهایمان که شاید کمکی شود تا به تعادل و تعامل نزدیک تر شویم.
***
۱
اعتماد پدیدهای تعادل زا و تعامل آفرین است و رابطه میان افراد و گروههای اجتماعی را سازنده، سازگار و به دور از تشنج و اختلال میکند، در حالیکه بی اعتمادی تعادل و تعامل بین انسانها را دچارمشکل، و روابط فردی و اجتماعی میان انسانها را خدشه دارکرده و بهم میریزد. جامعهای که درآن میزان اعتماد فردی واجتماعی کاهش یابد، و یا از بین برود جامعه سالمی به لحاظ روانی و رفتاری نیست. چنین جامعهای از سلامت و امنیت روانی برخوردار نخواهد شد و بی نظمی، عدم مشارکت اجتماعی از ویژگیهایش میشود. در این جوامع بیاعتمادی تا آن حد پیش خواهد رفت که فرد و گروه اجتماعی اعتماد به نفس، توانائی واطمینان به خود را از دست خواهند داد، و این سرآغازفرایند شکل گیری عدم مشارکت و برقراری رابطهای سازنده خواهد بود.
بحثها، موضوعها، مسئلهها، نظریهها و تئوریهای بسیاری در باره اعتماد و بی اعتمادی وجود دارد که در این یادداشت کوتاه به آنها نمیپردازم، روان شناسی اجتماعی، جامعه شناختی اعتماد و نقش و تاثیراعتماد برجامعه، آسیب شناسی بی اعتمادی سیاسی، اجتماعی و عمومی در جامعه، راهکارهای کاهش بی اعتمادی وایجاد و تقویت حس اعتماد در جامعه، چگونگی سنجش اعتماد اجتماعی در این زمرهاند. روشن است که امروز اعتماد سازی صرفا بر بنای روابط رو دررو، روابط فردی واجتماعی میان مردم پدید نمیآید، رسانهها و شبکههای اجتماعی، ایده سازان و افکار سازان، و دستکاری افکارعمومی نقش بزرگی دربروز اعتماد و بی اعتمادی دارند.
بحث و ارائه نظر در این عرصه که پایههای پدیده اعتماد و بی اعتمادی درفرایند رشد انسان را عوامل ژنتیکی، محیطی (خانواده) واجتماعی میریزند، واین پدیده به عنوان بخشی از شخصیت انسان تحت تاثیر عوامل زیست شناختی و اجتماعی است، و نیز اینکه ویژگیها و بحرانهای هر مرحله از رشد انسانی برروان و رفتار آدمی تاثیر گذاراست به ویژه بر شکل گیری پدیده اعتماد، جا و فرصت دیگری میطلبد.
۲
اعتمادسیاسی، اجتماعی و عمومی در جامعه ما، به ویژه در جامعه سیاسی و فرهنگی ما از ضریبی پائین برخورداراست و درسرازیری کاهش تاخته و درمیان بخش بزرگی از مردم میهن ما به یک باور جاافتاده بَدَل شده است، چرا؟
عوامل بسیاری در زندگی سیاسی و اجتماعی سبب بروز بی اعتمادی در جامعه ما و در نتیجه واپسمانی، ناامیدی، بد بینی و بیاعتمادی عمومی، شدهاند. شکستهای سیاسی و اجتماعی و نومیدی ناشی ازآنها، نداشتن چشم اندازی روشن درزندگی و مبارزه، توهم نسبت به خود و ناخوانائیاش با واقعیت، عدم مهارتهای ارتباطی، حضور قدرتمند درک و نگاه قبیلهای، فرقه گرائی و خودمحوری از نمونه عوامل هستند. کاهش توانمندی واطمینان به خود، کاهش مشارکت و همگرایی، کاهش اعتماد و اطمینان به رهبران و مسئولان و کشیده شدن به سوی نوعی از خود بیگانگی، برخی ازپیامدهای بی اعتمادی هستند.
روند مداوم و بیوقفهی استبداد، و ایستارها و ایدهها و انگارههای مستبدانه در جامعه ما، و تجربههای متواتر تاریخی، بی اعتمادی را دربخشی از ما به یک باور و آگاهی مشترک تبدیل کرده است.
در سطح جامعه بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باعث میشوند که اعتماد تک تک افراد و گروههای اجتماعی نسبت به یکدیگر کاهش یابد و باورها، اندیشهها و ارزشهای اعتماد آفرین خدشه دار شوند و گسست میان فرد و گروه اجتماعی پدید آید و بزهکاریها و خلافکاریهای فردی و اجتماعی و انواع فساد افزایش یابد. دراین میانه عوامل دیگری نیز برای بروز بی اعتمادی میتوان بر شمرد که سرگردانی و نا توانی درمقابل تکنولوژی نوین یکی از آن هاست. نوع نگاه به انسان، به ویژه نگاه مطلق گرایانه، سیاه و سفید، دیوو فرشته دیدن انسانها میتواند عامل مهمی در بروز بی اعتمادی باشد.
نوع و کیفیت رابطههای فردی، سیاسی و اجتماعی نیز میتواند سبب بروز اعتماد (تکیه کردن یا برگزیدن) یا بی اعتمادی شود، این " نوع و کیفیت" میتواند عامل بروز توانمندیها و ارزشها و خود کارآمدی خود و در نتیجه اعتماد سازی شود.
بی اعتمادی نوعی حس حقارت روانی نیزهست، حس بی حاصلی و ناتوانی، ذهنیتی که البته قابل تغییراست، "کودکی زخمی و نا آرام را میماند " که میتوان آرام و کنترلش کرد.
۳
این مقدمه را نوشتم که در کنار تاکید براین که بی اعتمادی تعادل و تعامل بین انسانها را دچارمشکل، و روابط فردی و اجتماعی میان انسانها را خدشه دارکرده و بهم میریزد، این نیز گفته باشم که فراموش نکنیم بی اعتمادی همیشه و درهمه شرایط زمانی و مکانی "پدیدهای صد درصد منفی" نیست. برای نمونه ما، کوشندگان سیاسی و فرهنگی، به کمی بی اعتمادی هم نیاز داریم، کمی بی اعتمادی به قضاوتها و ارزیابیهایمان. تجربه زندگی فرارویمان قرار داده است که در قضاوتها و ارزیابیها در بسیاری موارد عجولانه و ناروا فکر و عمل کردهایم، پس این اندک بی اعتمادی، به ویژه به قضاوتهایمان شاید کمکی باشد به تعادل و تعاملی که نیازمندیم.