ایندپتندنت فارسی - در نخستین نگاه چنین پرسشی ممکن است تحریکآمیز به نظر آید. اما در یک نگاه نزدیکتر داوری ما میتواند متفاوت باشد. به گمان من هنگامی که از ایران سخن میگوییم باید به یاد داشته باشیم که جمهوری اسلامی، بهعنوان نظام مسلط کنونی، یک چیز است و ایران بهعنوان یک ملت- کشور چیزی دیگر. این دو واقعیت، گاه در منافع مشترک هممسیرند و گاه در تضاد منافع از هم فاصله میگیرند. بدینسان هر اقدامی که به سود یا زیان هر یک از این دو واقعیت است را نباید در مورد هر دو یکسان دانست.
برگردیم به پرسشمان درباره ترامپ. آنچه رییس جمهوری بحثبرانگیز ایالاتمتحده تاکنون انجام داده است، بیتردید، به زیان جمهوریاسلامی بهعنوان نظام مسلط بر ایران در حال حاضر بوده است. مشکلات مالی ناشی از تحریمهای وضعشده از سوی ترامپ، رهبران خمینیست تهران را وادار کرده است که در رفتار ماجراجویانه خود هم در داخل و هم از خارج از کشور تجدیدنظر کنند. اطلاعاتی که از بهترین منابع میرسد نشان میدهد که جمهوری اسلامی عطایای مالی خود را به حزبالله، حشدالشعبی، حماس، جهاد اسلامی، انصارالله و دیگر گروههای مسلح که از مهرههای تهران به شمار میآیند بین ۱۰ تا ۱۵ درصد کاهش داده است. در افغانستان، پاکستان، عراق و ایران دفاتری که برای بسیج «مدافعان حرم» در سوریه گشوده شده بودند، تعطیل شدهاند. ماههاست که تهران نیروهای تازهای به سوریه نفرستاده است.
در داخل ایران تعطیل یا تعلیق بیش از ۴۸۰۰ طرح دولتی، حکمرانان را از منابع مالی که برای توزیع سخاوت میان هوادارن خود بکار میبرند، محروم کرده است. روحانیون دولتی علنا میگویند که بر اثر کاهش «کمک» دولتی، ناچارند که ابواب جمعی خود را کاهش دهند و حتی بعضی محافظان مسلح خود را مرخص کنند.
مطالب بیشتر در سایت ایندپتندنت فارسی
در صورتی که فشارهای اقتصادی کنونی ادامه یابد، هیات حاکمه تهران ممکن است حتی در پرداخت حقوق و مزایای نیروهای انتظامی و امنیتی خود دچار مشکل شود. در آن صورت، قابلیت آقای علی خامنهای، مرشد اعلی، و یارانش برای سرکوب هر شورش مردمی احتمالی، محدودتر خواهد شد.
کوشش کنونی جمهوری اسلامی برای تامین حداقلی از درآمد، با فروش روزانه ۷۰۰ هزار بشکه نفت و به دست آوردن ۶۰ میلیاد دلار در سال، در جهت پیشگیری از چنان وضعی است. طرح آقای امانوئل مکرون، رییس جمهوری فرانسه، برای «نجات برجام» نیز در همان جهت است.
براساس طرح مکرون، کشورهای اروپایی با توافق ایالاتمتحده، یک بسته اعتباری به ارزش ۱۵ میلیارد دلار در اختیار جمهوریاسلامی قرار خواهند داد. علیرغم بکار بردن برچسب «اعتباری» به سادگی میتوان دید که ۱۵ میلیارد دلار موعود چیزی جز یک قرضه چند مرحلهای نخواهد بود.
مقروض کردن رژیمهای دردسر ساز به منظور تسلط بر استراتژی سیاسی آنان، یکی از تاکتیکهای قدیمی دیپلماسی جهانی است. امپراتوری عثمانی به این ترتیب افسار زده شد و طی کمتر از یک دهه از موضع چالشگر قدرتهای اروپایی به صورت مرد بیمار اروپا در آمد. در ایران قدرتهای اروپایی موفق شدند دودمان قاجار را به بازی وامگیری و ولخرجی بکشانند. شاهان قاجار به جای اصلاح نظام سیاسی و اجتماعی و در نتیحه گشودن راه برای توسعه اقتصادی، راهحل آسان، یعنی وامگیری از خارح را انتخاب کردند و در طی چند دهه ایران را به مرز ورشکستگی کشاندند. گرفتاری وامگیری برای مصرف روزمره، نه برای سرمایهگذاری درازمدت و سودآفرین، این است که برای پرداخت هر وام باید وام دیگری تهیه کرد. تا سال ۱۹۱۹ وضع شاهنشاهی ایران به جایی رسیده بود که گردانندگان کشور در واقع چوب طرح میزدند. گمرک ایران به بلژیک واگذار شده بود و منابع نفتی به سرمایهگذاران انگلیسی و استرالیایی. انحصار واردارت قند و شکر را یک خارجی داشت و اداره تنها نیروی انتظامی متشکل را یک قدرت دیگر. رهبران ایران برای آنکه خود را از تک و تا نیندازند، به اصطلاح برای حفط آبرو، حاضر بودند همه چیز کشور را به گرو بگذارند.
