Monday, Oct 7, 2019

صفحه نخست » چرائی و چگونگی "شورای مدیریت گذار"، ا. قراگوزلو

ITC.jpgاز گذشته پیوسته این پرسش در میان مخالفان ج. ا. مطرح بوده است که آیا مرکزیت و محوریت مبارزات سیاسی، اجتماعی و مدنی باید در درون کشور بر پا شود یا در بیرون از آن. از جمله دلایل باورمندان به اینکه مدیریت و راهبری کارزارهای درون مرز باید در بیرون از مرز صورت گیرد، این است که بواسطه فضای سرکوب و اختناق سنگین حکمفرما بر حوزه‌های مبارزاتی درون کشور، چنین کاری در درون امکان پذیر نیست و راه بجائی نمی‌برد و برای توجیه این امر بر برخی تجربه‌های تاریخی انگشت می‌گذارند که گویا هر گونه تشکل محوری برای هدایت، راهبری و پیشبرد امر مبارزه اجتماعی و مدنی در درون مرز ناممکن است.

حال آنکه شواهد تاریخی دیگری نیز در دوران گذشته و در همین دوران ما وجود داشته و دارند که خلاف این مدعا را نشان می‌دهند. نمونه مبارزات دوران انقلاب مشروطه در گذشته و بسیاری از جنبش‌های دموکراتیک پیروز در کشورهای اروپای شرقی در چندین سال گذشته نشان داده‌اند که محوریت مبارزات سیاسی، اجتماعی و مدنی در درون کشور وجود داشته و جنبش‌ها را هر چند با گرفتاری‌های بسیار به پیش برده است و از سوی دیگر از برونمرز با ابزارها و تمهیدات گوناگون از آنها پشتیبانی به عمل آمده و تقویت شده است.
بنابراین، اپوزیسیون‌های برونمرز همواره کوشیده‌اند چنین مرکزیت مدیریتی را در بیرون راه بیندازند به این گمان که دست و بال آنها باز است و آزادانه می‌توانند جنبش‌های پراکنده درونمرز را سازمان بدهند و برنامه ریزی و اجرا کنند و سرانجام یک "آلترناتیو فراگیر" بسازند تا پس از نهائی شدن براندازی خلا و هرج و مرج پیش نیاید. در سالهای گذشته شوربختانه چنین چیزی به کامیابی نرسیده بود و نمونه برجسته آن "شورای ملی ایران" بود که راه بجائی نبرد و تناه نامی از آن باقی است. تا این که اکنون شاهد آنیم که از "شورای مدیریت گذار" رونمائی شده است تا از برونمرز با یاری برخی از کنشگران داخلی به هدایت و راهبری جنبش‌های پراکنده مبارزات سیاسی، اجتماعی و مدنی در درون بپردازد.
بانیان "شورای مدیریت گذار" در نخستین روزهای پیش از اعلام موجودیت چنین می‌گوفتند که هدف و رسالت شورا این است که از مبارزات جنبش‌های درون کشور پشتیبانی کند و در مسیر کسب حمایت افکار عمومی خارجیان از این مبارزات پیش بروند. گویا اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است "آلترناتیو" باشند تا رفته رفته به نوعی "دولت در تبعید" دست یابند.
نخستین پرسش این است که آیا "شورای مدیریت گذار" با یاری "برخی" از کنشگران در درون به سازماندهی و تجمیع جنبش‌های عمدتا صنفی و مدنی داخلی را که مانند "جزایر پراکنده" این گوشه و آن گوشه تلاش می‌کنند، به هم پیوند دهد و رفته رفته کار به اعتصابات سراسری بکشد و سرنگو. نی به انجام برسد. حال آنکه بیشتر این بانیان بر آن بوده‌اند و هستند که باور داشته و دارند که تشکل دهی و سازماندهی در داخل به دلایل سرکوب و اختناق حاکم بر سپهر سیاسی کشور چنین کاری میسر نیست! این دوگانگی بر چه مبنائی است؟ عاقلان دانند.
حال اگر بپذیریم که "آلترناتیو" در برونمرز می‌تواند به آن صورت که در بیانیه‌های سه گانه "شورای مدیریت گذار" آمده است، ببینیم در آنها سخن بر سر چیست.
