آقای بهروز ارژنگ، آن طور که نوشته اند از خوانندگان مطالب من هستند، و از قدیم مطالب مرا دنبال کرده اند. ایشان یادداشتی نوشته اند با عنوان «افسوس از راهی که ف. م. سخن در پیش گرفته» که در آن مطالب مرا مورد انتقاد قرار داده اند.
طبیعتا نظر آقای ارژنگ، نظری ست شخصی، راجع به نویسنده و مطالب اش، لذا باید آن را خواند و آن چه را که قبول کردنی ست قبول کرد و آن چه را هم که قبول کردنی نیست، از کنارش گذشت تا آینده نشان دهد که نویسنده اشتباه می کند یا خواننده.
بنابراین دلیلی برای پاسخ دادن به ایشان وجود ندارد و خواندن پاسخ من به ایشان می تواند برای دیگران نوعی وقت تلف کردن باشد.
اما نظر به این که این مطلب مورد توجه عده ی نسبتا زیادی از خوانندگان «خبرنامه گویا» قرار گرفته، و عده ی زیادی با نوشته جناب ارژنگ بر اساس رایی که داده اند موافق هستند، فکر کردم بر این اصل عدم نیاز به پاسخگویی این بار چشم بر بندم و به دلیل کثرت انتقاد کنندگان به این مطلب خاص پاسخ بدهم.
آقای ارژنگ معتقد هستند:
آغاز نقل قول
«فراز و فرودهای بهغایت عجیب ف. م. سخن در عرصهی سیاسی، جابهجا شدنهای فکریاش، با هر بزنگاهی تغییر مسیر دادنها، و دستورالعمل صادر کردنهای پیشپاافتاده و شگفتانگیز او دستکم من یکی را بهشدت مأیوس کرده است.
خوانندهای که مطالب او را دنبال کرده باشد متوجه میشود که بهلحاظ سیاسی از کجا شروع کرده و اکنون به کجا رسیده است. در آغاز شیفتگی به احسان طبری بود و انتقادهایی از حزب توده اما در چارچوب اندیشههای همین نحلهی فکری. مدتی بعد مدافع دیدگاه اصلاحطلبی شد و سپس حتی در دورانی که افراد بسیاری از راه و روش اصلاحطلبان فاصله گرفته بودند و یا از آنها بریده بودند، از همه میخواست که در انتخابات ریاست جمهوری «با وجود همهی کاستیها» به حسن روحانی رأی بدهند، امروزه اما بهناگهان این طرفی شده و هر کسی را که مثلاً از «فدرالیسم» دفاع کند «تجزیهطلب» میخواند و حتی به سرکوب نظامی هم تهدید میکند.»
پایان نقل قول
خب. همین چند خط نشان می دهد که جناب ارژنگ کاملا مرا اشتباه شناخته اند و نظر شان در باره ی من -اگر بر پایه ی دروغ عمدی نباشد- قطعا بر خطاست.
من حدود ۴۰ سال است در جاهای مختلف نوشته ام، و از سال ۱۹۸۷ میلادی- ۱۳۶۶ خورشیدی، نام مستعار «ف. م. سخن» را مورد استفاده قرار داده ام، و در طول این مدت، فقط و فقط خواهان سرنگونی حکومت اسلامی، و جایگزینی آن با حکومتی ملی و غیر دینی بوده ام.
در عالم اینترنت و فضای مجازی هم، از سالی که «خبرنامه ی گویا»، از خط فارسی استاندارد استفاده کرد، یعنی حدود سال ۲۰۰۳ مطلب نوشته ام، و یکی از اولین مطالب ام عنوان اش «آقای خامنه ای ما شما را نمی خواهیم» بوده و در طول این مدت حتی یک کلمه، جز نکبت این حکومت ننوشته ام. بنابراین «جابهجا شدنهای فکری و با هر بزنگاهی تغییر مسیر دادن» دروغی عمدی یا اشتباهی بیش نیست.
من به لحاظ سیاسی از سرنگون کردن حکومت اسلامی شروع کرده ام و هنوز هم بر سرنگون کردن حکومت اسلامی تاکید دارم. بنابراین بر همان جایی که بوده ام کماکان هستم و فقط بر اصرار م برای سرنگون کردن هر چه زودتر حکومت افزوده شده است.
نوشته اند:
« در آغاز شیفتگی به احسان طبری بود و انتقادهایی از حزب توده اما در چارچوب اندیشههای همین نحلهی فکری...»
با عرض معذرت سخن ایشان قلماشی است. اولا شیفتگی به احسان طبری برای من معنا ندارد چون هرگز حس شیفتگی نسبت به هیچ کسی نداشته و ندارم. احسان طبری را دانشمندی بزرگ می دانسته ام و هنوز هم می دانم و بعدها هم خواهم دانست. اگر کسانی فقط قسمت سیاسی و توده ای او را ملاک قرار می دهند، آدم های جاهلی بیش نیستند.