امروز اگر طرح نامسؤلانه آقای مکرون اجرا شود، ایران در وضعی مشابه قرار خواهد گرفت. آقای خامنهای و همکاران او خواهند توانست صورتشان را با سیلی سرخ کنند و به شلنگ تخته ماجراجویانه خود در داخل و خارج برای مدتی بیشتر ادامه دهند- آن هم به قیمت حراج ایران. بندر چاهبهار به هند واگذار شده است. چین انحصار ماهیگیری کلان در خلیجفارس را گرفته است. روسیه دریای مازندران را از آن خود ساخته است و فرانسه، اگر مکرون موفق شود، بخشهای عمده صنایع ایران را زیر سلطه خواهد گرفت.
در هفتهای که گذشت، چین طرحی ارائه داد که براساس آن با تسلط بر حوزههای مهم گاز و نفت ایران یک بسته سرمایهگذاری به ارزش ۲۸۰ میلیارد دلار را در طی ۱۵ سال عرضه خواهد کرد. در همان حال، چین میخواهد برای حفظ امنیت سرمایهگذاری خود یک نیروی مسلح ۵ هزار نفری را در اطراف میدانهای گاز و نفت ایران مستفر کند.
همه این اقدامات، ممکن است از سقوط جمهوری اسلامی بر اثر تضادهای درونی، برای مدتی جلوگیری کند. اما در عوض ایران به عنوان یک ملت-کشور عملا در موضع یک نیمه مستعمره قرار خواهد گرفت.
در اینجاست که ترامپ، شاید بیآنکه خود بداند، ممکن است با رد برنامه مکرون، ایران را از نیمه مستعمره شدن برهاند.
خروج ایالات متحده از «برجام» نیز در نهایت امر به زیان جمهوری اسلامی اما به سود ایران به عنوان یک «ملت-کشور» خواهد بود. این ساختوساز عجیبوغریب، بخشهای مهمی از سیاستهای اقتصادی علمی، بازرگانی و دیپلماتیک ایران را زیر کنترل گروهی به نام ۱+۵ قرار میدهد. مجموعهای از قدرتها که دارای کوچکترین صلاحیت حقوقی و قانونی بینالمللی برای تحمیل قیمومیت بر ایران نیستند. «برجام» یک معامله یک طرفه است که براساس آن فقط ایران ملزم است که یک سلسله تعهدات را انجام دهد. حجتالسلام حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی، فخر میفروشد که «برجام» به معنای پذیرفتن حق ایران از سوی آمریکا برای غنی کردن اورانیوم است. اما این حق، طبق قوانین بینالمللی برای همه ملل محفوظ است و ربطی به آمریکا یا هر قدرت دیگر ندارد.
حجتالاسلام یک اصل مهم مناسبات بینالمللی را نادیده میگیرد: اصل عمل و احترام متقابل. اگر «برجام» میگوید ۱+۵ حق ایران برای غنی کردن اورانیوم را به رسمیت شناختهاند، همان متن هم باید بگوید که ایران نیز حق آنان را در همان زمینه پذیرفته است. به عبارت دیگر، استقلال یک ملت نمیتواند هدیهای باشد از سوی یک یا چند قدرت بزرگ.
ایران در سال ۱۳۴۸ پس از نزدیک به یک قرن در حالت کشور بدهکار، در زمره قدرتهای وامدهنده قرار گرفت. در آن ۱۰۰ سال مقروض بودن، دوران رضاشاه یک استثناء بود زیرا رهبران آن زمان ایران حاضر بودند هر مشقتی را بپذیرند ولی زیر بار قرض خارجی نروند. شرکتهای اتریشی، آلمانی و دانمارکی که راهآهن سراسری ایران را ساختند، پیشنهاد میکردند که با عرضه وامهای درازمدت شبکه راهآهن را گسترش دهند و سریعتر به ثمر برسانند. پاسخ تهران یک «نه» محکم بود. زیستن در چارچوب امکانات محدود خودمان بهتر از قرض گرفتن از بیگانگان است!
اگر سیاست ترامپ منجر به بسته شدن پرونده سیاه «برجام» شود و در عینحال جلوی کشاندن ایران را به ورطه وامهای خارجی بگیرد، میتوان گفت که استاد آمریکایی بساز و بفروش، دانسته یا ندانسته، در جهت منافع ملی ایران عمل کرده است.
با همه اینها، پرسش مهم از دید ایرانیان این است: چرا ما باید کاسه گدایی به دست بگیریم تا پولی به دست آوریم که آن را به بشار اسد، حسن نصرالله و عظتون (نورچشمیها) دیگر خواهیم داد؟