یکم - حدود ۹۵ درصد محورهای مطرح شده در بیانیه‌ها رئوس و جزئیات کلی پیرامون مسائل و مشکلات مبتلابه جامعه ویران شده کنونی ما و چگونگی گذار از این "جرثومه" و رسیدن به یک نظام سکلار دموکراتیک بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر است که دیگران چه در برونمرز و درون مرز کمابیش به آنها پرداخته‌اند و بر آنها ایرادی نیست و چندی پیش نیز پروژه "ققنوس" به آنها پرداخته و می‌پردازد.
چند اعتراض به نشان شیر خورشید روی پرچم نماد شورا و جنبه چتر فراگیر بودن آن بمیان آمد. آیا آنان برای جلب پشتیبانی و پیوستن چپگرایان و دسته‌های اتنیکی به "شورا" از گذاشتن نشان شیر و خورشید خودداری کرده‌اند چون گویا گروههای قومی قائل به پرچم ویژه خود با نشانی دیگر هستند. دلایلی برای توجیه آنها از سوی بانیان ارائه شده که تا چه اندازه رفع شبهه کرده باشد، سخن دیگری است.
دوم - موضوع بحث برانگیز موجود در یکی از بیانیه‌ها همانا "حقوق سیاسی گروههای قومی و "اتنیکی" است از جمله آموزش به زبان مادری در کنار زبان فارسی" که از سوی احزاب و دسته‌های سیاسی گوناگون سخت مورد نقد قرار گرفته است. می‌توان چنین پنداشت و تردیدی در آن نیست که این شاه کلید بیانیه در کوران دعوت و گفتگوهای پیشین بانیان "شورا" با احزاب و دسته‌های قومی و "اتنیکی" برای پیوستن قطعی آنان به شورا بمیان آمده با این تفاوت که آن دسته‌ها برای حفظ ظاهر از گنجاندن واژه "فدرالیسم" و "ملیت‌ها خودداری کرده‌اند و آنها را چارچوب "حقوق سیاسی اقوام" و "آموزش به زبان مادری" قرار داده‌اند. برای اینکه بدانیم ایا اینگونه است یا نه، بهتر است به سخنرانی خانم شرفکندی در نشست شورا و دو متن نوشته از خانم بهمنی و آقای صدرالاشراقی در وبگاه شورا نگاهی بیندازیم و این "خواسته های" قومی بارها از سوی سران احزاب آنان در زمینه "ستم ملی و ملیتهای ایران و فدرالیسم قومی" همواره بزبان آمده است. آیا بر آن پایه آشکار می‌توان گفت که پذیرش تمامیت و یکپارچگی سرزمینی از سوی آنان تنها "تاکتیکی" است و استراتژی و هدف نهائی دسته‌های قومی و "اتنیکی" چیز دیگری است که آنرا در آئینه "اقلیم کردستان عراق" می‌بینند یا شاید هم نقشه شوم برنارد لوئیس.
در باره عصبیت "آمزش بزبان مادری" همین بس که که از این خانم‌ها و آقایان پرسیده شود که آیا شما از اینه که به هر دو زبان فارسی و مادری خود سخن می‌گوئید و می‌نویسید، ناراضی هستید و اگر تنها به زبان مادری خود درس خوانده بودید و "در کنار آن" زبان فارسی می‌دانستید، می‌توانستید در سخنرانی و نوشتار خود مسلط و شفاف باشید؟ در نوشته‌های خانم بهمنی و آقای صدرالاشرافی آمده است که اگر کودکان قومی از همان دبستان به زبان مادری‌شان درس نخوانند و ربان درسی‌شان فارسی باشد، استعداد و شخصیت فردی‌شان خوب رشد و پرورش پیدا نمی‌کند و یحتمل "عقب مانده" بار می‌آیند. آیا این توهین به خودشان نیست که در سالهای گذشته خودشان به زبان فارسی درس خوانده‌اند و زبان مادری‌شان را نیز بخوبی فرا گرفته‌اند و به اینجا رسیده‌اند؟ امان از مغالطه! آیا چهره‌ها و شخصیت‌های برجسته قومی که در دوران‌های گوناگون در تاریخ و فرهنگ این سرزمین درخشیده‌اند دلیل بر رد مدعای بیهوده آنان نیست؟ گفتن ندارد، بارها گفته شده که تردید نیست که اقوام و همه کسانی که زبان مادری دیگری دارند، حق بی چون دارند که بر غنای زبان خود در عرصه‌های فرهنگی، تاریخی و غیره بکوشند.