انتقاد هایی از حزب توده که جناب ارژنگ فرموده اند، برای من، در حد خیانت این حزب به بسیاری از جوانان کشور و کشورمان ایران بوده است، و همین انتقادها را نه بیش و نه کم اکنون نیز دارم.
اما «در چارچوب اندیشه های همین نحله ی فکری»، احتمالا حدس و گمان ایشان است که صد در صد غلط است چرا که من سال هاست بسیار وسیع تر از مرزهای مارکسیسم، یا هر اندیشه و ایدئولوژی دیگر فکر می کنم و به جهان می نگرم.
گفته ام و چند بار نوشته ام که من دوستدار سقراط و افلاطون و مارکس و جان دیویی و جان استوارت میل و کارل پوپر و لیبرالیسم و مارکسیسم غیر روسی و پادشاهی و جمهوری و هر چه که به نظر شما متضاد می آید هستم. و ضمن دوستدار بودن، منتقد جدی تمام این ها نیز هستم!
چنین چیزی با مذاق ایرانی ما، که باید میان سفید و سیاه یکی را انتخاب کنیم، سازگار نیست، و درک این روش تفکر برای بسیاری از هموطنان ما دشوار است، به همین خاطر تصور می کنند که دارنده ی چنین تفکری، دائم در حال کژ شدن و مژ شدن و به چپ و راست رفتن است که قطعا و صد در صد اشتباه است و من نه می توانم، نه می خواهم که کسی این روش و منش را بفهمد، و قضاوت اش را نسبت به من دگرگون کند.
من کارِ خودم را می کنم، و امیدوارم که دیگران هم کارِ خودشان را بکنند. من امیدوارم اگر روش ام غلط است، دیگران روش شان درست باشد، و بر من و افکار من چیره شوند، ولی در میان ۸۰ میلیون ایرانی، تنها هم بمانم، باز نظرم همین است که هست.
من در کنار احسان طبری، شجاع الدین شفا را به عنوان عالم و دانشمند بزرگ می شناسم، و کار این دو را، هر چند با هم ۱۸۰ درجه اختلاف عقیدتی و سیاسی دارند به یک اندازه دوست می دارم. این را خیلی ها نمی توانند بفهمند که البته این نفهمیدن هیچ اِشکالی ندارد. ما در دوران بعد از فازی لاجیک زندگی می کنیم، و دنیا دیگر بر اساس فقط شیر و فقط خط اداره نمی شود بلکه هزاران هزار، هم شیر هم خط و نه شیر نه خط مد نظر و دخیل در تصمیم گیری ها و اداره ی دنیای کنونی در نظر گرفته می شود و این بی نهایت بینابینِ شیر و خط برای من عین اندیشه هایی ست که در جهان از طریق کتاب ها و رساله ها به ما رسیده و من بخت آن را داشته ام که با تعداد زیادی از این اندیشه ها از طریق چند زبان آشنا شوم و آن ها را در زندگی خود به کار گیرم.
بنابراین چسباندن من به یک نوع طرز فکر، توهین به من است که با رنج و مطالعه ی بسیار، خودم را به چنین سطحی از برداشت های فلسفی و سیاسی و غیره رسانده ام، و نشانگر کوتاه نظری و یک بعدی نگری شخص برداشت کننده است.
جناب ارژنگ در بخش دیگری از مطلب شان نوشته اند:
«ف. م. سخن از همه میخواست که در انتخابات ریاست جمهوری «با وجود همهی کاستیها» به حسن روحانی رأی بدهند...».
این با عرض معذرت دروغی بزرگ و بی شرمانه است که به من نسبت می دهند. تمام نوشته های من، در اینترنت موجود است. ایشان مطلبی نشان دهند که من نوشته باشم یا جایی گفته باشم، «همه» بروند با «وجود همه ی کاستی ها» به حسن روحانی رای بدهند. اگر چنین چیزی نشان دادند، من همین امروز قلم را می بوسم و زمین می گذارم تا خیال ایشان و دوستان شان از دست من و نوشته های من راحت شود.
فرموده اند:
«ف. م. سخن امروزه اما بهناگهان این طرفی شده و هر کسی را که مثلاً از «فدرالیسم» دفاع کند «تجزیهطلب» میخواند و حتی به سرکوب نظامی هم تهدید میکند.»
این هم برداشت غلط ایشان است. من طرف خاصی نبوده ام که اکنون این طرفی یا آن طرفی شده باشم. برای اطلاع ایشان خود من در یک کشور فدرال زندگی می کنم و بسیار سیستم سیاسی و فدرال این کشور را دوست می دارم و همیشه به خود می گویم ای کاش کشور ما هم چنین نظامی داشت و این گونه اداره می شد.
