ایرانیان سالها با موجوداتی به نام آخوند زندگی کرده اند اما ذات و ماهیت پلید آخوند را کمتر شناختند
در تاریخ معاصر کم نبودند افرادی همچون احمد کسروی که تلاش کردند مردم را نسبت به ادعاهای دروغین روحانیون شیعه آگاه کنند ولی شوربختانه در زمانه خود موفقت زیادی بدست نیاوردند.
اگر قبل از انقلاب 57 آخوندها را شناخته بودیم هرگز فریب خمینی را نمی خوردیم. عدم آگاهی عمومی نسبت به تاریخ پیدایش روحانیت شیعه در ایران و سلسله خیانتها و دروغ بافی های آنها باعث شد که آزادی و استقلال و رویای زندگی بهتر را در قاموس رهبری یک آخوند ببینیم.
شاید در دوره محمد رضا شاه پهلوی بدلیل خطر نفوذ کمونیسم و گروههای چپ، حکومت آخوندها را خطر جدی نمی دانست و تمایلی هم برای روشنگری نسبت به سابقه و ماهیت روحانیت نشان نمیداد. همین غفلت عمومی و ناآگاهی عمومی و حتی روشنفکران باعث آن اشتباه تاریخی گردید که تا امروز داریم تاوان آنرا میدهیم.
اما داستان به همانجا نیز ختم نشد. بعد از استقرار حکومت روحانیون، باز ما بین انتخاب آخوند خوب و آخوند بد گرفتار شدیم. گاهی رفسنجانی گاهی خاتمی و گاهی حسن روحانی بسیاری از مردم را با وعده های دروغین سرگرم کردند و عمر این رژیم را طولانی نمودند.
اگر بخواهیم ذات و ماهیت روحانیت شیعه را بشناسیم باید کتابهای خود آنها را بخوانیم تا متوجه بشویم این جماعت فریبکار چگونه با جعل داستانهای مضحک تحت عنوان کرامات و مکاشفات علما ، توانستند باورهای خرافی و دور از واقعیت را در اذهان مردم ناآگاه تزریق کنند.
بعد از این مقدمه، اکنون به سراغ نقل داستانهای کرامات و مکاشفات روحانیون سرشناس میرویم.
لازم به ذکر است که در نقل این داستانها کوچکترین تغییری داده نشده و ادعاهای آنها عینا با ذکر منبع در اختیار خوانندگان گرامی قرار میگیرد:
«در زینة المجالس نقل کرده که حارث بن اسد محاسبی از جمله مشایخ بوده است و در زهد و تقوا و عبادت یگانه عصر بود و از پدرش به او مبلغ هزار درهم میراث رسید و او اصلا در آن مال تصرف نکرده است.
آورده اند که هرگاه حارث بن اسد دست به طعامی که در آن شبهه بود دراز می کرد رگی از دست او برخاسته و ظاهر گشتی که آن طعام بر او حلال نیست.
جنید بغدادی گوید روزی اثر گرسنگی در صورت او مشاهده کردم او را به منزل دعوت کردم قدری طعام که از خانه عروسی به منزل ما آورده بودند پیش او آوردم. او لقمه ای از آن برداشت و برخاست و آن لقمه را در دهلیز انداخته و بیرون رفت و پس از مدتی او را دیده و سؤال نمودم از علت آن کار فرمود میان من و خداوند جل جلاله نشانه ای است که چون طعامی در آن شبهه باشد و دست دراز کنم رگی از دست من برخیزد و مفاصل از حرکت باز ایستند.
دیگر باره او را به خانه دعوت کردم و مقداری نان خشک حاضر کردم با رغبت تمام آن را خورد و گفت: چون درویشی را طعام دهی باید که نان خشک را با روی گشاده پیش او بری.
و در روضات الجنات پس از ذکر آنچه ذکر شده در زینة المجالس گفته است بدین جهت او را محاسبی گفته اند که همه وقت حساب نفس و عمر خود را می کشیده و مواظب اعمال و رفتار خود بود.
در حالات مرحوم شیخ محسن خنفر گفته شده است که هرگاه نانی را که زن حائض پخته بود نزدش حاضر می کردند و یک لقمه از آن به دهان می نهاد متوجه می شد و آن را بیرون می انداخت و می فرمود: طبعم قبول نمی کند و صاحب خانه تفحص می کرد برایش حاصل می شد صحت فرمایش آن بزرگواررا.»
کتاب خزینة الجواهر ص 426
داستانی دیگر:
«مرحوم شیخ جعفر نجفی مدعی بود که هیچگاه لقمه حرام ازگلویش فرو نمی رود. روزی امین الدوله اصفهانی که مدتی هم صدر اعظم ایران بود شیخ را به خانه خود دعوت کرد و دستور داد از درآمدهای دروازه و گمرکات داخلی که آن زمان میگرفتند و علماء آن را حرام می دانستند غذای مخصوص شیخ را درست کردند و برای سایر مهمانان غذاها از درآمد معمولی و همیشگی خودش فراهم شده بود.
بعد از آنکه غذا صرف شد امین الدوله گفت: جناب شیخ می دانید این غذاهائی که صرف شد از کجا تهیه شده بود؟ شیخ پرسید از کجا بود؟ امین الدوله گفت: از درآمد دروازه و گمرک که حرام قطعی است، شیخ بدون تأمل قاه قاه خندید و گفت نن مال مجهول المالک بوده که فقط برای ما حلال است اما اکنون شما مسؤلید که بدون اجازه ما از آن خورده اید.
چون این سخن شیخ با کلیه قواعد فقه مطابق بود و علمای آن مجلس و خود امین الدوله که تحصیلات کافی داشت دیدند درست می گوید امین الدوله درمحضر شیخ دوزانو زده کفاره گناه خود را پرداخت. »
کتاب شوخیهای علما نوشته رحیم زاده صفوی ص 113
داستان سوم:
«ملافتحعلی سلطان آبادی نقل کرده است: در موقعی که به مرض سودائی مبتلا بوده است برای زیارت مخصوصه به کربلا مشرف شد و به دستور دکتر بنا شد شیر میل کند و تا در شهر بود عمل کرد و چون بسوی نجف حرکت کرد و در کاروانسرای بین راه منزل کرد همراهان هر چه جستجو کردند شیر فراهم نشد شیخ متحیر ماند که با آن مزاج با نان خشک و مانده چه کار بکند.
لقمه را برداشت هنوز به دهان نبرده بود که از پهلوی دیوار دستی ظاهر شد با کاسه شیری و آن را در وسط سفره گذاشت و صاحب دست خود را ظاهر نکرد و هر چه جستجو کردند اثری نیافتند! »
کتاب فوائد الرضویه صفحه 344
ادامه دارد....