از سوی دیگر، بانیان "شورای مدیریت گذار" سری به دنیای مجازی بزنند و ببینند که پس از بمیان آمدن آن چه غوغا و فغانها براه افتاده که بی شباهت به کارزار "حیدری-نعمتی" بر سر این قومیت گرائی و "اتنیکی گری" نیست. بارها و بارها در عرصه‌های گوناگون در فضاهای ماهواره‌ای و اینترنتی در سالهای سپری شده بر این چرائی و زیان‌های دمیدن بر "عصبیت" قومگرائی و "فدرالیسم" و... سخن‌ها رفته است و دلایل و بحث‌های کافی و مستدل ارائه شده که اگر "در اتاق کس بود، یک حرف بس بود". می‌گوئیم "عصبیت" چون پافشاری دوستان و هم میهنان قومی چنان است که گوئی چشم و گوش خود را بر دلایل پژوهشی و متقن بسته‌اند و تنها به خود و دسته خود می‌نگرند حتا به آینده و سرنوشت مردم ساکن در "استانهای قومی" نیز "درست" نمی‌اندیشند. می‌اندیشند اما درست نمی‌اندیشند! یک نمونه می‌آورم تا بی پایه بودن و ویرانگر بودن آن ادعا را نشان دهد. فرض کنید کودکی در میان "اقوام" یکی از استانها یا ایالتها در دبستان زبان مادری خود درس بخواند. شرایطی پیش می‌آید که والدین او می‌باید مثلاً برای ماموریت چند ساله کاری به منطقه "فارس زبان" کوچ کنند. آن کودک که چند سال دبستان را گذرانده باید به چه مدرسه‌ای برود، فارسی درس بخواند یا بزبان مادری، نحوه آموزش او چه می‌شود؟ حال سرنوشت آن کودک را تصور کنید. مگر آنکه به خواسته احزاب قومی آن والدین نباید به جائی کوچ کنند و محکوم به ماندن آن منطقه هستند!
سخن در این زمینه بسیار است و بسیار گفته و نوشته شده و باز گفته و نوشته خواهد شد.
سوم - با توجه به آنچه در بالا آمد، جا داشت که بانیان شورا تنها به بحث‌های کلی و برنامه‌ها و مسائل گریبانگیر جامعه می‌پرداختند که مورد پذیرش همه ساکنان این سرزمین مقدس است. از اشاره به موضوعاتی که تنها دلخواه چند حزب و دسته "غیرفراگیر" است پرهیز می‌کردند، شتابزده به خرج نمی‌دادند و بیانیه‌های خود را پیشاپیش بدون بندهای چالش برانگیز در سطوح گسترده تر منتشر می‌کردند تا نخبگان، کارشناسان و کنشگران آگاه و خبره بویژه در درون مرز نقطه نظرهای را اعلام کنند و پس از ویرایش کافی دست به انتشار آنها می‌زند و رسمیت می‌بخشیدند، نه اینکه اکنون که حساسیت‌ها و چالش‌ها برخواسته گفته شود که "آنها وحی منزل نیستند" و اکنون هر نقدی هست بر زبان بیاورید و حتا شنیده شده که برخی می‌گویند "همین است که هست"! از سوی بانیان شورا اکنون بگونه‌ای رفتار شده که درون مرزی‌ها را از این لحاظ نادیده گرفته‌اند و تنها از اینان خواهان پشتیبانی هستند و احیانا هر گونه نقد و ایراد وارد و بجا را به این بهانه که "وقت تنگ است" به حساب کار شکنی" می‌گذارند.