منتها فدرالیسم داریم تا فدرالیسم و فدرالیست داریم تا فدرالیست. امثال عبدالله مهتدی و ناهید بهمنی و ضیا صدر الاشرافی که امروز سنگ فدرالیسم به سینه می زنند، خواهان فدرالیسم نیستند بلکه خواهان از هم پاشیدن کشور هستند. طبیعتا من تا جایی که سن و سال ام اجازه بدهد و تا قدرت جنگیدن داشته باشم، با هر که بخواهد کشور مرا تکه تکه کند می جنگم، و ابدا هم کاری ندارم که در اکثریت هستم یا در اقلیت.
*****
مطلب دراز شد و حوصله خوانندگان گرامی احتمالا از خواندن آن سر خواهد رفت. اما چه کنم که اگر جواب بدهم، عامل ملال خواهم شد، و اگر جواب ندهم، به نوعی بر دروغ ها یا غلط های آقای ارژنگ صحه خواهم گذاشت.
به یک بند دیگر از نوشته ی ایشان اشاره می کنم و بحث را خاتمه می دهم با این امید که خوانندگان مطالب من، شناخت روشن تری از من به دست بیاورند و بدانند که نویسنده شان چگونه فکر می کند و شیوه کار و مرام اش از چه قرار است.
نوشته اند:
«این تغییرات شدید فکری یک نویسنده در عرصهی سیاسی من را بهعنوان یکی از خوانندههای پروپاقرص او مأیوس میکند!
«سخنی» که در نوشتههای سیاسیاش چنین «قاطعانه» و بیردخور قضاوت میکند و بی هیچگونه شک و تردیدی راه و چاه به مردم نشان میدهد چهرهی یک انسان بسته و دگم به خود گرفته است و هشدار که اگر چنین ادامه دهد بدون شک خواننده از دست خواهد داد.»
خب. توضیح دادم که تغییری در من ایجاد نشده و این گفتار، یا دروغ عمدی است یا برداشت اشتباه.
اگر ایشان را واقعا مایوس کرده ام، برای خودم و برای ایشان متاسفم. قرار نیست که همه نوشته ها و طرز فکر مرا دوست داشته باشند و قبول کنند.
اما این که «ف. م. سخن بدون شک خواننده از دست خواهد داد» پاسخ اش را صریحا اینجا می نویسم تا ایشان یا هر کس دیگر که مرا نمی شناسد، مشخصا بداند که با چه کسی طرف است:
در آغاز دوره ی اینترنت فارسی، زمانی که من حدود ۱۶ سال پیش در خبرنامه ی گویا شروع به نوشتن کردم، یک اسم مستعار بودم و تمام. نه کسی مرا می شناخت، نه من در باره ی نوشتن ام با کسی ارتباط یا کاری داشتم. من تا سال ها نمی دانستم و هنوز هم نمی دانم که دقیقا تعداد مخاطبان نوشته ها و برنامه های تلویزیونی من چقدر است.
بعد از این که وزارت اطلاعات مرا شناسایی کرد و ارتباط من با برخی از دوستان رسانه و فرهنگ برقرار شد، از طریق آن ها، متوجه وجود برخی از دوستداران نوشته هایم شدم، که البته مایه ی مباهات و افتخار من است، ولی اصلا و ابدا، این موضوع تاثیری بر نوشتن من «ندارد».
اگر برای نویسندگان، تعداد مخاطب و غیره مهم است، برای من نه تنها مهم نیست، بلکه آن را یکی از موانع صراحت و شجاعت و شفافیت نویسنده می دانم.
من همان طور که در عرصه ی اینترنت، با «هیچ نفر» شروع به نوشتن کرده ام، اگر در پایان هم به «هیچ نفر» برسم، ابدا برایم تفاوتی ندارد. من به تنها چیزی که فکر می کنم، و به آن پایبند هستم این است که حرف ام را همان طور که در ذهن ام است بی ذره ای کم و کاست و بدون ترس از نظر این و آن و بدون تعارف و مجامله بنویسم و منتشر کنم. همین. دیگر کسی آن را می پسندد یا نمی پسندد، یا کسی خوشحال می شود یا مایوس می شود، برای من هیچ تفاوتی ندارد.
من یک انسان افسرده به معنای واقعی و شدید آن هستم، و خوانندگان عزیز و جناب ارژنگ توجه دارند که برای یک انسان افسرده، چیزی که مهم نیست، وضعیت دور و اطراف اش است.
*****
موارد دیگری هم بود از جمله این که مطالب من در این اواخر «طنز» نبوده که قضاوت در باره ی آن را به خوانندگان علاقمند می سپارم.
باز هم به خاطر نوشتن این مطلب دراز و تقریبا بی فایده، از خوانندگان گرامی عذرخواهی می کنم.