چهارم - موضوع بسیار مهم و سرنوشت ساز در بیانیه همانا "مقاومت مدنی" است که می‌توان بر آن پرسش‌های فراوان وارد کرد. بازوی "مقاومت مدنی" در شورای مدیریت گذار بر آن است که با یاری کنشگران درونمرز جنبش‌ها و مبارزات صنفی، اجتماعی و مدنی پراکنده در جامعه را که در سالهای اخیر بویژه از دیماه ۹۶ رو به رشد بوده، به شیوه‌های گوناگون به هم پیوند دهد، هم افزائی ایجاد شود و رفته رفته شرایط برای اعتراضات و اعتصابات گسترده تر فراهم گردد و در نهایت "گذار" به انجام برسد. "مقاومت مدنی" بر سر آن است که با یاری و همکاری برخی از کنشگران داخلی دست به سازماندهی، تشکل و اعتراضات سراسری با یک برنامه ریزی شاید مشترک از سوی "آلترناتیو" یا همان شورای مدیریت گذار، بزند. خوب اگر قرار است در درونمرز کار سازماندهی و تشکیلاتی صورت گیرد، دلایلی که "اپوزیسیون هائی" بمیان می‌آوردند و آورند که در داخل هر تشکلی را بشدت سرکوب می‌کنند و بجائی نمی‌رسد، چگونه می‌توان پذیرفت. گویا آنها با یاری "برخی" در درون فقط قرار است آنرا "مدیریت" کنند. بنابراین، مدیریت آن باید در خارج از کشور باشد تا بتواند خلا ناشی از برچیده شدن این "جرثومه نکبتبار" پس از "گذار" را پر کند!
آیا طنز داستان در اینجا نیست که کسانی بر این پای می‌فشارند که بدلیل شرایط فاجعه با سرکوب و کشتار و اختناق شدید (که قطعا وجود دارد)، نمی‌توان به هیچگونه تشکیلات و سازماندهی در درون دست زد چون بی درنگ سرکوب و نابود می‌شوند (یک نمونه آن را شاید گروه ۱۴ نفر دانست)، بانیان شورای مدیریت گذار بر آن هستند که با یاری برخی از کنشگران درونمرز، که سوای یک تن به دلایل امنیتی نمی‌توان نامی از آنان برد، کار را پیش ببرند. حتا شواهدی گویای آن است که شورا مذکور چندان به آن گروه و بیانیه‌های ۱۴ نفر بها ندادند، شاید چون در راستای "استراتژی" شورا نبوده است حتا یاد و پشتیبانی چندان درخوری از آن ۱۴ نفرها که که در اسارت هستند نکردند. (چندی پیش شنیده شد از کسانی در میان بیانیه که دیگران اگر می‌توانند در درون حرکتی راه بیندازند ما پشتیبانی می‌کنیم، اما با این تلویح که شما نمی‌توانید). چنین برخورد و رفتاری با "درون" و "برون" مرز و "سازماندهی و تشکیلات در درون" و مدیریت آن در "برون" به چه معنا است؟ بویژه آنکه ادعا می‌شود، "داخل و خارج نداریم و همه یکی هستیم" اما "درونی ها" نمی‌توانند با پشتیبانی و همراهی شایسته و بایسته "برونی ها" "گذار را مدیریت کنند"!
در پایان به نکته‌های ظریفی که برخی از اندیشه ورزان و آگاهان استخوان خرد کرده در میان مخالفین اشاره می‌کنند که چرا و چگونه باید مرکزیت و هدایت جنبش‌های مبارزاتی و آزادیخواهی در کشور در درونمرز ایجاد و مورد پشتیبانی همگانی مخالفان بیرون از کشور قرار گیرد. برای نمونه از دکتر سیروس آموزگار وزیر دولت زنده یاد دکتر شاپور بختیار می‌توان نام برد که در گفتگوئی در پاریس تاکید داشت که برای به نتیجه رساندن آرزوی ایرانیان جنبشها، اعتراضات و مبارزات باید در داخل و با رهبری در درون کشور گسترش یابند و به نتیجه برسند و نمی‌توان از این راه دور با فاصله چند هزار کیلومتری جنبشی را مدیریت کرد.
البته، بانیان شورا مدیریت گذار بر آن هستند که اینترنت توانسته فاصله‌ها را از بین ببرد و از راه دور نیز می‌توان، به دلایلی که در بالا به آنها اشاره شد، با ایجاد یک "الترناتیو" با یاری و همکاری برخی در درونمرز هر گونه جنبش و اعتراضات و مدریت و رهبری کرد. و دیگران در هر کجا که از "ما" پشتیبانی کنند و نه به عکس!
آنچه سبب نگرانی بسیار است اینکه برپائی این شورا نیز شوربختانه به شکاف و نومیدی هر چه بیشتر بر جستن راهکارهائی در جهت برون رفت از مشکلات پیچیده موجود در راستای رهائی از این حکومت نکبتبار بینجامد.
بهر جهت، با آرزوی فرجامی نیک برای "شورای مدیریت گذار"

تهران



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy